۲۳ سال عبور موفقیت‏‌آمیز آیت‌اللّه‌العظمی خامنه ای از بحران‌ها و تبدیل‌ آنها به فرصت‏


امام و رهبری

خبرگزاری تسنیم: حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌اللّه‌العظمی خامنه اى حقیقتی با دو تجلى هستند که وظیفه همه ما درک و معرفى شایسته و بایسته این حقیقت ماندگار و الهى به بشریت تشنه امروز و فردا است.

 به گزارش خبرگزاری تسنیم ، 23 سال از رحلت جانگداز بیانگذار نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران مى‏گذرد و درست 23 سال نیز از آغاز رهبرى‏ رهبر فرزانه انقلاب. یکى از زوایایى که پرداختن به آن، گاه دغدغه دلسوزان و گاه شبهه شبهه‌افکنان است، قیاس مدیریت کلى و جزیى حضرت امام(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‏اى(مدّ ظلّه العالى) است. چه دلسوزان از باب شناخت همه‌جانبه و عینى‏تر از شخصیت امام و مقام معظم رهبرى، با این پدیده روبه‌رو مى‏شوند و البته غرض‌ورزان و شبهه‌افکنان نیز منظورى جز ایجاد خلل و سستى در اذهان عامه مردم ندارند.

فلذا در این مقال اندک، به برخى نکات حول «ویژگى‏هاى مدیریتى امام و رهبرى» خواهیم پرداخت.
پیش از آغاز، لازم است مطلبى به‌عنوان «پیش‌درآمد» عرضه گردد:
آنهایى که از نزدیک دستى بر تاریخ دارند، از یک بیمارى شایع به‌نام «حجاب معاصرت» میان راویان و تحلیل‌گران تاریخ سخن مى‏گویند. چه‌بسیار تاریخ‌دانان و تاریخ‌نویسانى که در پرده و حجاب معاصرت، از ضبط و تحلیل مهمترین وقایع تاریخى هم‌عصر خود غفلت ورزیده‏اند اما رنج‏ها و مشقت‏هاى طاقت‌فرسایى را براى ضبط و روایت برهه‏هایى دور از یک دوره تاریخى متحمل شده‏اند که از ارزش و اعتبار چندانى برخوردار نبوده است. این بیمارى، در عصر حاضر به‌تجربه درآمده و نه‌تنها گریبان اهل‌تاریخ، که اهل سیاست، فرهنگ، هنر، دانشگاه‌ها، حوزه‏هاى علمیه، عالمان دینى، رجال مذهبى و اصحاب رسانه را نیز در برگرفته است. به‌جهت تقریب به ذهن و نه مشابهت، علماى فلسفه و عرفان، تعبیرى در توصیف واجب الوجود دارند که مى‏گویند: «هو مستور لشدة ظهوره و هو مخفى لشدة وجوده» یعنى ظهور و وجود بارى تعالى آن‌قدر آشکار و محسوس است که از شدت ظهور، از دیدگان مخفى مانده است. به‌راستى چرا در این سال‏ها که از ریز و درشت حوادث گفته‌ایم، از تهدیدات بنیان‌برافکن سخن رانده ‏و فراز و نشیب‏هاى انقلاب را به روایت و تحلیل نشسته‏ایم و بر عبور از این توفان‏ها و تلاطم‏ها بالیده و افتخار کرده‌ایم، کمتر از تدبیر و هوشیارى و رهبرى داهیانه سکاندار نظام اسلامى در دهه دوم و سوم انقلاب سخن به‌میان آورده‌ایم، تهدیداتى که اگر تنوع و حجم آن بیشتر از دهه اول انقلاب نباشد، لااقل همسان و همسنگ آن است، اگرچه معتقدیم از رهبرى امام راحل و معمار این انقلاب الهى نیز به مشتى از خروار بسنده کرده‌ایم.
امام بخشى از این بار مسئولیت را در زمان حیات خویش بر دوش کشید و با تعابیرى بلند و رسا در توصیف فرزند رعنا و برنایش فرمود: یکى از بازوهاى پرتوان جمهورى اسلامى... برادرى آشنا به مسائل فقهى و متعهد به آن... ازجمله افراد نادرى که چون خورشید روشنى مى‏بخشد...  متعهد و مبارز در خط مستقیم اسلام... عالم به دین و سیاست... کسى که آواى دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین طنین‌انداز است... سربازى فداکار در جبهه جنگ و معلمى در محراب، خطیبى توانا در جمعه و جماعات و راهنماى دلسوز در صحنه انقلاب... در حکم آیه شریفه أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارُ وَ رُحَماءُ بَینَهُم... من آقاى خامنه‏اى را بزرگ کردم... ایشان سرمایه انقلاب هستند... ایشان از اجتهادى که لازمه ولایت فقیه مى‏باشد، برخوردارند... ایشان الحق شایسته رهبرى‏اند، با بودن آقاى خامنه‏اى شما خلأ رهبرى ندارید و... و چنین بود که سکاندار هدایت انقلاب، در اولین سخنرانى خود میان مردمى که دست بیعت به‌سوى ایشان دراز کرده بودند، فرمود: ما با خدا پیمان بسته‏ایم راه امام خمینى را که راه اسلام و قرآن و راه عزت مسلمین است، دنبال کنیم و از هیچ‌یک از آرمان‏هایى که به‌وسیله امام ترسیم شده، چشم‌پوشى نخواهیم کرد.
آرمان‌هایى چون پیگیرى سیاست نه‌شرقى و نه‌غربى، حمایت از مستضعفان و محرومان، وحدت و همبستگى دنیاى اسلام، وفادارى به اصل ولایت فقیه، استقلال و خود‌کفایى کشور، حرکت به‌سمت استعدادهاى جوشان داخلى و ساختن جوانان و اصلى‌شمردن مسئله فلسطین.

فصل اول: شباهت‌هاى اصولى‏
نگاه عمیق و دقیق به روشهاى مدیریتى امام راحل(ره) و مقام معظم رهبرى‌ (حفظه الله)، عقل را بر آن مى‌دارد که میان روشهاى مدیریتى این دو بزرگوار، شباهت‌هاى اصولى و اساسى بسیارى وجود دارد.
اگر فضاى تصمیم‏گیرى سیاسى را به الف) سازمان‌یافته و برنامه‌ریزى شده، ب) استراتژیک، ج) بحرانى، تقسیم‏بندى کنیم جمهورى اسلامى تاکنون همواره در فضاى بحرانى به‌سر مى‏برده است و این مقتضاى طبیعى انقلابى است که به آرمان‌هاى متعالى خود مى‏اندیشد اما هم دوستانى اندک و کم‌توان و نیز دشمنانى بى‏شمار و باهوش و تا دندان مسلح دارد. بنابراین تصمیم‏گیرى در چنین شرایطى بسیار حساس و نیازمند تصمیم‏گیران آگاه، هوشمند، مدبر و جامع‌نگر و شجاع مى‏باشد. عبور موفقیت‏آمیز از این بحران‌ها و تبدیل‌کردن آنها به فرصت‏هاى مغتنم، از شاخص‏هاى بارز دیپلماسى جمهورى اسلامى ایران بوده و هست.
تسلط و احاطه بى‌نظیر حضرت امام و مقام معظم رهبرى بر امورى همچون مسایل نظامى، تهدیدات همه‌جانبه دشمنان و خصوصاً تهاجم فرهنگى، نیازهاى نسل جوان، مطالبات و نیازهاى دانشگاهها، بایسته‏هاى حوزه‏هاى علمیه، شناخت دغدغه‏هاى نیروهاى انقلاب و درک شایسته‏اى از بایسته‏هاى نظام اسلامى، شناخت قابلیت‏ها و ظرفیتهاى ساختار انقلابى نظام و... در کنار مصادیق بى‏شمارى از مطالعه دقیق و تحقیق راهبردى و کاربردى، مشورت، استقامت، صبر، متانت در شیوه‏هاى مدیریتى و از همه مهم‏تر، ابعاد عرفانى و معرفتى ایمان به خدا و وعده‏هاى صادق او و ایمان به رسالت الهى خود و ایمان به مومنین اهل حقیقت... همه گوشه‏هایى از ابعاد بى‏نظیر و گران‌سنگى است. این تسلط و احاطه همه‌جانبه در هر دو رهبر، باعث گردیده تا حتى بدخواهان نظام نیز از این همه وسعت و جامعیت و احاطه ایشان بر امور، در موارد گوناگون و متعددى گاه ناخواسته لب به تمجید و تجلیل بگشایند.
برخى روشها و شیوه‏هاى مدیریتى مشترک را مقایسه کنیم:

الف: واکنش واقع‌گرایانه
یکى از ویژگى‏هاى مشترک مدیریت امام و رهبرى، واکنش‏هاى واقع‌گرایانه نسبت به تحولات منطقه‏اى و جهانى‏ بوده است.
براى مثال جلوه واکنش واقع‌گرایانه در مدیریت حضرت امام(ره) را مى‏توان در عدم دخالت مستقیم در جنگ لبنان و مخالفت ایشان با اعزام نیرو به سوریه یافت و این در حالى بود که بسیارى از نیروهاى حزب اللهى و دلسوز نظام، بر اساس یک تحلیل احساسى و غیر واقع‌گرایانه اعتقاد به دخالت مستقیم در جنگ لبنان و اعزام نیرو به آنجا و گشودن جبهه جدیدى داشتند.
جلوه‏هاى واکنشهاى واقع‌گرایانه در شیوه مدیریتى رهبر فرزانه انقلاب نیز کم نیست. یکى از این نمونه‏ها «حمله آمریکا به عراق براى آزادسازى کویت» بود که در آن هنگام برخى از سیاسیون چپ سیاسى کشور، پیشنهاد همراهى با صدام علیه آمریکا مى‏دادند. در چنین شرایطى رهبر معظم انقلاب با درک صحیح تحولات منطقه و با معیار اصول‌گرایى، موضع بى‏طرفى ایران را رسما اعلام کرد. البته این بى‏طرفى به معناى سکوت در برابر جنایات ناشى از جنگ نبود بلکه در عین حال بى‏طرفى، انتقادى را برگزید. بعدها اسنادى که منتشر شد نشان داد که این جنگ سناریوى تعریف‌شده آمریکا براى اهداف چند‌منظوره بود. نمونه دیگر حادثه 11 سپتامبر بود. اکنون که مواضع اتخاذ‌شده از سوى گروهها و شخصیت‏هاى مختلف در آن زمان مورد بررسى قرار مى‏گیرد، کاملا نشان مى‏دهد که رویکرد رهبر معظم انقلاب چقدر مدبرانه بوده است. جریانات سیاسى به‌اصطلاح اصلاح‌طلب اصرار داشتند که ایران از این فرصت استفاده کند و وارد گفتگو با آمریکا شده و در ائتلاف بزرگ ضد تروریستى شرکت نماید. در حالى‌که رهبر معظم انقلاب از ظاهر این تحول گذشته و درونى‌ترین انگیزه این تحولات و روندهاى آن‌را هدف قرار داده بودند و بر این اساس سکان سیاست خارجى کشور را به‌سمت عدم ائتلاف و مخالفت با سیاست‏هاى تهاجمى پس از 11 سپتامبر هدایت کردند. در شرایط چنین گفتمانهایى، رهبر معظم انقلاب راهبرد دو لایه‏اى را اتخاذ کردند که از یک‌سو به‌لحاظ دیپلماتیک بى‏طرف مثبت و فعال اتخاذ شد و از سوى دیگر راهبرد فرصت‏سازى براى ارتقاى منافع ملى مورد توجه قرار گرفت که اکنون آثار و برکات آن‌را به‌وضوح مشاهده مى‏کنیم.
آنچه در نمونه‏هاى بالا ملاحظه شد، دقیقاً بیانگر واکنش‏ها و رویکردهاى واقع‌گرایانه نسبت به تحولات منطقه‏اى و جهانى بوده است.

ب: تشخیص به‌موقع رویدادها و روندهاى سیاسى‏
این تشخیص بیشتر در حوزه سیاست خارجى مصداق دارد و پایه و مایهاصلى آن، درک و بینش و بصیرت و علم و آگاهى فوق‌العاده درباره رویدادها و جریان‌شناسى روندهاى سیاسى منطقه‏اى و جهانى است.
در زمان حضرت امام(ره) پناه نبردن به آغوش شوروى سابق، علی‌رغم پیشنهاد برخى از اطرافیان انقلاب، هم‏چنین شناخت و بریدن دست قدرتمند جاسوسى ایالات متحده آمریکا در روزگارى که آمریکا در اوج قدرت استراتژیک خود قرار داشت و در اواخر عمر با برکت ایشان، نامة پر معنا و پر مغز و محتواى ایشان به گورباچف (رهبر شوروى ) و پیش‌بینى فروپاشى قریب‌الوقوع اتحاد جماهیر شوروى، از مصادیق مهم این تشخیص‌هاى ‏صحیح است.
در مدیریت رهبر معظم انقلاب نیز مى‏توان به مصادیق بارز و محکمى اشاره کرد: هشدار رهبرى در خصوص شبیخون فرهنگى در اوایل دهه 1370، افشاى سناریوى یلتسینى کردن ایران (فروپاشى از درون)، افشاى سیاست‏هاى پنهان آمریکا در خاورمیانه، هشدار نسبت به سناریوى اختلاف‌افکنى بین اقوام و مذاهب ایرانى از یک سو و راه انداختن جنگ شیعى و سنى از سوى دیگر، بر حذر داشتن مسلمانان از طرح اسلام‌هراسى و اسلام‌ستیزى غرب و... نمونه‏هایى از درک سریع و به‌موقع تهدیدات و واکنش مناسب نسبت به آن بوده است.

ج: هدایت دیپلماسى هوشمندانه
در دیپلماسى هوشمندانه، درک صحیحى از تهدیدات و فرصت‏ها و قوت‏ها و ضعف‏ها وجود دارد. در مواجهه با بحرانها و تهدیدات، همواره دیدگاههاى مختلفى از سوى جریانات سیاسى وجود داشته و اصرار بر اجرایى‌شدن آن دیدگاهها بوده است لکن پس از گذشت سالها، اکنون به‌خوبى مى‏توان ملاحظه کرد آن دیدگاهها تا چه میزان ضعیف و غیر عالمانه و غیر عاقلانه بوده است در حالى‌که اگر هدایت‏هاى هوشمندانه مقام رهبرى نبود، خساراتى جدى بر منافع و مصالح کشور وارد مى‏شد.
در مدیریت حضرت امام(ره) استقامت و رادمردى در مقابل قطع رابطه با آمریکا از طرف این کشور، حمایت از دانشجویان خط امام در قبال تسخیر لانه جاسوسى، عدم پذیرش نمایندگان رسمى و غیر رسمى آمریکا، فرمان ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر و عدم پذیرش بسیارى از قطعنامه‏ها و پیشنهادات آتش‌بسى که در آن مصالح و عزت جمهورى اسلامى لحاظ نشده بود، از نمونه‏هاى هدایت دیپلماسى هوشمندانه است.
در مدیریت مقام معظم رهبرى نیز موارد متعددى از این مدیریت به چشم مى‏خورد. یکى از مهمترین عرصه‏هاى تجلى این دیپلماسى در موضوع هسته‏اى ایران است. همه متفق القولند که سکان‌دار اصلى تحولات هسته‏اى ایران چه در بعد فنى و چه در ابعاد سیاسى و دیپلماتیک آن، رهبر معظم انقلاب بوده است. در ابتداى بحران هسته‏اى که جامعه دو قطبى شده و یک طرف بحث واگذارى و تسلیم را مطرح و دیگرى مقابله و جنگ را پیشنهاد مى‏داد، رهبر معظم انقلاب مسیر عقلانى و هوشمندانه‏اى را اتخاذ کردند که ایران را از آن فضاى سنگین بین‏المللى خارج ساخت. معظم له با پرهیز از افراط‌گرى و تفریط‌گرایى، متناسب با شرایط که شامل چهار عنصر تهدید، فرصت، قوت و ضعف بوده است، رویکردهاى معقولانه و هوشمندانه‏اى را تجویز مى‏کردند. اکنون تردیدى نیست که چنانچه مشى و رویکرد و هدایت‏هاى معظم له نبود، پرونده هسته‏اى ایران از دو حال خارج نبود یا کاملا تسلیم محض مى‏شد و یا منهدم می‏گردید. اما در حال حاضر، نه تنها تسلیم نشدیم بلکه مقاومت بى‏نظیرى را برجاى گذاشتیم و به میزان زیادى خصم را از بعد سیاسى و حقوقى و فنى خلع سلاح کردیم و همه این‏ها مرهون هدایت صحیح و شجاعانه رهبر معظم انقلاب بود.

فصل دوم: تفاوت در وضعیت‏ها
همانگونه که در کلام حضرت ختمى مرتبت(ص) آمده است، خصوصیت جهاد در زمان حضرت رسول اکرم‌(ص) جهاد در راه تنزیل است اما جهاد در زمان امیر المومنین على بن ابیطالب‌(ع)، جهاد در راه تاویل.
خصوصیت مجاهدت‏هاى زمان پیغمبر(ص) این بود که جبهه حق و باطل کاملا روشن بود و یک طرف ایمان و طرف دیگر کفر قرار داشت. در یک طرف مسلمان‏ها و پیامبر(ص) و طرف دیگر کفار و مشرکان بودند.
علت جهادهاى امیرالمومنین(ع)، همان‏گونه که خود آن‌حضرت اشاره فرموده، زیاده‌خواهى عده‏اى و رواج بدعت‏ها در جامعه بود. امیرالمومنین(ع) آن‌گاه که قدرت پیدا کرد، به حکم «حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ» وظیفه داشت با همان مسلمان‏هاى نمازخوان و مسجدى، همان کسانى که سال‏ها در جنگ‏هاى بدر و حنین و احد در راه اسلام جنگیده بودند و مجروح شده و اموالشان را براى رواج اسلام داده بودند، بجنگد؛ چرا؟ براى آن‌که دین خدا احیا شده و بدعت‏ها از بین برود. آیا این امر مخصوص زمان حضرت على(ع) بود و دیگر مصداق نخواهد داشت؟
و اینگونه تفاوت در وضعیت‏ها رخ مى‏نمایاند. چه امام حسن(ع) با آن همه صبورى و خوددارى، اگر در شرایط و وضعیت امام حسین(ع) قرار می‌گرفت، همان راه و همان شیوه‏ها را انتخاب مى‏کرد که اباعبدالله انتخاب کرده بودند.
این اصل مهم در مدیریت انقلاب نیز به آسانى قابل ملاحظه است. اگر انقلاب اسلامى را به دو مرحلة الف:کاشت و ب: داشت و ارشاد تقسیم کنیم، آنگاه خواهیم دریافت که حتى یک مدیر به خودى خود، اگر در دو مرحلة مجزا قرار گیرد، تصمیمات و روشها و تدابیر مدیریتى متفاوتى را بر خواهد گزید؛ چه رسد به آن‏که دو مدیر و رهبر (ولو با تمام ویژگى‏هاى مشترک) در دو مرحله، یک انقلاب را مدیریت کنند.
براى مثال حضرت امام(ره) آنگاه که در مرحلة ایجاد انقلاب اسلامى قرار گرفتند، از همه گروه‏هاى مخالف رژیف دعوت به همگرایى بر سر آرمانهاى مشترک کردند و آنگاه که مردم در رفراندم تاریخى خود، راى قاطع به جمهورى اسلامى دادند، در یک حرکت حساب‌شده و هدفمند، بنیانهایى همچون مجلس خبرگان قانون اساسى، سپاه پاسداران، بسیج، کمیته‏هاى مختلف انقلاب اسلامى، بنیاد شهید، وزارت اطلاعات، سازمان جهاد سازندگى، شوراى نگهبان قانون اساسى، مجلس خبرگان رهبرى، بنیاد مسکن و ده‏ها سازمان و نهاد انقلابى را شکل دادند که نشان از نیازهاى زمان خود براى نیل به اهداف انقلاب و کسب تجربه در جهت آن اهداف بود.
درباره مدیریت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای(مد ظله العالى) در شرایط خاص خود، تنها به چند جمله بسنده مى‏کنیم: در زمان زعامت و ولایت ایشان، مراحل تثبیت انقلاب و ایجاد دولت اسلامى و تشکیل جامعه اسلامى تا کنون شکل گرفته است و مى‏رویم تا به مرزهاى تشکیل تمدن نوین اسلامى دست یابیم. در همین راستا و با توجه به قدرت سیاسى و اقتصادى و فرهنگى کشور، هیچ فرد منصفى نمى‏تواند منکر این مهم شود که دستاوردهاى نظام درعرصه‏هایى چون پیشرفت‏هاى هسته‌اى، موشکى، سلول‏هاى بنیادى، تولید داروها و واکسن‏هاى مهارکننده بیمارى‏هایى چون ایدز و برخى سرطان‏ها، ترمیم ضایعات نخاعى، دستیابى به فناورى شبیه‏سازى، به‌راه افتادن نهضت تولید علم و جنبش نرم‌افزارى در حوزه و دانشگاه، دمیده‌شدن روحیه اعتماد به نفس درجوانان و جوان‌گرایى و... در گرو دغدغه‏ها و پیگیرى‏هاى مستمر ایشان صورت گرفته است.
از دیگر ابتکارات تاثیرگذار ایشان، نامگذارى سال‏ها به عناوینى همچون سال پیامبر اعظم‌(ص)، رفتار علوى، حماسه حسینى، سال امام خمینى، پاسخگویى مسؤولان، انضباط اجتماعى، خدمتگزارى به مردم، عدالتخواهى، اتحاد ملى و انسجام اسلامى، تلاش مضاعف و همت مضاعف، جهاد اقتصادى و بالاخره تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی است، نامگذارى‏هایى که در واقع یک نوع فرهنگ‏سازى در جامعه اسلامى بوده است. بازگشت اصولگرایان به صحنه قدرت که با تدابیر ویژه و فرهنگ‏سازى‏هاى مستمر ایشان در قالب گفتمان عدالتخواهى و اصلاحات یعنى مبارزه با فقر، فساد و تبعیض صورت پذیرفت، از دیگر تدابیر سرنوشت‌ساز ایشان است که پرداختن به آن مجال واسع‌ترى را طلب مى‏نماید.
آینده‌نگرى و پیگیرى‏هاى مستمر و مستدام ایشان باعث گردید مسؤولان نظام سندى به‌عنوان سند 20 ساله را تدوین نمایند که بر اساس آن، نظام اسلامى در سال 1404 هجرى خورشیدى باید در زمینه علمى، فناورى و اقتصادى‏ به قدرت اول آسیاى جنوب غربى (خاورمیانه، آسیاى میانه و قفقاز) تبدیل گردد. از دیگر ابتکارات ایشان، احیاى اصل 44 قانون اساسى است که کارشناسان از آن به‌عنوان یک انقلاب و جهش اقتصادى نام مى‏برند. با اجراى اصل 44، از تصدى‌گرى دولت در مناصب اقتصادى کاسته شده و بخش خصوصى و تعاونى‏ها، چرخه تولید و تجارت کشور را به حرکت در خواهند آورد.
تزریق امید به ارکان دولت و مردم در سخت‏ترین و بحرانى‏ترین شرایط، از دیگر هنرهاى ناب رهبرى ایشان در طول بیست و سه سال گذشته بوده است، به‌گونه‏اى‌که در بحرانى‏ترین شرایط فرموده‏اند: من خود را غرق در عنایات و نعمات خداوند متعال مى‏دانم. اگر هر مدیر و مسؤولى صرفا کار خود را خوب انجام دهد، دیگر هیچ نگرانى و دلهره‏اى ندارم. این مهم را باید بدانیم که اگر در دهه اول انقلاب و در دوران غربت و تنهایى دفاع مقدس، براى حفظ موجودیت و بقاى خود مى‏جنگیدیم، امروزه سرنوشت منطقه به سرانگشتان ما سپرده شده است و آمریکا و متحدانش که در گذشته‏اى نه چندان دور با تفرعن از تغییر جغرافیاى سیاسى در جهان اسلام و تشکیل خاورمیانه جدید سخن مى‏گفتند، اینک از ظهور و تولد خاورمیانه جدید با محوریت ایران اسلامى سخن مى‏گویند و ایرانى که زمانى‏ بانک مرکزى، تروریسم و محور شرارت نام گرفته بود، اینک به محور امید و رهایى آنان از گرداب عراق، لبنان، افغانستان، فلسطین و منطقه خاورمیانه تبدیل شده است.
افزایش اقتدار و نفوذ ایران؛ تبدیل شدن ایران به یک کشور شکست‌ناپذیر و مقاوم، شکسته‌شدن مجدد ابهت آمریکا و متحدینش، تعمیق منطقه ژئواستراتژیک ایران، هر کدام از دیگر دستاوردهاى نظام در دوره رهبرى حضرت آیت الله خامنه‏اى‌(حفظه الله) است.
دوستداران، شیفتگان و یاران وفادار حضرت امام خمینى‌(ره) و حضرت آیت الله خامنه‏اى(حفظه الله تعالى) مى‏باید بدانند و نیک هم مى‏دانند که این دو گوهر ناب، یک حقیقت با دو تجلى هستند که وظیفه همه ما، درک و معرفى شایسته و بایسته این حقیقت ماندگار و الهى به جامعه اسلامى و بشریت تشنه امروز و فردا است.

       حاکمیت اسلامی

آیا امام واقعا و از ابتدا در پى نظر حکومت اسلامى و ولایت فقیه بود یا بعد از انقلاب که احساس قدرت کرد، آن‏را مطرح نمود؟
با توجه به مخالفت بسیارى از فقها با نظریه ولایت فقیه، چگونه مى‏توان این نظریه را پذیرفت؟
اگرچه این دو سؤال در ایراد خدشه به ولایت فقیه مشترکند، اما همانگونه که در طرح مطلب جدا شده‏اند، مناسب است به‏صورت جداگانه بررسى و پاسخگویى شوند.
الف - دیدگاه و روند علمى امام راحل نسبت به طرح نظریه ولایت فقیه‏
ب - روند طرح علمى ولایت فقیه از سوى امام(ره)
به‏نظر مى‏رسد براى ارائه پاسخ صحیح لازم است دو زمینه طرح علمى ولایت فقیه و پى‏گیرى تحقق عملى آن از سوى حضرت امام(ره) را از یکدیگر تفکیک نماییم. در خصوص طرح موضوع ولایت فقیه به‏صورت آشکار مى‏توان به قدمت اعتقاد ایشان به این مطلب پى برد چرا که اولاً ایشان در موارد مختلف و متعددى به دیرینه‏بودن و ضرورى‏بودن این موضوع در فقه شیعه تصریح نموده‏اند و ثانیاً خود ایشان نیز در سندهاى مربوط به آغاز ورودشان در صحنه سیاست این موضوع را طرح نموده‏اند. در صفحه 112 و 113 کتاب ولایت فقیه نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) مى‏خوانیم: «موضوع ولایت فقیه چیز تازه‏اى نیست که ما آورده باشیم بلکه این مسأله از اول مورد بحث بوده است. حکم میرزاى شیرازى در حرمت تنباکو، چون حکم حکومتى بود.... همه علما تبعیت کردند... مرحوم کاشف الغطاء بسیارى از این مطالب را فرموده‏اند... مرحوم نراقى همه شئون رسول الله(ص) را براى فقها ثابت مى‏دانند. آقاى نائینى نیز مى‏فرمایند: این مطلب از مقبوله عمربن حنظله استفاده مى‏شود... این مسأله تازگى ندارد.»
بعد از دوره معصومین نیز که دلیلى از قرآن و روایات مبنى بر تعطیل‏شدن امور سیاسى - اجتماعى جامعه دینى در دست نیست تا این ولایت را نفى نماید.
اما پیشینه طرح بحث ولایت فقیه از سوى شخص حضرت امام به کتاب «کشف الاسرار» ایشان که در سال 1322 در پاسخ به لاطائلاتى در کتاب «اسرار هزار ساله» تألیف نمودند، برمى‏گردد.

روند پیگیرى عملى تحقق حکومت اسلامى و ولایت فقیه از سوى امام(ره)
همانگونه که ذکر شد، امام حداقل از سال 1322 یعنى دوره 40 تا 42 سالگى و قبل از مرجعیت، موضوع ولایت فقیه را مطرح نموده‏اند، اما در میدان عمل ملاحظاتى موجب گردیده تا روندى مرحله به مرحله را در این جهت طى نمایند که برخى از آن ملاحظات عبارتند از:
1. رعایت شأن مرجعیت آیت الله بروجردى(ره) و حرکت در چارچوب مورد قبول ایشان اگرچه با اختلاف سلیقه‏ها، تلاش‏ها و چالشهایى همراه بوده است.
2. عدم امکان بالفعل؛ امام خود در کشف الاسرار در پاسخ اسرار هزار ساله که شیعه را به همراهى پادشاهان متهم نموده بود، نوشتند: «علماى شیعه مادامى که جایگزینى را (به‏صورت اجرایى) نتوانند برپا کنند، سعى کرده‏اند به مقدار ممکن با حکومتها همکارى کنند تا جایگاه حقانیت شیعه را نگه دارند.» یعنى امام مى‏فرمایند: «از باب دفع افسد به فاسد و از باب جلوگیرى از هرج و مرج در جامعه، علماى شیعه نظام پادشاهى را تحمل کردند.»
3. اولویت حفظ کیان روحانیت و مرجعیت تا دوره‏اى از حرکت امام(ره)
4. ضرورت افشاى چهره واقعى خاندان محمدرضا پهلوى‏
5. آماده‏سازى جمعى روحانیت و مرجعیت؛ به‏عنوان نمونه در جریان مقابله با انقلاب سفید (که پس از شکست ماجراى انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى مطرح گردید) امام دو نشست با مراجع داشتند. تصمیم جمعى در نشست اول بر مذاکره با شاه و جویاشدن انگیزه او؛ و در نشست دوم على‏رغم این‏که امام خواستار تحریم رسمى رفراندم بودند، نظر جمع بر این‏که مبارزه در آن شرایط «مقابله مشت با درفش» و بى‏ثمر است، منعقد شد.
6. آمادگى مردم؛ این‏که مقبولیت عمومى، شرط اجرایى‏شدن ولایت فقیه است، آماده‏سازى زمینه پذیرش عمومى را بایسته مى‏ساخته است.
بنا بر آنچه ذکر شد، امام(ره) صرفاً روند عملیاتى‏شدن «ولایت فقیه» را از ابتدا با شیبى متناسب با شرایط پیگیرى نموده‏اند.

مخالفت برخى فقها با «نظریه ولایت فقیه» و اعتبار آن‏
آنچه از اظهارات برخى فقهاى بزرگ همچون صاحب جواهر بر مى‏آید که قائل است: منکر ولایت فقیه، بوى فقه را استشمام ننموده، و یا امام راحل که ولایت فقیه را از امور بدیهى‏اى مى‏دانند که تصور آن موجب تصدیقش مى‏شود، روشن مى‏گردد که اصل ولایت فقیه منکرى ندارد و آنچه وجود دارد، منکر اطلاق ولایت فقیه است. همه فقها ولایت مقیده فقیه در محدوده قضا، افتا و امور حسبه را قبول دارند و حتى پذیرش ولایت به معنى نظم و انتظام‏بخشى به امور جامعه را از باب حسبه قائل هستند اما آنچه مورد خدشه برخى از آن‏ها قرار دارد، پذیرش ولایت فقیه از باب نیابت از امام زمان(عج) است که در آن‏صورت مطلقه بوده و شامل همه آنچه ولایت امام در جامعه اقتضا مى‏کند، خواهد بود.
اما در عین حال توجه به چند نکته در این زمینه راهگشا مى‏باشد:
1. پذیرش علمى ولایت مطلقه فقیه یک بحث است و پذیرش عملى حکم چنین فقیه جامع‏الشرایطى بحثى دیگر. در حقیقت اگر فقیهى بر امور اجتماعى حاکم شود (مجتهدى که «بیده الحکم» باشد) مخالفت با حکمش حتى براى سایر مجتهدین جایز نیست (مگر آن‏که به خطابودن آن حکم علم داشته باشد): «حکم الحاکم الجامع للشرائط لایجوز نقضه ولو لمجتهد آخر الا اذا تبین خطائه.» (عروة الوثقى مسأله 57، باب اجتهاد و تقلید)
2. این‏که فقیهى قیام به حکومت بر اساس نیابت از امام زمان(عج) را ثابت نداند به معناى جواز مخالفت با فقیهى که چنین امورى را تصدى کند، نیست.
3. مخالفت با مبناى فقهى ولایت مطلقه فقیه هرگز به معنى ضدیت و مبارزه با نظام ولایت فقیه نمى‏باشد.
4. اگرچه در مسائل فردى هر کسى از مرجع تقلید خویش تبعیت مى‏کند اما در مسائل اجتماعى - حکومتى که ذاتاً تعدد و تکثرپذیر نیست و یک نظر باید مبنا قرار گیرد، همگان لازم است از نظر مجتهدى که قیام به امر حکومت نموده اطاعت نمایند.
بنا بر آنچه گفته شد، مخالفت با مبناى علمى ولایت فقیه هرگز به معنى نرفتن زیر بار حکومت یک فقیه جامع الشرایط و یا جواز مخالفت عملى با آن نیست، بنابراین ثمره عملى در زمان تصدى فقیه در حکومت، نخواهد داشت.

آیا تشکیل حکومت اسلامى در زمان غیبت امام زمان(عج) جایز است؟
یکى از مسائل اساسى که در ذهن اقشارى از آحاد افراد جامعه در زمینه زیربناهاى انقلاب اسلامى وجود دارد، چالش در خصوص اصل جواز تشکیل حکومت اسلامى در زمان غیبت است. عمده مبناى این اشکال بر روایاتى مبتنى است که هر پرچمى که قبل از قیام امام زمان(عج) به‏عنوان حکومت برپا شود، پرچم ضلالت دانسته و در روایاتى نیز هر قیامى قبل از قیام حضرت مهدى(عج) را محکوم به شکست عنوان مى‏نماید.
اهمیت این اشکال از آن نظر است که طراحان این موضوع، اصل اسلام سیاسى و حکومت اسلامى را پذیرفته و در عین حال حکومت اسلامى در زمان غیبت را نامشروع مى‏شمارند.
پاسخگویى به اشکالاتى که اصل حکومت و ابعاد سیاسى اسلام را زیر سؤال مى‏برند، کار آسانى به‏نظر مى‏رسد و کافى است ایرادکنندگان را به نگاهى اجمالى به آیات قرآن کریم و سیره پیامبر اکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و سایر اهل بیت(ع) ارجاع داد.
بعد دیگر اهمیت این اشکال نیز آن است که اسلامى‏بودن قیام و انقلاب و حکومت در زمان غیبت را مخدوش مى‏سازد. یعنى از موضع یک مخالف دین به موضوع نگاه نکرده و سست‏نمودن اعتقاد مسلمانان مقید - که اصلى‏ترین حامیان انقلاب هستند - را نشانه گرفته است.
ما در پاسخ به این سؤال، مطالب جلد دهم تفسیر موضوعى پیام قرآن نوشته آیت‏الله مکارم شیرازى را مبنا قرار مى‏دهیم که علاوه بر متین و در عین حال سادگى متن، به قلم مرجعى بزرگوار به رشته تحریر در آمده که بر وزانت استدلال و نگاه عمیق فقهى - اسلامى آن دلالت مى‏کند.
اما پاسخ این روایات این است که بدیهى است این طایفه از اخبار هیچ‏گونه دلالتى بر نهى از اقامه حکومت اسلامى قبل از ظهور حضرت مهدى(عج) ندارد بلکه تنها پیام این اخبار آن است که منتظر فرصتها باشید و قبل از رسیدن فرصت مناسب، دست به این کار نزنید، چرا که تلفات و ضایعات فراوانى خواهید داد و نتیجه‏اى نخواهید گرفت. بلکه شاید مفهوم این سخن، عکس آن باشد که بعضى انتظار دارند و مفهومش این است که هنگامى‌که شرایط قیام و تشکیل حکومت اسلامى فراهم گردید، به سراغ آن بروید و اقدام کنید. در واقع این روایات اشاره به همان چیزى است که در خطبه 5 نهج‏البلاغه آمده است که مى‏فرماید: «مجتنى الثمرة لغیر وقت ایناعها، کالزارع بغیر ارضه» یعنى کسى‏که میوه را پیش از رسیدن بچیند، مانند کسى است که بذر خود را در زمین نامناسبى پاشیده است.»
گروه دیگرى از این روایات مى‏گوید: قیام باید به‏عنوان «الرضا من آل محمد» یعنى دعوت به‏سوى امامان معصوم(ع) و اهداف آن‏ها بوده باشد و بدون آن، قیام مجاز نیست. از جمله در حدیثى مى‏خوانیم، امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه کسى از سوى ما آمد، بنگرید براى چه مى‏خواهید قیام کنید، نگویید زید قیام کرد، زید عالم و راستگو بود و هرگز شما را به‏سوى خویش فرا نخواند، بلکه شما را به خشنودى آل محمد(ص) دعوت کرد و اگر پیروز مى‏شد، به آنچه شما را به‏سوى آن دعوت نمود، وفا مى‏کرد. او در برابر حکومت متمرکزى قیام کرد تا آن‏را در هم بشکند (ولى موفق نشد). هرگاه کسى امروز از ما قیام کند، به چه چیزى شما را فرا مى‏خواند؟ به خشنودى آل محمد(ص)؟ ما شما را گواه مى‏گیریم که ما خشنود از این‏کار نیستیم! امروز که او تنهاست نافرمانى مى‏کند، مسلماً هنگامى‏که پرچم‏ها برافراشته شد و مردم دور او را گرفتند، به طریق اولى به حرف ما گوش نمى‏دهد.»
مسلم است این حدیث و مانند آن، دلیل بر عدم تشکیل حکومت اسلامى نیست، بلکه مى‏گوید باید هدف تشکیل حکومت جلب رضا و خشنودى امامان معصوم(ع) که جانشینان واقعى پیامبرند، باشد، خودسرانه و بدون جلب رضایت و موافقت آن‏ها، دست به این‏کار نزنند. بنابراین هرگاه در عصر غیبت، شرایط تشکیل حکومت اسلامى فراهم گردد و هدف از تشکیل آن چیزى جز احیاى اسلام و قرآن و جلب رضا و خشنودى آل پیامبر نباشد، نه تنها منعى براى تشکیل این حکومت وجود ندارد بلکه باید به‏سراغ آن رفت.
و اما پاسخ دسته دوم روایات که شکست قیام‏ها را بیان مى‏کند.
اولاً: ما داراى یک سلسله اصول مسلم در شریعت اسلامى هستیم که تخطى از آن‏ها جایز نیست، از جمله امر به‏معروف و نهى از منکر. حال اگر در محیطى احکام الهى پایمال شده و منکرات آشکار گشته و قادر باشیم با یک قیام مؤثر، نظام حکومت فاسد را برهم بزنیم و در مقیاس وسیعى منکرات را از میان ببریم آیا جایز است بنشینیم و تماشا کنیم؟
نکته دیگر آن‏که در مقابل این دسته روایات، روایاتى داریم که مطابق آن‏ها، ائمه(ع) بعضى از قیامهایى که در عصر و زمان آن‏ها روى داده را ستوده‏اند هرچند این قیامها به نتیجه نهایى نرسیده، چگونه ممکن است این قیامها ممنوع باشد و باز آن‌را بستایند؟! (که نمونه آن‏ها قیام زیدبن على‏بن الحسین(ع) و حسین‏بن على شهید فخ است که تائیدات آن‏ها در کتاب مزبور ذکر شده است.)
جداى از همه این‏ها، نکته مهم این است که در روایاتى به این مطلب برمى‏خوریم که فرموده‏اند: قبل از قیام مهدى(عج) اقوامى قیام مى‏کنند و زمینه را براى قیام آن‌حضرت آماده مى‏سازند و از آن‏ها در روایات به نیکى یاد شده است.
آخرین نکته در این زمینه این‏که روایاتى که هر قیامى قبل از قیام مهدى(عج) را شرک‏آلود و در مسیر طاغوت معرفى مى‏کند، باید به‏گونه‏اى تفسیر شود که هم با مسلّمات فقهى و احکام امر به معروف و نهى از منکر سازگار باشد و هم با قیامهاى متعددى که در زمان معصومین(ع) واقع شده و بر آن‏ها صحه نهادند، هماهنگ گردد، به این صورت که یا منظور قیامهاى بدون اجازه معصوم یا نایبان عام باشند و یا قیامهایى که به قصد دعوت به خویش (نه اهداف آل پیامبر) باشد و یا این‏که قیام‏هایى که بدون آمادگى‏هاى لازم صورت پذیرد. آیه 75 سوره نساء مى‏فرماید: «و ما لکم لاتقاتلون فى سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان...» و روشن است این آیه و آیات متشابه در زمینه قیام براى اقامه قسط و عدل یا دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالمان، انحصار به زمان و مکان خاصى ندارد و یکى از اصول زیربنایى است که هر جا مقدمات و زمینه‏هاى آن فراهم گردد، لازم است بدون فوت وقت نسبت به آن‏ها اقدام گردد.
انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
مدیران
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon