سردار بدر؛ یادی از شهید علی تجلایی به مناسبت درگذشت همسر وفادارش
شهید علی تجلایی بارها به رزمندگان گفته بود که قمقمههایتان را پر از آب نکنید ما به دیدار کسی میرویم که تشنهلب شهید شده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حاجیه خانم نسیبه عبدالعلی زاده همسرسردار «شهید علی تجلایی» مسئول طرح و برنامه قرارگاه مرکزی حضرت خاتم الانبیا(ص) در دوران دفاع مقدس، ساعاتی پیش دار فانی را وداع گفت. محمد طاهری خسروشاهی، نویسنده و سردبیر مجله سفینه تبریز، در یادداشتی به مناسبت درگذشت همسر شکیبا و وفادار شهید، نگاهی انداخته است به حماسهآفرینیهای شهید تجلایی در جنگ تحمیلی. متن یادداشت خسروشاهی که در صفحه شخصیاش منتشر شده به این شرح است:
روز وصل دوستداران یاد باد...
در سال 1338، خاک تبریز را با تولد خود عبیرآمیزتر میکند و با نفس پاکیزه عارفان گمنام کوی سرخاب میبالد. با به ثمر رسیدن درخت پربار انقلاب ایران، افغانستان؛ این مسلمانِ زخمیِ در کشاکشِ نیروهای شوروی، دستِ التجا به سوی مجاهدان غیور ایرانی دراز میکند و علی تجلایی اولین مرکز آموزش فرماندهی مجاهدین افغانی را تأسیس میکند.
اندکی بعد با شروع اولین آتشبارههای دشمن علیه خاک وطن، ناگزیر برای دفاع از انقلابی که با خون صدها شهید آبرو گرفته بود، به جبهههای جنوب میرود و در نبردهای دهلاویه به عنوان فرمانده عملیات و در حماسه سوسنگرد به عنوان معاون عملیات سپاه سوسنگرد حماسهها میآفریند.
سوسنگرد با آتش پیشرویهای دشمن در حال اشغال شدن بود و به راستی اشغال میشد، اگر دلاوریهای «علی» نبود. سردار تجلایی با آن صلابت همیشگی، دلهای مضطرب رزمندگان را آرام میکرد: «آیا حاضرید امشب بهشت را بخریم».
تجلایی آنچنان مرد میدانهای خطر بود که نبودنش در عملیات آزادسازی خرمشهر احساس میشد. موقعیت در عملیات بدر و محاصره سوسنگرد چنان ناباور بود که حتی فرماندهان عراقی هم به شگفت آمده بودند... به راستی او دست از جان دنیایی شسته بود.
عملیات بدر در اوج بود و مهمات تمام شده بود. اصغر قصاب دلاورانه تیر خورده و خونش بر خاکریز جاری شده بود. همه میدانستند که تجلایی به خاطر انسی که با اصغر دارد، از شهادتش ناراحت است؛ اما سردار با آرامش و توکل مشغول نبرد بود و خون دل میخورد. هر لحظه صدای غرش تانکهای دشمن از طرف اتوبان شنیده میشد و سردار میخواست به خاکریز بعدی برود تا موقعیت دشمن را شناسایی کند. اما وقتی به خاکریز رسید، تیری مستقیم به قلب «علی» اصابت کرد.
یارانِ واپسین دقایقِ این سردار غیور روایت کردهاند که سردار بدون هیچ احساسی از درد کشیدن، آرام بر زمین افتاد و با دست به نقطهای دور اشاره کرد و همان دم جان به آفریدگار سپرد.
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ، تنها نشیند به موجی
رود گوشـه ای دور و تنها بمیرد
هنوز هم رزمندگان، گره از راز آخرین اشارتِ شیدایی او باز نکردهاند، شاید نقطه عبور را به رزمندگان نشان میداد؟ یا مهمات میخواست و یا شاید آب میخواست...
هرچه میخواست در پرده ماند... اما مطمئناً او آب نمیخواست چون بارها به رزمندگان گفته بود که قمقمههایتان را پر از آب نکنید ما به دیدار کسی میرویم که تشنهلب شهید شده است... .
تجلایی؛ سردار بدر؛ در جاری خون خویش، چون ماه تمام بدر میدرخشید. و اینک روز وصل دوستداران فرا رسیده و همسر وفادارش به علی پیوسته است.
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن
نیست در عالم ز هجران تلختر
هر چه خواهی کن ولیکن آن مکن
انتهای پیام/