نوسروده احمد بابایی برای سردار حسین همدانی/به محاسن، خضاب خون میزد تا نگویند شیر، پیر شده است
احمد بابایی، شعر جدید خود را به سردار شهید حسین همدانی تقدیم کرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سردار شهید حسین همدانی در 16 مهرماه سال 1394 در حلب سوریه به شهادت رسید تا فراق این سردار وفادار انقلاب اسلامی 5 سالگی خود را پشت سر بگذارد.
احمد بابایی، شاعر آیینی کشورمان به مناسبت سالروز شهادت سردار حسین همدانی شعر جدیدی سروده است. متن این شعر آیینی که در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته است، در زیر منتشر میشود:
تشنگی از علائم دریاست
رودها از عطش زبان گیرند
اهل جان، دل دهند آبرو را
اهل دل، زیر تیغ جان گیرند
هر که ابریتر است خاکی تر
هر که مجنونتر است لیلاتر
هر که عاشق شده است میخواهد
چشم آیینه از تماشا، تَر
تشنگی از تجلیات حیاست
شرم دیدار، دار میبندد
گره از کار تا گشاید زخم
گرهِ دل به کار میبندد
تشنگی، پیچ و تاب قصه ماست
آینه، سرمهای زحیرت داشت
سر پیری و معرکهگیری!
پیر ما روی عشق، غیرت داشت
سر پیری جوان شده انگار
عشق، آداب دیگری دارد
گفت: در خشت خام، دیده شبی
بین سرها به نی، سری دارد
اذن پرواز را گرفت از عشق
سر پیری، بهانهگیر شده است
به محاسن، خضاب خون میزد
تا نگویند شیر، پیر شده است
تا ابد، نامه میرسد به حبیب
از ازل، عشق، قتلگاهی گشت
نه فقط اربعین، ازل به ابد،
پیر، پای پیاده راهی گشت
به کسی دم نزد ولی پیداست
آن محاسن سپید، عاشق بود
تاول پای او قسم میخورد
پیر با زخمها موافق بود
ای حبیب شکسته بالِ حسین
اینچنین پر زدن، قرار تو شد
«معرکه» بود روضهخوانی تو
مژهها تیغ آبدار تو شد
شوق دیدار، شعلهور شده بود
مرگ شیرینتر از عسل کردی
شک ندارم که غرق خون چو حبیب
آخر، ارباب را بغل کردی
ای حبیب مدافعان حرم
جبههات در سجود میبینم
مقتلت کوچهایست در یثرب
دور چشمت کبود میبینم
دور چشمت کمبود شد یعنی
روضه فاطمه (س) سند دارد
یعنی آن گل که در پی جلوه است
سهمی از طعنهِ لگد دارد
تشنگی از نتایج زخم است
لب آیینهها ترک برداشت
خیمه در خیمه شلعهور شده بود
روضه را هر دلی که باور داشت
دلمان سوخت! خیمه را این بار
از دو چشم «ابووهب» دیدیم
حرم اهل بیتِ دریا را
بین یک مشت بیادب دیدیم
این رجزهای دم به دم در شام
غزل پیر راست قامت ماست
حشر ما با حبیب، بیمرز است
صبح تشییع او قیامتِ ماست
صبح تشییعِ این شهید، کسی
جگری خالی از گدازه ندید
هیچ چشمی به روی جسم حبیب
ردی از نعلهای تازه ندید
گفت: آیینهها شکستنیاند
بود چشمش به سوی گودال و ...
پیکری دید مثل قلب بتول
قطعه قطعه، دریده، پامال و ...
بی سر و بیکفن، زبانم لال
پیر بیپیرهن، زبانم لال
پاره پاره بدن زبانم لال
نیزهای بر دهن...
مشهد - شنبه 1399/7/26
انتهای پیام/