نمایشی بهنام «مذاکره» و مردمِ همیشه زخمخورده/ میدان بازی دیپلماتها گراندهتل وین است یا چهارراه استانبول؟
دوگانه تحریم ـ مذاکره ، درام تکراری دهههای اخیر اقتصاد ایران است که بازیگران مختلف داخلی و خارجی، بهتناسب نقش و اهداف خویش، ژانرهای مختلفی از آن را بازی و کارگردانی کردهاند.
دوگانه تحریم ـ مذاکره، درام تکراری دهههای اخیر اقتصاد ایران است که بازیگران مختلف داخلی و خارجی، بهتناسب نقش و اهداف خویش، ژانرهای مختلفی از آن را بازی و کارگردانی کردهاند. از سیاست چماق و هویج منسوخ خارجی تا القای سایه جنگ توسط داخلیها یا حتی مذاکرات بینتیجه و غیرهوشمندانه فرسایشی، همه و همه پردههای یک نمایشاند، نمایشی که قیمت بلیطش با نرخ دلار بالا و پایین میشود منتهی با این تفاوت که حضور در سالن نمایش برای آحاد مردم الزامی است و یا بهبیان بهتر و بهقول اقتصادخواندهها، کشش تقاضا صفر است، دیدن نمایش اجباری و دست مبارک تعدیل عرضه و تقاضای آدام اسمیت از منتهیالیه قطع.
در چنین شرایطی فارغ از اینکه هر طیف از بازیگران، چگونه نقش خویش را بازی خواهند نمود، پایان قصه چطور رقم خواهد خورد و یا اینکه اکنون چه تغییری ممکن است بر روی ترکیب تیم خودی و تیم حریف رخ دهد؛ تمام فکر تماشاگران (بخوانید مردم)، در پیشگاه ورودی سالن نمایش و درست جلوی باجه بلیطفروشی متوقف شده، ابدا دیگر کسی به فکر تماشای بازی بازیگران و پایان قصه نیست. اینجا دیگر نبض بازی در ورودی سالن میزند، نه در دیالوگ بازیگران، نبضی از جنس اسکناس خارجی. بدی ماجرا به اینجا ختم نمیشود، طولانی شدن بازی یا همان نمایش، تاکتیکهای بازی را برای رندان بازیگر، عیان ساخته و در مقابل تماشاگران را بیش از پیش غرق هزینه تهیه بلیط. تا جایی که همگان (خاصه بازیگران پیش از گفتن دیالوگهایشان) به تابلوی نرخ بلیط نظر میکنند. اینبار احساسات مردم با سفت و شل شدن پیچ نرخ ارز، تغییر میکند، پیچی که بیشتر بهدست پرمهر خارجیها باز و بسته میشود، مردم گاه خشمگیناند و گاه از کاهش ظاهری و حداقلی خشم قبلی، بیاندازه مسرور.
اکنون وقت تعویض تیم بازیگران داخلی است و تماشاگران قرار است پس از این مدت که با بد و خوب بازی ساختهاند، احتمالاً تیم جایگزینی را وارد عرصه کنند. یک جای کار میلنگد، اینکه نرخ ارز آنچنان یکسره و طولانیمدت بالا رفته که گویی پیچ کم و زیادش هرز شده باشد و دیگر مردم اصلاً اعتنایی به دیپلماسی و سیاست خارجی و بهبیان بهتر بازیگران ندارند، این اتفاق بدان معنی است که مردم دیگر با بازی بازیگران تهییج نخواهند شد، احساساتشان کنترل یا بهبیان بهتر جهتدهی نخواهد شد، در چنین شرایطی وضع برای بازیگران داخلی و خارجی متغیر است.
خارجیها که دیگر گویا کنترلی بر اوضاع تماشاگران ندارند باید به هر طریقی، کمی با پیچ نرخ ارز بازی کنند تا تماشاگران دوباره به بازی (!) برگردند و بهاصطلاح با یک مویز گرمیشان شود و با یک غوره سردیشان. درخت تاک تحریم میماند و نرخ ارز پایین و خوشحالی موقت مردم تا تصمیم بعد و ژانری دگر، بدین نحو و با حرکتی سینوسی، هنوز در دید تماشاگران میتوان ماندگار بود و موثر. در مقابل دوستان ایرانی هم که میدانند اقتصاد ماهیتاً بهدلیل حضور در شئون مختلف جامعه، عملاً عنصری شرطی است (برخلاف برخی که اقتصاد را تنها تحت شرایط و تصمیمم سیاستگذاران شرطی میدانند) برای حضور مجدد دو امر را پی میگیرند؛ اول اینکه با تغییر ولوم نرخ ارز کاری نداشته باشند (البته در شرایطی که کاهش نرخ ارز عامدانه هم نباشد) و دوم اینکه با حرکتی بیمهابا، توجهات را به میدان معطوف گردانده و درصورت لزوم حتی گوشهای از آن را به آتش کشد. اینگونه او با توسل به ماندن طرف خارجی در بازی شاید بتواند دوباره به بازی برگردد، اینجاست که شنیدن حرف اجنبی از زبان دوستان آن هم در وقت اضافه، زیاد عجیب نیست یا حداقل منطقی بهنظر میرسد.
نکته مهم اینجاست که فارغ از تیمهای بازیگر و نحوه بازیشان، دو گزاره همچنان تغییری نخواهند داشت؛ اول اینکه بازی همچنان ادامه دارد، چرا که با وجود متغیری بهنام نرخ ارز، برای بازیگر خارجی، از دست دادن مهره مار تحریم برای نفوذ بر اذهان و قلوب، اصلاً مطلوب نیست و او اینچنین سلاحی را از کف نخواهد داد و دوم اینکه نرخ ارز همچنان با حفظ روندی صعودی، سینوسی به بالا و پایین تغییر خواهد کرد.
لازم به ذکر است که هردوی این امور بهصورت مبسوط قابل بحث هستند؛ اولی سایه اعمال نظر طرف غربی را همچنان حفظ مینماید و دومی بهجای اینکه بهبیان برخی اقتصاد را شرطی کند، مردم را شرطی میکند و نبضشان را در دست میگیرد و این یعنی در انتها فقط ملتی میماند غیرمستقل و با فشار خون بالا که کنترلش زین پس زیاد سخت نیست، بنابراین شاید باید پذیرفت تحریم ـ مذاکره یک روند است و نه یک نتیجه، یک بازی و نه یک اهرم.
در این میان اگرچه درک شرایط، رفع تحریمها و بهتبع حمایت از تیمهای مذاکرهکننده در دورانهای مختلف خاصه در دوران کنونی بسیار بدیهی است لکن شاید باید برای برهم زدن همیشگی این قاعده چارهای دیگر اندیشید، باید بازی یا حداقل نحوه بازیگری را عوض کرد، این نکته مهمتر از تعویض بازیگرهاست که مربوط به مورد اولی میشود که امید است در مباحث بعدی، بدان پرداخته شود. اما در باب مورد دوم همین نکته بس که پایین آمدن نرخ ارز و صفهای فروش آن قبل از حصول توافق یا حتی بلافاصله بعد از آن به همان میزان مخرب است که بالارفتن آن در این مدت و پس از خروج ایالات متحده از برجام مخرب بوده، علت کاملاً مشخص است، نبض بازی به قیمت دلار میزند و میدان بازی چهارراه استانبول است و تهران، نه هتل گراند وین، اینجاست که حقاً دیپلمات ایرانی عملاً قدرتی ندارد چرا که نمایشنامه گروه بینالمللی بحران یک نقش اول دارد آن هم نرخ ارز در ایران است و تنها میماند امضایی که هیچوقت تضمین نبوده و نیست.
مهدی اشجع ـ پژوهشگر اقتصادی
انتهای پیام/+