کلاس اولیها را اینطوری به مدرسه بفرستید
آمارها نشان میدهد تنها درصد اندکی از کودکان درگیر اضطراب جداییاند، اما همین اقلیت کوچک، پرده از مسائلی برمیدارد که بهسادگی نمیتوان از کنار آنها گذشت. از تکفرزندی و اضطراب والدین گرفته تا فقدان تجربه زیست جمعی در این تجربه سهم دارند.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، زنگ آغاز سال تحصیلی هر سال، بیش از آنکه صرفاً یک آیین رسمی باشد، پژواک دگرگونیهای عمیقی است که در زیست فردی و جمعی کودکان ایرانی رخ میدهد. مهر، ماهی است که در آن هزاران کودک برای نخستینبار از «خانه» بهعنوان مأمن نخستین عاطفه جدا میشوند و به فضایی قدم میگذارند که هنوز برایشان ناشناخته و گاه هراسانگیز است. در این جابهجایی، تنها مسیر خانه تا مدرسه طی نمیشود؛ بلکه گسستی عاطفی، روانی و اجتماعی شکل میگیرد که میتواند آینده تعاملات کودک را رقم بزند.
صحنههای نخستین روز مدرسه اغلب شبیه به یک آیینهاند؛ آیینهای که اضطراب والدین را بازتاب میدهد و در چهره کودکان نقش میبندد. اگرچه بسیاری از دانشآموزان با شوق و هیجان راهی کلاس میشوند، اما در گوشهای از حیاطها همواره میتوان کودکانی را دید که میان ماندن و رفتن، میان چسبیدن به دستان مادر و نشستن بر نیمکت تازه، در تردیدند. این دوگانه، بیش از آنکه صرفاً رفتاری کودکانه باشد، نشانهای از ریشههای عمیقتری است که در سبک فرزندپروری، الگوهای ارتباطی و حتی ساختار خانواده معاصر نهفته است.
آمارها نشان میدهد تنها درصد اندکی از کودکان درگیر اضطراب جداییاند، اما همین اقلیت کوچک، پرده از مسائلی برمیدارد که بهسادگی نمیتوان از کنار آنها گذشت. از تکفرزندی و اضطراب والدین گرفته تا فقدان تجربه زیست جمعی در سالهای پیش از دبستان، همه و همه در این تجربه سهم دارند. مدرسه در چنین شرایطی صرفاً محل آموزش الفبا نیست؛ بلکه آزمایشگاهی است که در آن نخستین پیوندهای اجتماعی کودک سنجیده میشود و نخستین ترکها در دیواره امنیت عاطفی او نمایان میشود.
آغاز سال تحصیلی، اگرچه هر سال تکرار میشود، اما هر بار حامل داستانهای تازهای است؛ داستانهایی که از لابهلای گریهها، دلهرهها و حتی لبخندهای صبحگاهی کودکان میتوان خواند. اضطراب جدایی شاید عنوانی علمی و تخصصی باشد، اما در بطن خود بازتاب همان پرسش دیرینه است؛ چگونه میتوان کودکی را از آغوش امن خانه به جامعه سپرد، بیآنکه اینگذار موجب نمایان شدن مشکلات بزرگتری شود؟
در همین راستا دکتر داود فتحی و لیلا محمدزاده، متخصص روانشناسی کودک و نوجوان در گفتوگو با «فرهیختگان» به بررسی ابعاد مختلف این موضوع پرداختند.
تنها دو درصد از دانشآموزان اضطراب جدایی دارند
محمدزاده با اشاره به اینکه بحث اضطراب جدایی در برخی از کودکان دیده میشود، تصریح کرد: «اگر فرض کنیم یک کلاس 17 یا 18 نفره داریم، ممکن است یکی دو نفر از بچهها دچار این مشکل باشند؛ یعنی حدود دو تا سه درصد از دانشآموزان. این موضوع به دلایل مختلفی اتفاق میافتد. یکی از دلایل پررنگ، بهویژه در خانوادههایی که تکفرزند دارند، اضطراب خود مادر است که به فرزند منتقل میشود. در واقع، در بسیاری از مواقع این مادر است که دچار اضطراب جدایی میشود و آن را به فرزند انتقال میدهد. مثلاً مادر نگران است که کودک در مدرسه آسیب ببیند، زمین بخورد یا کسی به او آسیبی برساند؛ این نگرانیها به کودک منتقل میشود. در نتیجه، بهجای اینکه کودک با محیط انس بگیرد، ترس از محیط در او شکل میگیرد.
دلیل دیگر به نوع گفتوگوها و واژههایی برمیگردد که والدین بهویژه پیش از ورود کودک به مدرسه به کار میبرند. مثلاً وقتی کودک شیطنت یا اذیتی میکند، مادر برای تهدید یا تنبیه میگوید: «اگه این کارو کنی، میرم.» یا «دیگه منو نمیبینی.» این جملات باعث ایجاد ترس از دستدادن مادر در کودک میشود. اگر هم اتفاقی مانند فوت یکی از اقوام رخ داده باشد و کودک آن را درک کرده باشد، همین تجربه از دست دادن میتواند اضطراب جدایی را تشدید کند. عامل دیگر مربوط به سالهای اولیه زندگی است؛ بهویژه بین صفر تا شش سال. برای نمونه، ممکن است مادر برای مدت کوتاهی کودک را تنها گذاشته باشد، مثلاً برای رفتن به حمام و در همین زمان کودک از خواب بیدار شده و مادر را ندیده باشد. نبودن مادر در «دایره امن» کودک میتواند زمینهساز اضطراب جدایی شود. اگر این تجربهها تکرار و طولانی شود و مادر متوجه آن نباشد، این اضطراب در کودک شکل میگیرد. برای هر یک از این عوامل، راهحلها و مراحل خاصی وجود دارد و بسته به شدت اضطراب باید با موضوع برخورد شود تا بتوان کودک را آرام کرد. اما مهمترین نکته این است که نباید مدام درباره اضطراب با کودک صحبت کرد. اگر کودک بگوید: «من نمیخوام فردا برم مدرسه.» یا «نگرانم؛ اگه برم مدرسه، تو کجا میری؟» بهتر است والدین بحث را به زمان دیگری موکول کنند و موضوع را تغییر دهند. در لحظه باید متناسب با شرایط و محیط، کودک را آرام کنیم و بهتدریج او را به سمت اطمینان و آرامش سوق دهیم.»
دانشآموزان بزرگتر نقش خواهر و برادر جایگزین را بازی میکنند
وی در خصوص تفاوت سنی و جسمی کلاس اولیها با پایههای بالاتر گفت: «باید توجه داشت که کودک هیچوقت کاملاً جدا از دیگران زندگی نکرده است، خانه خود بهنوعی یک جامعه کوچک است؛ پدر، مادر، دایی، خاله، عمو، عمه و گاهی خواهر و برادر یا حتی پسرعمو و دخترخاله در این جامعه حضور دارند. کودک با هرکدام از این افراد رابطهای دارد و همین روابط، بخشی از نیاز او به ارتباط اجتماعی را پاسخ میدهد. بر اساس تجربه من در مدرسه، بهویژه در کلاس اول، دیدهام کودکانی که خواهر یا برادر بزرگتر دارند، گاهی بچههای بزرگتر را در مدرسه جایگزین منبع امنیت خود میکنند. برای مثال، در مدارس دخترانه معمولاً دانشآموز کلاس ششم برای کودک کلاس اولی همان حس امنیت خواهر بزرگتر را ایجاد میکند. در این میان نقش کارشناسان و مربیان مدرسه بسیار مهم است. یکی از کارهای مؤثر این است که پیش از شروع رسمی سال تحصیلی، فرصتی برای آشنایی و «مدرسهگردی» برای دانشآموزان فراهم شود. من خودم در پایههای مختلف «مهارتهای زندگی» آموزش میدهم و در پایه اول، یکی از فعالیتهای اصلیام ایجاد «حلقه دوستی» است. در این حلقه، بچهها با هم آشنا میشوند، به محیطهای مختلف مدرسه سر میزنند و با فضای جدید انس میگیرند. ما حیاط و کلاسها را به آنها نشان میدهیم، با دانشآموزان بزرگتر آشنا میکنیم، سلام و احوالپرسی را تمرین میکنیم و توضیح میدهیم که این افراد دوست ما هستند. حتی گاهی دانشآموزان پایههای بالاتر میتوانند بهعنوان نماینده مدرسه با گل یا شکلات از بچههای کلاس اولی استقبال کنند. همه این اقدامات باعث میشود کودک احساس امنیت بیشتری کند و نگرانیاش کمتر شود.»
سه سال اول، کلید آینده اجتماعی کودک است
وی در خصوص لزوم حضور کودک در مهد یا پیشدبستان گفت: «این موضوع بیشتر به شرایط و نیازهای خانواده بستگی دارد. برای نمونه، مادری که شاغل است ناچار میشود فرزند خود را به مهد کودک بسپارد. با این حال، نکته مهم این است که دلبستگی ایمن در فاصله صفر تا سه سالگی شکل میگیرد. کودکی که در این دوره دلبستگی ایمن را تجربه کند، در ادامه زندگی از نظر رشد روحی و روانی حمایت خواهد شد. اما کودکانی که فاقد این نوع دلبستگی هستند، ممکن است پرخاشگر شوند یا در موقعیتهای اجتماعی مختلف با اختلالهای رفتاری روبهرو گردند. به همین دلیل توصیه میشود در سه سال اول زندگی، کودک بیشترین زمان ممکن را در آغوش مادر سپری کند تا احساس امنیت و دلبستگی در او تقویت شود. حتی اگر مادر شاغل باشد، بهتر است شرایطی فراهم شود که کودک به مادر نزدیکتر باشد. برخی سازمانها این امکان را به مادران میدهند که فرزندشان را به محل کار بیاورند یا از دورکاری استفاده کنند. البته از سه سالگی به بعد، کودک نیاز به ورود تدریجی به جمع همسالان و آموزشهای اولیه دارد. اگر خانواده تمایلی به ثبتنام فرزند در مهد یا پیشدبستان ندارند، لازم است او را در معرض جمعهای کودکانه قرار دهند؛ مانند پارک، خانه بازی یا کلاسهای آموزشی. این تجربهها به کودک کمک میکند مهارتهای اجتماعی بیاموزد و هنگام ورود به مدرسه احساس غریبگی و آسیب کمتری داشته باشد. امروزه حدود 70 تا 80 درصد کودکان در مهد یا پیشدبستان شرکت میکنند. اگر کودکی هیچ تجربه جمعی نداشته باشد و «کاملاً بکر» وارد مدرسه شود، احتمال دارد دچار مشکلات بیشتری گردد. حتی اگر کودک توانمند باشد، در خانه آموزش دیده باشد و مادر در دسترس او باشد، باز هم لازم است حداقل تجربه حضور در جمع همسالان را داشته باشد تا با مهارتهای اجتماعی آشنا شود و ورود به مدرسه برایش آسانتر شود.»
«مشق بدون اشک»
این روانشناس کودک و نوجوان در رابطه با مشکلات کودکان برای مشق نوشتن گفت: «چند سال پیش کتابی مطالعه کردم که به والدینی که فرزندانشان تازه وارد دوران مدرسه میشوند توصیه میکنم آن را بخوانند؛ کتاب «مشق بدون اشک». این کتاب منبع بسیار خوبی برای آشنایی والدین با نحوه صحیح همراهی با کودک در انجام تکالیف است. نکته مهمی که باید در نظر داشت این است که برای بهدست آوردن هر مهارتی، نیاز به تمرین و تکرار داریم. نمیتوان انتظار داشت که دانشآموز تنها با شنیدن آموزش در کلاس، فردا دیکته عالی بنویسد یا در ریاضی موفق شود. خوشبختانه امروز در بسیاری از مدارس این رویکرد وجود دارد که مشاور، معاون آموزشی و معلم با مدیریت مدرسه هماهنگ میشوند و میزان تکلیف روزانه کودک را بر اساس توان او تنظیم میکنند. معمولاً قرار بر این است که تکالیف حدود یک تا یک ساعت و نیم از وقت کودک در منزل را بگیرد. این زمان بر اساس کندترین دانشآموز کلاس سنجیده میشود؛ بنابراین اگر کودکی سریعتر کار کند، شاید در 20 تا 30 دقیقه بتواند تکالیفش را انجام دهد. همین تمرین و تکرار موجب رشد مهارتهای ذهنی و جسمی کودک میشود.
همانطور که پژوهشها نشان دادهاند، حتی در افراد مبتلا به آلزایمر، یادگیری یک زبان جدید باعث بازسازی سلولهای مغزی میشود؛ پس هرچه مغز بیشتر فعالیت کند، توانمندتر خواهد شد. البته لازم است به جنبههای فیزیولوژیک نیز توجه کنیم. برای مثال، اگر کودکی زود هنگام نوشتن خسته میشود، ممکن است مشکل کمخونی، کمبود کلسیم یا ویتامین B داشته باشد. یا شاید به دلیل نداشتن فعالیتهای بدنی کافی، عضلات دستش ضعیف باشد. به همین دلیل توصیه میشود پیش از ورود به مدرسه، فعالیتهایی مثل گلبازی یا خمیربازی در برنامه کودک قرار گیرد تا عضلات انگشتان و دستان او تقویت شوند. نکته دیگر مربوط به خواب کودک است. کودکی که ساعت 8 شب تا صبح ساعت 6 میخوابد، اگر همچنان دچار خستگی یا بیحوصلگی باشد، ممکن است از نظر تغذیهای دچار کمبود باشد. پس والدین باید این مسائل را بررسی کنند و از سلامت جسمی و ذهنی فرزند خود مطمئن شوند.»
والدین از مقایسه دست بردارند!
محمدزاده گفت: «به والدین توصیه میکنم که به هیچ عنوان فرزندتان را با دیگران مقایسه نکنید و به او برچسب نزنید؛ چه مثبت و چه منفی. برای نمونه، برخی والدین مدام میگویند «بچه من نابغه است» یا برعکس، برچسبهایی مثل «کندذهن» یا «خنگ» به کار میبرند. هر دو رویکرد اشتباه است. برچسبهای مثبت کودک را به سمت کمالگرایی افراطی سوق میدهند و برچسبهای منفی اعتمادبهنفس او را از بین میبرند. شرایط زندگی هر خانواده متفاوت است و کودکان نیز در محیطهای گوناگون رشد میکنند. بنابراین میزان یادگیری، علایق و تواناییهایشان با یکدیگر فرق دارد. مقایسه درست تنها باید میان «کودک امروز» و «کودک دیروز» انجام گیرد؛ یعنی بررسی کنیم فرزندمان نسبت به گذشته خودش چقدر رشد کرده است، نه اینکه او را با کودکان دیگر بسنجیم.»
والدین مضطرب اصلیترین عامل اضطراب جدایی هستند
داود فتحی با بیان اینکه اضطراب جدایی، مخصوصاً در سالهای اخیر در میان کودکان شیوع بیشتری پیدا کرده است، اظهار داشت: «ابتدا بهتر است تعریفی از اضطراب جدایی داشته باشیم. اضطراب جدایی یک حالت هیجانی در کودکان است که معمولاً بین 18 ماهگی تا حدود 6 سالگی به شکل پررنگتری دیده میشود. وقتی کودک وارد مدرسه میشود و برای نخستین بار باید ساعتهای طولانی از والدینش جدا باشد، گریه میکند، دلدرد میگیرد، ناراحت و مضطرب میشود. در بیشتر موارد این اضطراب طبیعی و گذراست و معمولاً برطرف میشود، اما اگر شدت پیدا کند و طولانی شود، میتواند به اختلال اضطراب جدایی تبدیل گردد. نشانههای اضطراب جدایی را میتوان حتی پیش از ورود به مدرسه مشاهده کرد. مهمترین نشانه سختی در جدا شدن از والد یا مراقبکننده است. اما برای ورود به مدرسه علائمی مانند گریه شدید یا مقاومت هنگام رفتن به مدرسه، چسبیدن به والدین یا معلم، شکایتهای جسمانی مانند دلدرد، سردرد، حالت تهوع و نگرانی مداوم و پرسشهای تکراری از قبیل «مامان برمیگرده یا نه؟»، «اتفاقی براش نمیافته؟» است.»
وی با بیان اینکه مهمترین عامل اضطراب جدایی والد مضطرب است، تصریح کرد: «مادر یا پدری که اضطراب بالایی دارند، میتوانند این احساس را به کودک منتقل کنند. مدرسه بهعنوان یک تجربه جدید، میتواند این نشانهها را تشدید کند. عامل دیگر، وابستگی شدید به والدین است. همانطور که اشاره شد، کودکان از والدین خود الگو میگیرند و اگر والدین مضطرب باشند، این دلشوره به کودک نیز منتقل میشود. همچنین، تجربههای ناخوشایند گذشته مانند مهدکودک سختگیر و جداییهای طولانی و ناگهانی (مثلاً کودک شب میخوابد و صبح بیدار میشود و میبیند مادر یا پدر در کنارش نیست) همگی میتوانند اضطراب جدایی را تشدید کنند.»
روتین صبحگاهی؛ نسخهای ساده برای کاهش اضطراب مدرسه است
فتحی با اشاره به اینکه آمار دقیق و جدیدی در این زمینه وجود ندارد، اما بهطور کلی با افزایش تکفرزندی و اضطراب والدین، میزان آن نسبتاً بالاست، گفت: «البته حضور در مهدکودک میتواند تا حدی از این اضطراب بکاهد. والدین میتوانند از تکنیکهایی مثل آمادهسازی تدریجی، خداحافظی کوتاه و قاطع، برنامه صبحگاهی ثابت و گفتن جملات اطمینانبخش برای کاهش اضطراب جدایی استفاده کنند. برای مثال بهتر است چند روز قبل از شروع مدرسه، کودک را چند بار به محیط مدرسه ببرند تا با کلاس، معلم و دوستانش آشنا شود. و در زمان شروع مدارس، هنگام خداحافظی، کوتاه و محکم بگویند «خدا نگهدار»؛ چراکه طولانیکردن خداحافظی، پیام اضطراب به کودک منتقل میکند. همچنین باید در نظر داشت که بیدار شدن، صبحانه و کارهای روتین صبحگاهی برای کودک حس امنیت ایجاد میکند. معلم نیز در کنار خانواده میتواند کمککننده باشد؛ برای مثال با خوشامدگویی و پذیرش گرم، دادن مسئولیتهای کوچک به کودک، ایجاد فضای شاد و سرگرمکننده در روزهای نخست و صبر و شکیبایی در برخورد با کودک میتواند باعث کاهش اضطراب و سازگاری کودک شود. معمولاً طی دو تا سه هفته اول، این سازگاری بهطور طبیعی اتفاق میافتد. اما اگر بیش از یک ماه ادامه پیدا کند و کودک همچنان دچار مشکل باشد، حتماً باید به متخصص مراجعه شود.»
فرصتها و چالشها اختلاف سنی در مدارس ابتدایی
این روانشناس کودک درخصوص تفاوت سنی و جثه کودکان پایه اول با پایه ششم تصریح کرد: «به هر حال تحقیقاتی انجام شد درباره اینکه نظام آموزشی ششساله جایگزین شود؛ اینکه خوب بود یا بد، بستگی به نظر کلی شورای عالی آموزشوپرورش دارد. البته سیاستگذاری آموزشوپرورش در اختیار همین شوراست. با این حال، به نظر میرسد در سالهای ابتدایی اجرای این طرح، آمادگیهای لازم فراهم نشده بود. در ابتدا هم قرار بر این نبود که دانشآموزان اول تا ششم در یک مدرسه باشند. سیستم آموزشوپرورش به گونهای طراحی شده بود که دورهها تفکیک شوند؛ یعنی پایههای اول، دوم و سوم در یک مدرسه و پایههای چهارم، پنجم و ششم در مدرسهای دیگر قرار داشته باشند. امیدوارم این نظام در نهایت به سطح مطلوب و مورد انتظار برسد. یکی از مسائل مهم، اختلاف سنی و جثه در مدارس ابتدایی است. این اختلاف، تفاوت زیادی ایجاد میکند؛ بهویژه از نظر جسمی، زیرا بسیاری از دانشآموزان پایه ششم جثه بزرگتری دارند و برخی از آنها وارد دوره بلوغ شدهاند.
این تفاوتها در ظاهر بهویژه میان دختران چشمگیرتر است. از نظر روانی و اجتماعی نیز دانشآموزان بزرگتر معمولاً پرانرژیتر، سلطهجو و رقابتی هستند، در حالی که کوچکترها هنوز به حمایت و امنیت بیشتری نیاز دارند. از نظر هیجانی نیز احتمال دارد بچهها احساس ترس، ضعف، تحقیر یا حتی تجربه قلدری داشته باشند. البته این شرایط مزایایی هم دارد؛ مانند امکان یادگیری اجتماعی از همسالان بزرگتر یا ایجاد حس یکپارچگی. اما به نظر میرسد معایب آن از جمله افزایش خطر زورگویی یا قلدری و افزایش احتمال بروز ترس و اضطراب در دانشآموزان کوچکتر بیشتر باشد. بنابراین بهتر است برای ایجاد حس امنیت و آرامش بهویژه در کلاس اولیها، مقداری تفکیک فضایی در مدارس وجود داشته باشد؛ مثلاً زمینهای بازی دانشآموزان کوچکتر از بزرگترها جدا شود. همچنین باید به دانشآموزان پایه ششم مسئولیتپذیری آموزش داد تا حامی کوچکترها باشند. علاوه بر این، لازم است مهارتهایی به همه دانشآموزان آموزش داده شود؛ از جمله مهارتهای پیشگیری از قلدری، مانند جرئتورزی و مهارتهای ارتباطی دیگر.»
ورود به کلاس اول معمولاً برای کودکان سخت است
این روانشناس کودک و نوجوان درخصوص زمان مناسب آموزشهای مهارت اجتماعی به کودکان اذعان داشت: «آموزش نظم و مهارتهای اجتماعی باید از همان لحظاتی که کودک به هوش اجتماعی میرسد و در خانه شروع به یادگیری میکند، بهتدریج آغاز شود. البته باید توجه داشت که این آموزشها به خلاقیت کودک آسیب نزند. به همین دلیل توصیه میشود کودکان حتماً به مهدکودک و پیشدبستانی بروند تا کمکم قواعد اجتماعی مانند هماهنگ شدن با ساختارهای جمعی، نشستن در صف، رعایت نوبت، سکوت در کلاس و موارد مشابه را بیاموزند. ورود به کلاس اول معمولاً برای کودکان سخت است، زیرا حتی اگر از پیشدبستانی آمده باشند، آنجا قوانین چندان سختگیرانه نبوده و خانه نیز محیطی انعطافپذیرتر با قوانین محدودتر است. در خانه معمولاً کودک مرکز توجه است، اما مدرسه محیطی ساختارمند دارد. از نظر رشد شناختی نیز کودکان ششساله هنوز خودمحورند؛ یعنی نمیتوانند بهخوبی شرایط دیگران را درک کنند و بیشتر در دنیای خودشان هستند. پس بهتر است این آموزشها قبل از ورود به مدرسه آغاز شود و بهتدریج ادامه پیدا کند. مجموعه قوانین مدرسه مانند ساکت بودن، تکان نخوردن یا نشستن طولانیمدت سر کلاس برای کودک دشوار است. والدین باید تا حد امکان قوانین را رعایت کنند تا کودک از آنها الگو بگیرد. همچنین در مدرسه قوانین باید بهتدریج و آرامآرام به کودک آموزش داده شود و در عین حال فرصت تفریح و استراحت کافی نیز برای او در نظر گرفته شود.»
تکفرزندی، زنگ خطری برای رشد اجتماعی؟
فتحی با بیان اینکه متأسفانه پدیده تکفرزندی از مسائلی است که گریبانگیر بسیاری از جوامع شده، گفت: «به دلیل تکفرزندی، بسیاری از مهارتها دیگر بهطور طبیعی توسط کودکان تکفرزند تجربه نمیشود. پرسش مهم این است که کودک کجا و چگونه این مهارتها را میآموزد؟ در خانوادههای پرجمعیت، کودک تعامل، ارتباط، نوبت گرفتن، مذاکره و حل مسئله را در فضای خانه تمرین میکند. اما کودکانی که در خانوادههای کمجمعیت بزرگ میشوند و حتی تجربه مهدکودک و پیشدبستانی را نیز ندارند، معمولاً دیرتر از همسالانشان وارد تعاملات گروهی میشوند. این کودکان ممکن است خجالتی باشند، خودمحوری بیشتری نشان دهند یا برای شروع ارتباط به حمایت معلم نیاز داشته باشند. با این حال، این وضعیت به معنای شکست نیست. حتماً میتوان و باید این مهارتها را به کودکان آموزش داد. ویژگیهای فردی کودکان نیز متفاوت است؛ برخی ذاتاً اجتماعیتر و گرمتر هستند و ارتباط بهتری برقرار میکنند. در این میان، معلم میتواند نقش حمایتگر و تسلیبخش داشته باشد و تشویق والدین نیز بسیار مؤثر خواهد بود. علاوه بر این، باید به کودک زمان کافی داده شود. والدین نیز میتوانند با ایجاد موقعیتهای مناسب، ارتباط صمیمانهتری میان فرزندان تکفرزند با سایر کودکان برقرار کنند.»
پیشدبستانی، ایستگاه ضروری آموزش؛ چرا این مقطع جدی گرفته نمیشود؟
فتحی درخصوص مزایای حضور کودک در مهدکودک تصریح کرد: «مهدکودک و پیشدبستانی از پدیدههایی هستند که با رشد صنعتی جوامع شکل گرفتند. در ابتدا، هدف اصلی آنها فراهم کردن محیطی برای نگهداری فرزندان زنان کارگر و کارمند بود. اما به مرور زمان مشخص شد که مهدکودک میتواند نقش بسیار مؤثری در رشد اجتماعی و هیجانی کودکان ایفا کند. تحقیقات بسیاری نشان دادهاند که مهدکودک تأثیر چشمگیری بر رشد اجتماعی و هیجانی کودکان دارد و در رشد شناختی و زبانی نیز از طریق بازیها، قصهگویی، شعر و فعالیتهای مشابه بسیار اثرگذار است، حال پرسش این است: آیا همه کودکان باید به مهدکودک بروند؟ لزوماً چنین نیست و توصیه نمیشود که همه کودکان حتماً به مهد بروند؛ اما حضور در پیشدبستانی بهشدت توصیه میشود و اهمیت بسیار زیادی دارد. اگر خانوادهای پرجمعیت باشد و امکان مراقبت و تعامل اجتماعی در محیط خانه تا چهار سالگی فراهم شود، کودک لزوماً نیازی به مهدکودک ندارد. با این حال، دوره پیشدبستانی ضروری است و امیدواریم وزارت آموزشوپرورش این مقطع را بهعنوان بخشی جدی از نظام آموزشی در نظر بگیرد. البته اگر مادر خانهدار باشد، میتواند بخشی از آموزشها را در خانه ارائه کند. در عین حال، رفتن به مهدکودک برای کودکان زیر چهار سال چندان توصیه نمیشود.»
15 دقیقه مشق کافی است!
این روانشناس کودک و نوجوان درخصوص عدم توانایی کلاس اولیها برای مشق نوشتن گفت: «ما مجموعهای از مهارتها در حوزه حرکتی داریم که به آنها مهارتهای پایهای حرکتی گفته میشود. این مهارتها به دو بخش اصلی مهارتهای درشت و مهارتهای ریز تقسیم میشوند. مهارت نوشتن در گروه مهارتهای ریز قرار میگیرد. اگر کودکان در محیط خانه پیش از ورود به دبستان فرصت کافی برای فعالیتهای حرکتی پیدا کنند، معمولاً مهارتهای لازم برای گرفتن قلم و نوشتن را میآموزند و مشکلی نخواهند داشت. با این حال، گاهی به دلایل مختلف برخی کودکان در این زمینه ضعف دارند. در چنین شرایطی، نباید معلم تکالیف نوشتاری زیادی به کودک بدهد. خوشبختانه در سالهای اخیر این موضوع بیشتر مورد توجه قرار گرفته و فرهنگسازی شده است. چند نکته مهم در این زمینه وجود دارد؛ کودکان 6 تا 7 ساله از نظر فیزیکی هنوز آمادگی لازم برای نوشتن طولانیمدت را ندارند.
نوشتن زیاد میتواند موجب خستگی، درد دست و حتی تغییر در فرم صحیح گرفتن مداد شود و همچنین تکالیف زیاد میتواند بار هیجانی منفی ایجاد کند و کودک احساس مجازات داشته باشد. با این حال، نوشتن بخشی ضروری از آموزش است؛ زیرا باعث هماهنگی میان مغز، چشم و عضلات میشود، به تقویت حافظه و یادگیری کلمات کمک میکند و در شکلگیری نظم و مسئولیتپذیری نقش دارد. بنابراین، باید به میزان و مدت نوشتن تکلیف توجه شود. پیشنهاد میشود تکالیف نوشتاری کودکان در این سن بیش از 15 دقیقه طول نکشد. برای تقویت تدریجی عضلات دست میتوان در کنار نوشتن، از بازیها و فعالیتهای مختلف مانند خمیر بازی، قیچی کردن، نقاشی و کاردستی و نوشتن روی تخته، شن یا با ماژیکهای رنگی استفاده کرد. این فعالیتها هم عضلات دست را تقویت میکنند و هم تجربه نوشتن را برای کودک جذابتر میسازند. از نظر روانی نیز مهم است که نوشتن برای کودک لذتبخش شود. این کار با تشویق مداوم، جذابسازی تمرینات و تنوع در روشها امکانپذیر است.»
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/