آهنگران: شهید همت از مکه تا مشعر و منا را پیاده رفت
حاج صادق آهنگران میگوید وقتی در مکه و مدینه قدم میزنم، خاطرات شهدایی که روزی با آنها در حج همسفر بودم را به یاد میآورم... در خاطرم هست شهید حاج همت از مکه تا مشعر و منا را برای ثواب بیشتر با پای پیاده رفت و پاهایش تاول زد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، آدم دوست دارد تجربه حج برخی از شخصیتها؛ اعم از شخصیتهای سیاسی یا فرهنگی و مذهبی را بخواند یا بشنود، بهویژه که تجربه حج آنها با خاطرات دلچسبی گره خورده باشد و برگی از تاریخ را رقم بزند.
حاج صادق آهنگران یکی از همان چهرههاست که توفیق زیارت خانه خدا بارها نصیبش شده است، به ویژه در دوران دفاع مقدس. نشریه زائر در حاشیه یکی از همان سفرها در حج 78/ 79 گفتوگویی با او داشته است. این گفتوگو اگرچه قدیمی و بهنوعی تاریخ گذشته است، اما از آن جهت که به خاطرات جذاب و گرانبهایی از شهدا اشاره دارد، بسیار ارزشمند و همیشه تازه و قابل استفاده است.
در مکه و مدینه قدم میزنم به یاد شهدا
آهنگران در بخشی از این گفتوگو چنین میگوید: از سال 1361 تا سال فاجعه مکه و در دورهای که جنگ تحمیلی عراق با ایران جریان داشت، با لطف اهل بیت (ع) چندبار به مدینه و مکه مشرف شدم. در این سفرها با خیلی از عزیزانی که به فیض شهادت رسیدند، مثل حاج همت، دستواره، ابوعمار و ... همسفر بودم. الان که در مدینه و مکه قدم میزنم، یا کنار بقیع و قبر رسول خدا (ص) میروم، خاطرات آن شهدا را به یاد میآورم.
مثلا در خاطرم هست که شهید حاج همت از مکه تا مشعر و منا را برای ثواب بیشتر با پای پیاده رفت و پاهایش تاول زد. لذا نمیتوانم در مرثیههایی که میخوانم از همت و شهیدان دیگر یاد نکنم. گاهی یاد آن شهدا مقدمه مرثیهخوانی من میشود.
مداح جبهههای دفاع مقدس میافزاید: از سوی دیگر خاطرات جبهه هم برایم زنده میشود. به یاد میآورم که یک سال در نیمهشبِ شام غریبانِ شهادت حضرت زهرا(س) و به یاد تشییعجنازه غریبانه ایشان، با شهید صیاد شیرازی و شهید حجتالاسلام میثمی و فرمانده وقت سپاه آقای رضایی، در صحرایی نزدیک قرارگاه راه افتادیم و سینه زدیم... خدا میداند آن شب چه معنویتی بر آن صحرا حاکم شده بود و محال است هر سفر که توفیق زیارت مدینه نصیبم میشود، آن شب را در کنار قبرستان بقیع و مرثیه خوانیام یاد نکنم. بارها در کاروانها آن صحنه را برای زائران تعریف کردهام.
حال عجیب زائر سیاهپوست مقابل حجرالاسود
حاج صادق آهنگران در بخش دیگری از این گفتوگو به خاطره تماشای صحنهای دلچسب از رازونیاز یک زائر مسلمانِ سیاهپوست با خدای کعبه اشاره کرده و میگوید: شبی در حج عمره و در خانه خدا، روبهروی حجرالاسود یک زائر سیاهپوست را دیدم که سر به زیر و دو زانو نشسته بود. معلوم بود حال خوشی دارد، زیرا زمزمهای بر لب داشت و گاهی بدنش تکان میخورد. نماز خواندم و ساعتی نزدیک او نشستم. بعد به اتفاق همراهانم، مشغول خواندن مناجاتی شدیم و سپس چند طواف مستحب انجام دادم. اما آن سیاهپوست، هنوز در جای خود مشغول زمزمه بود. حال معنویاش حسابی توجه مرا جلب و منقلبم کرده بود.
تا ساعت 3 بعد از نیمه شب نزدیک او نشستم تا شاید سر بلند کند و صورتش را ببینم، اما هیچ اتفاقی نیفتاد، فقط زمزمهای بر لب داشت و گاهی بدنش تکان میخورد. کم کم احساس کردم در حاشیه حال عجیب او من هم تحت تأثیر قرار گرفتهام و حال خوشی دارم. به خاطر قول و وعدهای که با کسی داشتم ناچار شدم مسجدالحرام را ترک کنم و دیگر آن زائر سیاهپوست را ندیدم. ولی هر وقت وارد مسجد الحرام میشوم و کنار خانه میرسم و روبهروی حجرالاسود میایستم، به یاد آن زائر میافتم و آن حال خوشِ دیدن او به دلم باز میگردد.
انتهای پیام/