جداییطلبی تاریخی انگلیس در شرق کشور؛ سیستان چگونه دوشقه شد؟
امیر مکی پژوهشگر تاریخ معاصر به مناسبت اقداماتی که این روزها رسانههای لندننشین در حمایت از تجزیه بلوچستان انجام میدهند، به بازخوانی دو نیمه شدن سیستان و بلوچستان با نقشه انگلیسیها در گذشته تاریخ پرداخت.
گروه تاریخ خبرگزاری تسنیم: حمایت رسانههای لندننشین همچون شبکه تلویزیونی اینترنشنال و بیبیسی فارسی از فعالیتهای تجزیهطلبانه برخی افراد و گروهها به نام مردم بلوچستان و اقداماتی که این روزها در آن استان صورت میگیرد، یادآور یک اتفاق تاریخی در رابطه با سیستان و بلوچستان است که انگلیسیها رقم زدند.
آنها برای اینکه بتوانند مانع از پیشروی نیروهای روس به سمت هند شوند و سدی در برابر آنها به وجود آورند، بلوچستان و همچنین سیستان را به دو قسمت تقسیم کردند؛ یعنی نیم از آن را که گستره جغرافیایی وسیعی و شهرهای مهمی را شامل میشد، برای همیشه از ایران جدا کردند.
سیدامیر مکی پژوهشگر تاریخ معاصر و سندپژوه بدین منظور با بررسی اسناد و نوشتههای تاریخی در یادداشتی عنوان کرد: امیر علم خان خزیمه در فروردین 1253/ دسامبر 1874 دوباره حکومت سیستان را بدست آورد و ناصرالدین شاه که متوجه اشتباهات پیشین خود شده بود، شمشیر مرصعی را به پاس خدماتش در سیستان به وی اعطا کرد.
گلد اسمیت انگلیسی نخستین مدیر تلگراف در ایران بعنوان مامور وقت تعیین مرز سیستان انتخاب شد تا پس از انجام وظایف محوله نسبت به ارائه گزارش کار خود به تهران اقدام کند. متاسفانه در نهایت بیخبری دولت ایران، گزارش کمیسیون حکمیت مرزی در تهران به تایید و امضای میرزا ملکم خان ناظمالدوله بعنوان نماینده ایران در آن کمیسیون رسید. میرزا ملکم خان در حالی اسناد تعیین مرزهای سیستان را امضاء کرد که نه تنها منطقه سیستان را ندیده بود، حتی از چگونگی کار مطالعات مرزی و تعیین حدود مرزی نیز کمترین آگاهی را نداشت.
وی تنها پس از دوبار ملاقات با گلد اسمیت انگلیسی و پس از برخی لفاظیهای بی مورد و بینتیجه، خطوط مرزی تعیین شده از سوی گلداسمیت و نقشههای مربوطه را امضاء و خود را در دامان بریتانیا بیمه کرد.
اما تنها موردی که در تصمیمات مرزی گلد اسمیت یادی از آب هیرمند دارد به این قرار است که: "... فراتر {از موضوع} ، باید کاملاً درک شود که هیچ کاری از سوی دوطرف نباید صورت گیرد که نتیجهاش دخالت در آب مورد نیاز (منظور آب هیرمند است) برای آبیاری در کرانه باشد...".
از نظر انگلیسیها سیستان ارزش فراوان و سوق الجیشی داشت و تصرف آن از اقدامات مقدماتی مهمی بود که سدی برای پیشروی همهجانبه به سوی هند و یا حمله به افغانستان بشمار میآمد.
در اواخر سال 1901 میلادی عده کمی از افراد نظامی هندی و انگلیسی به فرماندهی سروان وب.ویر، پاسگاهی در میرجاوه تاسیس کردند که این نقطه، دهی در ساحل رود تالاب در محلی که عموماً آنجا را جزء خاک ایران میشناختند بود و میپنداشتند میرجاوه از نظر مرکزی در راه بازرگانی سیستان برای انگلیسیها حائز اهمیت میباشد و نیز تصور میکردند که دزداب هم (زاهدان کنونی) چنانچه روسیه به کشیدن راهآهن شرق ایران تا خلیجفارس اقدام کند، برای دولت متبوع خود بینهایت اهمیت خواهد داشت.
تقسیم سیستان و بلوچستان با نقشه انگلیسیها
اما دسیسه و کار انگلیس در ایران به اینجا ختم نشد، بریتانیا پس از مدتی درصدد برآمد که در جنوب شرقی ایران و ساحل شمالی خلیج فارس حریم امنی بدست آورد و طوری اقدام کند که اگر روسیه روزی خواست به هندوستان حمله کند، پیشبینیهای لازم را با بالاترین درجه امنیتی و حفاظتی در دست داشته باشد.
به همین دلیل انگلستان ابتدا در سیستان به فتنهانگیزی و آشوب پرداخت و در اوت 1872 نماینده بریتانیا، سیستان را به دوبخش تقسیم و قسمتی از آن را در اختیار افغانستان گذاشت.
میرزا حسین خان سپهسالار هم در زمره نفراتی بود که هنگام انتصاب به صدارت به جزء امتیاز رویتر و تدارک سفر ناصرالدین شاه به فرنگ به تعهدات دیگری نیز در مورد سیستان و بلوچستان به دولت انگلستان خدمت کرده و خود را در پناه ایشان قلمداد نمود که در پی آن دولت انگلیس موافقت ایران را برای کشیدن سیم تلگراف از جاسک تا کراچی را نیز کسب کرد تا هرچه بیشتر بسط نفوذ استعماری خود در منطقه را ایجاد کند.
انگلیس در جریان این اتصال تلگرافی ناامنی منطقه را بهانه قرار داد و پس از انجام مذاکراتی مقرر شد که گلد اسمیت مامور انگلیس در این موضوع نیز همچون گذشته، ورود کند و تعیین مرزهای جدیدی در بلوچستان را حکمیت نماید و سرانجام قسمتهایی از بلوچستان هم مانند سیستان از ایران جدا شد.
اما شاه نسبت به نقشههای انگلیسیها در بلوچستان سخت سوء ظن داشت، آنچنان که کنسول روس گزارش داده بود: «...ما قبلاً توجه همه را به مساعی انگلیس که میخواست دست روی بلوچستان ایران و درصورت امکان سیستان نیز بگذارد جلب کردهایم، با توجه به اهمیت ویژه سیاسی و سوق الجیشی که این شهرستانها دارد به همین قصد و نیت است که میبینیم این ولایات دائماً مملو از عمال انگلیسی است که سرگرم افشاندن بذر نارضایتی در میان عشایرند و آنان و مقامات دولتی را مزدور خود میکنند و به جنایت برمیانگیزند. بیشک انگلیسیها همه ماموران اداری ایران را در طول مرزهای بلوچستان با طلای انگلیس خریدهاند و بسیاری از آنان مدتهاست که مزدور بریتانیا هستند، کما اینکه بعضی از روسای بلوچ نیز چنیناند...»
گزیدهای از گزارشهای پی در پی میرزا معصوم خان انصاری – نماینده ایران در کمیسیون تعیین حدود مرزی ایران در بلوچستان هست که در آن میگوید «او کوشید تا تهران را هوشیار سازد که ماموریت گلد اسمیت بر اساس صداقت استوار نیست و او قصدی جز این ندارد که دادن سرزمینهای ایرانی به حکومتهای دستنشانده هند بریتانیا را جنبهی قانونی ببخشد تا در نهایت تجزیه خاک ایران صورت پذیرد.»
بریتانیا از پیش از انعقاد قرارداد پاریس تا به قدرت رسیدن رضاخان همواره برای حفظ منافع استعماری خود در هندوستان، اقیانوس هند، دریای عمان و خلیج فارس تلاش مضاعف کرد و در پی آن تضعیف نفوذ سیاسی و فرهنگی ایران را در بخشهای شرقی کشور فراهم و در دستور کار خود ثبت کرده و در این راه نیز از ایجاد درگیریهای نظامی و لشکرکشی علیه دولت مرکزی ایران از هیچ کوششی دریغ و کوتاهی نکرده است.
انتهای پیام/