بیستمین سالگرد ۱۱ سپتامبر؛ مهر ابطال بر طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا

بیستمین سالگرد 11 سپتامبر؛ مهر ابطال بر طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا

تصمیم آمریکا برای خروج از افغانستان از نگاه بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران مسائل بین‌المللی، نشانه‌های آغاز عصری جدید و اعتراف به شکست پروژه آمریکایی موسوم به «خاورمیانه بزرگ» یا «خاورمیانه جدید» است.

گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم ـ تصمیم آمریکا برای خروج از افغانستان از نگاه بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران مسائل بین‌المللی نشانه‌های آغاز عصری جدید و اعتراف به شکست پروژه آمریکایی موسوم به «خاورمیانه بزرگ» یا «خاورمیانه جدید» است که راهبردشناسان آمریکایی آن را به جهت حفظ استیلاء ایالات متحده در قرن 21 میلادی طراحی کرده بودند و از مدت‌ها قبل در مراکز تصمیم‌گیری بر روی آن کار شده بود.

پروژه «خاورمیانه بزرگ» که حوادث 11 سپتامبر 2001 به منظور آماده کردن اذهان و افکار عمومی جهان برای تسهیل پیشبرد آن طراحی و اجرا شده بود در نظر داشت تا کشورهای عربی منطقه خاورمیانه، ترکیه، ایران، پاکستان، کشورهای مسلمان قفقاز و رژیم اسرائیل را در یک نظام اقتصاد آزاد به بلوکی با محوریت اسرائیل تبدیل کند.

ایالات متحده سعی می‌کرد تا با اجرای این نقشه، کشورهای کوچکی به وجود آورد که بنا به مصالح و منافع اقتصادی به دنبال رابطه با رژیم صهیونیستی و اتحاد با این رژیم باشند. اما روی دیگر این پروژه، درگیر نگاه داشتن دائمی این کشورها به نزاع با یکدیگر بر سر مسائل قومی و مناقشات مرزی بود تا هیچ قدرت مسلطی در منطقه وجود نداشته باشد.

ایده طرح خاورمیانه بزرگ که آمریکایی‌ها به دنبال آن بودند نخستین بار در کتابی با عنوان «خاورمیانه جدید» که «شیمون پرز»، نخست‌وزیر اسبق رژیم صهیونیستی سال 1993 آن را به چاپ رسانده بود مطرح شد. تحلیلگران می‌گویند نخستین مرحله خیز آمریکا برای پیش بردن این پروژه با حملات 11 سپتامبر و شعار «مبارزه با تروریسم» آغاز شد. آمریکایی‌ها در به نتیجه رسیدن طرح خاورمیانه بزرگ آنچنان مطمئن بودند که باعث شد هزینه‌ای مانند حادثه 11 سپتامبر را قبول کرده و اقدامی در جهت تخریب امنیت ایالات متحده همراه با کشتار 3 هزار نفر را بپذیرند.

در مراحل بعدی قرار بود ایالات متحده، برای فریب افکار عمومی و فراهم کردن زمینه‌ها برای تغییر جغرافیای سیاسی منطقه در جهت اهداف مطلوب واشنگتن و تل‌آویو، شعار گسترش دموکراسی و توسعه انسانی منطقه را در ادبیات عمومی مقام‌های این کشور برجسته و پررنگ کند.

به عنوان مثال «دیک چنی»، معاون رئیس جمهور آمریکا، در اجلاس سازمان جهانی اقتصاد (WTO) در ژانویه ‌2003 (دی 1381) در داووس سوئیس سیاست آمریکا را استراتژی پیشرو برای آزادی نامید و تأکید کرد: «دولت آمریکا متعهد است که دموکراسی را در سراسر خاورمیانه و فراسوی آن ارتقا ببخشد.»

از جمله مراحل این طرح، کلید زدن موجی از ناآرامی و بی‌نظمی در لبنان، فلسطین و سوریه و سپس گسترش دادن دامنه آن به عراق، منطقه خلیج فارس و ایران بود. با گسترش ناآرامی و خشونت در کشورهای هدف طرح، این فرصت برای آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی فراهم می‌شود تا به هدف اصلی یعنی ترسیم خاورمیانه جدید بر اساس منافع خود دست یابند.

در همین راستا، آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی پس از ساقط کردن دولت‌های حاکم بر عراق و افغانستان در سال‌های 2001 و 2003 به مناقشات قومی و مذهبی در این کشورها به شدت دامن زدند تا از این طریق مقدمات لازم را برای تجزیه این کشورها و ترسیم نقشه جدید خاورمیانه فراهم کنند.

این طرح در سال‌های بعدتر نمود علنی‌تری در گفتار و سیاست‌های مقام‌های آمریکایی پیدا کرد. به عنوان مثال، «رالف پیترز»، سرهنگ‌دوم بازنشسته آمریکا و کارشناس کاخ سفید، در مقاله‌ای در نشریه «نیروهای مسلح آمریکا» طی طرحی خواستار تغییر جغرافیای سیاسی منطقه، در جهت منافع اسرائیل و آمریکا شد. در این طرح، او پیشنهاد تجزیه کشورهای منطقه و تشکیل کشورهایی جدید را مطرح می‌کند. به دنبال نمایش نقشه خاورمیانه جدید در دانشکده نظامی ناتو در رم، برخی مقامات کشورهای منطقه موضع گرفتند؛ از جمله مقامات ترکیه بلافاصله به جهت نمایش تصویر تجزیه شده ترکیه اعتراض کردند. «جیمز ولسی»، رئیس وقت سیا، معتقد بود عربستان سعودی می‌بایست به سه کشور کوچک تقسیم شود.

همچنین در زمان جنگ 33 روزه لبنان در تابستان 2006 (1385 شمسی) «کاندولیزا رایس»، وزیر امور خارجه وقت امریکا، گفت: «آن چه ما در آنجا شاهدش هستیم، دردهای زایمان یک خاورمیانه جدید است. ما باید مطمئن باشیم که به سوی این خاورمیانه قدم بر می‌داریم و نه برای بازگشت به خاورمیانه پیشین».

بعد از اشغال افغانستان و عراق توسط آمریکا و بعد از ناکامی در جنگ 33 روزه لبنان توسط اسرائیل، «سنای آمریکا» رسماً قصد خود را برای تجزیه کشورهای منطقه، با مصوبه رسمی 29 سپتامبر 2007 (7 مهر 1387) مبنی بر تجزیه عراق به سه منطقه فدرالی، افشا کرد.

دولت آمریکا هم طرح خود برای خاورمیانه بزرگ را در نوامبر ‌2003 (آذر 1382) رسماً اعلام نمود. و پیش‌نویس آن را در ژوئیه ‌2004 (خرداد 1383) تحویل کشورهای «گروه هشت» کرد تا در اجلاس آینده گروه مورد بررسی قرار گیرد. به دنبال مخالفت کشورهای عربی، این طرح ظاهری متعادل‌تر به خود گرفت و با نام طرح «خاورمیانه گسترده» در 10‌ ژوئیه ‌2004 (21 خرداد 1383) در نشست «سی آیلند» گروه هشت به تصویب رسید.

در ضیافت رسمی این نشست تنها کشورهای افغانستان, عراق، قطر، بحرین، اردن، تونس و یمن شرکت داشتند. و مابقی کشورهای منطقه با این طرح مخالفت جدی داشتند. ایالات متحده در ابتدا سعی می‌کرد با ارائه یک تصویر خیالی و بسیار مبهم از خاورمیانه جدید، مقاومت‌ها را در منطقه به حداقل برساند و بستری فراهم کند تا دست‌نشاندگان خود در منطقه پشت این قبیل توجیهات پنهان شده و از فشار افکار عمومی خود بکاهند. این اقدامات در فاز عملیات روانی به جهت زمینه سازی فاز نظامی طرح محسوب می‌شد تا آمریکا بتواند در گام بعد با عملیات نظامی وارد عمل شده و جغرافیای سیاسی منطقه را تغییر دهد.

 نقش حوادث 11 سپتامبر در طرح «خاورمیانه بزرگ»

 از نظر بسیاری از تحلیلگران، حوادث 11 سپتامبر سال 2001 گامی برای آماده کردن اذهان عمومی دنیا برای اجرای طرح خاورمیانه بزرگ بود که توسط برنامه‌ریزان و راهبردشناسان آمریکایی طراحی شده بود. آنچه این تحلیل را به واقعیت نزدیک می‌کند ابهام‌های فراوان و پرسش‌های بی‌پاسخ فراوانی است که دولت آمریکا کماکان از شفاف‌سازی درباره آنها طفره می‌رود.

 مهم‌ترین مسائل و سؤال‌های پاسخ داده نشده درباره 11 سپتامبر این است که آنچه دولت آمریکا در قالب کمیسیون بررسی وقایع 11 سپتامبر و گزارش‌های سایر نهادهای رسمی آمریکا درباره علل وقوع این حادثه و ابعاد مختلف آن ارائه کرد، تفاوت‌های آشکاری با مستنداتی داشت که محققان با روش‌هایی کاملاً علمی و به دور از جانب‌داری‌های سیاسی به دست آوردند.

مهندسان و معماران، کارشناسان تخریب، فیزیکدانان و خلبانان بخشی از مهم‌ترین گروه‌هایی هستند که با ارائه مدارک و شواهد علمی گزارش رسمی آمریکا درباره 11 سپتامبر را زیر سؤال برده‌اند. به عنوان مثال، «پرفسور استیون جونز»، استاد فیزیک هسته‌ای دانشگاه بیرمنگام بر اساس آزمایش‌هایی بر روی چهار نمونه متفاوت خاکروبه از خرابه‌های برج‌های دوقلو و ساختمان 7 تجارت جهانی انجام داد به این نتیجه رسید که از نوعی ماده منفجره «نانو ترمیت» برای تخریب برج‌های دوقلو استفاده شده بود.

او و عده دیگری از محققان 11 سپتامبر معتقدند که ریزش برج‌های دوقلو هرگز بر اثر آتش‌‌سوزی ناشی از اصابت هواپیما اتفاق نیفتاده، بلکه از مواد منفجره برای تخریب مهندسی‌شده این برج‌ها استفاده شده است. «استیون جونز» در مقاله‌ای علمی در همین باره، نتیجه‌گیری کرده است که لایه قرمز رنگ موجود در تراشه‌های قرمز و خاکستری رنگ کشف شده در خرابه‌های برج‌های تجارت جهانی، ماده ترمیت فعال و عمل‌نکرده است.

استیون جونز در هر کدام از 4 نمونه متفاوت مخروبه‌های برج‌های دوقلو، تکه‌های ریز یا تراشه‌هایی متشکل از دو لایه، یکی به رنگ قرمز و دیگری به رنگ خاکستری یافت. در آزمایش‌های پرفسور جونز مشخص شد لایه خاکستری شامل اکسید آهن بود در حالی که لایه قرمز حاوی آهن، اکسیژن، آلومینیوم، سیلیسیوم و کربن بود؛ یعنی همه عناصری که نانوترمیت را تشکیل می‌دهند.

آزمایش‌های بیشتر بر روی این تراشه‌های قرمز و خاکستری نشان داد که این تراشه‌ها، به طرز عجیبی در دمای 430 درجه سلسیوس آتش می‌گرفتند و با راه‌اندازی یک واکنش انفجاری باعث ایجاد حلقه‌های آهن می‌شدند؛ یعنی دقیقاً همان اتفاقی که در ترمیت می‌افتد.

دکتر جونز توضیح می‌دهد این سوپرترمیت که محققان «آزمایشگاه ملی لاورنس لیومور» و سایر آزمایشگاه‌ها آن را شبیه‌سازی کرده‌اند دارای خصوصیاتی است که می‌توان آنها را به لایه سطحی یک مکان یا ساختمان اسپری کرد و یا حتی آن را مانند رنگ چسباند تا بدین ترتیب لایه‌ای به شدت انرژی‌زا و قابل انفجار روی سطح ساختمان ایجاد شود.

از جمله شواهد عینی دیگری که کارشناسان علم تخریب برای اثبات تخریب انفجار این ساختمان‌ها به آن استناد می‌کنند، نحوه سقوط برج‌های دوقلو است. به گفته کارشناسان، سقوط بخش‌های بالایی محل اصابت هواپیما در برج‌های دوقلو، قبل از فروپاشی بخش‌های دیگر ساختمان، شاهد دیگری از استفاده از مواد منفجره برای تخریب مهندسی‌شده برج‌هاست.

یافته‌های علمی دیگری هم سقوط ساختمان‌های تجارت جهانی را به چالش می‌کشند. تحلیل‌های علمی دانشمندان علم فیزیک نشان می‌دهد برج‌های تجارت جهانی و ساختمان شماره 7 با سرعت سقوط آزاد فرو ریختند که این بر تمامی تحلیل‌های روایت رسمی آمریکا در این باره که ریزش ساختمان‌ها بر اثر آتش‌سوزی ناشی از سوختن بنزین هواپیما بوده، خطّ بطلان کشید.

اصل سوم قانون نیوتن تصریح می‌کند وقتی جسمی سنگین روی اجسام دیگر می‌افتد، یعنی وقتی دو جسم به هم بر می‌خورند، آنها به هم نیرویی در جهت عکس وارد می‌کنند. بنابراین وقتی یک شیء سقوط می‌کند، اگر در مسیرش بر اجسام دیگری نیرو وارد کند، اجسام مورد نظر به خاطر نیروی متقابلی که بر جسم در حال سقوط وارد می‌کنند، آن را به عقب می‌رانند و از سرعت سقوط آن می‌کاهند.

بر این اساس، وقتی جسمی با سرعت سقوط آزاد فرود می‌آید ما نتیجه می‌گیریم که هیچ چیزی در مسیرش نیرویی بر آن وارد نمی‌کند تا از سرعتش بکاهد؛ ضمن اینکه بر اساس قانون سوم نیوتن، وقتی جسمی با سرعت سقوط آزاد سقوط می‌کند، می‌توان گفت جسم در حال سقوط بر چیزی در مسیرش هم نیرو وارد نمی‌کند.

اینکه ساختمان‌های تجارت جهانی با سرعت سقوط آزاد فرود آمدند به این معنی بود که هیچ عاملی برای مقاومت در مسیر آنها وجود نداشت و اینجاست که دانشمندان می‌گویند بمب‌هایی که احتمالاً در داخل ساختمان جاسازی شده‌اند عامل اصلی سقوط متوالی آنها بوده است.

تناقض‌های موجود در حوادث 11 سپتامبر البته فقط به این مورد محدود نیستند. تک تک حوادث و صحنه‌هایی که در این روز مرموز تاریخ آمریکا اتفاق افتادند به روش‌هایی کاملاً علمی توسط دانشمندان و محققان به چالش کشیده شده‌اند و به همین دلیل است که این فرضیه که حاکمیت آمریکا در فعل و انفعالی پنهان هزینه‌های 11 سپتامبر را به جان خریده تا در صدد اجرای طرح‌های بزرگتری برآید فرضیه‌ای مستحکم و مبتنی بر شواهد واقعی به نظر بیاید.

شکست پروژه خاورمیانه جدید

اجرای پروژه خاورمیانه جدید آمریکا در عراق و افغانستان از همان آغاز با مشکلاتی روبه‌رو شد که واشنگتن پیش‌بینی آن را نکرده بود. ملت‌های مسلمان با حمایت‌های معنوی ایران و جریان مقاومت در برابر زیاده‌خواهی، تجزیه و استعمار آمریکایی‌ها ایستادند و شروع بیداری اسلامی نیز در کشورهای عربی منطقه، شرایط را به سمتی بُرد که دیگر آمریکا فقط برای حفظ شرایط موجود و همچنین حفظ موجودیت رژیم صهیونیستی که بیشتر از همیشه در معرض نابودی قرار گرفته بود، دست و پا می‌زد. ناکامی آمریکا به خصوص با شکست سخت رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روزه لبنان (2006) به چشم آمد.

در نهایت پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2016، انعکاسی از شکست‌های آمریکا در پیشبرد این پروژه بود. چرخش تمرکز آمریکا به سمت مسائل داخلی و پیدایش قدرت‌های ژئوپلیتیک جدید نظیر چین و ایران، موازنه قدرت جدیدی در منطقه غرب آسیا ایجاد کرد. با آنکه اوضاع در منطقه غرب آسیا پر آشوب بود یک حقیقت کاملاً مشخص بود و آن اینکه آمریکا دیگر قدرت مسلط دنیا نیست. شکست جبهه غرب در جنگ سوریه و پیروزی گروه‌های مقاومت یکی از بارزترین نمودهای شکست پروژه آمریکا بود.

فراتر از همه اینها در جولای 2016 ترکیه به عنوان یکی از بازیگران کلیدی در منطقه غرب آسیا از آمریکا فاصله گرفت و به سمت روسیه متمایل شد. مقام‌های ترکیه آمریکا را به نقش‌آفرینی در تلاش برای کودتا متهم می‌‌کردند. اهمیت این شکاف میان واشنگتن و آنکارا از آن جهت بود که تا آن مقطع، ترکیه در کنار رژیم اسرائیل، پایگاه‌های آمریکا برای پیشبرد منافع سیاست خارجی آمریکا در غرب آسیا به شمار می‌رفتند.

به موازات این تحولات، عربستان سعودی و قطر نیز سیاست خارجی‌های کشورشان را تنظیم کرده و تغییراتی در آن اعمال کردند. قطر در پرتو این درک که غرب دیگر قادر به اعمال کنترل کامل در منطقه نیست روابطش با محور ایران و روسیه را بهبود بخشید. عربستان سعودی هم به سمت روابط با روسیه روی آورد.

بنابراین، در دوران ریاست‌جمهوری ترامپ مشخص بود که آمریکا تقریباً همه شریکانش برای اجرای طرح خاورمیانه بزرگ‌تر را از دست داده و غیر از رژیم صهیونیستی و خودش یار و یاوری ندارد.

اما جدا از همه این تحولات، خروج فاجعه‌بار آمریکا از افغانستان را باید مهر ابطال نهایی بر پروژه خاورمیانه جدید آمریکا دانست. آمریکا در حالی پس از دو دهه ماجراجویی، چند تریلیون دلار هزینه و هزاران کشته خاک افغانستان را ترک کرد که شکستش به برهنه‌ترین شکل مقابل دیدگان همگان قرار گرفت.

 اکنون که آمریکا در حال خروج از غرب آسیا است رژیم صهیونیستی بی‌تردید، شاهد بر باد رفتن آخرین رؤیاهایش در زمینه نابودی محور مقاومت است و روزگار سختی را پیش رویش تصور می‌کند. این در حالی است که یکی از مهم‌ترین اهداف پروژه خاورمیانه جدید، برتری بلامنازع رژیم صهیونیستی و سیطره همه‌جانبه آن بر سراسر خاورمیانه بود.

انتهای پیام/؛

پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon