اسرار مکتوم جنگ ۸ ساله| ماجرای آزادسازی کردستان از اسارت اشرار دموکرات به فرماندهی شهید خرازی / روایتی از تلخترین روزهای اسارت
گروه استانها-سردار سرتیپ دوم مهدی کلوشانی از جانبازان و آزادگان ۸ سال دفاع مقدس است که چند سال از عمر خود را در اسارت نیروهای بعث سپری کرد و در عملیات بدر به همراه ۱۲ نفر از دیگر رزمندگان رنج اسارت را برای نجات دیگر همرزمانش به جان خرید.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، هر چند دفاع مقدس در سرزمینمان بعد از 8 سال به پایان رسید اما این جنگ بعد از آن هم در بعضی از خانوادههای رزمندگان ادامه داشت. خانوادههایی که با عنوان مفقودالاثر چشم به راه عزیزانشان بودند تا یا پیکر شهیدش را در آغوش کشند و یا دلخوش به آزای اسیرشان باشند. در دوران دفاع مقدس بیش از 180 هزار نفر از جوانان این سرزمین عاشقانه به شهادت رسیدند و حدود 40 هزار نفر نیز رنج اسارت را جان خریدند. اسرایی که بازگشتشان تا 12 سال پس از اتمام جنگ به وطن ادامه داشت.
سردار سرتیپ دوم مهدی کلوشانی در سال 1341 و در خانوادهای مذهبی و در شهر اصفهان دیده به جهان گشود. او پنجمین فرزند خانواده از میان سه خواهر و سه برادرش است. وی تحصیلات متوسطه خود را در هنرستان انقلاب اسلامی و در رشته برق به پایان برد و در سال1358 درحالی که 17 سال بیشتر نداشت برای مقابله با ظلم گروه کومله و دموکرات به کردستان اعزام شد و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به مناطق عملیاتی جنوب و منطقه عملیاتی دارخویین رفت.او دارای 5 سال سابقه رزمندگی در جبههها و 6 سال سابقه آزادگی است.
وی در طول سالهای دفاع مقدس سه بار مجروح و از نواحی صورت، سر، فک و دندان و دست جراحات زیادی برداشت و در مجموع افتخار 70 درصد جانبازی را در کارنامه خود ثبت کرد. او علاوه بر داشتن مدرک کارشناسی در رشته جهانگردی، دورههای تخصصی شغلی خود را از جمله دوره عالی زرهی و دوره دافوس یا دوره آموزش فرماندهی وستاد را نیز پشتسر گذاشته است.
سردار سرتیپ دوم کلوشانی با اشاره به انگیزه سفربه کردستان در سال 1358 اظهار داشت: بعد از انقلاب اسلامی به دستور امام خمینی(ره) راهی کردستان شدیم و کلام امام برای ما امر واجبی بود. ما به همراه علمدار لشکر 14 امام حسین(ع) حاج حسین خرازی راهی کردستان شدیم و در محور کامیاران سنندج مشغول خدمت شدیم.
وی با اشاره به فعالیت گروههای اشرار در کردستان پس از پیروزی انقلاب اسلامی افزود: پاسداران مظلوم و بینام و نشانی در کردستان جانفشانی کردند. در آن زمان پاسداران برای شناساندن شخصیت بزرگ امام خمینی (ره) تلاش میکردند و جمله معروفی از امام به جای مانده که می فرمود"ما با کرد مخالف نیستیم بلکه با کفر مخالفیم". ما در کردستان مستقر شدیم تا کردها را از قید و بند اشرار نجات دهیم، گروههای اشرار مسلمانان کرد را آزار میدادند که با فرمان امام، نیروها برای نجات مسلمانان مظلوم کردستان روانه این شهر شدند.
جانباز آزاده دوره دفاع مقدس در خصوص خاطرات یکی از جانبازان در سنندج بیان کرد: زمانی که از محور کامیاران به سنندج برای پاکسازی به یکی از روستاها سفر کردیم، تعدادی از نیروها در درگیری مجروح و یک اسیر به نام مرتضی مهاجر داده بودیم. تعدادی از اشرار نیز به هلاکت رسیده بودند. نزدیک غروب مجبور به ترک منطقه شدیم.
وی ادامه داد: فردای آن روز شنیدیم که مرتضی مهاجر در یکی از بیمارستانهای سنندج است، بعد از اسارت مرتضی از او خواسته بودند تا به امام خمینی(ره) ناسزاگویی کند، اما وی در شرایطی که در چنگ اسارت این اشرار قرار گرفته بود و میدانست چه سرنوشتی در انتظارش است حاضر به گفتن حتی لفظ "تو" به امام نشد، بعد از آن فرق سر مرتضی را با ضربه میشکافند و بعد از جراحات فراوان او را در منطقه رها کردند. مرتضی از تاریکی شب استفاده کرده و نیم خیز و کشان کشان تا سر جاده سنندج به کامیاران خود را میرساند. صبح یک خودرو او را پیدا میکند و او را به بیمارستان میرسانند و یک ماه در بیمارستان بیهوش بود.
سردار سرتیپ دوم کلوشانی با اشاره به حضورش در جبهههای جنوب گفت: بعد از آن قرار شد که با رزمندگان گروه ضربت و با شهید خرازی به مناطق جنوب اعزام شویم اما به دلیل کمبود نیرو در کردستان باقی ماندیم و نخستین حضورم در جبهه جنوب چند روز بعد از عملیات شکست حصر آبادان در سال 1360 بود که وارد تیپ امام حسین(ع) شدم. از آنجا که جزو نیروهای رسمی پاسدار بودم یک سری افراد را با تخصص مختلف از جمله توپخانه، ادوات، زرهی و مهندسی نیاز داشتند که باتوجه به رشته و علاقه، شهید حاج حسین خرازی من را در بخش زرهی معرفی کردند، پس از چند عملیات و با اجازه از حاج حسین وارد گردان پیاده شدیم. فرمانده گروهان در گردان امیرالمومنین(ع) به فرماندهی شهید عباس قربانی، شدم.
وی با اشاره به علاقه رزمندگان به امام خمینی(ره) تصریح کرد: عراق معتقد بود اگر یک گروهان مانند ایرانیها داشت بیش از اینها میتوانستند مقاومت کنند چرا که نیروهای ایرانی جانبرکف، فرمان امام خود را لبیک گفته و به میدان شتافتند. دلخوشی رزمندگان داشتن عکس کوچکی از امام خمینی(ره) در جیب پیراهن شان بود. عراقیها آنقدر پست و بزدل بودند که به جای عکس صدام، عکس امام خمینی(ره) را به همراه داشتند تا در مواقع اسارت و تنگنا ایشان را شفیع قرار دهند. آنها میدانستند رزمندگان ایرانی به امام علاقهمندی زیادی دارند.
جانباز آزاده دوره دفاع مقدس در خصوص اسارتش در عملیات بدر درپایان سال 1363 اضافه کرد: زمانی که به اسارت دشمن درآمدیم حدود12 نفر بودیم. باید میماندیم تا حداقل دو گردان عقبنشینی کنند. نهایتاً برای هر کدام یک جوخه اعدام و یک سرباز تعیین کردند. با شمارش فرمانده عراقی سربازان شلیک میکردند. آن لحظه احساس سبکی داشتم. حساس میکردم دوستان خوبی که یکی پس از دیگری با شهادت از دست دادم به جمع شان میشتابم، چرا که برای شهادت به جبهه رفته بودم.
وی اظهار داشت: بچهها یکی یکی شهادتین میگفتند و چهرهها بشاش و زیبا شده بود. در لحظهای که فرمانده عراقی شمارش را آغاز کرد خودرویی رسید و درخواست توقف این کار را داد تا از نیروها اطلاعاتی به دست آورند و باهم دیگر به سرعت اطلاعاتی از گردان و فرمانده ودیگر اطلاعات رد و بد کردیم. به یک قرارگاه برای تخلیه اطلاعاتی منتقل شدیم.
سردار سرتیپ دوم کلوشانی با اشاره به خاطرهای از دوران اسارتش افزود:در دوران اسارت رادیویی از عراقیها با ترفند و شگردهایی به دست آوردیم. پوسته بیرونی را باز کردیم و قسمت اصلی را در اردوگاه جاساز کردیم. عراقیها از گم شدن رادیو عصبانی و در جستجوی آن در اردوگاه بودند. از رادیو خبر کسالت امام خمینی(ره) و بستری شدن در بیمارستان را شنیدیم و در آن روزها رزمندگان احساس غم و ناراحتی و زاری داشتند. بچهها مشغول دعا و ختم قرآن در آسایشگاهها بودند، هر شب تعدادی از بچهها خبر را از رادیو دریافت و نفر به نفر به سایر رزمندگان و اسرا اطلاع میدادند. یکی از سختترین لحظات در دوران اسارت گرسنگی و تشنگی و شکنجه نبود، بلکه بیماری کسی بود که با دیدن چهرهاش احساس امنیت و آرامش میکردیم.
وی خاطرنشان کرد: متاسفانه روزی رسید که خبر رحلت امام (ره) را شنیدیم و فردای آن روز فرمانده عراقی، فرمانده ایرانی را که محرم آهنگران نام داشت به اتاق خواست و میخواستند خبر رحلت امام را به فرمانده ما و سپس به اسرا بدهند. نیروهای عراق از ترس اطلاع خبر رحلت امام به رزمندگان ایرانی، تمامی نیروهای دور تا دور اردوگاه را مسلح و خودروهایی مسلح در اطراف اردوگاه مستقر کرده بودند. از بلندگوهای اردوگاه آیه" انا لله و انا الیه راجعون" اعلام شد و بعد از آن گویی اردوگاه منفجر شد، ضجهها و گریههای تمامی نیروها به آسمان بلند شد.
انتهای پیام/163/ش