خانه‌ای که عطر شهادت می‌دهد؛ روایت صبر و دلدادگی خانواده شهید اکبر عزیزی+تصاویر


خانه‌ای که عطر شهادت می‌دهد؛ روایت صبر و دلدادگی خانواده شهید اکبر عزیزی+تصاویر

در کوچه‌های شهر، خانه‌ای منتظر ما بود که عطر و بوی شهادت از آن به مشام می‌رسید. به دیدن پدر و مادر شهید اکبر عزیزی آمده بودیم؛ شهیدی که در جنگ ۱۲ روزه، در زمره اولین شهدای زنجان در حمله رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.

خبرگزاری تسنیم؛ نرگس رسولی| در کوچه‌های شهر، خانه‌ای منتظر ما بود که عطر و بوی شهادت از آن به مشام می‌رسید. به دیدن پدر و مادر شهید اکبر عزیزی آمده بودیم؛ شهیدی که در جنگ 12 روزه، در زمره نخستین شهدای زنجان در حمله رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. 

اصحاب رسانه، با دوربین‌ها و قلم‌ها، آماده بودیم تا روایتی از صبر و ایثار را ثبت کنیم، اما آنچه یافتیم، فراتر از خبر و گزارش بود؛ داستانی از عشق، دلدادگی، و روحی بلند که در فضایی سرشار از خاطرات، جان می‌گرفت.

پدر شهید، مردی با روحی بزرگ و دلبسته مسجد و هیئت، که خاطره‌ای تلخ از غیبت فرزندش بر دل داشت.

پدر شهید اکبر عزیزی گفت: اکبر که در هر مجلسی، اگر بساط غیبت پهن می‌شد، یا جلوی آن را می‌گرفت و یا آنجا را ترک می‌کرد. این ویژگی، نشان از تعهد او به اخلاق و پایبندی‌اش به ارزش‌ها داشت.

 او در صحبت‌هایش، بغضی کهنه از فراق فرزند، گاه مجال کلام را از او می‌گرفت و سر به زیر تسبیح در دستش، گواه درونیات پررنجش بود.

 پدر، با یادآوری آخرین دیدار با اکبر در باغ پدرخانمش، گفت: «هر لحظه که با هم بودیم احساس می‌کردم این آخرین دیدار است و بوی جدایی می‌دهد.» او همچنین از خاطره شب عید قربان گفت که اکبر به خانه‌شان آمده بود،چرا که چند روز پس از عید قربان جنگ تحمیلی 12 روزه اتفاق افتاد؛ پدر با اندوهی آشکار افزود: موقع رفتن نمی‌دانستم جدایی هست.

پدر، با اشاره به روضه همیشگی در خانه‌شان، نقل کرد که اکبر به همسرش گفته بود: «همه از روضه ما حاجت می‌گیرند و من نه.» گویی اکبر از شهادتش باخبر بود و حاجت بزرگش را در همین روضه‌ها یافته بود.

برادر شهید، با لحنی که برادرانه‌تر از آن نمی‌توان یافت، از اکبر به نام «اکبر یوسف مادر» یاد کرد. او گفت که اکبر، بیشتر از دیگران به پدر و مادر دلبستگی داشت و حضرت زینب (س) به پدر و مادر صبر عطا کرده تا بتوانند دوری او را تحمل کنند. قاطعیت در کارها، عدم صحبت از شغلش، و احترام بی‌قید و شرطش به همه، از ویژگی‌های برجسته‌ی اکبر بود. «نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت»، برادرش با حسرتی در صدا گفت و افزود: از دنیا رفتن برای کسی مثل او حیف بود.

همسر شهید، «سمیه خانم»، با چشمانی اشکبار، از ارادت ویژه‌ی اکبر به مشهد و امام رضا (ع) گفت. او نقل کرد که اکبر در مشهد، با اصرار از او خواسته بود که برای شهادتش دعا کند. «من گفتم پس من و بچه‌ها چی؟» همسر شهید پاسخ داد: شما خدا را دارید و خداوند نگهدار شماست. دعای خیر مادر، و توسل او به امام جواد (ع)، سرآغاز مسیری شد که به وصال یار انجامید. چند صباحی پس از بازگشت از مشهد، خبر شهادت اکبر، قلب خانواده را لرزاند و او به عنوان یکی از اولین شهدای حمله رژیم منحوس صهیونیستی در زنجان، به شهادت رسید.

بر دیوار خانه، پرچم «یا حسین» با زمینه قرمز و نوشته سفید و پرچم «یا ابوالفضل» نصب شده بود و قاب عکس اکبر، میان پدر و مادرش، چون نگینی درخشنده، جای گرفته بود. دو چراغ گردسوز شیشه‌ای قرمز در گوشه‌ای از منزل، قاب عکس شهید را قاب گرفته بودند و انگار نوری ابدی به فضا می‌بخشیدند.

در میان این خاطرات، پدری که برای فرزندش اشک می‌ریخت و سر به زیر و تسبیح در دست داشت، و مادری که با هر تکرار نام اکبر، آه می‌کشید، تصویری ماندگار از صبر و عشق را در ذهن اصحاب رسانه حک کردند. هنگامی که از خانه بیرون آمدیم، هوا هنوز روشن بود و خورشید غروب نکرده بود، اما در بخشی از آسمان اطراف خانه، ماه کامل خودنمایی می‌کرد؛ گویی شاهدی بر بزرگی روح اکبر عزیزی و داغی که بر دل خانواده‌اش نشسته بود.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
fownix
غار علیصدر
گوشتیران
پاکسان
بانک صادرات
طبیعت
میهن
triboon
مدیران
تبلیغات