دو روایت خواندنی از آزادسازی نبل و الزهرا از دست تروریستها
«ایرانیها آمدند» شامل دو روایت از محاصره تا آزادسازی دو منطقه شیعهنشین نبل و الزهرا در سوریه است. این اثر به تازگی از سوی خط مقدم روانه بازار نشر شده است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، کتاب «ایرانیها آمدند»، دو روایت از آزادسازی نبل و الزهرا، جدیدترین کتاب انتشارات خط مقدم است که به بازار نشر رسیده است. مخاطبان با خواندن این اثر میتوانند با اتفاقات جدیدی از کشور سوریه و کاری که مدافعان حرم در آنجا انجام دادند، آشنا شوند.
این کتاب داری دو بخش است که هر بخش روایت جداگانهای دارد؛ بخش اول را احمد حاج محمدطاهر روایت کرده و روایت بخش دوم را نیز سردار محمدعلی حقبین به عهده گرفته است.
کتاب همانطور که اشاره شد، در مورد آزادسازی نبل و الزهرا، دو شهر شیعهنشین سوریه است که ایرانیها در آزادیسازی این شهرها نقش پررنگی داشتند. نویسنده کتاب، امیرمحمد عباسنژاد است که با نثری روان و خواندنی وقایعی را که دو راوی کتاب گفتهاند، به رشته تحریر درآورده است.
در بخشی از این کتاب که به شادمانی مردم از آزادی سازی این شهرها اشاره دارد، آمده است:«یک نفر که کلاه به سر داشت، سوار بر موتور به طرفمان آمد. با سردار هامون محمدی سلاموعلیک کرد و همدیگر را در آغوش گرفتند. هامون محمدی، مرا به او معرفی کرد و گفت: حاجمحمد؛ فرمانده نیروهای ایرانی که نبل و الزهرا را آزاد کردند.
او هم خودش را معرفی کرد و گفت: من احمد جنیدم؛ فرمانده نیروهای نبل و الزهرا. من از حاجقاسم سلیمانی و شما تشکر میکنم. میدونستم حاجقاسم به قولش عمل میکنه. ما مردم نبل و الزهرا تا ابد مدیون خون شهدا و زحمات شما هستیم.
او را بغل کردم و گفتم: خدا را شکر، نبل و الزهرا آزاد شد و شرمندهی این شیعیان اهلبیت(ع) نشدیم؛ شرمنده خون شهدا نشدیم.
ـ خدا بهتان اجر بدهد. تشریف بیاورید. مردم، همه در ورودی شهر، منتظر شماها هستند.
احمد جنید، سوار موتور شد و زودتر از ما رفت. هر قدر به شهر نزدیکتر میشدیم، صدای هلهلهی زنان و تکبیر مردان، بیشتر و بلندتر به گوش میرسید...».
کتاب «حمزه» در آستانه انتشار
کتاب خاطرات شهید مدافع حرم محمدحسین حمزه به زودی از سوی انتشارات خط مقدم منتشر میشود. این اثر با یک روایت خطی سعی دارد همه ابعاد زندگی این شهید مدافع حرم را پوشش دهد. علیرضا کلاکی که نگارش این کتاب را بر عهده دارد، درباره این کتاب میگوید:«کتاب از لحظه کودکی تا شهادت این شهید را ثبت کرده است و در بخشهای مختلف با خانواده، دوستان و همرزمانش صحبت شده است. شاید برای من این ویژگی شهید حمزه که همه کسانی که با آنها بای نوشتن کتاب صحبت کردم و به آن اشاره کردند خیلی جالب بود. همه میگفتند که محمدحسین «پای کار است» و واقعا هم در خاطراتی که در کتاب منتشر شده، این مسئله مشهود است.»
در بخشی از خاطرات این شهید که توسط همسرش بیان شده است و زمان دختردار شدن این شهید است و همسرش میگوید: «اوایل، دلتنگی اذیّت میکرد. یک سال بعد، خدا محمدمحسن را داد و تنهایی و یکنواختی کم شد و زندگی، رنگوبوی تازه گرفت. من نظرم روی «محسن» بود. با پیشنهاد محمدحسین اسم بچّه را گذاشتیم محمدمحسن؛ طبق رسم خانوادگی خودشان. بعد از سه سال خدا دومی را داد.
موقع بارداری، محمدحسین توی خانه میگشت و با لهجه ترکی «زینب زینب» میخواند. بهش گفتم: «صبرکن معلوم بشه بچّه چیه، بعد بگو زینب بذاریم». بهم گفت: «اگه به مادرِ من و خودت رفته باشی، این یکی حتماً دختره». راست میگفت. مادرهایمان یکی در میان، پسر و دختر داشتند.
رفتم سونوگرافی. تلفن پشتِ تلفن که ببیند بچّه پسر است یا دختر؟ آنقدر گفت و گفت، تا آخرش خدا یک دختر نصیبمان کرد. با اسمِ پیشنهادیاش هم دهن همه را بست. همان اوّلش گفته بود «زینب». تا میگفتیم چطور؟ باز، زبانبازیاش شروع میشد و میگفت: «اصلاً زینب حمزه یه چیز دیگه است»! میگفتم: «خب حالا»! من هم از زینب بدم نمیآمد. ولو اوّلش چیز دیگری مدنظرم بود، قبول کردم.
محمدحسین جانش را برای زینب میداد. زینب هم همینطور. باباییِ بابایی! شبها تا محمدحسین پشتش را نمیخاراند، خوابش نمیبرد.»
انتهای پیام/