همدان| «نادر عبادی‌نیا»؛ غواص شهیدی که به «ساعت گردان» معروف بود

همدان| «نادر عبادی‌نیا»؛ غواص شهیدی که به «ساعت گردان» معروف بود

بیست و یک سال داشت، اما شبیه ۶۰ ساله‌ها رفتار می‌کرد و وقتی بود؛ کسی برای خواندن نماز ساعت کوک نمی‌کرد که «نادر» ساعت گُردان بود.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، هفته دفاع مقدس بود و مثل همیشه بهانه خوبی برای دیدار با خانواده شهدا؛ هرچند دیدار با اسوه‌های صبر و ایثار بهانه نمی‌خواهد، وظیفه هر روزمان است.

هر روز باید یادشان کرد و احوالپرسشان بود، اما دغدغه‌های روزمره جای همه دل‌تنگی‌هایمان را گرفته است؛ دل‌نگرانی برای روزی فردا، قیل و قال‌های بیهوده، دل‌بستگی‌های پرفریب و بدتر از همه رنگارنگی‌های دنیا چشم دلمان را کور کرده است.

حالا دیگر کمتر یاد شهدا می‌افتیم؛ حالا یاد کردنشان بهانه می‌خواهد؛ باید مناسبتی باشد یا همایشی، هفته و نمادی یا خدای‌ناکرده کوچ تلخ پدر و مادری.

چشم‌هایمان غبار گرفته از بس به ندیدن عادت کرده‌ایم؛ از کنار تصاویر شهدا و تمثالهایشان بر سر کوی و خیابان بی‌تفاوت می‌گذریم بی‌آنکه توجهمان را جلب کند یا دست‌کم نامشان را بخوانیم.

روزهایمان تکراری است مثل سریال‌های تلویزیونی، پر جذبه، اما بی سر و ته؛ معلوم نیست برای چه می‌دویم و برای چه هر شب را صبح می‌کنیم؛ گم کرده‌ایم زندگی را لای چیزهایی که به بهانه آن‌ها زندگی می‌کنیم.

سادگی واژه طنز حرف‌هایمان شده و ساده‌ها را دست‌کم می‌گیریم که دنیا را طور دیگری برایمان تعریف کردند و سبک زندگی‌مان هم عوض شد.

سبکی که محبوب بچه رزمنده‌ها بود و از سنگر تا داخل خانه‌ها رواج یافته بود، اما حالا با رنگارنگ شدن دنیا و تغییر همه ارزش‌ها، عکس شهدا را می‌بینیم و افسوس، عکس شهدا رفتار می‌کنیم!

هفته دفاع مقدس بهانه شد؛ بهانه‌ای شیرین برای دیدار با آسمانی‌ها وسط یک محله قدیمی نزدیکی برج قربان در همدان. قرارمان یک ربع به 11 بود؛ تأخیر داشتیم مثل همیشه که بی‌نظمی عادت همیشگی‌مان است؛ برخلاف شهید میزبانمان که به «ساعت گردان» معروف بود.

در زدیم؛ اصحاب رسانه و مسئولان، پدر شهید عصازنان به استقبالمان آمد؛ مادرش هم دم در ایستاده و ‌به گرمی خوشامد می‌گفت. خانه کوچکی داشتند؛ ساده اما صمیمی؛ دو سه تا بچه قد و نیم هم آمده و با لباس مهد کودک و بی آنکه غریبی کنند در پذیرایی از میهمانان  به بزرگترهایشان کمک می‌کردند.

از پدر و مادر شهید دلجویی کردیم؛ مسئولان از ضرورت حفظ یاد و خاطره شهدا در جامعه سخن گفته و تمثال شهید را به خانواده وی اهدا کردند.

پدرش حرف نزد، اما مادر چنددقیقه‌ای با بغض از فرزندش گفت و از نصب تصاویر شهید در شهر قدردانی کرد. شهیدی که بزرگی مقام و معنویت بالایش او را شهید سال در شهرستان همدان کرده بود.

«پسرم برای من الگو بود؛ 21 سال داشت، اما مانند 60 ساله‌ها رفتار می‌کرد و اخلاق و ادبش زبانزد دوستان و آشنایان بود».

این‌ها را مادر «نادر» می‌گوید؛ بی‌صدا گوشه‌ای ایستاده و مهربانانه نگاه می‌کرد؛ نگاهی که چهره آرام و رنج‌دیده‌اش را زیباتر می‌کرد.

متواضع بود؛ آن‌قدر که وقتی برای دعوتش کردند تا برای دریافت تمثال شهید کنار همسرش بایستد؛ جلو نرفت و آرام گفت: «آنجا جای بزرگ‌ترهاست من که کاری نکردم» و آرام‌تر در گوش خانم بغل‌دستی‌اش که از بنیاد شهید آمده بود، گفت: «نادر سفارش می‌کرد که هرچه پایین‌تر باشیم بهتر است».

شاید که نه بی‌شک، حجب و حیایش هم مانع رفتن داخل جمع مردها شد که به رسم قدیم‌ترها تا جایی که می‌شد؛ صورتش را با چادر نماز ساده روی سرش قاب کرده بود.

نادر را لطف بزرگ خداوند می‌دانست و می‌گفت: « پسرم از نظر اخلاق، معلم و استاد ما بود تا جایی که خود را لایق مادری او نمی‌دانم».

بغض کرده بود، اما اجازه ریختن اشک‌ها را نمی‌داد که 33 سال صبوری آب‌دیده‌اش کرده بود؛ می‌گفت: «نادر طلبه بود و بعد از خودش چند خواهر و برادر طلبه بر جا گذاشت؛ همه‌چیزتمام بود و همین سبب شد خداوند او را به جمع آسمانی‌ها دعوت کند».

مادر شهید نادر عبادی نیا افزود: «یادم هست بعد از کربلای 4 خیلی ناراحتی می‌کرد؛ عکس دوستان شهیدش را در یک قاب جمع کرده و کنارشان یک جای خالی گذاشته بود و می‌گفت: «دعا کنید این بار دیگر برنگردم؛ شرمنده شهدا و خانواده‌هایشان هستم» و همین‌طور هم شد و وقتی رفت دیگر برنگشت و 10 سال بعد پیکرش را برایمان آوردند».

شهیدی که ساعت گُردان بود/ تنبیه نفس برای قضاشدن نماز شب

رئیس بنیاد شهید شهرستان همدان هم به نقل از دوستان و هم‌رزمان شهید گفت: «شهید نادر عبادی نیا» بسیار منظم و دقیق بود؛ آن‌قدر که به ساعت گردان معروف بود و هر جا حضور داشت نیازی به کوک‌کردن ساعت برای نماز صبح نبود».

مجید صفدریان افزود: « واجبات که هیچ در اقامه مستحبات آن‌قدر دقت داشت که یک روز از پیش‌نماز بودن خودداری کرده و وقتی دوستانش مصرانه پیگیر شده بودند؛ گفته بود:«نماز شبم قضا شده و امروز لیاقت امام جماعت شدن را ندارم».

وی بیان کرد: «شهید عبادی نیا در دامن مادری پاک متولد شده و زیر سایه پدری با ایمان که همواره به دنبال کسب روزی حلال بود؛ پرورش یافت که توانست به این مقام بزرگ دست یابد».

 

 

خداحافظی کردیم با مادر و پدر شهید به همان گرمی خیرمقدم‌هایشان؛ دست خالی آمدیم، اما گنجینه‌ای گران‌سنگ با خودمان بردیم؛ اخلاق، ادب، تواضع و نظم درس امروز مدرسه زندگی‌مان بود؛ درس‌هایی که خدا کند لای قیل و قال‌های روزمره و هیجانات زودگذر گمشان نکنیم...

به گزارش تسنیم، طلبه شهید «نادرعبادی نیا» 15 مهر 1344 در یکی از خانواده‌های مذهبی و ساده‌زیست شهر همدان چشم به جهان گشود.

پدرش خواربارفروش بود و با کسب روزی حلال، مخارج زندگی خود و خانواده را تأمین می‌کرد و همین حساسیت سبب شد تا فرزندانی باتقوا و متدین تربیت کند که سرآمد آن‌ها «نادر» بود.

پس از پایان دوره ابتدایی با علاقه شدید به کسب علوم دینی و معارف اسلامی وارد حوزه علمیه همدان شده و سپس به قم رفت و ادامه تحصیل داد تا اینکه ملبس به لباس روحانیت شد.

در سال‌های مبارزات انقلابی ضد رژیم شاه در کنار سایر نوجوانان حضور داشت و پس از پیروزی انقلاب هم به عضویت بسیج درآمد و در دوران دفاع مقدس و همزمان با تحصیل در حوزه علمیه، بارها به مناطق مختلف عملیاتی اعزام شد و در عملیات‌های متعدد حضور یافت تا اینکه در کربلای 5 به آرزوی خود رسید.

نادر که به عنوان «غواص» در عملیات کربلای 5 حضور یافته بود؛ 4 دی 1365 در منطقه عملیاتی «ام الرصاص» به شهادت رسید، اما پیکر پاکش 10 سال بعد و در جریان تفحص به آغوش خانواده بازگشت.

شهید نادرعبادی نیا به اعتراف دوستان و هم‌زمان از چنان روحیه معنوی و عرفانی والایی برخوردار بود که در همه گردان‌ها به‌عنوان اسوه اخلاق شناخته می‌شد و سرمنشأ خیرها و برکت‌های فراوان بود.

شهید عبادی نیا، در کنار رزم، اقامه نماز جماعت را هم بر عهده داشت و همواره سعی می‌کرد در قالب سخنرانی‌ها و گفتگوهای جمعی و خصوصی، دیگر هم‌رزمان خود را با معارف عمیق دینی و اسلامی آشنا کند.

عکس: مرضیه کیهانی‌فرد

گزارش: سمیه مظاهری

انتهای پیام/ ت

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon