نسبت "گیلهوا" با استکبارستیزی و قحطی بزرگ!
هیچکدام از کاراکترها بویژه شخصیتهای تاریخی از جمله میرزا کوچکخان و فضاسازیهای "گیلهوا"، باورپذیر نبودند و تصویرسازی از دلدادگان سریال هم فارغ از هرگونه نوآوری از جنس عاشقانهها بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سریالهای امروز تلویزیون بعضاً دچار معضلات سوژهای، موضوعی، شخصیتپردازی، فیلمنامهای و ایجاد تناقض نمایشیاند که بایستی جلوی پخش آنها گرفته شود یا به قولی شاهد بخشنامههای تنبیه و تشویق برای ساخت آثار بهتر در حوزه سریالسازی باشیم؛ مطمئنا با این روند حتماً تهیهکننده، کارگردان و حتی بازیگر از هیچکوششی برای بهتر بودن و فرار از ضعف و فقدانهای نمایشی، دریغ نخواهد کرد.
مسئلهای که برای برخی از سریالها همچون "گیلهوا" اتفاق افتاده و مدتی هم تلویزیون دست نگه داشت و این سریال را پخش نکرد؛ حتی ماجرای دست به دست شدن این سریال تلویزیونی از شبکهای به شبکه دیگر بوجود آمد! ابتدا قرار بود در کنداکتور بعد از ماه مبارک رمضان قرار بگیرد و بعد هم به شبکه افق رسید و در نهایت نصیب شبکه سه سیما شد.
اینجا مسئله، مسئله پخش یک سریال تلویزیونی مطرح نیست، بلکه بحث هدر رفتن سرمایهای است که مقصر آن نظارت لازم بر پروژههاست که در زمان پیشتولید، تولید و پس از تولید آنچنان که باید و شاید دقت لازم بر نظارت سریالهای تلویزیونی نمیشود.
انگار کیفیت و دقت در پرداخت سوژه و پژوهش در موضوع اهمیتی ندارد که صرفاً رساندن به آنتن و تولید کردن برای دستاندرکاران نهادهای مختلف حائز اهمیت است.
بالاخره 11 آبان تلویزیون تصمیم گرفت "گیلهوا" را پخش کند؛ سریالی که اردلان عاشوری آن را کارگردانی کرده و در شهرهای سیاهکل، کیاشهر و تهران تصویربرداری شده است. بهروز شعیبی نقش "میرزا کوچکخان جنگلی" را بازی کرد و حمیدرضاپگاه، ستاره اسکندری، امیرحسین صدیق، مهدی زمین پرداز، امیر حسین هاشمی، مهران رجبی و پریا مردانیان نیز در این مینیسریال به ایفای نقش پرداختند.
خلاصه داستان و موضوع سریال اینگونه رسانهای شد که هم حرفهای عاشقانه، تاریخی و استکبارستیزی دارد؛ "گیلهوا" قرار بود با موضوعی عاشقانه و نگاهی عاطفی در بستر اتفاقات تاریخی سال 1297 روایتگر سبک زندگی، روابط اجتماعی و عاطفی مردم ایران و نقش انگلستان در امور داخلی کشور در 100 سال گذشته باشد اما گیلهوا چه نشان داد؟ قحطی، استکبارستیزی، عشق، هیچکدام!
تازهترین سریال تلویزیونی اوج با نام "گیلهوا" ملغمهای از عشق، خشونت، مبارزه، زندگی و تاریخ را در بستر گوشهای از حماسه جنگلیها به تصویر کشید که بنا داشت با رویکرد معنوی و ارزشی، راوی یک عاشقانه تاریخیاجتماعی باشد اما نه عاشقانه بود و نه تاریخی و نه اجتماعی! در واقع تاریخ، جنگل و مناسبات اجتماعی آن دوران، بهانههایی بودند تا سازندگان این مینیسریال که بزرگترین مشکل آن، ضعف پژوهشهای تاریخی، اجتماعی و هنری بود و مخاطب همواره با داستان عاشقانه میان مسلمان و مسیحی مواجه میشود که این داستانها را بارها در سریالها و فیلمهای سینمایی دیدهایم. ماجرای احمد (قهرمان اصلی داستان) که عاشق دختر مسیحی میشود که به خاطر قحطی از تهران به شمال آمدهاند.
آنقدر ضعف پژوهشهای تاریخی در سریال محسوس است که مخاطب به جای جستجوی پژوهشگری و تاریخنگاری، دنبال گاف و تناقضهای تاریخی میگردد. "گیلهوا" یکی از مقاطع حساس تاریخ معاصر، مبارزات مردم ایران در جای جای کشور با بیگانگان را روایت میکند؛ مبارزهای که به ویژه در بخش شمال کشور و جنگل، نقطه عطفی در تاریخ ایران محسوب میشود اما به دلیل ناآگاهی و ضعف تحقیقی و پژوهشی نویسندگان سریال "گیلهوا" نه تنها پردازش مناسبی از شخصیتهای انقلابی، مبارزان و مجاهدان جنگل، ارائه نمیشود بلکه مخاطب با شرایط سیاسی و اجتماعی دوران قحطی در کشور روبرو نمیشود. زیرا یکی از بزرگترین عوارض حضور بیگانگان در سال 1279 که قصه "گیلهوا" در آن زمان اتفاق میافتد وجود "قحطی و گرسنگی" در اغلب شهرهای کشور است اما این مهم هم در این سریال، تحلیل، ارزیابی و تصویرسازی نمیشود.
"گیلهوا" فاقد جذابیتهای داستانی، نمایشی، بصری و تصویری بود و کاراکترهای آن بیشتر تیپ و بری از شخصیتپردازی بودند؛ آنچه به عنوان مناسبات زندگی خانوادگی و اجتماعی و شرایط کمرنگ سیاسی سالهای جنگ و قحطی در ایران تکرار شد، کلیشه فیلمها و سریالهایی بود که با استفاده از لوکیشن شمال کشور و تصاویر کارتپستالی توسط برخی سازندگان شمالی این نوع آثار به تصویر درآمده بود.
هیچکدام از کاراکترها بویژه شخصیتهای تاریخی از جمله میرزا کوچکخان و فضاسازیهای "گیلهوا"، باورپذیر نبودند و تصویرسازی از دلدادگان سریال هم فارغ از هرگونه نوآوری، پردازش متنوع و خلاق هنری، سایههایی بیرنگ از جنس عاشقانههایی بود که در انواع فیلمها و سریالها دیده بودیم؛ یعنی در واقع داستانک "گیلهوا" هر فضایی غیر از تاریخ را میتوانست روایت کند؛ زیرا بدلیل سطحینگری داستان، فیلمنامه و ساختار هنری، مبارزات جنگلیها و اوضاع سیاسی و اجتماعی آن برهه از تاریخ معاصر و درگیری با بیگانگان و انگلیسیها در "گیلهوا"، جایی نداشتند.
سریال "گیلهوا" بسیار آشفته و سطحی داستان نابسامان خود را به پایان رساند؛ در قسمت آخر این سریال که میتوانست به صحنهای شورانگیز از مبارزه میان جنگلیها و مردم با انگلیسیها تبدیل شود به دلیل سطحینگری و نگاه ناپخته هنری سازندگان این سریال، بسیار نامطلوب به پایان رسید؛ در این صحنه مردمی که برای کمک به اسرای هم ولایتی خود تا پایگاه انگلیسیها آمدهاند را نشان داد که بسیار سادهلوحانه توسط آنها دستگیر میشوند. در حالیکه این قسمت میتوانست با حمله مسلحانه اهالی و واکنش اسرا در داخل اردوگاه انگلیسیها و حضور پرجنبش میرزا کوچکخان جنگلی و یارانش، به "گیلهوا" شور و هیجان امپریالیستی داده و درام سطحی این سریال را به یک اثر قالب تأمل تبدیل کند؛ اما این مهم نیز مورد توجه سازندگان سریال قرار نگرفته است.
مینی سریال "گیلهوا" نگاهی محقرانه و سطحی به سریال فاخر "در چشم باد" و فیلم "یتیمخانه ایران" داشت و گافهایی نیز در قسمت نخست مانند استفاده از واژههایی ناپسند چون "پتیاره" و صحنه مسخره "شکار و رام کردن اسب سیاه" به نمایش گذاشت؛ دراین صحنه احمد (امیرحسین هاشمی) یکی از کاراکترهای سریال در یک نما، برگردن اسب سیاه وحشی، طنابی میاندازد که روی دهان و پوزه اسب قرار میگیرد اما در نمای بعدی، اسب او را به دنبال خود میکشد طناب بر گردن اسب است! و...
در قسمت بسیارضعیف و پیش پاافتاده آخر، افزون بر صحنه و نحوه ضعیف دستگیری اهالی روستا توسط انگلیسیها و ورود میرزا کوچکخان جنگلی و یارانش معجزهای هم اتفاق افتاد. درقسمت قبل، احمد برای رسیدن به میرزا، اسب وحشی سابق را رها کرد و با قایق به راه خودادامه داد، اما در قسمت آخر در حالی که از حال رفته، به یکباره با چند کیلومتر فاصله، اسب سیاه ظاهرمیشود و احمد را به مقصد میرساند!
استفاده از منابع تاریخی از جمله بهرهوری عوامل تولید "گیلهوا" از کتاب "قحطیبزرگ" چنانچه ضمن وفاداری به مضامین آن با کاربلدی هنرمندانه همراه میشد شاید میتوانست از این سریال، اثری به یادماندنی استکبارستیز بسازد که به دلیل ضعفهای فراوان، "گیلهوا" به این توفیق دست نیافت.
یکی از دلایل رو در رویی اهالی روستا بیداری آنها توسط مبارزان جنگل برای ممانعت از فروش برنج به انگلیسیها است؛ در واقع انگلیسیها در قسمت پایانی "گیلهوا" برنجهای مردم ایران را که خود دچار گرسنگی و قحطیاند سوار کشتی میکنند تا به بادکوبه برده و با خوراندن به قوای خود با حکومت تازه تأسیس شوروی بستیزند؛ اما همین مسئله خرید و احتکار که میتوانست دامنه حکومت وقت ایران را هم به مبارزات ضدحکومتی جنگلیها بکشاند مورد غفلت نویسندگان و کارگردان "گیلهوا" قرار گرفته و در مجموع نتوانستهاند مضامین و محتوای مناسب تاریخی- اجتماعی خود را بازگو کنند.
انتهای پیام/