سیاست خارجی سرگردان در قفقاز و فرصتهای از دست رفته
سرگردانی و فقدان تصمیم گیری یکپارچه و واحد در حوزه قفقاز، بیش از هر چیز دیگری به عنوان ضعف دستگاه دیپلماسی در ۸ سال گذشته به چشم میخورد. هنوز روشن نیست که راهبرد و کلید واژه سیاست ایران در قفقاز چه بوده است.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، برای رسیدن به اهداف سیاست خارجی در دوران پسا روحانی لازم است نگاهی منصفانه به سیاست خارجی ایران در آن دوران بیندازیم. بررسی همه ابعاد سیاست خارجی در این مقال، خارج از چاچوب علمی و نظری نگارنده است. لذا بنا به تجربیات نظری و عملی خود، نقدی کوتاه بر آنچه در تحولات منطقه ای در قفقاز و مسایل ترکیه گذشته است می زنم.
به نظر بنده آنچه روابط ایران با قفقاز و آسیای مرکزی و حتی ترکیه را گام به گام به کما برده است، عوامل متعددی است که به آن اشاره خواهم کرد.
سرگردانی و فقدان تصمیم گیری یکپارچه و واحد در این حوزه بیش از هر چیز دیگری به عنوان ضعف دستگاه دیپلماسی در 8 سال گذشته به چشم می خورد. به عنوان پژوهشگر این منطقه هنوز مطلع نیستم راهبرد و کلید واژه سیاست ایران در قفقاز چه بوده و اساساً کدام نهاد حرف آخر را می زند و چه کسانی و چگونه برآوردهای مربوط "هزینه و فایده" را انجام و تصمیم سازی می کنند.
این در همه حوزه های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در این حوزه جاری بوده و سرگردانی و بلا تکلیفی همه جانبه است. همین عامل باعث شده تا اگر تصمیمی هم گرفته می شود، بسیار دیرهنگام باشد.
غافلگیری ملی برون داد این مشکل در سیاست خارجی است.
مگر می شود جنگی همه جانبه در قفقاز در حال وقوع باشد، جنگی که صدای آن تا کیلومترها داخل خاک ما احساس شود و دستگاه دیپلماسی در مراسم تحلیف نخست وزیر بولیوی در این کشور به سر ببرد.
اگر نگاهی به تیترهای روزنامه ها و اظهار نظرها در آن موقع بیندازیم، متوجه می شویم که جمعی از اضداد در شرایط بحرانی بر کشور حاکم شده و هیچ اتفاق نظری واحد وجود ندارد. فقدان این اتفاق نظر از تقابل تصمیم گیری عقلانی و احساسی ناشی می شود. پرواضح است که در این شرایط هیچ فایده انگاری نشده است.
تازه بعد از پایان تحولات یادمان می افتد که چه باید می کردیم. ما مانده ایم و منافعی که دیگران برای خودشان در مرزهای ما تقسیم می کنند، بی آنکه حتی تعارفی به ما بکنند. در ادبیات سیاسی و بین المللی اسمش انزوا در حریم منافع ملی است.
شاهد این ادعا وضعیت تراژیکی بود که در تحولات مربوط به آخرین جنگ میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر ما گذشت. درحالی که جنگ تمام شده و خرمن پیروزی های اقتصادی و سیاسی در حال تقسیم است، در داخل کشور ما عده ای کارشناس درجه چندم و تحلیل گرهای ناشی، خرمن اختلاف داخلی را آتش می زنند. سرگردان بودیم به تمام معنا.
نکته دوم در این تحولات، اظهار نظرهای غیرکارشناسان بوده است. صغیر و کبیر بر خود حق می دانند که اظهار نظر کنند؛ از تحلیل های سلبریتی ها گرفته تا پژوهشکده ها و رسانه های دولتی که می بایست آن چیزی را بگویند که شاید.
نکته سوم کادر دیپلماتیک به غایت ضعیف و ناکارآمدی است که در این کشورها مستقر شده اند. هدیه هایی که در قالب پست های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در این منطقه _ زیبا و مناسب برای مسافرت_ و گاه با ردای مصلحت در کشورها گمارده می شوند که دریغ از یک تحلیل جامع.
نتیجه همه اینها، پسا رویدادی بودن رفتارهای ایران در منطقه و کاهش شرم آور حجم مبادلات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایران در این منطقه است.
در منطقه ای که به لحاظ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، دارای یکپارچگی بی نظیر تاریخی با ماست، کشورهای مختلف برای خودشان نمدی دوخته اند و طرح هایی در حال اجراست و ما فقط ناظر رویدادهای آن هستیم.
در دوره جدید و تغییراتی که در تصمیم گیری های دولت و به ویژه دستگاه سیاست خارجی رخ داده، فرصت را باید غنیمت شمرد و ابتدا نقدی همه جانبه بر سیاست خارجی گذشته انجام داد و سپس با تعیین یک یا چند راهبرد کلان، به تبیین نقش دستگاه های متولی پرداخت. وگرنه با همین فرمان آش همان آش و کاسه همان کاسه است.
یک جمله را صادقانه به تصمیم سازان و تصمیم گیران می گویم: اگر اسیر لفاظی های روزمره هستید و منتظرید تا جوابی به فلان مصاحبه فلانی و شعر گویی های یکی از این مقامات بدهید، وقتتان را تلف می کنید. در خصوص منافع ملی راهبردی بیندیشید و کنشی رفتار کنید.
علی سعادت آذر کارشناس مسائل قفقاز
انتهای پیام/