روایت ایستادگی و عزت؛ خاطرات ۷ سال اسارت آزاده اردبیلی + فیلم


روایت ایستادگی و عزت؛ خاطرات 7 سال اسارت آزاده اردبیلی + فیلم

پای صحبت «غضنفر محبی» نشسته‌ایم که شنیدنی‌ترین خاطرات از روزهای سخت اسارت و روایتی آمیخته به عزت و ایستادگی را برایمان بازگو کرد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اردبیل، به مناسبت سالروز ورود آزادگان هشت سال دفاع مقدس به مهین، پای صحبت‌های غضنفر محبی، جانباز 40 درصدی و آزاده اردبیلی نشستیم تا شاید شنیدن سخنان شیرین و ارزشمند وی برای شنوندگان خالی از لطف نباشد.

محبی از آزادگان و یادگاران هشت سال دفاع مقدس و جزو ذخایر انقلاب اسلامی است که با یادآوری شکنجه‌ها و مشقت‌های دوران اسارت بعد از جنگ تحمیلی، به ایران اسلامی بازگشته است.

این یادگار دفاع مقدس به همراه تنی چند از رزمندگان جمهوری اسلامی ایران در سال 62 به دست نیروهای عراقی اسیر شده و نهایتاً بعد از تحمل سختی‌ها و مشقت‌های اسارت با سربلندی و سرافرازی به میهن اسلامی بازگشت.

وی در عملیات والفجر چهار توسط نیروهای عراقی به همراه تعدادی از رزمندگان ایرانی به اسارت گرفته شده است، حالا کمی از خاطرات خود از اسارت برای ما می‌گوید و از اینکه چطور در طول هفت سال اسارت با وجود جراحت‌های عمیق و زیاد در بند دوام آورده است تا بلکه در چنین روزی کسی یا کسانی باشند که ما را از خاطرات و رویدادهای آن روزها واقعی‌تر و حقیقی‌تر آشنا سازند.

غضنفر محبی، آزاده و جانباز اردبیلی در ابتدای سخن گفت: در طول هشت سال دفاع مقدس سه بار به جبهه اعزام شدم که سن کمی داشتم و محدودیت‌هایی هم برای قشر نوجوانان در اعزام به جبهه وجود داشت اما به لطف الهی از همه این موانع به راحتی عبور کرده و موفق شدم به تبعیت از خواسته قلبی خود، سه بار در جبهه حضور یابم.

وی اظهار کرد: اگر دقیقاً در خاطرم باشد برای نخستین بار در اوایل سال 60 و برای بار دوم ابتدای سال 61 و برای بار سوم در اواخر پاییز 62 به جبهه اعزام شدم که نهایتاً اعزام سوم من به جبهه منجر به مجروحیت و اسارتم شد.

محبی افزود: از منظر عاطفی شاید هیچ خانواده‌ای در آن زمان رضایت قلبی برای رفتن فرزند و یا فرزندان خود به جبهه نداشتند و این از وابستگی و عاطفه میان والدین و فرزندان نشأت می‌گرفت،‌ اما وقتی تأکید امام در این بود که حتماً سربازان وطنی را برای مقابله با دشمن به جبهه‌ها بفرستید، خانواده‌ها هم راضی می‌شدند.

از سه بار اعزام به جبهه تا اسارت در والفجر چهار

وی تصریح کرد: خانواده من نیز به مثال سایر خانواده‌ها در ابتدا رضایت قلبی نداشتند و در نخستین اعزام من به جبهه به شدت با این خواسته من مقابله می‌کردند اما در بار دوم و سوم با اینکه باز هم رضایت قلبی نداشتند اما راضی به اعزام شدند و خودشان مرا در اعزام به جبهه بدرقه کردند.

این آزاده دوران دفاع مقدس با اشاره به میزان جراحت خود در این ایام گفت: در حالت کلی اگر بخواهم جراحت خود را برای کسی و یا کسانی بیان کنم، باید بگویم که در اندام‌های حرکتی من فقط دست راستم سالم مانده و در واقع من از ناحیه پاها، ستون فقرات، صورت، قفسه سینه، دست چپ دچار جراحت شدم؛ به‌گونه‌ای که در آن زمان هم تیر به بدن من اصابت کرد و هم در اثر پاتک عراقی‌ها به مقر دچار مصدومیت شدم.

محبی با اشاره به دوران اسارت خود در طول هشت سال دفاع مقدس خاطرنشان کرد: در جریان عملیات والفجر چهار بودیم که مشخصاً در مرحله سوم این عملیات ما به خط دشمن نفوذ کردیم و به دلیل شرایط محیطی مجبور شدیم تا به صورت گروه‌های چند دسته‌ای به سمت مقر دشمن حرکت کنیم. گروه ما گروه خط‌‌شکن 22 نفره بود که در طول مسیر عده زیادی شهید شدند و فقط 2 نفر از ما که توانسته بودیم سالم تا به نقطه‌ای برسیم که به دست دشمن اسیر شدیم.

وی اضافه کرد: اگر در طول سالیان طولانی رزمندگان جمهوری اسلامی ایران در دست نیروهای دشمنی اسیر بودند ولی باید بگویم که در آنجا آزادگان ما به اتفاق جسمشان اسیر شد ولی هیچ‌گاه شوکت، مجد و عزت خود و مملکت را اسیر دشمن نکردند و به عنوان سفیران فرهنگی و دینی جمهوری اسلامی ایران با عراقی‌ها برخورد می‌کردند.

ما اسیر شدیم، اما عزتمان اسیر نشد

یادگار دوران دفاع مقدس بیان کرد: در طول اسارت عراقی‌ها با دیدن غیرت ایرانی و اسلامی آزادگان جمهوری اسلامی ایران بارها اعتراف کردند که «ما در دست شما اسیر هستیم!» و نمی‌توانستند با آزادگان کشورمان در هر شرایط و در هر زمان و مکانی مقابله کنند و بعد از آن همه شکنجه باز هم می‌دیدند که تأثیری که دلخواه آنها باشد، نمی‌توانستند روی ما اعمال کنند و همین یک موضوع آنها را به شدت رنج می‌داد.

محبی در ادامه یادآور شد: اگر بخواهم به بحث شکنجه‌هایی که عراقی‌ها روی رزمندگان ما اعمال می‌کردند، سخن بگویم شاید کمی فضای دردناک و مشقت‌باری حاکم شود اما به منظور شفافیت‌سازی چند مورد از شکنجه‌های آنها را به اختصار می‌گویم.

شکنجه‌هایی که عزم ما را جزم‌تر کرد

وی اظهار کرد: نمونه شکنجه نیروهای عراقی بر روی آزادگان ما طوری بود که آنها با هدف دادن شکنجه و درد زیاد به ما روی جراحت ما آب فراوان می‌ریختند در حالی که از دادن آب به تشنگان به جد امتناع می‌کردند، نوع دیگری از شکنجه‌های آنها که بسیار هم دردآور بود، این بود که لوله تفنگ کلاشینکف را به داخل زخم بچه‌ها فرو می‌کردند و از این کار خود بی‌نهایت لذت می‌بردند.

این آزاده تصریح کرد: در موقع دادن آب برای نوشیدن همه را در یک صف روی زمین می‌خوابانده و به صورت چکه و قطره به گلوی همه آب می‌ریختند و بدین شکل ما را عذاب می‌دادند، یا نمونه دیگری از شکنجه آنها که طاقت‌فرسا بود، این بود که آنها سلولهایی در بغداد داشتند که به آن سلول‌های سه‌گوشه می‌گفتند و فضای آن به گونه‌ای بود که در هنگام نشستن نهایتا پنج یا چهار نفر به زور در آن جا می‌شد اما سربازان عراقی با نهایت بی‌رحمی و یاغی‌گری 10 نفر از بچه‌ها را در داخل سلول کرده و در را می‌بستند.

محبی گفت: با این کار آنها فقط یک هدف واحد را دنبال می‌کردند و آن هم این بود که بتوانند با این کارهای خود آزادگان ما را تخلیه اطلاعاتی بکنند که خوشبختانه با مقاومت، دوام و وحدت بچه‌ها این موضوع هیچ‌گاه محقق نشد.

وی افزود: اسارت ما هفت سال به طول انجامید و برای بار اول ما وقتی وارد اردوگاه‌های عراقی‌ها شدیم با فضایی روبه‌رو بودیم که تاکنون چنین محیطی را ندیده بودیم و همین موضوع برای ما سخت بود که بتوانیم طی سالیان اینجا دوام بیاوریم اما خداوند منان را شاکریم که همه بچه‌ها و رزمندگان جمهوری اسلامی ایران چه از استان اردبیل و چه از استان‌های دیگر توانستیم با یک هدف واحد و آن هم حفظ ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب در چنین شرایط بد و طاقت‌فرسایی مستحکم بوده و دوام بیاوریم.

این آزاده سرافراز دوران دفاع مقدس در ادامه خاطرنشان کرد: اسارت خود سرشار از خاطرات است هم تلخ و هم شیرین اما بیشتر خاطراتی که در اسارت برای انسان رقم می‌خورد تلخ و دردناک است.

محبی اضافه کرد: با وجود این، شیرین‌ترین خاطره این بود که عراقی‌ها طی تصمیمی به منظور تبلیغات مسموم و ضد جمهوری اسلامی ما را به زور کتک و شکنجه به کربلا اعزام کردند، با اینکه ما زیر بار نمی‌رفتیم اما فرمانده ترابی به عنوان سرپرست اردوگاه‌ها قبول کردند و بالاخره این طور شد که بسیاری از بچه‌ها به کربلا اعزام شدند.

فریاد «عباس علمدار، خمینی را نگهدار!» در حرم امام حسین (ع)

وی بیان کرد: در آن زمان امام خمینی (ره) طبق شنیده‌های ما از اخبار و نیروهای عراقی در بیمارستان تهران بستری بود که ما در هنگام رفتن به زیارت در بین‌الحرمین با همه بچه‌ها هماهنگ شدیم تا برای امام دعا کنیم که در این حین به صورت ناخودآگاه و دسته‌جمعی گفتیم «عباس علمدار خمینی را نگهدار».

این یادگار دوران دفاع مقدس در ادامه یادآور شد: در این هنگام عراقی‌ها هراسان به سمت ما دویده و به زور بچه‌ها را به باد کتک گرفته و نهایتاً به زور سوار اتوبوس کردند و خدا را شاکریم که همین غیرت و وحدت بچه‌ها در طول اسارت بود که تمامی نیروهای عراقی را متحیر و انگشت به دهان گذاشته بود.

رادیوی مخفی زیر سایه حضرت ابوالفضل (ع)

محبی اظهار کرد: ما در اردوگاه خود یک رادیوی مخفی داشتیم که البته به صورت پنهانی از داخل اشیای نیروهای عراقی برداشته بودیم و نام این رادیو را سفره حضرت ابوالفضل (ع) گذاشته بودیم چون از طریق همین رادیو تمامی اخبار و برنامه‌ها را جویا و پیگیر بودیم و از طریق همین اطلاعات زیادی به دست می‌آوردیم.

پایان اسارت؛ آزادی پس از هفت سال مقاومت

وی تصریح کرد: روزهای آخر اسارت بود و معمولاً در اردوگاه بلندگوهایی نصب بود تا برای آزار و اذیت ما گاها ترانه‌هایی پخش می‌کردند و اگر که زمانی منافقان و سرکرده‌های گردان آنها سخنانی داشتند از این بلندگو پخش می‌شد که در اواخر که قرار بود تبادل اسرا صورت گیرد، ما ابتدا از طریق رادیو اخبار و تبادلات و تحولات را گوش ‌دادیم و سپس از طریق همان بلندگو به همه اردوگاه‌ها اعلام کردند که ما آزاد خواهیم شد.

..

انتهای پیام/

آزادگان اردبیل
آزادگان اردبیل
آزادگان اردبیل
آزادگان اردبیل
آزادگان اردبیل
مرحوم ابوترابی
مرحوم ابوترابی 2
مرحوم ابوترابی 3
پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
غار علیصدر
گوشتیران
او پارک
پاکسان
طبیعت
میهن
triboon
مدیران
تبلیغات