از شعر جدید قاسم صرافان در وصف امیرمومنان تا غزلی که ۱۴ سال پیش در محضر رهبری خوانده شده بود
همزمان با ایام غدیر، یک عصر شعر با حضور شاعران نام آشنای آیینی کشورمان در فرهنگسرای رسانه برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، عصر شعر «جلوه غدیر» با حضور شاعران آیینی کشورمان، مصطفی محدثی خراسانی، هادی جانفدا، قاسم صرفان، سارا جلوداریان و ... در فرهنگسرای رسانه و شبکههای اجتماعی برگزار شد.
در ابتدای این مراسم از هادی جانفدا دعوت شد تا برای خواندن شعر خود به روی صحنه بیاید. او که امسال یک نماهنگ تصویری را به مناسبت تولد امام رضا علیهالسلام تولید کرده است، به عنوان اولین شاعر به روی صحنه آمد تا حال و هوای جلسه به بارگاه امام رئوف گره بخورد.
او قبل از خواندن شعر خود در سخنانی کوتاه گفت: امیدوارم که این محفل جز محافلی باشد که مورد توجه آستان ائمه اطهار قرار بگیرد. در این جلسه میخواهم یک ترانهواره به زبان ساده بر خاک پای امیرالمومنین علیهالسلام تقدیم کنم.
حال و هوای امام رضایی، آغاز مجلس امیر مومنان
این دل ما تنگه اگه براتون / میدونیه واسه برو بیاتون
دستای مهربون کی شبارو/ گره زده به زلف ماجراتون
ما که از اول نبودیم غریبه/ با غم و غصههای آشناتون
به چاه سینه های ما میریزه/ هق هق گریههای بیصداتون
دستای خالی مونو هی گرفتیم/ مثل پیاله زیر هل اتاتون
سر می ره از ظرفای کوچیک ما/ محبت شما و بچههاتون
شبا که خورشیدم دلش میگیره/ میخزه آهسته زیر عباتون
امام پیشونی سفیدا شدن/ چقدر میاد به چشمای سیاتون
تخت خلافت شما رو عرشه/ کی میتونه بیاد بشینه جاتون
حکومت آخرتو گرفتید/ دنیا بمونه واسه دشمناتون
انگاری باید که پریشون بشه/ هرکی نفس میکشه تو هواتون
کعبه رو دیدم که یقه دریده/ هو میکشید تو ایوون طلاتون
هاجرا سبقت میگیرن بیارن/ اسماعیلارو به صف مناتون
چشم ما چپ نیس که دو تا ببینیم/ خدا شمایی و شما خداتون
هر چی دویدیم نرسیدیم آقا/ به انتها که نه، به ابتداتون
او سپس چند بیت دیگر خواند.
باید به همان سال دهم برگردیم/ با بیعت در غدیر خم برگردیم
تا سوز عطش نکشته ما را باید/ تا برکه ی اکملت لکم برگردیم
این بغض هنوز سر به شورش دارد/ این چشم هزار چشمه جوشش دارد
این زخم هزارو چارصد ساله ما/ اندازه زخم تازه سوزش دارد
هرجا که غدیر رفته باران رفته/ جنگل به کویر و کوهساران رفته
هر جا که امام هست در مکتب او/ حیوان هم اگر آمده انسان رفته
بر جای بماند از تو یک رد کافیست/ از عشق نشانه ای در این حد کافیست
درک تو فقط حد رسول الله است/ یک شیعه اگر تو را بفهمد کافیست
از تو اثری شگرف مخفی مانده/ آئین تو پشت حرف مخفی مانده
برگرد به تیغ حنجرم را بتکان/ آهنگ تو زیر برف مخفی مانده
چشمی که به یک اشاره برمیخیزد/ با دیدن یک ستاره برمیخیزد
شب را به نگاه خیره سنجاق نکن/ خورشید تو هم دوباره برمیخیزد
توصیف تو حال دیگری میخواهد/ نیروی خیال دیگری میخواهد
محدوده واژه ها برایت تنگ است/ این شعر مجال دیگری میخواهد
ماجرای شعری درباره امام علی که تاکنون خوانده نشده است
در بخش بعدی برنامه، قاسم صرافان، شاعر نام آشنای کشور، به روی صحنه آمد تا شعر خود را بخواند. او قبل از خواندن شعر خود بیان داشت: اولین بار که توانستم وارد رسانه ملی بشوم، چهلمین روز درگذشت امام راحل بود و ما به عنوان یک گروه سرود از شهرستان کازرون آمدیم. خوش حالم که در این محفل هستم. خاطرم هست یکی از دوستان در اینستاگرام عکسی از یک شعر با هشتگ اسم من منتشر کرده بود. شعر جدید بود و قبلا در هیچجا آن را نخوانده بودم. اصلا خود هم یادم نمیآید که چه زمانی این شعر را برای مولا امیرالمومنین گفته بودم. در این جلسه میخواستم آن را بخوانم اما به دلیل این که شعر بلندی است و وقتم کم است، از خواندن آن صرف نظر کرده و یکی از شعرهایی که حفظ هستم را میخوانم.
یا امیرالمومنین، ای نفس پیغمبر، سلام/ شاه مردان، شیر میدان، فاتح خیبر، سلام
کعبه را یاران هوا از شوق نامت میکنند/ باز کن در ساقیا مستان سلامت میکنند
درب چرا، دیوارههای کعبه را دیوانه کن/ خانه را هم مست نامت مثل صاحبخانه کن
جبرئیل آورده بود آیاتی از قرآن ولی/ ماند تا قرآن چشمت را تو وا کردی
علی خوان حیران تا شدی ای / بر مرکب سوار لافتی الی علی لا سیف الا ذوالفقار
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد/ تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
دستهایت را گرفت و روی به مردم کرد و گفت/ ای مومنین یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت
خوب میدانید در دستانم اینک دست کیست/ نام او عشق است؛ آری میشناسیدنش، آری علی است
من اگر بر جنگجویان عرب غالب شدم / با مددهای علیابن علیطالب شدم
در حُنین و خیبر و بدر و اُحُد گفتم: علی/ تا مبارز خواست «عمرو عبدود» گفتم: علی
در حرا گفتم علی شب با خدا گفتم علی/ تا پیام آمد بخوان یا مصطفی گفتم علی
هر چه می گویم علی، انگار اللهی ترم/ مرغ «او ادنی»ییَم وقتی که با او می پرم
مستجار کعبه را دیدم، اگر مُحرِم شدم/ با «یدالله» آمدم تا «فوق ایدیهم» شدم
تا که ساقی اوست سرمستند «اصحاب الیمین»/ وجه باقی اوست، «انی لا اُحبّ الافِلین»
من نبی ام در کنارم یک «نبأ» دارم «عظیم»/ طالبان «اهدنا» این هم «صراط المستقیم»
چهره اش مرآتِ «یاسین» شانه هایش «مُحکمات»/ خلوتش «والطور» شور مرکبش «والعادیات»
هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست/ هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست
او سپس شعر دوم خود را با نام «ساقی افلاک سلامٌ علیک» خواند.
باز مرا سوی لبِ خُم کشید/ قصه ی دریا به تلاطم کشید
آمد و طوفان من آغاز شد/ باز دری رو به دلم باز شد
ساقی افلاک! سلامٌ علیک!/ ای پدر خاک! سلامٌ علیک!
وای اگر باز جوابم دهی/ شعر بخوانم، تو شرابم دهی
دست تو را عشق که بالا گرفت/ دست تو نه دست خدا را گرفت
بر نکش از چهره تو کامل نقاب/ تا نپرستند تو را بوتراب
روح امین پیش تو پر باز کرد/ با تو محمد سخن آغاز کرد
قطره تو را دیده و دریا شده/ خاک ضعیف از تو توانا شده
بَه! بِه تو و تیغ بلاجوی تو/ شیری و شیران همه آهوی تو
بر سر ذوق آمده پروردگار/ بس که می آید به تو این ذوالفقار
کار هزار آیت اعظم کنی/ گوشه ی ابرو تو اگر خم کنی
تشنه شعرم به دو دریا رسید/ وصل علی بود به زهرا رسید
خواستم از فاطمه گویم ولی/ فاطمه هم خواست بگویم علی
ای خط توصیف تو بی خاتمه/ جلوه ی ظاهر شده ی فاطمه
اول و آخر سر یک موی تو/ ظاهر و باطن تو و بانوی تو
کشتی خلقت به هدف می رسد/ تا که به ایوان نجف میرسد
خوانش شعری که اولین بار در محضر رهبر انقلاب خوانده شده بود
نفر سوم که در این عصر شعر، ابیاتی را برای حاضران خواند، سارا جلوداریان بود. او قبل از خواندن شعر خود گفت: در این فکر بودم که چه شعری را بخوانم. من یک مجموعه شعر آیینی دارم و وقتی کتابم را تورق میکردم به شعری رسیدم که در سال 84 وقتی که برای اولین بار به خدمت رهبری رسیدم، آن را خواندم که بسیار هم مورد تفقد ایشان قرار گرفت. در این جلسه میخواهم همین شعر را بخوانم.
خدا در آینه کعبه آفرید تو را/ از صلاله روح خودش دمید تو را
بهشت را به تماشای خلقت تو گذاشت/ میان هالهای از نور پروردید تو را
به یمن مقدم خوبت جهانی مصور شد/ شبیه به هیچ بنی آدمی کشید تو را
درآمدند جمیع فرشتگان به سلام/ همین که در دل هفت آسمان وزید تو را
فلک به واسطه شانههات میزان شد/ خدای عادل مطلق که برگزید تو را
تو یگانهترین رازدار حق بودی/ که داده بود به اهل زمین نوید تو را
خزان یاس، شب چاه و ظهر عاشورا/ عاقبت خمید تو را
تو باده بودی و در لامکان گشوده شدی/ غدیر از نفس مصطفی شنید تو را
غروب سرو کجا و شکوه قامت تو/ که هر چه خوش قد و بالا نمیرسید تو را
تو شاه عشق و نامت علی ولیالله/ که هستند همه خاکیان امید تو را
سپس نوبت به خانم مریم آریان رسید. او دو غزل کوتاه در وصف امیرالمومنین خواند.
هر کس شنیده رسم بیعت را بیاید/ تا دستههای دستها اینجا بیاید
از حاجیها هر که رفته بازگردد/ هرکس عقبمانده نشستن تا بیاید
امروز کامل میشود دین خداوند/ خورشید رفته ماه نو بالا بیاید
هر کس که من را دوست دارد حجت این است/ باید به چشمانش علی زیبا بیاید
انظارگر بود علی اما بشیر است/ تا بار دیگر این جهان دنیا بیاید
راه من از او جدا نیست/ هر کس که شد همراه من با ما بیاید
سمت مدینه راه میافتیم امشب/ تا روز محشر از همین حالا بیاید
***
از جهاز شتران تپه به بالاشدنش/ به سرفرازی بیوصف تماشا شدنش
همچنان کوه سرش خورده به عرش/ مانده یک قدم فاصله تا عالم بالا شدنش
چشم بد دور از این برکه که در عمق کویر/ چاه گل خوانده به خوشبختی دریا شدنش
گرچه کنده شود از جاش در خیبر نیز/ فتح بابی است به از روی ادب باز شدنش
تا ابد خنده یاس است و علی/ گرچه که خاک چنگ انداخته باشد به شکوفا شدنش
گرچه سربسته ترین چاه عمیقاند دلتنگ/ همچنان نیست به گنجایش تنها شدنش
لم یکن بود اگر عشق به تک آمده است/ مژدگانی دهم از شوق به پیدا شدنش
هر چه توصیف نوشتند نشد حرف کلام/ واژه از سطح زبان رفته به معنا شدنش
مانده جادوی کلامش بدمد در دل شعر/ مانده تا نهج بلاغت بشود وا شدنش
از جهنم خبر نبود اگر همه دیوانه علی بودند....
در بخش بعدی برنامه، از احمد بابایی، شعر آیینی کشورمان دعوت شد تا با حضور بر روی سن، شعر خود را بخواند.
در شب قدر نامه عملم بامداد است با مداد علی/ مدح او عادت بهشتیهاست، سپر دوزخ است یاد علی
آیههای خدا به چشم نبی زوج بر شانه علی بودند/ از جهنم خبر نبود اگر همه دیوانه علی بودند
خون شاعر حلال شد اما عمر این بیتها حرام نشد/ به ته خط رسیدیم ولی کار ما با علی تمام نشد
گر مرکب شوند دریاها، گر درختان قلم شوند همه/ گر امینی شوند شاعرها، عالمان محتشم شوند همه
تا قیامت اگر به جای نفس، منت غربتش آه شوند/ گه به اثبات حق هزاران بار حق خود را به قتلگاه کشند
همه اگر آینه هم باشند، جلواتش نهفته خواهد ماند/ گفت احمد خیاتان راحت، فضل حیدر نگفته خواهد ماند
همچون آیینه روبهروی همه کربلا و حیدر و نجف/ حیدر، فضل حیدر هنوز پنهان است گرچه پیداست هر طرف حیدر
***
ما اگر وصلههای ناجوریم/ توبه ماست جنس جور علی
جرم ما هیزم است و خواهد سوخت/ دیر یا زود در تنور علی
دودمش بیغلاف اگر میشد/ استخوان عجل ترک میخورد
110 بار در احد حیدر/ با احد زخم مشترک میخورد
بینیازی، نیازمند علی است/ ناز محبوب نیز محبوب است
ای به قربان چشم خیسی که در شب قدر باز روشن شد/
جان فدای دعای مستی که نامهایت شمرد و جوشن شد
هر چه نامش قرار برده زدل / یادش آسوده کرده قلبم را
آن قدر مست مست خواهم شد/ تا بگیرند حکم جلبم را
15 قرن رده شده اما / ذوالفقارت هنوز درگیر است
روح هر مومن که پر گیرد/ در نجف اعتکاف خواهد کرد
حرمتش واجب است در دو جهان/ هر که در فکر احترام علی است
از یمن تا به شام معلوم است/ هر چه دعوا است پای علی است
...
مصطفی محدثی خراسانی و خوانش دو غزل
زینتبخش جلسه عصر شعر جلوهغدیر، شعرخوانی مصطفی محدثیخراسانی بود. او با استقبال حاضران به روی صحنه آمد تا شعر خود را تقدیم به ساحت امیر مومنان کند.
این شاعر آیینی کشورمان دو غزل خواند.
کویر تفته با گام محمد دشت گلهای بهاری شد
کویر از اشک آدم در شب خلقت غدیر از عشق جاری شد
فروغ آفتاب وحی، زلال ساقی کوثر، علی در سایهساز دست پیغمبر
قرار رفته از دلها دوباره آمد و مهمان جانها شد
تبسم بر لب هستی شکوفا شد
امیرالمومنین آمد امانت را امین آمد
***
خورشید اگر به مهر تابنده شده است
و از عطر بهار شهر آکنده شده است
تغییر نیامده است در لیل و نهار
ذرات تو در جهان پراکنده شده است
احساس بهار در کویر تو خوش است
هرچند پر از خطر مسیر تو خوش است
از مدعیان هر چه دنیا دلگیر
ماییم و دلی که با غدیر تو خوش است
عقل است که عاشقی حسابی شده است
ته لهجه عاقلان شرابی شده است
منظور خدا که بود در پرده عقل
درآینه تو آفتابی شده است
ماییم و شب امید در چشمانت
صبحی همه صبحی در چشمانت
یک پلک توجه تو کافی است
که دل صدبار شود شهید در چشمانت
آنچه در سینه ما فرصت پرواز نداشت
غزلی بود که با سوز شما ساز نداشت
یا علی هر چه غیرت داشت به ما محرم شد
غیر این قسم، شب خلوت ما راز نداشت
علم و ایمان و عمل، عاطفه و قهر و گذشت
سبز بادا نفس آل علی تا محشر
که حقیقت به جز این عرصه پرواز نداشت
در ادامه این عصر شعر، فاطمه نانیزاد غزل غدیری خود را خواند.
آسمان غرق هیاهوست به کف، دف دارد/ این خبر شور به پا کرده ،بزن! کف دارد
آنقدر بوسه به دستش به خدا شیرین است/ که در این غلغله نوبت شدنش صف دارد
دشت هم در قدمش شعر مقفی شده است/ آسمان از هیجان نور مُردف دارد
از همان لحظه که خُم در پی خُم رنگین شد/ خبرش رفت به دریا، که به لب کف دارد
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطری ست/ دل من در طلبش شوق مضاعف دارد
خُم و میخانه اسیر لب و پیمانۀ او/ هر سبو زمزمه ای بر سر هر رف دارد
بنوازید! بخوانید! زمان مستی ست/ این هیاهو همه هو هو همه دف دف دارد
آخرین شاعری که شعر آیینی خود را در عصر شعر «جلوه غدیر» قرائت کرد، سمانه خلفزاده بود. او دو غزل خواند و به امیرمومنان و حضت محمد صلیالله علیه و آله و سلم تقدیم کرد.
دلم نسیم بهاری، دلم کبوتر شد/ نگاه بستم و ناگاه گونهام تر شد
پرید از قفس من به بیکرانه او/ نگاه کردم و دیدم جهان پر از زر شد
همین که نیت نام مطهرش را کرد/ لبم صدف شد و لبریز در و گوهر شد
به مهر و ماه و ستاره نگفت مقصد را/ به ابر گفت که از غصه خون جگرتر شد
رسید و بوسه به ایوان باصفایش زد / و نقره نقره چشمم در آن مکان زر شد
به ذره لطف نظر او ترابی کرد/ دلی مسافر صحن و سرای حیدر شد
***
کجای زندگیات شعر تازه نیست، کجا
من از کجا بنویسم از ابتدای تو یا
از آن زمان که فقط خار جهل میرویید
تو آمدی و به پا خاست لاله در صحرا
شبان شدی و شب دشت روی نور دمید
و سبز کرد قدمهای تو بیابان را
حرا اگر چه چراغی نداشت روشن بود
تو آمدی که بگویی خداست در همه جا
در امتداد تو باران ادامه خواهد داشت
قسم به چشمه کوثر به روی اعطینا
من از کجا بنویسم از ابتدای تو یا
کجای زندگیات شعر تازه نیست، کجا
در پایان این مراسم، حسین صیامی نیز غزلی را به ساحت امیر مومنان تقدیم کرد.
انتهای پیام/