شکارسری: بیان ساده؛ پاشنه آشیل شعر عزیزی/شاعری که مردم را با سنت آشتی داد
خبرگزاری تسنیم : زبان صمیمی، پاشنه آشیل شعر احمد عزیزی است، او صمیمیت را در بسیاری از مواقع به پیش پاافتادگی معنا میکشاند، اما باید به جسارت شاعر در به کارگیری بیانی نوین در قالبهای سنتی توجه کرد.
خبرگزاری تسنیم - شکارسری: احمد عزیزی را نهتنها همه کسانی که با شعر و شاعران حشر و نشر دارند، بلکه خیلی از کسانی که شعرخوانی او را در دهه 60 و 70 در تلویزیون دیدهاند، میشناسند؛ شاعر آئینیای که شعرش رنگ دیگری از ارادت به خاندان عصمت و طهارت(ع) داشت. عزیزی آثار متعددی از خود به چاپ رسانده است که میتوان از این مجموعه به «کفشهای مکاشفه»، «شرجی آواز»، «خوابنامه و باغ تناسخ»، «ترجمه زخم»، «باران پروانه» و «ملکوت تکلم» اشاره کرد.
عزیزی از پیشگامان شعر آیینی پس از انقلاب به شمار میآید و همیشه نامش را در کنار برجستهترین شاعران این دوره میبینیم. عزیزی پنج سالی است که به اغما رفته است، 15 اسفندماه سال 86 روزی است که عزیزی به دلیل بیماری کلیوی در کرمانشاه بستری شده و به اغما رفته است. حمیدرضا شکارسری علاوه بر اینکه شاعر است، منتقد و رزونامهنگار هم هست که همین امر سبب شده تا در بسیاری از محافل شعری بیشتر به عنوان یک منتقد مطرح شود تا شاعر. او به بهانه پنجمین سالگرد به اغما رفتن احمد عزیزی یادداشتی در اختیار این خبرگزاری قرار داده است که در آن به بررسی شعر معاصر و سپس واکاوی سرودههای عزیزی پرداخته است. او عزیزی را «سهراب شعر انقلاب» میداند و مینویسد:
پژوهشگری که در بررسی جریانهای شعری از پیوستگی تاریخی آنها غفلت ورزد، در جستارهای خود و شناخت سنت و تشخیص آن از نوآوریها راه به خطا خواهد برد و احتمالاً نوآوری را با بازآفرینی نوآوریهای شکستخورده اشتباه خواهد گرفت. او همچنین باید به تاریخ تحولات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی مقطع مورد مطالعهاش واقف باشد، چرا که به قول «نیما»: «در هیچ جای دنیا، آثار هنری و احساسات نهفته و تضمین شده در آن عوض نشدهاند، مگر در دنباله عوض شدن شکل زندگی های اجتماعی» (1)
شعر «نیما» پاسخ شاعر به نیازهای سیاسی و فرهنگی زمانه بود
از سوی دیگر از آنجا که در بررسی و نقد تحولات و جریانات شعری، برای تعیین فاصله هنرمندان دورههای مختلف، بیشتر بر تفاوتها تکیه میشود و شباهتها مورد اشاره جدی قرار نمیگیرند، گمان خلق الساعه بودن سبکها و نحلههای جدید پیش میآید که طبعاً صحیح نیست. گسستی که اگر و فقط اگر در سیاست ممکن باشد، در ادبیات، یک غلط فلسفی است.
شعر «نیما» و پس از او، پاسخ به نیازهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی هر دوره از دورههای حیات خود بود. شعر سیاسی حاصل از دمکراسی رقیق دهه بیست، شعر سیاسی و حزبی دهه 30 و 40 و بعد شعر شکست در دهه 40 و 50 پاسخهای بزرگ و روشن سؤالات پیچیده دوران نوزایی سیاسی، اجتماعی دهههای خود بود. «شعر شکست» که زمینه را برای دوران خالی از حدت و تنش شعارگونه آماده کرد، در عین حال عرصه را برای تاٌمل درباره خود شعر، آفرینش تئوریهای شعری و به دنبال آن سرایش شعر در چارچوبهای تئوریزهشده مهیا ساخت. در همین راستا بود که در یک دوره زمانی کوتاه ده - پانزده ساله، «شعر موج نو»، «شعر حجم»، «شعر پلاستیک»، «شعر ناب» و ... به عنوان تجسم عینی امواج و جریانات مذکور پشت سر هم ایجاد شدند و گاه به همان سرعت و شتابی که پدید آمدند، از یادها فراموش شدند. (2)
به طور کلی سه نوع شعر در سالهای منتهی به سال پیروزی انقلاب اسلامی در فضای ادبی کشور سروده و عرضه میشد. اگرچه هرکدام از این شعرها خود در زیرشاخههای متعددی آفریده میشد:
- شعر سیاسی و اجتماعی سمبلیکی که به دلیل لورفتن نشانهها و نمادهایش پتانسیل هنری خود را از دست داده بود و تا حد بیانیههایی صریح، شعاری، عصبی و غالباً حماسی، امیدبخش و تهییجکننده سقوط کرده بود. این شعر حاصل اولویت یک ساحت البته عمده و فراگیر از حیات در ذهن هنرمندان آن روزگار بود. «در حقیقت معرفت در روندی ساده و مستقیم به اندیشهای مبدل میشد که با ساحت معینی از زندگی روزانه درگیر بود. این ساحت همان ساحت سیاست بود که میتوانست همه چیز را دربرگیرد... در نتیجه اندیشیدن را جز در بعد سیاسی محقق نیابد و حتی تنها اندیشه سیاسی را اندیشه بینگارد.»(3) در چنین محیط سیاستزدهای شعر نیز از آفت مصون نماند؛ بدین ترتیب که بسیاری از شاعران میخواستند وحدتی واقعی بین نظریه ادبی و عمل انقلابی به وجود آوردند و طبعاً شعری شعارآلود حاصل زبانی این نیت بود.
-شعر تئوریزده نشاٌت گرفته از امواج و جریانات نظریهپرداز ادبی که همانگونه که به راحتی میشد حدس زد، سرانجام به سکوت(شکست!) تئوریسینها انجامید. سکوتی که با وقوع انقلاب اسلامی بیش از آنچه به نظر میرسید، به طول انجامید؛ چرا که انقلاب، حداقل در نخستین مرحله، شعر را در خدمت آرمانهایش میخواست اما این شعرها، آرمانی جز رسیدن به مختصات و مشخصات تئوریسینهای خود نداشتند و در نهایت میتوانستند، شعرهایی برای مخاطبین خاص(جمعی و فقط جمعی از شاعران) به حساب آیند.
شعر رمانتیک سوار بر موج سکس که خنثی و بیتاٌثیر، عقبه بیرمق شعر آن روزگار را تشکیل میداد. شعری که وارث بیتاج و تخت شعر رمانتیک دهههای قبل محسوب میشد، اما از قدرت غیرقابل انکار تصویرسازی آن هم کمتر بهرهای داشت. غالب نشریات عمومی و عامهپسند آن روزگار محل اشاعه این آثار بودند، حال آنکه شعرهای دو نوع قبلی در معدود نشریات روشنفکرانه یا در کتابهایی با تیراژ بسیار پایین منتشر میشدند.
در این میان نمیتوان از صداهای ماندگاری، چشم پوشید که در این دشوارترین سالهای شعر معاصر، شجاعانه راه شعر خویش را به دور از هر افراط و تفریط، آهسته و پیوسته پیمودند و به پیش تاختند. صدای «شاملو» و صدای «اخوان» همچنان محافظهکارانه از سنت نیما پیروی میکنند. « سهراب سپهری» که بدون کرنش در برابر هیچ نیش و کنایهای تا قلهای که برایش مقدر بو ، رفت و در اوج ساکت شد و تکشعرهای درخشانی از «طاهره صفارزاده»، «محمدرضا شفیعیکدکنی» ، «علی موسوی گرمارودی»، «منوچهر آتشی»، «اسماعیل نورعلاء» ، «نعمت میرزازاده»، «حسین منزوی» و ... .
«جمهوری شعر» بزرگترین تأثیرگذاری انقلاب بر شعر
«انقلاب اسلامی» تمام ارکان ایران را لرزاند. این تغییر بنیادین در تمام مظاهر و پدیدههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، همانگونه که «نیما» گفته بود، تغییرات وسیع و ژرفی را در شکل آثار هنری از جمله شعر به وجود آورد، به عبارت دیگر میتوان از جمله قاطعترین نتایج وقوع انقلاب سیاسی ایران را در انقلاب ادبی ایران مشاهده کرد.
اولین و بزرگترین تاٌثیرات و دستآوردهای وقوع انقلاب اسلامی بر شعر معاصر ایران، پیدایش یک «جمهوری شعری» بود.(4) مردمی که مشاهده کردند با حضور همهجانبه در صحنههای انقلاب، توانستهاند یکی از بزرگترین رفرمهای قرن را شکل دهند، خودآگاه و ناخودآگاه در تمام صحنهها حضورپیدا کردند. جوانان خواهناخواه به خاطر نقش عمدهای که در این نهضت ایفا کردند در این حضور بسیار فعالتر و پرشورتر عمل کردند.
یکی از وسیعترین و در عین حال مستعدترین صحنهها برای این حضور، صحنه هنر و به خصوص ادبیات و باز هم به خصوص شعر بود و این «به خصوص» آخری به دلیل نفوذ ریشهداری است که شعر، طی قرنها در عمیقترین لایههای دل و جان این مردم داشته است. پیدایش استعدادهای درخشان تازه و معمولاً جوان و یا مطرح شدن استعدادهای مغفولمانده غالباً دور از مجامع روشنفکری که بعدها تعداد زیادی از آنها به چهرههای متشخص شعر این سرزمین بدل شدند، از نتایج مهم جمهوری شعری ایران بود.
شاعران انقلاب با رویکرد مصلحانه بر شیپور شعر ندمیدند
انقلاب اسلامی، دموکراسی یا حداقل نوعی دموکراسی را برای ایران به ارمغان آورد که به تدریج به تمام شئون جامعه ایرانی هدیه شد. تمام هنرها از جمله شعر نیز مانند دیگر شئون از این هدیه بهرهمند شدند. اگر پیش از آن تنها روشنفکران جامعه در نقش مصلحانه و پیامبرگونه خود درشیپور شعر میدمیدند، حالا شاعرانی از هر قشر و گروه اجتماعی نقش اصلاح و راهبری شاعر را وانهاده و به شعر از دیدگاه خود(که در ابتدا با دیدگاههای جمعی نزدیکیها و بلکه اشتراکات زیادی داشت) نظر میانداختند. «احمد عزیزی» از گروه شاعران جوانی بود که با صبغه دینی و تربیتی دور از مجامع روشنفکری، رویکرد جدی و فعال خود را به شعر آغاز کرد.
احیای قوالب سنتی، بزرگترین دستآورد عزیزی در شعر
بزرگترین دستآورد «احمد عزیزی» مانند دیگر شاعران جوان انقلاب، احیای قوالب سنتی شعر فارسی بود که به دلایل مختلف که ذکر خواهد شد، اگرچه بر خلاف جهت حرکت شعر معاصر ایران به سمت نوگرایی صورت گرفت، اما با توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران در سالهای پس از انقلاب یک ضرورت اجتنابناپذیر به نظر میرسید. «انقلاب حرکتی بود که از اساس جریان لجام گسیخته مدرنیسم را لجام زد، یعنی با وجود آنکه در باطن خود میتواند متعهد به تحول باشد، حرکتی بود سنتی. این انقلاب سنتی، در همه آحاد و ابعاد خویش به پیدایی(مجدد) سنن انجامید.»(5)
پس ناسنجیده نیست اگر از تغییر گفتمان نو حاکم بر شعر ایران به عنوان یکی از بارزترین نتایج تشکیل «جمهوری شعری» ایران نام ببریم. بدین ترتیب با پیروزی انقلاب، قوالب کلاسیک که مدتهای مدید در حاشیه شعر ایران جا داشتند، فرصت را مغتنم شمردند و بر علیه متن مسلط نو شوریدند و خود به متن مسلط بدل شدند. ماهیت سنتی و بنیادگرایانه انقلاب اسلامی، این عکسالعمل انفعالی و البته افراطگرا نسبت به بیتفاوتی بخش عمده شعر نو آن روزگار را نسبت به ارجاعات مهم سیاسی و اجتماعی معاصر باعث شد و تشدید کرد؛ گویی بسیاری از شاعران، خودآگاه و ناخودآگاه قوالب نو را در این قصور مقصر تشخیص دادند و به همین دلیل حتی بعضی از نوسرایان نیز به سرایش شعر کلاسیک روی آوردند. در این بین غزل، مثنوی، چهارپاره، دوبیتی و رباعی با اقبال بیشتری روبرو شدند.
دور بودن از مجتمع روشنفکری، سرآغاز گرایش عزیزی به سنت
نقش احمد عزیزی در این نوزایی ادبی و به خصوص در احیای قالب تقریباً فراموششده مثنوی بسیار بارز و عمده نشان میدهد. آبشخور مطالعاتی کلاسیک و فقدان تجربه نوسرایی در میان او و دیگر شاعران غالباً جوان این جمهوری نوپا را میتوان از دلایل تغییر گفتمان حاکم بر شعر ایران برشمرد. شاعرانی که به دلیل عدم حضور در مجامع روشنفکری، با شعر نو که نقل خاص آن مجالس بود، تقربیاً غریبه بودند و هنوز شعریت را تنها در اشعار شاعران کلاسیک بزرگ تاریخ ادبیات ایران جستجو میکردند.
از سوی دیگر بدون تردید توجه شاعران به توسعه طیف مخاطب عام و سهولت ارتباط این طیف از مخاطبان با شعر کلاسیک، بر رونق مجدد این قوالب مؤثر واقع شد. مخاطبینی که همانند شاعران نوظهور آن دوره، برخوردهای معدود و محدودشان با شعر تنها در حوزه شعر کلاسیک اتفاق افتاده بود. البته وضعیت شعر عزیزی در این ارتباطگیری به خاطر نوع زبان و بیان و تصویرسازی او -که در ادامه به آن اشاره خواهد شد- با دیگر یاران شاعرش متفاوت است؛ به عبارت دیگر عزیزی در احیای قوالبی اشتراک مساعی دارد و اتفاقاً نقش پررنگی ایفا میکند که خود و شعرش از تبعات مثبت و منفی آن کمتر منتفع و یا متضرر میشود.
شعر عزیزی مردم را با سنتهای ادبی گذشته آشتی داد
مخاطبانی که در سالهای اول پیروزی انقلاب و حتی سالها پس از آن با زبان نرم و در دسترس شاعرانی چون قیصر امینپور، سیدحسن حسینی، سلمان هراتی و ... در تماس بودند و به راحتی آن را هضم میکردند، نمیتوانستند با زبان پیچیده و تصاویر مهآلود عزیزی به راحتی ارتباط برقرار کنند. اگر احمد عزیزی علیرغم جدیت و تداوم و وزن ادبیاش نسبت به دیگر سرآمدان شعر انقلاب، حتی نسبت به شاعرانی چون علی معلم که اصلاً زبان به روزی ندارند و تا همیشه سرسپرده زبان و بیان سنتی شعر فارسیاند، از معروفیت و اشتهار و حتی محبوبیت کمتری برخوردار است، بخشی از دلایلش را باید در نوع شعر او جستوجو کرد.
رویکرد مجدد به قوالب کلاسیک، اگرچه باعث شد تا روند پیشروی قابل توجه شعر نو به عنوان مناسبترین محمل به روز جهان معاصر در شعر، کُند شود، ولی از طرفی به کشف ظرفیتهای نامکشوف قوالب کهن شعر فارسی منجر شد و از طرف دیگر به آشتی مجدد مردم با شعر فارسی کمک کرد و احتمالاً از گسست کامل مردم از شعر فارسی جلوگیری کرد و یا حداقل آن را تا مدتها به تعویق انداخت. احیای این قوالب زمینه لازم برای نوآوری در آنها را فراهم کرد و از طرف دیگر نشان داد که هنوز هم ظرفیتهای نامکشوف زیادی در قوالب کلاسیک وجود دارد. همین کشفهای تازه باعث میشود که به راحتی بتوان مقایسه رویکرد به قوالب کلاسیک در جمهوری شعری ایران را با رویکرد ارتجاعی دوره «بازگشت» از ریشه بیاساس دانست.
حتی آوانگاردترین نحلههای شعری از سرودههای عزیزی بهرهمند شدند
در دوره بازگشت هرچه هست تکرار مشخصات شعر سبکهای خراسانی و یا عراقی است و کمتر میتوان در شعر این دوره نشانههایی از نوآوری مگر در مضامین شاعرانه یافت، اما نوع زبان و بیان سرایندگان شعر سنتی جمهوری شعر ایران به خصوص احمد عزیزی با فاصلهگیری از فخامت رایج در شعر فارسی آن سالها که حتی در قوالب نو هم جاری بود، زمینه را به طور کامل برای نزدیکی زبان شعر به دکلماسیون طبیعی کلام آماده کرد. زمینهای که بعدها در دهه هفتاد حتی آوانگاردترین نحلههای شعری از پیامدها و تبعات آن بهرهمند شدند؛ به عبارت دیگر شعر بازگشت آگاهانه بر اساس تقلید شکل میگیرد، اما شعر دوره جمهوری شعر بر اساس فاصلهگیری از روال حاکم بر شعر پیش از خود:
«مرگ چیزی پیش پا افتاده نیست
زندگی آنقدرها هم ساده نیست
بیگمان تا انتهای فصل مرگ
زندگی را خواند باید برگبرگ
رد پای زندگی در خش خش است
زندگی آلونک آرامش است
زندگی یعنی وزش در باغ برگ
زندگی یعنی زمینی پرتگرگ»
و اتفاقاً همین زبان و بیان به ظاهر صمیمی، پاشنه آشیل شعر احمد عزیزی است. او صمیمیت را در بسیاری از مواقع با ابتذال بیان و پیش پاافتادگی معنا و مهمتر از همه با پراکندگی و متأسفانه گاه حتی با پرت و پلاگویی اشتباه میگیرد. این حکم اگرچه وجهی جسارتآمیز و حتی توهینآمیز دارد، اما از سوی دیگر باید بر شرایط این نوع نگارش شاعرانه هم توجه داشت. اینکه به کارگیری این زبان و بیان در قالبی سنتی چون مثنوی تقریباً کمسابقه است و لغزش در گامهای اول این راه پرخطر کاملاً قابل انتظار به نظر میرسد؛ به عبارت دیگر به جای توجه به جزئیات ویژگیهای زبانی احمد عزیزی باید به جسارت او در مشارکت در پایهگذاری به کارگیری زبان و بیانی نوین نه تنها در مثنوی، بلکه در تمام قوالب سنتی شعر فارسی توجه کرد.
ادامه دارد...
-----------------------
پینوشت:
1. یوشیج، نیما. «ارزش احساسات». تهران: انتشارات گوتنبرگ، صفحه 36
2. شعر «موج نو» به رهبری «احمدرضا احمدی» اساس نوگرایی و رسیدن به شعر ناب را بر اصل بریدن از زبان و شکل(فرم) و خلق تصاویر محض ناشی از تداعی معانی تودرتو مبتنی کرده است.» (علیپور، مصطفی، 1378: 101)
«محور مشترک کار شاعران موج نو اینگونه برشمرده میشود: پرهیز و غالباً بیاطلاعی از مواریث شعر سنتی و عدم استفاده از ظرفیتها و امکانات این فرهنگ - توجه به فلسفه تحول در شعر نیمایی و دستاوردهای آن - ایجاد تازگی و غریبهگردانی زبان شعر از طریق هرچه پیچیدهتر کردن ترکیبات و تصاویر و گاه مرعوب کردن خواننده با جملاتی عجیب و غریب در عین سادگی بیان، اندیشه گریزی و یا دست کم گرفتن اندیشه شعری و غالباً نداشتن حرفی برای گفتن... در مجموع اما زاویه دید در «موج نو» وجه تازهای از اشیاء و عناصر را در شعرنشان میدهد، اما تصنع و غالباً ناشیگری لحظات احتمالاً شعر ناب آنان را شدیداً صدمهپذیر میکند.» (باباچاهی، علی، 1377: 201 و 202)
«موج نو به نظامی از اجزا و ابزارها و روابط شهری( شعری؟) زبان یورش برد و اما بی ادراک هر نوع موزونیت (از جمله تناسب یا موزونیت مبتنی بر بیقرینگی) شعر را به نثر بدل کرد ...» (مختاری، محمد، 1378: 51)
«شاعران «حجمگرا» در مانیفست معروف خود میآورند: «از واقعیتها تا مظاهر واقعیت، از شیء تا آثار شیء فاصلههایی است. فاصلههایی از واقعیت تا ماوراء آن ... شاعر حجم این فاصله را به یک جست طی میکند تند و فوری ... با یک جست میپرد و از هر بعدی که میپرد، از عرض، از طول و از عمق میپرد، پس حجمگراست و چون پریدن میخواهد به جستوجوی حجم است.» ( بررسی کتاب، شماره 4، شهریور 1350 )
« شاعر حجم در حوزه تصویر حرفهای قابل قبولتری دارد تا در حوزه زبان؛ به همین سبب است که خواننده شعر حجم پیش از رسیدن به معنا، با یک فضای هندسی در صورت شعر روبه رو میشود و باید برای یافتن معنای شعر از زوایای متفاوت وارد آن شده، دوباره به جای شاعر به کشف برسد ... میکوشد تا طول و عرض و عمق مورد نظر خود را پیش از آن که در معنا ایجاد کند در صورت زبان پیش چشم خواننده به تماشا بگذارد و حجم را پیش از آنکه شنیدنی باشد، دیدنی کند.» (علیپور، مصطفی: 1378: 101)
شعر پلاستیک (تجسمی) که از سوی «اسماعیل نوری علاء» پیشنهاد شد، عکسالعملی در برابر ابهام و پیچیدگی شعر «موج نو» و «شعر حجم» بود. این شعر بهرهمندی از عنصر تصویر و پرهیز از ابهام را هدف گرفته بود، اما با این حال مختصاتی از «موج نو» و «شعر حجم» را همراه داشت. این نقض غرض موجب شد، شعر تجسمی چون جرقهای خرد به سرعت افول کند و فراموش شود.
«موج ناب از بقایای رهاشده انواع موج نو( موج نو، شعر حجم و شعر پلاستیک) با شعر چند شاعر جوان ... عموماً اهل مسجد سلیمان پیدا شد ... «منوچهر آتشی» سه شعر از «آریا آریاپور» تحت نام شعر ناب یا موج ناب چاپ کرد ... شعر ناب شکل موجز و پرداخت شده دیگری از موج نو بود که ظاهراً شعر حجم و شعر تجسمی نتوانسته بودند جوهرهاش را از رنج غموض و اغتشاش معنا نجات بخشند.» (لنگرودی، شمس لنگرودی، 1378: 366)
«سخن بر سر شعر بیوزن یا باوزن نیست که حدیثی است کهنه، اینک و اینجا سخن از شعر ناب است، در بیانی فشرده که حشو را به غیبت مینشیند. شعری از حسها و چگونگی گره خوردنشان با نشانهها که عناصر طبیعت باشند، اما در اینجا عناصر طبیعت نیز چنان با خیال و حس میآمیزند که بازشناختنشان از کلام دشوار است.» (آتشی منوچهر(1355). «در باره شعر آریاپور»، هفتهنامه تماشا. شماره 303 )
ملاحظه میشود که تعاریف ارائه شده برای اشعار برآمده از تئوریهای پیدرپی آن روزگار تا چه حد گنگ، کلی، غیر علمی، غیر دقیق، تفسیرپذیر و غالباً دارای دغدغههای ادبی مشترک بود و هست. بیهوده نیست که بعضاً به جز مبدعان این جریانها، از جانب شاعران دیگر نمونههای قابل طرحی سروده نمیشود و عمر این جریانها گاه به چند سال نیز نمیرسد. انقلاب اسلامی ایران حداقل برای سالها به سردرگمی این جریانها افزود و سکوت آنها را باعث شد.
3. مختاری، محمد(1378). «چشم مرکب». تهران: 1378، صفحه 55.
4. واژه «جمهور» در زبان عربی به معنای عام و همه مردم آمده است که اولینبار در اواخر قرن هجدهم، ترکان عثمانی آن را با واژه حکومت، یکجا به کار برده و «حکومت جمهوری» را ابداع کردند. این سیستم ابتدا در همسایگیهای ترکیه عثمانی و سپس در جمهوریهای فرانسه پیاده شد و همان معنایی را داشت که کلمه «رس پوبلیکاRespublica» در زبان لاتین و «پولی تیاPoliteia» در زبان یونانی، هر دو تبیین کننده سیستمی از حکومت که افلاطون بر آن تکیه کرد و مدینه فاضله خود را سامان داد... در این سیستم حاکمیت موروثی نیست و به دموکراسی نزدیکتر است. ( فرهیخته، شمسالدین(1377). «فرهنگ فرهیخته؛ واژهها و اصطلاحات سیاسی و حقوقی». تهران: انتشارات زرین.)
حکومت جمهوری نوعی حکومت است که در آن جانشینی رییس کشور ارثی نیست و مدت ریاست جمهوری در آن محدود است و انتخاب رییس کشور که رییس جمهور نامیده میشود، با راٌی مستقیم یا غیرمستقیم مردم انجام میشود. جمهوری از نظر مفهوم کلمه، اغلب درجاتی از دموکراسی را نیز در بر دارد.(آشوری، داریوش(1381). «دانشنامه سیاسی؛ فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای سیاسی». تهران: انتشارات مروارید.)
در عصرحاضر به حکومتی ، دموکرات گفته میشود که مردم در اداره آن سهیم باشند و در نتیجه به طور نسبی از مزایای آزادی در آن جامعه برخوردار شوند ... آنچه امروز در دنیا بدان عمل میشود، به استثنای مواردی که کم هم نیست، تکیه بر آراء و عقاید سیاسی، اجتماعی قاطبه ملتها دارد که به طور خلاصه شعار «قدرت از آن تودههاست» را جامه عمل میپوشاند. (فرهیخته، شمسالدین(1377). «فرهنگ فرهیخته؛ واژهها و اصطلاحات سیاسی و حقوقی» تهران: انتشارات زرین.)
لفظ دموکراسی (مردمسالاری) در اصل در دولتشهرهای یونان باستان پدید آمد و مراد از آن حکومت «دموس» یا «عامه مردم» است، یعنی حق همگان برای شرکت در تصمیمگیری در مورد امورهمگانی جامعه. (آشوری، داریوش(1381). «دانشنامه سیاسی؛ فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای سیاسی». تهران: انتشارات مروارید.)
ملاحظه میشود که با توجه به معانی اولیه اصطلاحاتی چون «جمهوری» و «دموکراسی»، سعی شده است تا عبارت «جمهوری شعری ایران» با خلاقیتی شاعرانه و از سر تساهل و تسامحی هنرمندانه ابداع شود. بدیهی است در این ابداع، لزوماً کلیه وجوه و جوانب گوناگون این واژهها در عرصه علوم سیاسی و اجتماعی در نظر گرفته نشده است.
5. سنجری، محمود(1382). «فصلنامه شعر»، شماره 34، صفحه 69.
انتهای پیام/