زیباییهای دعا در «شکوای سبز» سید مهدی شجاعی
خبرگزاری تسنیم: "خدایا! من پناهنده دستهای توام. مرانم و به وادی یأس و حرمان نکشانم. عاطفهات را از من دریغ مکن و نهال توقعم را به دست طوفان سرگشتگی مسپار."گوشهای از ترجمه دعا به قلم سید مهدی شجاعی است.
گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، با وجود اینکه ترجمههای متعدد و متفاوتی از ادعیه مأثور تاکنون منتشر شده است، وجود متنی که مخاطب با خوانش آن جدای از روبرو شدن به کلمات و عبارات معادل متن عربی دعا، در درون خود حس و شور عارفانه دعا را نیز لمس کند، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
به عبارت دیگر بسیاری از ترجمههای موجود از ادعیه به دلیل قائل بودن به قداست برای متن این اذکار، به ترجمه تحتاللفظی بسنده کردهاند؛ در حالی که سیدمهدی شجاعی در کتاب «شکوای سبز» تلاش کرده در کنار وفاداری به اصل متن دعا و معنای حقیقی آن، زبان روایی خود را شکل و شمایلی عارفانه و آهنگین داده و ترجمهای متفاوت و تاثیرگذار بسان متن، پیش روی مخاطب خود بگذارد.
او در مقدمه خود بر این اثر نیز بر همین موضوع صحه میگذارد و مینویسد: «کسی که حرف زدن با محبوب را به گونهای بلد باشد که همه انسانها بتوانند خودشان را جای گوینده آن حرفها بگذارند و آن حرفها را حرفهای خودشان بیانگارند، کسی جز معصوم نیست و آن حرفها، همان ادعیهای است که بر زبان معصوم جاری شده است و یکی از متعالیترین نمونههای آن حرفها، همین دعای ابوحمزه ثمالی است که بر زبان مبارک حضرت زین العابدین و سید الساجدین جاری شده است.»
تکنیک شجاعی در مواجه با این ترجمه که پیش از این نیز در آثاری مشابه مورد استفاده قرار گرفته است استفاده از کلمات ساده و در عین حال آهنگین برای ترجمه متن این دعاست. او با توجه به وزن و آهنگ متن عربی و نیز با توجه به جنس مخاطبانی که متن کتاب وی را مطالعه خواهند کرد، سعی کرده به ترجمهای برسد که جدای از برانگیختن احساسات بی غلوغش مخاطبان در احساس نیاز به داشتن ارتباط با پروردگار، آنها را با زیباییهای متن ارائه شده از زبان اهل بیت (ع) آشنا سازد و در عین حال دچار سردرگمی ناشی از متکلف بودن متن نکند. قسمتی از متن ترجمه شجاعی از فرازهایی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی به شرح ذیل است:
«ای آمرزنده هر چه گناه! به نور تو بود که ما هدایت شدیم و به مدد فضل تو به قله استغنا رسیدیم و شب و روز را در بستر نعمتهای تو گذراندیم. اینک این کولهبار گناهان ماست پیش روی تو و این هم دستهای توبه و استغفار ماست آویخته به دامن تو ... . تو با نعمتهایت دست دوستی به ما دادی و ما با گناهانمان به آتش دشمنی دامن زدیم.
از آن سمت، خوبیهای تو بود که بر ما فرود میآمد و از این سمت، بدیهای ما که به سوی تو صعود میکرد. تو از ازل خداوند کریم بودهای و همیشه چنین خواهی بود.
***
خدای من!
اینک این منم. بنده تو که خود را به سوی تو میکشم، بیزارم از آنچه بودهام و آنچه کردهام. آنقدر که شرم و آزرم و حیا اجازه نگریستن به رخسارت را و رو در رو شدن با تو را به من نمیدهد. و بخششت را میطلبم که عفو و بخشش، صفت زیبای کرامت توست.
خدایا! من پناهنده دستهای توام. مرانم و به وادی یأس و حرمان نکشانم. عاطفهات را از من دریغ مکن و نهال توقعم را به دست طوفان سرگشتگی مسپار. کاش میدانستم جای تو کجاست؟
کاش میدانستم که کدامین زمین! کدامین خاک! جای پای توست....
چه سخت است بر من که همه را ببینم جز تو. چه دشوار است بر من که هیچ ترنّمی، صدایی، نجوایی از تو نشنوم.
***
آیا این گذران روزهای ما، یک روز به تو میرسد؟ آیا این مسیر عمر، جایی به تو پیوند میخورد؟
آیا از این همه درهای بسته، روزنی به سوی تو هست؟ آیا از این همه لحظه، یکی به حضور متبرک میشود؟ پس کی به چشمهسار وجود تو میتوان رسید؟ پس کی از زلال خوشگوار حضور تو میتوان نوشید؟ چه طولانی شد این عطش! چه طاقتسوز شد این تشنگی!»
انتهای پیام/