آخرین یادداشت مرحوم سعید تشکری برای تسنیم/ جریانی که ادبیات ملی کودک و نوجوان را به ورطه نابودی میکشاند
سعید تشکری نوشت: علت عقبافتادگی ادبیات کودک و نوجوان در سه دهه اخیر، این است که کنکورسازان با هدف خالی کردن جیب والدین وارد تولید ادبیات شدهاند.
خبرگزاری تسنیم؛ سعید تشکری:
در یادداشتهای پیشین به وضعیت ادبیات کودک و نوجوان در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی پرداختیم، در این یادداشت ادبیات کودک و نوجوان در دهه 70، 80 و 90 را بررسی خواهیم کرد.
با پایان گرفتن دهه 60 و به وجود آمدن نویسندگان جدید و طی شدنِ تمامِ آن فراز و فرودها در دوران گذشته که بر ادبیات داستانی حاکم بوده است، با رسیدن به دهه 70 یک بحث خیلی جدی در ادبیات کودک و نوجوان آغاز میشود و آن ظهور عشق در یک سانتیمانتالیست جعلی عاشقانه است که هم چنان ادامه دارد.
عشق در کودکان و نوجوانان تعاریف مختلفی دارد و در ذیل آن داستانهای عاشقانه قرار میگیرند. در آغاز دهه 70 نویسندگان ایرانی به نوشتن افسانههای ایرانی و تبدیل آن به زبان معیار برای امروز روی می آورند، از جمله محمدرضا یوسفی، محمد میرکیانی، مصطفی خرامان و تعداد بسیاری دیگر از نویسندگان. در این داستانها، عشق به وطن، خانواده، هم نوع، محیط زیست و حیوانات نمود پیدا میکند. در حقیقت این نویسندگان تلاش میکنند مفاهیم والای عشق را در نوجوانان و کودکان پرورش بدهند. اگر بگوییم عشق کودکان به بزرگترها و بالعکس یک داستان بسیار پر فراز نشیب است که میتواند بنیان یک داستان بسیار جدی و تاثیرگذار را تشکیل بدهد. اگر بگوییم عشق و دوستی میان انسانها و هم نوعانِ خود برای حل یک مشکل بسیار بزرگ باز هم داستانی با بنیان آموزشی در راستای وحدت و رسیدن به جامعهای سلامت خلق شده است، که مصداقش داستان معروف نیما یوشیج در کتاب «آهو پرندهها» است.
اگر بگوییم عشق به حیوانات و بالعکس طیف وسیعی از حیوانات وارد ادبیات کودک و نوجوان میشوند و محیط زیست به عنوان یک ضرورت به فضای ادبیات داستانی کودک و نوجوان وارد میشود که ردپای آن را در آثار کودک و نوجوان، پیش از دهه 70 نمیتوان جُست. عشق به درختان عشق به جنگل و تمام اینها وارد ادبیات میشود. این ورود دو گونه است؛ یک گونه جنبه واقعگرایی دارد و بنمایه اصلی داستان اهمیتِ محیط زیست است و وابستگی حیات انسان را به محیط زیست نشان میدهد.
اما گونه دیگر داستانهای تخیلی هستند، مثل فیلم سینمایی «گلنار»، ساخته کامبوزیا پرتویی و چندین فیلم سینمایی دیگر که در این حوزه تولید میشود که در آن ما رابطه میان انسان و حیوان را به شکل فانتزی میبینیم. یکی دیگر از انواع ادبیات داستانی عاشقانه که در این دهه برای کودکان و نوجوانان تولید میشود، عشق به خداوند است. سیدمهدی شجاعی جزء اولین نویسندگانی است که برای مخاطب کودک ونوجوان داستانهایی با مفهوم عشق به خداوند و ائمه معصومین(ع) مینویسد و به تبع آن بسیاری از نویسندگان نیز به این نوع تولید ادبیات داستانی برای کودک و نوجوان روی میآورند.
در همین زمان نوعی پردهدری اتفاق میافتد و داستانهای عاشقانه جسمانی در ادبیات نوجوانان و کودکان به شکل بیمارگونه و نه سلامت، پر و بال میگیرد. متأسفانه این جریان، عمده جریانی است که ادبیات کودک و نوجوان را در دهه 70، 80 و 90 تحت تاثیر خود قرار میدهد و توسط بخش سودجوی جامعه که همیشه به دنبال سود بیشتر و بیشتر است راهبردی میشود.
در حقیقت با ورودِ سودجویان به وادی نشر و تولید ادبیات داستانی، موضوعاتی مثل عشق مذکر و مونث به ادبیات داستانی کودک و نوجوان به شکلی مخرب وارد میشود. این داستانهای عاشقانه اول از داستانهای فولکلور وارد ادبیات کودک و نوجوان میشود. داستانهایی که عمدتاً با مرگ و جدایی خاتمه مییابد. مثل لیلی و مجنون خسرو و شیرین، شیرین و فرهاد. این داستانها با وجود اینکه بخش تخیلی و آموزشی دارند، اما متاسفانه بخش تخریبی آن چنان شدت مییابد و شکل میگیرد که بعداً شما دیگر نمیتوانید این وضعیت پیش آمده و شکل گرفته را سر و سامان بدهید.
اگر بخواهیم به شکل آماری به این ماجرا نگاه کنیم، میتوانیم بگویم در دهه 70، 66 کتاب برای گروه سنی الف، 118 کتاب برای گروه سنی ب، 148 کتاب برای گروه سنی ج، منتشر میشود. در میان کتابهایی که برای گروه سنی الف منتشر میشود 1.9 درصد، در میان کتابهایی که برای گروه سنی ب منتشر میشود 2.54 درصد و در میان کتابهایی که برای گروه سنی ج منتشر میشود 1.4 درصد عاشقانه است. در کل میتوان گفت 4.85درصد از داستانهای منتشر شده برای کودکان و نوجوانان در دهه 70، عاشقانه است.
در دهه 80 این اتفاق به شکل دیگری رقم میخورد. 61 کتاب برای گروه سنی الف،70 کتاب برای گروه سنی ب، 55 کتاب برای گروه سنی ج، منتشر میشود. در میان کتابهایی که برای گروه سنی الف منتشر میشود 13.11 درصد، در میان کتابهایی که برای گروه سنی ب منتشر میشود 11.42 درصد و در میان کتابهایی که برای گروه سنی ج منتشر میشود 12.72 درصد عاشقانه است. در کل میتوان گفت 12.36 درصد از داستانهای منتشر شده برای کودکان و نوجوانان در دهه 80، عاشقانه است.
اگرچه به نظر میرسد آمار کلی در دهه 80 کاهش یافته است و از 85 درصد به 36 درصد رسیده است، اما در آثار گروه سنی ج که نوجوانان هستند داستانهای عاشقانه از 1.4 درصد به 12.72 درصد رسیده است و متأسفانه داستانهای عاشقانه در گروه سنی «ج» اکثراً از همان نوع مخربی است که توسط سودجویان راهبردی و حمایت میشود.
چه اتفاق خطرناکی میافتد؟ در این دوران انتشارات مدرسه داستانهای بسیار خوبی را به نویسندگان بزرگ میدهد و از آنها میخواهد داستانهای کهن ایرانی و شخصیتهای کهن ایرانی را به ادبیات تبدیل کنند، که حدود 90 مُجلّد در این انتشارات منتشر میشود. این یک اتفاق خجسته است. اما ناگهان با تب کنکور و کلاسهای پیش کنکور و راه افتادن مؤسسات شبه دولتی و خصولتی، مسیر بسیار مخربی توسط این مؤسسات تبیین میشود و آن آغاز ویرانسازی ادبیات ملی به واسطه ادبیات ترجمهای تحت عنوان ادبیات وحشت و فانتزی است.
در واقع این مؤسسات به موازات همه کلاسهای کنکور و ارائه پکیجهای متنوع کنکوری، شروع میکند به ترجمه ادبیات وهمناک، وحشت، کارگاهی و تخیلی و فانتزی. بروز این نوع ادبیات باتوجه به گستردگی نشرهایی مثل پرتقال، دست کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را خالی میگذارد و بسیاری از انتشارات برای اینکه آثار پرفروشی را روانه بازار کنند به این نوع ادبیات روی میآورند تا در رقابت حذف نشوند و به حیات خود ادامه بدهند. اما چون نویسندگان ایرانی نمیتوانند چنین آثاری را ترجمه کنند یا بنویسند، ادبیات ترجمه در این تیپ به وفور صورت میپذیرد و بازار را عملاً مصادره میکند.
یعنی چهرههای مطرح جدیدی مثل فرهاد حسنزاده، هوشنگ مرادیکرمانی، محمد میرکیانی و محمدرضا سرشار که در ادبیات کودکان استخوان خرد کردهاند، در برابر این فاجعه توان ایستادن ندارند و هنوز هم این ماجرا همچنان ادامه دارد. خوب این پیرنگ عشقورزی چه مبانی و موانعی را به وجود میآورد؟ اگر به تعریف و تحلیل روانشناسان رجوع کنیم، ما در دهه 60 با نوجوانهای مسئولیتپذیر رو بهرو هستیم، بخشی از این مسئولیتپذیری را مدیون ادبیات داستانی دهه 60 هستیم. اما در دهه 70 و 80 با گسترش ادبیات ترجمهای بیمار توسط سودجویان و وفورِ ادبیات خیالپرداز، میل به تنهایی جایگزین کارِ جمعی میشود، میل به خیالات واهی جایِ کار جمعی را میگیرد.
بانوان با این ادبیات تصمیم میگیرند مردنما شوند و آقایان تصمیم میگیرند زننما شوند و جنسیتها جایشان را عوض میکنند. متأسفانه تلویزیون در این وادی گاه با سکوت خود و گاه با تبلیغ ناشرینی که سوداگران کنکور هستند، به این آسیب، گستردگی و دامنه وسیعتری میبخشد. این است که میتوان گفت ادبیات داستانی کودکان و نوجوانان در طول دهههای 70، 80 و 90 سیر نزولی و در حقیقت تخریبی خود را طی میکند.
در این سه دهه، نویسندگان بزرگی که پیشتر نامشان را گفتم، اگرچه نتوانستند با تولیدات انبوه ترجمهای رقابت کنند و به آن درآمدهای سرشار و روزافزون برسند، اما به نفع کیفیت و تعهد، مسیر داستانی خود را در صحت و سلامت طی کردهاند و با همه سختیها در مقابل بازار نشر تجاری مقاومت کردهاند و حیاتشان به طور کامل از بین نرفته است. نمونهاش کتابی است از آقای محمد میرکیانی به نام «تَن تَن و سندباد».
این داستان در حقیقت مقایسه سندباد شرقی و غربی است که با استقبال بسیار رو به رو میشود و مورد وثوق حضرت آقا قرار میگیرد. این داستان مصداق روشنی است که اثبات میکند اگر ما به فرهنگ ایرانی و شرقی رجوع کنیم، به یک نمودار بسیار جدی میرسیم که در آن همه مولفههای ادبیات ایرانی، تخیلی و شرقی وجود دارد، در عین حال به موفقیت بینظیری دست مییابد. با این وجود چرا ما در ادامه راه به موفقیت نمیرسیم؟ زیرا پهنه و باند آن ادبیات ترجمهای چنان وسیع و قدرتمند شده است و ما را تهدید میکند، که در کتابفروشیها اصلاً فرصتی برای بروز استعدادهای ملیمان نداریم.
گسترش آثار نویسندگانِ تجاریِ غربی مثل جی.کی. رولینگ نویسنده کتابهای هریپاتر و بسیاری دیگر توسط این باند، نه تنها جای نویسندگان شرقی را میگیرد، بلکه نویسندگان جدی ادبیات کودکان و نوجوانان جهان مثل «اریش کستنر» را از دور خارج میکنند.
به نظر من علت عقبافتادگی ادبیات کودکان و نوجوانان در سه دهه اخیر، این است که کنکورسازان با هدف خالی کردن جیب والدین وارد تولید ادبیات شدهاند، از سوی دیگر والدین هم به دلیل نداشتن پیش آگاهی درست و سازنده از ماجراها و اتفاقات زیرمتنی، به فلان انتشارات صرفاً به اعتنای اینکه ظاهراً یک انتشارات وزین است اعتماد میکنند و اگر نگاهی جدی به این ماجرا نداشته باشیم، به زودی در حوزه کودکان و نوجوانان هیچ اثری از ادبیات ملی ما باقی نخواهد ماند.
انتهای پیام/