روایت ۱۷ روز زندگی در کتاب "با تو باران میشوم"
کتاب "با تو باران میشوم" زندگینامه سردار شهید "ابوالفضل محمدی" فرمانده گروهان شهید بهشتی از گردان مالک اشتر است که توسط «نشر۲۷» منتشر شده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،کتاب "با تو باران میشوم" زندگینامه سردار شهید "ابوالفضل محمدی" فرمانده گروهان شهید بهشتی از گردان مالک اشتر است که توسط «نشر27» منتشر شده است.
برای نوشتن، شاید یک تصویر، یک صحنه، یک خاطره یا یک جمله کافی باشد که قلم برداری و روی کاغذ به حرکتش در آوری ولی اگر موضوع نوشتن، یک مفهوم باشد که به زندگی آدمها نقش میبخشد و نقطه مرکزی داستان میشود، بند بند قصهات میشود همان مفهوم. چشم انتظاری، مفهومی است که بعضی از آدمها فقط شنیدهاند اما بعضیها با آن زندگی کردهاند. همانهایی که خوب درک میکنند سال، ماه، هفته، روز، لحظه و کمتر از لحظه را. اصلاً آدم به انتظار زنده است، حیات دارد و نفس میکشد فقط شکل و رنگ انتظارها با هم فرق دارد.
کتاب "با تو باران میشوم" زندگینامه سردار شهید "ابوالفضل محمدی" فرمانده گروهان شهید بهشتی از گردان مالک اشتر است که یکم بهمن 1339 در شهرری به دنیا آمده و هجدهم اسفند 1362 در جزیره مجنون و در عملیات خیبر به شهادت میرسد. پیکر وی پس از 13 سال و 3 ماه و 28 روز در حالی به وطن بازگشت که گزارشی از پزشکی قانونی تأیید میکرد "6 نفر با هم رفتهاند شناسایی. کمین خوردهاند و افتادهاند دست عراقیها. آثار ضرب و شتم بر پیکرها باقی است"
ابوالفضل محمدی شب عملیات بعد از شنیدن خبر شهادت فرماندهاش شهید (محمدرضا کارور) با چند نفر از نیروهایش برای بازگرداندن پیکر فرمانده میروند و اسیر میشوند. این در حالی است که چند روزی بیشتر از ازدواج ابوالفضل با زهرا نمیگذرد و زهرا سالها در انتظار بازگشت پیکر ابوالفضل سر میکند.
نام کتاب از اتفاقی در زندگی کوتاه ابوالفضل و زهرا انتخاب شده است. زهرا، به شدت از باران و زیر باران خیس شدن، اجتناب میکند اما همان چند روزی که با ابوالفضل زیر باران راه میرود، بر خلاف همیشه، از باران لذت میبرد.
"با تو باران میشوم" با فصل انتظار شروع میشود. انتظاری که از وصالی چند روزه حکایتها دارد. آنچه مخاطب را در ابتدای کار، مات و مبهوت این قصه میکند، آغازی است که پایانش خیلی زود رقم خورده است. به مدت 17 روز و پای آن 17 روز، سالها چشمانتظاری و بعد از پایان چشمانتظاری، زندگی به یاد صاحب انتظار.
زهرا یوسفیان و ابوالفضل محمدی هر دو در شهر ری به دنیا آمده و بزرگ شدهاند، هر کدام با ویژگیهای خودشان. ابوالفضل جوانی خوش صورت است؛ ورزشکار، خطاط، خیلی مهربان و دلسوز و با احترام و صمیمی خصوصاً با مادرش. دست و دل باز در خرج کردن، مسئولیتپذیر و موقعشناس و پر از احساس و اخلاص. فرمانده است اما آنقدر مخلص که خانوادهاش هم نمیدانند پسرشان در جبهه چه مسئولیتی دارد و فرمانده است.
اما زهرا دختری لجباز که حرف، حرف خودش است و درست همین دختر با این خصوصیت بارز وقتی به روز خواستگاری میرسد، انگار تمام این خصیصه را پشت در گذاشته و با ابوالفضل رو به رو میشود بدون اینکه بداند، فاصله آشنایی و نامزدی و عقد و ازدواج و بعد از آن بیش از یک ماه به طول نخواهد انجامید. با یک تفکر عمیق که در بحبوحه انقلاب صاحب آن شده است، تنها، مردی را به همسری میپذیرد که "کولهاش روی دوشش باشد" کنایه از این که انقلابی باشد و حاضر در جبهه، نه مدعی انقلابیگری.
ابوالفضل، تصمیم به ازدواج گرفته تا از آخرین مانع دل بستن به دنیا عبور کند و به وصال حقیقی دست یابد و این را در طول دو هفته دوران عقد به زهرا میگوید.
کتاب، دعای مستجاب شده زهرا است. چند روز پیش از گرفتن اولین مصاحبهها و حتی با خبر بودن از موضوع ازدواج ابوالفضل محمدی، زهرا در پی یک دلتنگی دائمی، به ابوالفضل میگوید: یه کاری کن قصهمون نوشته بشه و وقتی به دیدار خواهر ابوالفضل میرود درست اولین روزی است که از نشر 27 برای گرفتن مصاحبه از خواهر شهید به منزلشان رفتهاند که همانجا با خبر میشوند سردار ابوالفضل محمدی ازدواج کرده و این زندگی عمری کوتاه به اندازه 17 روز داشته است.
کتاب دارای هفت فصل است. فصل اول با زمان حال آغاز میشود. از انتظار و دلتنگی زهرا و استجابت دعایی برای نوشته شدن قصه زندگی کوتاه اما بلندش با ابوالفضل و بعد از آن با یکی بود و یکی نبودی که حس میکنی راوی داستان هم زهرا است و هم نویسنده که با لحظههای اول روزشمار زندگی شروع میکند، اول از کودکی زهرا و پس از آن نوجوانیاش. در خانوادهای سنتی به دنیا آمده است، درس خواندن برای پدرش که او را آقا صدا میکنند، مهم است آن هم برای این که بچهها وقتی بزرگ شدند، دستشان توی جیب خودشان باشد حتی دخترها. لجبازی زهرا در فصل کودکی، نمود بسیاری دارد تا جایی که معروف است (این زهرا اگر مار زیر پایش باشد و بگویی مار، شانهاش را بالا میاندازد)
فصل دوم به کودکی و نوجوانی و پس از آن به سربازی ابوالفضل میپردازد. فصل سوم به اولین دیدار و خواستگاری و ازدواج و فصلهای بعدی هر کدام روایتی دارند تا فصل پیش از آخر که به عملیات خیبر پرداخته و در این زمینه نویسنده از کتاب شرارههای خورشید بهره مند شده است.
زندگی کوتاه اما عاشقانه ابوالفضل و زهرا از خصوصیات کمنظیر این کتاب است و نیز شاخصههای اخلاقی زهرا که جذابیت خاصی به داستان میبخشد. نقل عین نامههای زهرا و ابوالفضل، ویژگی دیگر قصه است. ابوالفضل نامه عمومی به خانواده میفرستد اما نامه زهرا بر سر برگش نوشته (این نامه را زهرا فقط بخواند) و تمام عشق و دلتنگیاش را در قالب جملات نثار همسرش میکند.
این کتاب توسط شیرین زارعپور به قلم تحریر درآمده و «نشر27» آن را به چاپ رسانده است.
انتهای پیام/