یادداشت مهدویزادگان| آنچه «ژیژک» باید در ایران بیاموزد
"وقتی ژیژک چپگرا همداستان با نظام سرمایهداری میگوید آنچه در ایران جریان دارد در تاریخِ جهانی اهمیتی تعیینکننده دارد، معلوم میکند که ایران انقلابی همان دیگری واقعی دنیای غربی با تمام نحلهها و تفکرات متضادش است."
به گزارش خبرگزاری تسنیم، بعد از اغتشاشات هفتههای گذشته اسلاوی ژیژک فیلسوف منتقد در تماسهایی که رسانههای معاند با وی برقرار کردند، اظهاراتی را درباره اتفاقات اخیر در ایران بیان داشت و از این حوادث در راستای حذف آنچه بنیادگرایی مذهبی خوانده است دفاع کرده و دعوت به استمرار این راه کرده است!
در نقد اظهارات ژیژک، دکتر داود مهدویزادگان عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی به نقد اظهارات ژیژک پرداخت که در ادامه میخوانید:
تاکنون علاقهای به خواندن نبشتههای اسلاوی ژیژک، اندیشمند چپگرای غربی در خودم احساس نکردم. بخصوص وقتی که میبینم بدون مطالعه و آگاهی دقیق سعی میکند با فرسنگ ها فاصله درباره انقلاب و نظام و جامعه ایران نظر بدهد. آنگاه است که این احساس بی علاقگی من نسبت به نبشتههای او دو چندان میشود. او حرفهایی را بر زبان جاری میکند که دلالت بر بیگانگی یا وارونه فهمی وی با ایران زمین دارد. اگر بخواهم با یک حرف او موافقت کنم، همین است که میگوید باید از ایران بیاموزیم.
آری، آقای ژیژک، باید خیلی چیزها را از ایران بیاموزد. چیزهایی که نه او به آنها التفات دارد و نه دوستان ایرانی اش به او گفتهاند؛ در اینجا به برخی از آن ناگفتههای التفات نشده اشاره می شود.
وقتی ژیژک چپگرا همداستان با نظام سرمایهداری میگوید «آنچه در ایران جریان دارد در تاریخِ جهانی اهمیتی تعیینکننده دارد»، معلوم میکند که ایران انقلابی همان دیگری واقعی دنیای غربی با تمام نحلهها و تفکرات متضادش است. هر یک از ایدئولوژیهای مدرن، دیگری یکدیگر تلقی میشوند ولی این دیگری ها، خانگی هستند و هر قدر که هم دیگر را نفی کنند، موجودیت هم را نفی نمیکنند. بیش از یک قرن و نیم است که مارکسیسم سرمایه داری را نفی میکند ولی هر دو در گفتمان مدرنیته جایگاه و مقام دارند حتی در مواردی یکدیگر را به آغوش میکشند. پدیده چپ آمریکایی یکی از آن صدها در آغوش کشیدنهای ایدئولوژیهای متضاد مدرن است اما دیگر بودگی ایران از جنس دیگری های خانگی که همراه با تساهل و تسامح است، نیست. دیگر بودگی ایران انقلابی واقعی و اصیل و مستقل و پر محتوا است. این دیگری ایران برای غرب قدمتی کهن، از عهد باستان تا ظهور اسلام و تا عصر انقلاب اسلامی دارد.
«دیگر بودگی» ایران انقلابی را باید در همان روزهای مبارزه علیه رژیم ستم شاهی، در بیان هم مسلک عقیدتی ژیژک یعنی میشل فوکو فهمید و برای غرب مخابره کرد. فوکو توضیح داد که حقیقت ایران که با غرب سر سازگاری و تسلیم ندارد، با انقلاب اسلامی در حال آشکار شدن است. غربیان از این خبر شوکه شدند و انتظار شنیدن چنین خبری را نداشتند. به همین خاطر، فوکو را علیرغم ارادتی که به او داشتند، از خود طرد کردند. شاید هم اگر هانتینگتون مقاله مشهورش ( برخورد تمدن ها ) را کمی زودتر منتشر میکرد به همان سرنوشت فوکو دچار می شد. چون او نیز دیگری حقیقی غرب را در ایران انقلابی دیده بود و جهان غرب را از پرداختن به نزاع میان دیگری های خانگی زنهار می داد و خواهان پرداختن به دیگری حقیقی جهان سراسر دنیوی شده بود.
جناب ژیژک! اکنون که دیگری حقیقی غرب سکولار را دانستی که کیست، باید ابتدا برای فهم و گفتگو با آن از دوستان ایرانی غربگرا فاصله گرفته سپس به این پرسش مهم پاسخ دهید که غرب جدید با همه پیروان جور وا جورش با این دیگری حقیقی یعنی ایران انقلابی، چگونه رفتار کند درست و منطقی و معقول است؟ به نظرم، اگر همین پرسش را دنبال کنید، مجبور به مطالعه تاریخ پر جاذبه و دلکش مبارزه چهل و اندی ساله ملتی مسلمان و متمدن و با فرهنگی می شوید که خواستهای نامعقول و غیر انسانی نداشته و ندارد. این مطلب را از روایت میشل فوکو میتوانید بفهمید که میخواست بداند «ایرانیان چه رویایی در سر دارند».
گرچه ایران انقلابی در 22 بهمن 1357(1979 م) دیگربودگی خود با استبداد و استعمار را بر جهانیان ابراز داشت؛ لکن این اعلان به معنای خصومت و ستیز با دنیای پیرامون و نظام بین الملل نبود بلکه دست دوستی با همه به غیر از دو رژیم غاصب صهیونیستی و حکومت نژاد پرست آفریقای جنوبی، دراز کرده بود. اما متاسفانه دنیای غربی به رهبری امپریالیسم آمریکا از همان روز پیروزی انقلاب اسلامی بلکه خیلی پیش تر دست رد به سینه ایران انقلابی صلح جو زد تا به امروز که از جماعتی آشوبطلب و اغتشاش گر و آنارشیست حمایت و پشتیبانی میکند.
آقای ژیژک! آیا تا کنون شده از خود درباره علت حمایت دنیای غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا از رژیم متجاوز صدام حسین در هشت سال جنگ تحمیلی علیه ایران انقلابی (1359- 1367) یا حمایتش از کودتا چیان و جریان ضد انقلابی که هزاران انسان بیگناه را به خاک و خون کشیدند و یا تحریمهایی که به گفته دولت مردان آمریکایی فلج کننده است و مردم را هدف قرار داده است، سوال کنید؟ آیا تا کنون از خود درباره علت این حجم سنگین از رفتارهای غیر انسانی و ضد حقوق بشری امپریالیسم علیه ملت انقلابی سوال کردهاید؟ آیا آن دوستان ایرانی تان با شما در این باره گفتگویی پیش کشیدهاند؟
جناب ژیژک! اینکه جریان آشوبطلبی روزهای اخیر در ایران را جنبش خوانده اید، اشتباه محض است. در واقع، این حرکت خشونت طلبانه در ایران، ضد جنبش مردمی است. هیچ جنبش مردمی در ستیز با انقلاب مردمی شکل نمیگیرد. مردم ایران این حرکت خشونتطلبانه آنارشیستی را حرکتی ضد انقلابی تلقی میکنند. حتی خود اغتشاشگران مردم ایران را به خاطر انقلابی که علیه ظلم و ستم استبداد و استعمار به راه انداخته اند، مواخذه و سرزنش میکنند و شعارهای ارتجاعی بازگشت به زمانه شکنجه و تاریکی سر میدهند. حکومت وحشت پهلوی ها را در ادبیات و خاطرات سیاسی روشنفکران ایرانی می توانید بخوانید. به همین خاطر، حتی اگر اصرار بر جنبش نامیدن حرکت اغتشاش گران داشته باشید، بدانید که این یک جنبش ارتجاعی سرکوبگر آنارشیستی است.
آقای ژیژک! من حتی از آنارشیست خواندن این حرکت خشونتطلبانه پرهیز دارم. شما بهتر میدانید که آنارشیسم، صرف کنش گری سلبی توأم با رفتار مسالمت آمیز نیست، بلکه دارای دیدگاه ایجابی است و از اصول و مرام سیاسی اجتماعی خاصی دفاع می کنند. اما این جماعت خشونت طلب فاقد هرگونه ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی ایجابی است. شما با آنان درباره آینده سیاسی و جامعه مدنی حتی به قدر یک صفحه هم نمیتوانید گفتگو کنید. فقر تئوریک خشونت طلبان به اندازهای است که آنان بسیاری از مضامین و شعارهای سیاسی خود را از جنبش مردمی انقلاب اسلامی به سرقت بردهاند و تاریخ جعلی برای خود ساختهاند. آرمان ستیز علیه سرکوبِ زنان و مبارزه برای آزادی سیاسی در مقابلِ ترورِ دولتی اساساً از اهداف انقلاب اسلامی است و تا کنون بر این آرمان وفادار باقی مانده است.
ارزش و کرامت زنان ایران با این انقلاب اهمیت پیدا کرد و دیده شد. جایگاهی که زن ایرانی در نظام اسلامی پیدا کرده است، حتی در کشورهای غربی دیده نمی شود. مخالفت و ستیز خشونت طلبان با فرهنگ حجاب و عفاف زنان ایران دقیقاً بخاطر همین شرافت و احترامی است که زن ایران در پرتو تعالیم اسلام ناب پیدا کرده است. هدف جماعت آشوب طلب تنها این نیست که چادر و روسری را به زور و ارعاب از سر زنان عفیفه بکشند، بلکه هدف نهایی آنان انتزاع شرافت و کرامت از زنان ایرانی است. آن گونه که این مقصود در غرب سکولار شده اتفاق افتاده است. غایت این حرکت شوم، جنسی شدن خیابان از طریق بی حجابی اجباری است؛ اگر چه در کلام سخن از «زنانه شدن خیابان» میزنند.
آقای ژیژک! اینکه گفتهاید: « از این رو شعار «زن، زندگی، آزادی» بسیار با جنبشِ میتو (#metoo) در کشورهای غربی متفاوت است»، سخت در اشتباه و جهل نا مقدس به سر میبرید. وارونه و کاذب به عرض تان رساندهاند. این شعار هر اندازه که معنای ارزشمندی داشته باشد، آن چیزی نیست که این جماعت آشوب طلب خواهان آن باشند. این شعار در نظر آنان برگردان شعار جنبشِ میتو (#metoo) در کشورهای غربی است. چنانکه در عرصه خیابان همین را میبینیم. همین یکسال پیش بود که بخشی از زنان سلبریتی ایرانی که امروز از این حرکت آنارشیستی حمایت می کنند، جنبشِ میتو ایرانی به راه انداختند.
جناب ژیژک! آنچه شما مبارزه علیه بنیادگرایی مذهبی میخوانید، ما مبارزه علیه تحجرگرایی سنتی و مدرن میخوانیم. در اینجا لزومی نمیبینم که با شما درباره ریشه های بنیادگرایانه دینی مدرنیته گفتگو کنم. همه مان میدانیم که چگونه آیین پروتستانتیزم در گسترش و عمومی سازی روح سرمایه داری نقش بسزایی داشته است. بنیاد گرایی اصیل مذهبی چیزی غیر از بازگشت به اصول و حقایق راستین مذهب نیست. اساساً مردم ایران با همین تفکر توانست روحیه انقلابی پیدا کند و کژفهمیها و بد تابیهای سیاسی و فرهنگی خود را اصلاح کند و برابر رژیم ستم شاهی بایستد و آن را به زیر کشد و ارزشهای ناب مذهبی و اصیل انسانی را حاکم کند و برابر استعمار و امپریالیسم بایستد و جبهه مقاومت را علیرغم همه مشقتهای سیاسی و امنیتی پدید بیاورد.
هرگز، داعش و تکفیری ها بنیاد گرای مذهبی نبوده و نیستند. آموزه ها و بنیادهای وحیانی فرمان به قتل و غارت و تجاوز و نابودی مردم و بلاد اسلامی نداده است. داعش، جنبش شبیه سازی شده امپریالیسم آمریکا است برای تخریب چهره تابناک اسلام سیاسی. و خوب است بدانید که خطر این جنبش تکفیری ضد مردمی، از سر جهانیان به فرماندهی سرداری مرتفع شد که توسط دولت تروریسم آمریکا به شهادت رسید؛ یعنی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی رحمت الله علیه؛ جالب تر اینکه همین حرکت خشونت طلبانهای که شما آن را به نا حق جنبش نامیدهاید، کینه و خصومت حاج قاسم سلیمانی را در دل دارند و با داعشیان همراه و همداستان هستند.
جناب آقای اسلاوی ژیژک، اندیشمند چپگرا! آنچه گفته شد بخش اندکی از آن آگاهی های صادقی است که باید از مردم انقلابی ایران بیاموزید. هرگز این آموختنی ها از جانب دوستان ایرانی غربگرای تان برای شما بازگو نخواهد شد. اگر حقیقتاً جنابعالی مبارزه ایرانی ها را مبارزه خود می دانید، باید از آن سوی خیابان به این سو نقل مکان کنید. چون در این سوی خیابان، جبهه انقلابی از مردان و زنان و دختران و پسران خدا جو و ترقی خواه قرار دارند. اما در آن سوی خیابان آنارشیستهای خشونت طلب و داعشی قرار دارند که بوسیله پروپاگاندای رسانهای نظام سلطه جهانی و کشورهای مرتجع منطقه و رژیم اشغالگر صهیونیستی حمایت و پشتیبانی می شوند.
گرچه این یادداشت، پاسخی به دیدگاه و تحلیل اسلاوی ژیژک، اندیشمند چپگرای غربی از حوادث اخیر ایران است؛ لکن اختصاصی به ایشان ندارد. مخاطب ما همه روشنفکران چپ و راستگرایی است که از نظام سلطه سکولار جهانی رمیده و ناراضی هستند و در پی یافتن برون رفتی از این سیطره شوم و آگاهی از راه اصیل مبارزه با آن در میان ملل غیر غربی میباشند. این زنهار را به همه آنان میدهیم که راه مبارزه را در گفتار غربزدگان عالم بویژه غربگرایان ایرانی جستجو نکنند که آنان را به سوی نا کجا آباد تاریکی که در غرب جدید تجربه شده است، هدایت می کنند.
انتهای پیام/