گزارش ویدئویی از پشت صحنه "هفت خان اسفندیار"| وطنخواهی و یکتاپرستی فردوسی روی صحنه تئاتر+ ویدئو
گرگسار ترسناک است، اما نه به اندازه جادوزن که نفس اسفندیار را هدف گرفته؛ موسیقی جای خالیها را پر کرده و صدای یک نفر، رساتر از بقیه به گوش میرسد و نهایتاً در پس تمام موارد این واژه وطن است که در ذهن مخاطبان تثبیت میشود.
خبرگزاری تسنیم ـ گروه فرهنگی
نمایش «هفت خان اسفندیار» چند هفتهای است که روی صحنه تالار وحدت میرود و با بازیگران نامآشنایی که حسین پارسایی دعوت به ایفای نقش کرده توجه مخاطبان را به خود جلب کرده است.
آنطور که پارسایی میگوید داستان این نمایش، برداشتی آزاد از شاهنامه فردوسی و قصهای از شاهزاده پارسی است که تفاوت آشکاری با خوانش مستقیم آن از شاهنامه فردوسی دارد. اسفندیار برای مأموریتی سخت، مجبور به گذران هفت خان میشود تا بتواند دو خواهرش را از بندگی و اسارت تورانیان بیرون بکشد. او در این مسیر دشوار، درگیر اتفاقات متعددی میشود که درونمایه نمایش «هفت خان اسفندیار» را تشکیل میدهد.
در ادبیات فارسی، داستان هفت خان رستم آشناست و تاکنون آثار نمایشی و داستانی زیادی از آن ساخته شده است، اما ماجرای هفت خان اسفندیار به عنوان یکی از شخصیتهای مشهور در شاهنامه فردوسی کمتر روایت شده و همین موضوع میتواند دلیل خوبی برای ساخت یک اثر نمایشی باشد. کاری که حسین پارسایی آن را انجام داده و با بازیگرانی همچون بانیپال شومون، امین زندگانی، امیررضا دلاوری، فریبا کوثری و... به صحنه تالار وحدت آمده است.
نمایش هفت خان اسفندیار را باید ترکیبی از ملودرام داستانی برگرفته از یک متن کهن ادبی، پرداکشن سنگین دکور، گریم و صحنه، گروه ارکستر هماهنگ با صحنه و ترکیب بازیگران صحنه دیده بدانیم و شاید همین موضوع باعث موفقیت او در تالار وحدت شده است. اگرچه شاید این نقد به او وارد باشد که هزینه گزافی برای ساخت یک نمایش انجام داده است. با این حال آن چیزی که پارسایی مقابل دیدگان مخاطبش قرار میدهد به قدری اقناعکننده است که یک ساعت و 50 دقیقه را بدون اینکه خسته شود، ببیند.
تکتک عناصری که از آنها نام برده شد، نقش مهمی در پیشبرد این نمایش دارند؛ بازی بانیپال شومون در هفت خان اسفندیار در نقش «گرگسار»، چشمنواز و دیدنی است و با گریم سنگین و نسبتاً ترسناکی که به صورت او نشسته، یکی از متفاوتترین نقشهایش را در برابر چشمان مخاطب قرار میدهد.
حرکات گرگسار در هفت خان اسفندیار، موزون و متناسب است؛ در یکجا انعطاف بدنی شخصیتی میگسار را به زیبایی بازی میکند و در جایی دیگر تکاپوی کسی که میخواهد اسفندیار را به وسوسه بیندازد، هنرمندانه به نمایش میگذارد. در این بین نباید از مونولوگگوییهای او غافل شد؛ صدای باریتون بانیپال به کمک او آمده تا در هیچجایی از نمایش، محتاج مونولوگگویی گروه ارکستر نباشد.
هر چه قدر جذابیت بازی در یک نقش منفی بالاست، بازیگر مقابل او نیز به قوام بازی گرگسار کمک کرده است و امین زندگانی به خوبی از عهده نقش سنگینی که با بازی اسفندیار به دوش او سپرده شده، برآمده است.
البته شاید این نقد به کارگردان هفت خان اسفندیار وارد باشد که چرا از بازیگری با جثه بزرگتر کمک نگرفته است؟ یا چرا امین زندگانی دیالوگگویی را به صدای ارکستر واگذار کرده و خودش همخوانی میکند؟ با این حال، تجربه امین زندگانی در بازی در نقشهای تاریخی (نقش حضرت مسلم بن عقیل در سریال مختارنامه و حضرت سلیمان در فیلم سینمایی ملک سلیمان) به کمک او آمده تا هنرمندی خود را این بار در یک اثر تاریخی دیگر در صحنه تئاتر به نمایش بگذارد.
زندگانی در گفتوگویی با دوربین تسنیم به نکته قابل توجهی اشاره میکند؛ او بازی در صحنه تئاتر را کاملاً متفاوت با سینما و تلویزیون میداند و میگوید: بازی در چنین نقشی با سبک فرمال که برآمده از شاهنامهخوانی و نقالی است، باعث شد تا تمام تجربه گذشته خود را کنار بگذارم و اصلاً به آنها رجوع نکنم. وقتی در قاب تلویزیون و سینما هستید، نوع بازی چیز دیگری است، اما وقتی وارد صحنهای به بزرگی تالار وحدت میشوید، باید کاراکتر را در فضا و حجم گسترش بدهید، چرا که تماشاگر کلوزآپ شما را ندارد. در حقیقت، باید یک شناسنامه بدنی، روحی، روانی و آوایی از خود نشان بدهید که مورد قبول تماشاگر باشد.
زندگانی اشاره میکند که بازی در هفت خان اسفندیار یک دوره تکاوری بازیگری برایش بوده است؛ از این نظر که باید مدت زمان زیادی در یک نمایش با ریتم و تمپو خاص، قرار بگیرد و در تمام طول نمایش این ریتم را حفظ بکند.
امیررضا دلاوری نیز در نقش «پشتون» به عنوان یکی از مهمترین شخصیتهای شاهنامه پا به صحنه تالار وحدت گذاشته است. او که سالها تجربه در صحنه تئاتر را دارد، از سختی بازی در نقشی میگوید که هیچ مابهازای بیرونی ندارد.
دلاوری معتقد است: قهرمان و ضدقهرمان فردوسی شخصیتهاییاند که زاده فکر خود او هستند اما قهرمان و ضد قهرمان داستانهای امروزی که در فیلمها و سریالها میبینیم، مابهازای بیرونی دارند و میتوانیم آنها را در جامعه پیرامونی خود پیدا کنیم. یک هنرمند میتواند مؤلفههای یک کاراکتر امروزی را در خلوت خود تمرین کند، اما چنین چیزی درباره شخصیتهای شاهنامه امکانپذیر نیست، چرا که کاملاً برآمده از تخیل خالق آن است.
ریتم نمایش از همان دقایق ابتدایی به وضوح نشان میدهد که گروه ارکستر به رهبری بردیا کیارس، نقش مهمی در پیشبرد داستان دارد و در تکتک لحظات داستان باید به یاری شخصیتپردازی نمایشنامهنویس و نقاط ناگفته داستانِ شاهنامه بیاید. هماهنگی گروه ارکستر با حرکات بازیگران باعث شده تا مخاطبان با ترکیبی موسیقیآلود روبهرو باشند؛ به طوری که در اکثر دقایق نمایش نتوان موسیقی و اجرای صحنهای را از هم تفکیک کرد.
بدون شک یکی از نقاط تمایز «هفت خان اسفندیار» با دیگر نمایشها را باید پرداکشن قوی آن از نظر گریم، دکور و صحنهآرایی بدانیم که البته به نظر میرسد برای چنین داستانی اجتنابناپذیر باشد. نمایش در چندین پرده متعدد دنبال میشود که هرکدام داستانی متفاوت از نبرد اسفندیار با موجودات تخیلی برآمده از ذهن فردوسی را به تصویر میکشد که البته به نوعی بیانگر توجه فردوسی به وطن و سرزمین است؛ بنابراین لازم است که صحنه با المانهای متعددی در هر خان آراسته شده و از آکسسوار متنوعی بهره گرفته شود. اینها ابزاری برای کارگردان است تا ذهن بیننده خود را به آن چیزی که فردوسی در بین سطور شاهنامه تصویر کرده است، تا حدودی نزدیک کند.
نمایشنامه هفت خان اسفندیار اگرچه به گفته پارسایی تفاوتهای آشکاری با خوانش مستقیم از شاهنامه دارد، اما تلاش کرده تا حد زیادی از چارچوب داستان واقعی فاصله نگیرد و به پِیرنگ اصلی وفادار بماند. جابهجایی چند خان، حذف برخی کاراکترها و عبور از صحنههایی که امکان نمایش آن در قاب حرکتی صحنهای وجود نداشته تفاوتها با داستان اصلی را رقم زده است. البته شاید بد نباشد که از پارسایی بپرسیم، چه خلاقیت و تکنیکی برای صحنههای صرف تخیلی شاهنامه داشته و چرا از نمایش برخی از آنها دوری جسته است؟
آن چیزی که ساخت چنین اثری را مهم میکند، پرداختن به یک قهرمان است؛ بدون شک، اسفندیار در شاهنامه یک اسطوره است، اما در نمایش هفت خان اسفندیار، حسین پارسایی تلاش کرده تا اسفندیار را از اسطوره دستنیافتی که شباهتی به امروز ما ندارد، جدا کرده و به قهرمانی امروزی با همه مختصاتی که باید داشته باشد نزدیک بکند. اسفندیار هم با اژدها و گرگ میجنگد، هم با نفس وسوسهگرش. برای برداشتن خانها از پیش پای خود، هم به قدرت ماورایی اساطیری چنگ میزند و هم راهی به دعای مادر باز میکند. به نظر میرسد که قهرمان این شکلی را هم باید دید!
انتهای پیام/؛