مهدی متوسلی: "زم" بیشتر از سه سال ما را تحمل نکرد؛ چون درآمدزا نبودیم/ این چه افتضاحی است که مسئولین تهیهکننده میشوند!
تهیهکننده نمایش «خورشید کاروان» میگوید در حوزه هنری از او خواستهاند کاری کند نمایشش بفروشد. او میگوید مدیران دولتی مخالف حضور نمایش در سالنهای تئاتری بودند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، نمایش «خورشید کاروان» را میتوان رکورددار طولانیترین اجرا میان آثار تئاتری کشور دانست. اثر مهدی متوسلی امسال وارد سومین دهه تولید خود میشود، نمایشی که پستی و بلندی بسیاری دیده است و نهتنها در ایران، که در هلند و آلمان و امارات و... نیز دیده شده است، نمایشی که به یکی از الگوهای تولیدات دینی در تئاتر بدل شده است و از قضا برخی با تغییردادنش، آن را روی صحنه بردهاند.
در بخش نخست این نشست، مهدی متوسلی، تهیهکننده نمایش «خورشید کاروان» از چگونگی شکلگیری گروه اجرایی این نمایش و اولین اجرایش در دانشگاه تهران گفت. وی در ادامه این میزگرد به رویدادهای پس از شکلگیری نمایش میپردازد.
***
چند تا نمایش سال اول رفیتد؟
متوسلی: بین دوازده تا پانزده شب. باید جداول اجرایی را بینیم. ما سال اول دیدیم موضوع جدی شد. با اینکه شکل اجرا هیئتی بود؛ ولی موضوع را جدی گرفتیم. به نظر من دلیل استقبالش هم همین بود که روی صحنه آمد، نه روی داربست و تخته در مسجد. ما در سال اول همه چیز را چیدیم، گریم را جدی گرفتیم و دکور آوردیم و نور هم گفتم از دیمرهای هنرهای زیبا استفاده شود. افکت هم آقای نورایی از تالار مولوی تهیه کرد. لباس هم از این ور و آن ور جور کردیم. لباسهای تعزیه پوشیدیم. یادم است علی عابدینی نیم ساعت از اجرا که میگذشت یک گوشهای مینشست و میگفت این زره سنگین است و نمیتواند راه برود.
اینکه میگوییم آقا برای اجرا و استفاده از متن باید اجازه بگیرید فکر میکنند داریم شوخی میکنیم
خیلیها بر سر مرتبط بودن این اجرا به آقای حیادار بحثها میکنند. ما حرفمان مستند است و سند داریم. اینکه میگوییم آقا برای اجرا و استفاده از متن باید اجازه بگیرید، فکر میکنند داریم شوخی میکنیم. والله، بالله، ما اجازه گرفتیم و تمام مراحل را چک کردیم. نه حالا تنها به خاطر موضوع اخلاقی بلکه به خاطر اینکه ما نمیخواستیم کاری اجرا کنیم که لنگ بزند. میدانستم که آقای حیادار به اسناد اشراف دارد. نگاه حیادار به گریم مربوط به یک دهه بود. گریمهای آن دوره خیلی اغراق آمیز بود و ایشان خیلی سنگین گریم میکرد. اگر عکسهایش را دوستان داشته باشند چهرههای متفاوت و گریمهای بسیار سنگینی میبینید.
سال اول تمام شد و ما به واسطه استقبالی که مردم کردند، برای سال دوم برنامهریزی کردیم تا سالن آمفی تئاتر در اختیارمان باشد. در چند موضوع شروع به کار کردیم. اول بر اساس کار نظر آقای حیادار چیست. ایشان نظراتی داشتند و دوستان دیگر هم که میآمدند و نظراتشان را گرفتیم. ما روی متن کار کردیم. چند قطعه بود که اینها طراحی خود من بود. مثلاً صحنه مداحها که از دل تماشاچی میآیند، کار من بود. در کار مرحوم حیادار با جارچی و طبل صورت میگرفت. با محمدرضا پورزرگری ارتباطی از زمان تحصیل داشتم. ایشان گروه قدر را داشتند و با آقای لیایی و محمدی و چند تن از بچههای دانشکده به گروه اضافه شدند. ایشان میگفتند این تعداد «الله الله» میخواهیم و بچهها انجام میدادند. پیشینه این نوارها یک نواری بود که متعلق به قبل از انقلاب بود. حالا نمیدانم برای حسینه ارشاد بود یا نه؛ چون یک بخشی از این کارهای هنری متعلق به حسینه ارشاد بود و یک بخشی همین ذکرهای الله الله بود که بچههای قدر کار کردند.
پای ضبطهای خانگی مینشستم و صداها را ادیت میکردم
من نوشتم که دوازده تا از این و سیزده تا از این، بعد هم تکخوانیها را که آقای پورزرگری کار کردند. من پای ضبطهای خانگی مینشستم و ادیت میکردم. تا چهار سال پیش که دوباره آقای پورزرگری را استودیو بردم و عین همان را بازسازی کردیم. بازسازی کار پیچیده و دشوار و سختی بود. بار اول که اینها خواندند فکر میکنم در مجموع یک ساعت طول کشید؛ ولی سری دوم بیش از هفت، هشت ساعت در استودیو بودیم. در صورتی که متبحرتر شده بودند و امکانات بیشتری داشتند؛ ولی خوب شاید آن روحیه جسارتی که ما داشتیم و با جرأت کار میکردیم الان چنین نباشد و خیلی دستمان میلرزد.
یک شب تابستانی داشتم با موتور میرفتیم، ساعت یک بود. نزدیک میدان تجریش پنج تا دیالوگ به ذهنم آمد که بچهها چه خبر است؟ چرا دارید گریه میکنید؟ آن یکی میگوید من خواب بابا را دیدم مگر نمیدانید الان عمه مشغول نماز است و اگر صدای شماها را بشنود... آن بچه هم میگویند بچهها بچهها عمو آمد. من با همین سرعت رفتم در پیادهرو و کاغذ را برگرداندم این چهارتا جمله را نوشتم و شد صحنه حضرت زینب؛ نمایش خرد خرد میآمد بالا. نمایش آمدن امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) را نداشت. به بچهها گفتم. بر حسب اتفاق یکبار در ماشین یکی از دوستان بودیم و یک نوار گذاشته بود، بیا عمه جان از منصور ارضی. این را بردیم یک مقدار جمع و جورش کردیم.
اعتراضی نشد که شما مداحی را در تئاتر اجرا میکنید؟
صداوسیمای تا سال 70 یک مورد مداحی پخش نمیکرد
متوسلی: اقبال ما از جانب تئاتریها نبود، مردم به عنوان قشر مذهبی خوب از ما استقبال کردند. صداوسیمای ما را بررسی کنید. تا سال 70 یک مورد مداحی را پخش نمیکردند.
صدا و سیما الان چند سالی است که مداحیها را پخش میکند.
متوسلی: یک نوار فروشی در خیابان ایران بود و پسری به نام آقا عطا آنجا کار میکرد. یک پسر لاغر مو فرفری بود که همه میشناختنش. حاج منصور که شب مداحی میکرد، ساعت ده صبح میآمد. یک دستگاه داشت که این صدا را پالایش و بازسازی میکرد. چهارتا نوار میگذاشتن و آماده میکرد. مردم صف میایستادند که یکی از این نوارها را بتوانند بگیرند. وضعیت این گونه بود. ما همه کارها را میچیدیم و آرام آرام به سمت اجرا میرفتیم. در بچههای تئاتری میگشتیم تا بازیگر پیدا کنیم.
کارگردان نداشتید؟
متوسلی:کارگردان آقای نورایی بود. سال بعد اجرا ارتباطم را با بچههای تئاتر بیشتر کردم. میخواستیم کارمان را ارتقا بدهیم. دو سه نفر را به من پیشنهاد دادند. آدمها ما آن زمان کلاً ده دوازده نفر بود. این بچهها هم مداحی میکردند و هم تدارکات را میچیدند و هم نقش سرباز را بازی میکردند، هم انتظامات بودند. سالن آنجا انتظاماتی نداشت و بلیتها را دم در میگرفتند. شب کارت دعوتها را پخش میکردند. تدارکات، گریم و لباس و دستیاری کارگردان و همه این داستانها هم بود. سال بعد آمدیم اینها را از هم جدا کردیم و گفتیم بخش تئاتر را میخواهیم حرفهایتر کار کنیم. در دپارتمان تئاتر میگشتم میپرسیدم در بین بچههای رزمنده چه کسی دانشجو است. آن موقع آقای آدینهزاده را معرفی کردند. ایشان آمدند و یک جلسه گذاشتند. ما هم تا آن زمان آنقدر حرفهای کار نکرده بودیم. ایشان اتودها را نشان ما میداد. کار را پیگیری کردیم. برای بازیگری در دپارتمان آنجا من آقای بابایی را میشناختم که ایشان هم خیلی با بچههای آنجا برنخورده بود. آقای فرهنگ میفرمایند در اصفهان بازی کرده بود.
فرهنگ: در قرارگاه سیدالشهدا بود.
متوسلی: من هم آنجا بودم؛ ولی هیچ وقت ندیده بودمش. ایشان را خبر کردم. در حوزه دکور و کارگردنی آقای مسافرآستانه را آوردم و با ایشان صحبت کردم. رفتم تالار مولوی آقای شبیری را پیدا کردم. خانم محمدی در دانشکده کلاس گریم داشت که یکی که رشته گرافیک بود را کلاس خانم محمدی فرستادیم. الان هم در تئاتر شهر مشغول به کار است. ایشان رفت کلاس و آماده شد تا ما یک گریمور داشته باشیم. ما تازه هوشیار شدم و فهمیدم تئاتر باید پوستر داشته باشد. به سمت حرفهای شدن پیش رفتیم. یادم نیست سال اول چه داستانی پیش آمد که آقای نورایی نتوانست دیگر بیایید و آقای بابایی جایش آمد. همین آقای مدرس و عابدینی و مرادیانیان که سال اول تئاتر را بازی میکردند، آقای مسافرآستانه میخواست دیدگاههای هنری خودش را به نحوی پیاده کند، اینها هم مقاومت میکردند. هر شب ما جدال داشتیم. میخندیدند و آن را مسخرهاش میکردند که این به ما میگوید اینجور تمرکز بگیرید و فلان.
یعنی از نظر حرفهای دنبالرو آقای مسافرآستانه شدید؟
متوسلی: نه، آقای بابایی نقش فرمانده را بازی میکرد. امیر حسین مدرس تجربه بازی داشت و خودش خوب بود.آقای نورایی هم بازیگر و تئاتری بود. آقای شیعبی طراحی نور کرد. موقعیت پروژکتورها را تعیین میکرد و میگفت مثلاً آنجا نور شب را بدهند. ما صحنه فرشتهها را طراحی کردیم. بیست شبی با این بازیگرها اجرا کردیم. آمدند و گفتند این صحنه فرشتهها را حذف کن، «چیه این دخترها میآیند دستهایشان را بالا و پایین میکنند.» این چیزی ندارد.
این طراحی آقای مسافر بود؟
متوسلی: خودم کار کردم در واقع آقای مسافر آمد و میزانسنها را طراحی کرد و خیلی هم زحمت کشید؛ اما قالب طراحیهایی که کار میشد را خودم انجام دادم. در بحث مداحی من پسر آقای سراج را در سال دوم آوردیم. ایشان میگفت: این دمی که شما گذاشتید خوب نیست. مردم وسط نمایش سینه میزنند و این خوب نیست. کار تخصصی شد، حالا ما اینطوری کار میکردیم آقای سراج آمد و گفت دم باید ضد ضرب باشد و تماشاچی شنونده باشد. آن سال آدم خیلی وارد شد. هر آدمی هم در حوزه خودش. یعنی ما گرافیستمان حرفهای شد. گریمورمان حرفهای شد. طراح لباس چیدیم و دکورمان خیلی متفاوت شد.
در دانشگاه تهران اجرا کردید؟
متوسلی: بله، در سال دوم خیلی بودجه آمد. در همان دانشگاه تهران ماندیم. دیگر رفتیم برای سال دوم و سوم. سال چهارم دیگر آمدیم تالار وحدت.
یعنی سه سال دانشگاه بودید؟
آقای منصور شاهی گفت میخواهم یک اجرا برای وزیر ارشاد بگذارید و ما به سالن اصلی تئاتر شهر رفتیم
متوسلی: بله، ما سال اول که دانشگاه تهران اجرا کردیم سال دوم، ایام فاطمیه آقای مسافر آمد و گفت آقای منصور شاهی با شما کار دارد. ایشان مرا خواست و گفت میخواهم یک اجرا برای وزیر ارشاد بگذارید. در سالن اصلی تئاتر شهر آقای مجید جعفری مدیر بود. من گفتم اینطوری که نمیشود. در عرض سه روز گفتند هر چه کم داشته باشید من میگذارم. اتفاقاً چشمم هم عمل داشت که اجرا کردیم.
چند شب تئاتر شهر اجرا رفتید؟
وزیری به ما گفت سالنهای وحدت و تئاتر شهر برای قرتیبازی است
متوسلی: یک شب اجرا داشتیم که در واقع شروع اجرای گروه ما در سالنهای حرفهای بود. ما سال اول که خورشید کاروان را اجرا میکردیم یکی از مسئولین بلند پایه آمد کار ما را دید آمد. دست ما را گرفت و گفت یک توصیه بهت میکنم. حالا چی بود! آن موقع که داشت کار ما را میدید یک خبرنگار در سالن بود و به ایشان گفت آقای وزیر چرا کارهای اینطوری نباید بروند تئاتر شهر و یا سالن وحدت؟ یک دلیل آورده بود. ایشان آمد دست ما را گرفت و گفت: حواست باشد دارم باهات اتمام حجت میکنم. فریب این خبرنگارها را نخوری. آن سالنها برای قرتیبازی است. شما کارتان در این سالنها میگیرد. برید آنجا خراب میشوید. ایدهاش این بود. من احساس نکردم دارد مغرضانه این حرف را میزند. حالا چند سال پیش که مشکل بودجهمان جدی شد یکی از دوستان گفت من خیلی راجع به گروه شما فکر کردم، به یک نتیجهای رسیدم که شما بروید در حسینهای هماهنگ بشوید و آنها هم بودجه فرهنگی دارند. تا کی میخواهید آنقدر دست خالی اجرا کنید و خودتان را گرفتار کنید. بالاخره هر کس براساس ذهنیت خودش در این مسائل جلو میرود.
پس شما سال پنجم به تالار وحدت رفتید؟
متوسلی: ما نه سال چهارم در تئاتر شهر اجرا کردیم و سال پنجم آقای زم ما را خواست.
پس سال پنجم در تالار اندیشه بودید؟
درآمدزایی برای زم مهم بود
متوسلی: بله ایشان گفت تا حوزه هنری است خورشید کاروان جایش اینجاست و شما بیایید اینجا. ولی ایشان بیشتر از سه سال ما را تحمل نکرد؛ چون ما درآمدزا نبودیم. درآمدزایی برایشان مهم بود.
مردم پول نمیدادند یا اینکه شما عادت کرده بودید به پول نگرفتن از مردم؟
متوسلی: نوع تفکر ما در نمایش دینی این بود که مردم برای دیدن این نمایش نباید پول بدهند، چرا باید پول بدهند؟
ما معتقدیم که معادل تماشاچی که خورشید کاروان دارد، بودجه را به ما بدهند
فرهنگ: بعضاً این تفکر وجود دارد ما از برخی نهادهای حکومتی پول میگیریم و بودجه داریم. اینکه نهادها کار نمایشی را رایگان تولید میکنند و این را در کار خودشان میگذاشتند و بعضاً این تئاترها را مخاطب نمیپسندید. ما معتقدیم که معادل تماشاچی که خورشید کاروان دارد، بودجه را به ما بدهند؛ وقتی تماشاچی نداشتیم، ندهند. ولی وقتی دارد چرا به ما بودجه ندهند؟ در روال کار حالا عرض میکنم، در یک سالی به ما گفتند آقا شما اصلاً نمیتوانید این کار را انجام بدهید، گفتم باشد. من در تئاتر شهر اجرا رفتم 15 میلیون هزینههای جاریم بود و ما 15 میلیون و 400 هزار تومان بلیت فروختیم.
بلیط فروشی هم بود؟
فرهنگ : آقا ما اگر در لندن میخواستیم اجرا کنیم راحت آنجا چهارصد تا تماشاچی داشتیم و راحت میتوانستیم اجرا داشته باشیم. در هلند هم همینطور.
یکی از مهمترین آفتهای تئاترهای دینی بلاتکلیفی بودجهاست
متوسلی: اگر ما در یک فرصتی بنشینیم راجع به آفتشناسی صحبت کنیم یکی از مهمترین آفتهای تئاترهای دینی بلاتکلیفی بودجهاست. آقای زم با ما قرارداد بست و گفت ما هر سال با شما هستیم و تفاهمنامه امضا کردیم. سال اول توانست معادل پولی که به ما داده بود، بیشتر هم بفروشد. یک هدیه هم برای ما فرستاد. سال دوم معادلش را فروخت، نه لبخند زد و نه اخم کرد. نظرش این بود که باید ارگانی بفروشید و به ما حالی کرد باید مردم بلیت بخرند. از "خورشید کاروان" به این رسید که بشود واسطه بین من و آن کسی که بلیت میخرید.من خودم هم میتوانستم این کار را بکنم. من متهم شدم به این که چرا تئاتر دینی را رایگان برای مردم اجرا میکنی. مردم باید پول بدهند و این تئاتر را ببینند. با ما قرارداد 5 میلیونی بسا و بعد تئاتر 7 میلیون فروخت. از من تشکر کرد و دو تا ده هزار تومان آقای مسافر برای من فرستاد. این تفکر یک جایش ایراد دارد. دیگر کلاً موضوع مالی در بحث تئاتر دینی مشخص نیست. من تکلیفش را در مجموعه خودم روشن کردم. گفتم در کار من تا 10 آدم حرفهای هستند که از این راه ارتزاق میکند. خوب اینها میآیند دستمزدشان را میگیرند. عوامل هنری ارتزاق میکنند. هر کس میخواهد بیاید در این مجموعه کار کند و وضع مالیش آنقدر خوب است که این چند شب بیاید اینجا کار کند خوب باشد بیاد و کار کند.
این اعداد که میگویید خیلی رقم کمی است. همان موقع نمایشی را اجرا میکردند که بودجهاش خیلی عظیم بود و نمایشهای اتوبوسی شکل گرفت.
فرهنگ: من یادم است همان موقع350 میلیون هزینهاش بود.
اگر سالن خالی برود، من این کار را متوقف میکنم
متوسلی: ببینید به خاطر بیدینی ما بود. تعارف که نداریم. اگر ما نتوانیم این کار را انجام دهیم و سالن خالی برود، من این کار را متوقف میکنم. گفتند این قرارداد است، شما پولتان را میگیرید. من گفتم نه، من پول نمیگیرم که خالی اجرا بروم. من پول میگیرم که یک کار فرهنگی را اجرا کنم. نه اینکه بیلان کسی پر شود. به ما میگفت نمیآیید "خورشد کاروان" را اینجا اجرا بروید. من داشتم در خارج از کشور اجرا میرفتم. طرف میگفت تمام هزینه نقل و انتقال را میدهم. گفت دکور را نعل به نعلش خودمم به ایران برمیگردانم. همه موارد را گفت، در نهایت گفتم تماشاچی. گفت شما دو شب میخواهید اجرا کنید، چیکار به این کارها دارید، مبلغش را بگیر. ریس هواپیمایی هما سفیر ما در اسپانیا شد و بنده 10 شب مهمان ایشان بودم. قرار گذاشتند خورشید کاروان در اسپانیا اجرا شود. هر دو جا اعلام آمادگی کردند. ما هیچ مشکلی آنجا نداشتیم. همه موارد را که بررسی کردیم گفتیم تماشاچی کو؟ دوستان به ما گفتند شما متعهد به چی هستید؟ گفتم من متعهد به کار خودم هستم. اگر دنبال پول درآوردن باشم که بیزینس خودم را دارم و میروم سراغ کار خودم. من مهندس ساختمان هستم و الان بعضی از دوستان هستند وضعشان بد نیست. میروم دنبال کار خودم.
پس ساز و کارتان چی است. مثلاً دوستان دیگر با شهرداری بستهاند. شهرداری کارمند دارد و این بلیتها را بین بچههای خودش توزیع میکند که بیایند کار را ببینند.
متوسلی: من بحثم همین است. میگویم باید سالنم پر باشد. مخاطبینش میگویید کارمندهایشان باشد.
خودتان ساز و کاری ندارید؟
فرهنگ: من هر سال مراجعه دارم. هر سال که نامه میزنم از مدارس و سازمانها و ارگانها نامه میزنند و بلیت میخواهند.
آقای زم با من بحث میکرد که آقا شما حق ندارید بلیت را تحت هیچ شرایط رایگان بدهید
متوسلی: چند نفر پرسنل آنجا میآورند که پاسخگو باشند. یعنی نامهها را بگیرند و بلیتها را به موقع به دستشان برساند. به نظر من ایشان بهترین سیستم را دارند و خیلی از دوستان میخواهند همین سیستم را پیاده کنند. میپرسند این سازوکار شما چیست که سالن وحدت میروید سالن پر میشود. هنوز تا ته خیابان صف است. بیش از چهار پنج بار با نفری که ما را دعوت کردند سر همین موضوع درگیر شدم و قرارداد را منحل کردم. نمونهاش در دبی شب اول که اجرا کردیم نصف بیشتر سالن خالی بود. پرسیدم چرا اینطوری است؟ گفتند اینجا قسمت شرطه و امنیتی دبی است و حساس میشوند روی اینکه سالن اجرا شلوغ بشود. گفتم خوب میگفتید من نمیآمدم که خالی بروم. هیچ کس هم به شما مشکوک نمیشد. من با کسی قراری ندارم که زندگیم از این راه بگذرد. میدانید ما مشکلمان زیربنایی است. در تئاتر دینی هم گیرتریم. آقای زم با من بحث میکرد که آقا شما حق ندارید بلیت را تحت هیچ شرایط رایگان بدهید. من باید بفروشم. ما از حوزه بیرون آمدیم یک گروه دیگر که از بازیگرهای ما بودند رفتند به آقای زم گفتند ما این کار را میسازیم و عین دکور ما را ساختند و همین کاری که الان هم دارد اتفاق میافتد.
" غریبه شام" را میگویید؟
متوسلی: حالا! خدا شاهد است مدیر گروهشان به من گفت آقای زم مرا صدا کرده گفته حق نداری یک بلیت به بازیگرهایت بدهی. موقع نماز کارت پخش میکرد.
این شیوه الان خیلی رایج است.
متوسلی: خوب ما داریم کار فرهنگی میکنیم یا نمیکنیم. اگر داریم کار فرهنگی میکنیم این باید مشخص شود. بعد هم ما نمیتوانیم دو لا دولا راه بریم. در برنامه کیوسک پرسیدند میگویند شما با اتوبوس مخاطب میآورید. گفتم دانش آموز ها هم صبحها با اتوبوس مدرسه میروند، حالا اینها یا پدر و مادرها پولش را میدهند. دلیل نمیشود. بعد همان موقع آقای زم میآمد به من میگفت تئاترهای دیگر بودجهاشان را در میآورند، گفت ما 100 میلیون هزینه کردیم و 120 میلیون فروختهایم .آن زمان سازمان فرهنگی هنری با ایشان هماهنگ بود. گفتم 220 میلیون هزینه بیلبورد است؛ چرا آن را حساب نمیکنید. ببینید یک چیزی حساب و کتابش جور در نمیآید.
میگویند هزینه تولید این نمایشها بسیار زیاد است؛ ولی به اندازه هزینهای که میشود کیفیت وجود ندارد و اگر مخاطب بخواهد این را انتخاب کند این را در انتخابهای خودش قرار نمیدهد. چون از لحاظ کیفی رضایتبخش نیست. من شنیدم همین امسال شخصی آمده و گفته منم میخواهم نمایش عاشورایی اجرا کنم 200 میلیون به من بده. اینها موافقت کردند و قرار شد در دو یا سه هفته یک نمایش تولید کند که مشخص است این کار کار با کیفیت نخواهد بود. حداقل آنجا سی سال پشتیبانی دارید، میگویند هر سال دارم بالا پایینشم میکنم. نمایشهای بسیار وحشتناکی در حوزه تئاتر دینی داشتیم که من خودم میرفتم میدیدم و میگفتم خدا این چقدر ایراد دارد. حالا اگر به مخاطب اثری را میخواهید نمایش بدهی حداقل کار خوب تحویلش دهید. اگر بلیتفروشی میشد این نمایشها خیلیهایشان جمع میشد.
متوسلی: من یک سوالی دارم آن مدیری که این بودجه را میدهد نمیدانسته این گند دارد بالا میآید؟ شما که بیرون بودید میدانستید که دو هفتهای خمره نیست که بیاید بالا. آپارات نیست که روشنش کنیم. دو هفته پیش یکی از بزرگترین ارگانها که همه هم دوست دارند با آن کار کنند به من گفت بیا " از خاک تا افلاک" را برای دفاع مقدس کار کن. به خدا من از بودجه بدم نمیآید. شهرداری گفت ما بودجهاش را میدهیم. گفتیم که ما روی بودجه شما حرفی نداشتیم. گفتم که من خودم انسان هستم. آپارات که نیستم. شما خودت مدیری میتوانی دو هفتهای یک کاری را جمع کنی؟ گفت میگویند تو میتوانی. گفتم غلط کردهاند هر کس آمد و گفت فلانی میتواند.
کی شروع به تمرین کردید؟
متوسلی: الان چهار هفته میشود و یک ماه تمرین میکنم کاری که آماده است.
چند سال است جلیل فرجاد بازی میکنید؟
متوسلی: چهارسال است بازی میکند؛ ولی به خدا الان تنش میلرزد. باور کنید بیاد سر صحنه گزارش بگیرید. میگوید من هنوز باید این نقش را مرور کنم. میگویم ببینید با چه وسواسی دارد تمرین میکند. جلیل خیلی آدم آرامی است؛ ولی از استرس راه میرود. این نشاندهنده این است که یک تیم به کارش اعتقاد دارد. بعد هم بله خیلیها در یک شرایطی بنده را صدا کردند. من به یک سالنی مراجعه کردم مثل سالن فلان که وقتی من مراجعه کردم گفتند پر است. در حالی که الان خالی است. گفتیم ما آنجا پول دادیم گفتند نه سالن پر است.
برج آزادی؟
متوسلی: نه تئاتر شهر؛ حالا اسامی را نزنید ایشان چهار روز به محرم به من زنگ زد و گفت "شما فرمودید امسال از اول محرم تا عاشورا سالن خالی است و هیچ برنامه را نتوانستهایم پر کنیم.
یک اولویت وجود دارد که نمایش دینی اولویت است.
تئاتر دینی اولویت نیست
فرهنگ: نه خیر اینطور نیست.
برخی دارند سوء استفاده میکنند؟
فرهنگ: البته آقای متوسلی راجع به آثار فاخر همین محدودیتها را دارد. ما سال گذشته قرار شد 30 تا 40 میلیون از مرکز بگیریم. یک ماه پیش از اجرا یکی از بازیگرهای ما سر لجبازی گذاشت و رفت سر نمایش مذهبی دیگری. کارگردان آن کار سال پیش صد میلیونش را همان موقع گرفت. به همین خاطر تعجب میکنم کارهای پارسال از ما 90 میلیون کمک در قالب برنامه صاحبدلان گرفتند. ما به آن نمایش هم نه میلیون کمک کردیم.
ما پارسال درجریان بودیم که گرفت سالن اصلی هم درش نبود که گرفت آقای دلخواه اجراش عقب افتاد ایشان رفت سریع گفت میخواهم آنجا اجرا کنم این پروژهای که می گویید من به واسطه ارتباطی که با آقای آرام در جریان بودم و ایشان خیلی راحتر از شما به این فضا رسید.
این چه افتضاحی است که هر کس مسئولیت دارد میرود تهیهکننده میشود
فرهنگ: عیب ندارد حالا شما ببین من یک چیزی به شما بگویم اینها رفقایی بود که در مجموعه فدک بودند. آقای پارسایی که آمد کار دکور ما را انجام میداد. همه هم بچههای خوبیاند و همه برای امام حسین (ع) کار میکنند. من در سال1374 که مدیر کل بودم ولی وقتی تصمیم گرفتیم این مسیر را ادامه بدهم. اول از شغل دولتی آمدم. این چه افتضاحی است که هر کس مسئولیت دارد میرود تهیهکننده میشود. غلط میکند هر کس مسئولیت دارد میرود تهیهکننده میشود. الان شما نگاه کنید یک مثلث مشخص شده آقای کی و آقای کی و آقای کی. آقای فلانی به این بودجه میدهد او به آقای فلانی بودجه میدهد و دارند این کار را میکنند.
از سال هشتاد و چهار این فرم شکل گرفت؟
فرهنگ: آقای میری که من خودم خیلی بهشان ارادت دارم امسال به من اینطوری میکند که من برای کار خودمم نتوانستهام بودجه بردارم. من خیلی دوستش دارم و شاگرد من بوده. مسئول تدارکات من بوده. زمانی که من درس میدادم کلاس انشاء سوم دبیرستان معلم بود. این چه تفکری است؟ یعنی من بلد نیستم این زد و بندها را بکنم؟
متوسلی: نکته مهمش این است که تهش چیزی در نمیآید. آقای احمدینژاد رئیس جمهور بود . یک جلسه با هنرمندان گذاشت. مرحوم سلحشور و آقای شمقدری هم بودند. آقای احمدینژاد آمد و ما خودمان را معرفی کردیم. بعد رفتیم نماز بخوانیم که به من گفت من دو بار "خورشید کاروان" را دیدم. بار سوم هم پیش بیاید میبینم. من اصلاً دنبال این نبودم که کی احمدینژاد این کار را کرده است.
ادامه دارد...
انتهای پیام/