روایت تسنیم از شبی که سمنانی‌ها ‌گریستند/ همه به تنهایی مولا علی (ع) دل سپردند

روایت تسنیم از شبی که سمنانی‌ها ‌گریستند/ همه به تنهایی مولا علی (ع) دل سپردند

هوای غروب، آرام آرام خنک می‌شد که جمعیت در میدان کوچک محله گرد هم آمدند. نورپردازی ملایم، فضایی قدسی آفریده بود و سکوت تماشاگران، نوید روایتی جانسوز را می‌داد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از سمنان، در حاشیه کنگره ملی سه هزار شهید استان سمنان نمایشی آغاز شد، ناگهان تماشاگران مدینه راف خانه‌های کاهگلی و درختان خرما را پیش چشمان خود دیدند، راویان بزرگسال، که نقش امام حسن و امام حسین(ع) در میانسالی بودند، با صدایی که از جنس تاریخ بود، روایت آن روزهای سخت را آغاز کردند. صدایشان می‌لرزید و این لرزه، مستقیماً به قلب تماشاگران راه می‌یافت.

تنهایی حضرت علی(ع)

ناگهان صحنه تغییر کرد و به روزهای پس از رحلت پیامبر(ص) پرید. حضرت علی(ع) در انبوه جمعیتی ایستاده بود که زبان‌ها با او بود، اما دل‌ها جای دیگر. دوربین‌های ذهن تماشاگران، این تنهایی عظیم را در دریایی از آدمها ثبت می‌کرد.

در این میان، نگاه‌های حیران و معصوم امام حسن و امام حسین خردسال، عمق فاجعه را بیشتر نشان می‌داد. دو کودک کوچک که به پدرشان می‌نگریستند و درکی از این تنها گذاشتن‌ها نداشتند.

بازیگر نقش حضرت زهرا(س) با چهره‌ای غم‌آلود و قامتی خمیده از شدت مصیبت، وارد صحنه شد. حضورش، فشرده‌ای از همه رنج‌های بی‌پاسخ بود.

نمایش‌واره با مهارت، تضاد بین زبان‌های رنگارنگ و دل‌های بی‌رنگ را نشان می‌داد. دیالوگ‌ها آنقدر قدرتمند بودند که گویی تماشاگران در آن برهه تاریخی حاضر شده‌اند.

اشک در چشمان بسیاری از زنان و مردان حلقه زده در میدان می‌درخشید. برخی دست بر سینه داشتند و سکوتی معنادار، فضای میدان را پر کرده بود.

وقتی امام حسین کودک به پدرش پناه برد و علی(ع) او را در آغوش کشید، گویی همه دردهای تاریخ در آن آغوش جمع شده بود. این صحنه، یکی از تأثیرگذارترین لحظات نمایش بود.

راویان بزرگسال در حاشیه صحنه، با چشمانی اشک‌بار به این صحنه نگاه می‌کردند و گویی درد پدرشان پس از قرن‌ها، هنوز در جانشان تازه بود.

در دقیقه پایانی، سکوت مطلق بر فضای نمایش حاکم شد. تنها صدای بادی که میان شاخه‌های درختان مجاور می‌پیچید، شنیده می‌شد. گویی طبیعت هم در سوگ این تنها ماندن، نوحه‌خوان بود.

پایان نمایش که فرا رسید، چند لحظه طول کشید تا تماشاگران به خود آیند. سپس، تشویقی آرام و طولانی فضای میدان را پر کرد؛ تشویقی که بیشتر به اعترافی جمعی به تنها گذاشتن مولا شباهت داشت.

صحنه، ناگهان به بیابانی از چهره‌ها تبدیل شد. دریایی از انسان‌ها که هر کدام زبانی به ستایش داشتند، اما ژرفای وجودشان خالی از ایمان بود. علی(ع) چونان درخت تناوری در میان تندباد تنها ایستاده بود؛ شاخه‌هایش آکنده از نیایش، و ریشه‌هایش مشتاق قطره‌ای مهر.

در این میان، دو چشم ستاره‌بار حسن و حسین(ع) چونان دو قنادیل روشن در آن تاریکى تاریخ می‌درخشید. معصومیت کودکانه‌شان، آینه‌اى بود که عمق فاجعه را بازمى‌تاباند.

فاطمه(س) چونان شمعى که پیش از خاموشى، باشکوه‌تر مى‌سوزد، با قامتى از غصه خمیده و دلى از مهر شکسته، صحنه را به ملکوتى از حسرت بدل کرد. هر گامش بوى گلاب سوگوارى مى‌داد.

دیالوگ‌ها چونان شمشیرى برنده بر پیکره زمان فرومى‌آمد و حقیقت را عریان مى‌ساخت. تماشاگران، سایه‌وار در گذر تاریخ گم شده بودند، گویى هر یک بر دروازه غربت على(ع) ایستاده‌اند.

اشک، در چشمان تماشاگران چون شبنم بر گلبرگ‌هاى سپیدار مى‌درخشید. سکوتى سنگین فضا را انباشته بود، سکوتی که خود روایتی از روایتها بود.

آنگاه که کودک خردسال، پناه به سایه پدر برد، گویی هزاران سال تنهایی در آن آغوش جمع شد. این تصویر، تابلویی از مهر بی‌کران در دل بی‌مهری‌ها بود.

راویان بزرگسال در حاشیه صحنه، چونان سروهایی خمیده از گذر چهارده قرن، به این صحنه می‌نگریستند. چهره‌هایشان آیینه‌ای از دردهای به ارث رسیده بود.

در اوج نمایش، باد در شاخه‌های کاج نوحه سر داد و ماه روی خود را در پشت ابر پنهان کرد. گویی تمام طبیعت در سوگ این انزوا، دلی پرغصه داشت.

پایان نمایش فرارسید، اما سکوت همچنان بر فضای میدان حاکم بود. تشویق تماشاگران، آهسته و سنگین آغاز شد، چونان بارانی بهاری که پس از سالها بر زمین خشک ببارد. این کف‌زدن‌ها، بیشتر به توبه‌ای جمعی می‌مانست، به اعترافی از همه تنهاگذاشتن‌های تاریخ.

روایت از آذر پژمان

انتهای پیام/

مسائل استان
پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
fownix
غار علیصدر
گوشتیران
پاکسان
بانک صادرات
طبیعت
میهن
triboon
تبلیغات