یادداشت عباس سلیمینمین درباره نامه ۲۲۵ نفر؛ برملت یا با ملت
چرا امضاکنندگان نامه بهجای محکومکردن آمریکا سعی دارند که هزینهها را برای آمریکا تقلیل دهند و بهای سنگینی را متوجه ملت مظلوم ایران کنند؟
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، عباس سلیمینمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ معاصر ایران طی یادداشتی به نامه اخیر جمعی از افراد که خود را «فعالان سیاسی» نامگذاری کرده بودند، واکنش نشان داد. متن یادداشت او که در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته به این شرح است:
«مذاکره تسلیم نیست... تنشزدایی، بازی با کارتهای واقعاً موجود و... در صورت امکان حلوفصل آن دسته از اختلافاتی که هزینه کمتری برای دو طرف دارند و در نهایت حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات... زورمداری و جنگافروزی دولت ترامپ و متحدان منطقهایاش را بهصراحت محکوم میکنیم... معتقدیم سیاست خارجیای که حکومت ایران بهویژه در منطقه در پیش گرفته باید بهصورت ساختاری تغییر کند، همین رویکرد نادرست است که زمینه را برای زیادهخواهی قدرتهای سیاستطلب... فراهم آورده است... ما جمعی از فعالان سیاسی و مدنی (از) آغاز جنگی ویرانگر... احساس نگرانی میکنیم... بخش زیادی از مردم ایران بارها و از جمله در چند انتخابات گرایش و نظر خویش را برای تنشزدایی با جهان و منطقه اعلام کردهاند. حکومتگران نمیتوانند و نباید نظر خویش را... مبنای سیاست خارجی قرار دهند... ما شاهد کارشکنی در روند دیپلماسی توسط برخی اپوزیسیون همگام با دولت آمریکا هستیم...».
این جملات، فرازهایی از نامه پرتناقض و بدون مخاطب تعدادی «افراد» ناهمگون داخل و خارج از کشور است که خود را فعالان سیاسی خواندهاند. از بد حادثه برای این امضاکنندگان، تحولات مهم منطقه در هفته گذشته، مانع دیدهشدن تحرک آنان شد، اما برای شناخت سطح فهم این مدعیان سیاستورزی، همچنین ملاحظاتی که میتواند پایبندی به منافع ملی را تحتالشعاع قراردهد بررسی محتوای نامه ضروری است.
اولین نکتهای که در این نامه خودنمایی میکند ترساندن مکرر ملت ایران از خطر جنگ است. تهیهکنندگان این متن با مفروض گرفتن موفقیت آمریکا در جنگ تمامعیار اقتصادی، درصدد القای نگرانی جدیدی به جامعه برآمدهاند؛ در حالی که بسیاری از تحلیلگران غربی سخن از شکست واشنگتن در جنگ اقتصادی علیه ملت ایران بهمیان میآورند باید دید چنین رویکردی از چهرو اتخاذ شده است.
خروج ترامپ از برجام و اعمال تحریمهای بهاصطلاح فلجکننده برای واداشتن ایران به دادن امتیازاتی که نشانه تسلیم در برابر سیاستهای زورمدارانه باشد هرچند پدیدهای کمنظیر در تاریخ مذاکرات چندجانبه و بینالمللی بود، اما هرگز این کشور را به اهداف گردنکشانهاش نزدیک نساخت. مردم ایران اقدامات غیرانسانی همچون تحریم دارو، منع فروش قطعات و هواپیماهای مسافربری و... را تحمل نمودند، اما هرگز نظم جامعه خود را بنا بر خواست بیگانهای نژادپرست بر هم نزدند و زمینههای تسلیم را تقویت نکردند؛ زیرا از تجربیات خود غافل نشدند.
نباید فراموش کرد مذاکراتی فشرده و طولانی زیرنظر سازمان ملل و اتحادیه اروپا تعهداتی را متوجه تهران و متقابلاً پایتختهای پنج عضو دائمی شورای امنیت، بهعلاوه بن ساخت. دولت دکتر روحانی با شتاب ناشی از اعتماد بیش از اندازه به غرب سرمایهداری آنچه را متعهد شده بود عملی ساخت تا فشار اقتصادی ناشی از تحریمها بر ملت را هرچه سریعتر برطرف سازد، اما دولت اوباما از همان ابتدا بنا را بر بهتعویق انداختن مسئولیتهایش در قبال برجام گذاشت تا در نهایت خلف وی رسماً خروج از این توافق را اعلام کرد.
اکنون بعد از یک سال از چنین بدعهدی این حقیقت قابل درک است که اگر فشار بیسابقه اقتصادی میتوانست جامعه ایران را به هم ریزد هرگز نمایش شاخ و شانه کشیدنهای جنگطلبانه بهاجرا درنمیآمد. سؤالی که در این زمینه امضاکنندگان نامه باید به آن پاسخ گویند این است که چرا در قالب دفاع از منافع ملت، شکست آمریکا در جنگ تمامعیار اقتصادی علیه ایران را پیروزی تفسیر کرده و رجزخوانیهای پوشالی را نگرانکننده جلوهگر ساختهاند و یک ملت را دعوت به تسلیم میکنند.
دومین نکته قابل تأمل در نامه اینکه از یک سو مسئله مذاکره بدون قید و شرط مطرح میشود، اما تنظیمکنندگان آن بلافاصله در تناقضی آشکار، به تکرار یکی از شرایط محوری آمریکا مبنی بر ضرورت تغییر موضع منطقهای ایران میپردازند: «معتقدیم سیاست خارجیای که حکومت ایران بهویژه در منطقه در پیش گرفته باید بهصورت ساختاری تغییر کند. همین رویکرد نادرست است که زمینه را برای زیادهخواهی قدرتهای سیادتطلب جهانی برای تهدید زندگی روزمره اقتصادی مردم ایران و وضعیت مخاطرهآمیز کنونی و خطر درگیری نظامی فراهم آورده است». (نامه «مذاکره، تسلیم نیست»، 22 خرداد 98)
در این زمینه چند نکته از نظر صاحبنظران دور نخواهد ماند:
1 ــ چرا امضاکنندگان نامه بهجای محکوم کردن خروج آمریکا از برجام که حاصل مذاکرهای طولانی بوده و اعلام این که شرط هر نوع مذاکره جدید بازگشت به برجام باشد سعی دارند که هزینه این اقدام تحقیرکننده ملتها را برای آمریکا تقلیل دهند و متوجه ملت مظلوم ایران نمایند؟
2 ــ تنظیمکنندگان نامه اگر کمترین علقهای به منافع ملی داشتند ملت ایران را به این امر دعوت میکردند که حتی اگر فشار جهانی نتوانست واشنگتن را به برجام بازگرداند میبایست همه برگهای برندهای که در چارچوب توافق، خرج شد را مجدداً احیا ساخت و سپس مذاکره جدیدی را آغاز کرد، والّا امتیازات دادهشده در برجام پوچ خواهد شد و برای برخورداری از مزایای تعهدات طرف مقابل میبایست امتیازات جدید داد؛ تازه معلوم نیست امتیازات جدید در چرخه بدعهدی قرار نگیرد!
3 ــ چرا باید تنظیمکنندگان نامه چنین خلافواقع بزرگی را به جوانان کماطلاع از تاریخ عرضه دارند؟ آیا سیاست منطقهای جمهوری اسلامی ایران موجب زیادهخواهی قدرتهای سیادتطلب جهانی شده است؟! انگلیس و آمریکا چهزمانی اسرائیل را بهعنوان پایگاه سلطهطلبی خود بر منطقه تحمیل کردند؟ در واقع پیدایش انقلاب اسلامی مربوط به زمانی است که این پایگاه صهیونیستی بر بخش اعظم آسیای غربی مسلط شده بود. اسرائیل شاهاک در کتاب «اسرار آشکار» در این زمینه مینویسد: «آرزوی گسترش تسلط اسرائیل و نفوذ آن یکی از اصول و مبانی خطمشیهای آن است... محدودههای خطمشیهای اسرائیل منطقهای است و هدف آن کل خاورمیانه از مراکش تا پاکستان است... سیاستهای اسرائیل امروزه در قالب براندازی رژیم ایران (یکی از اهداف اصلی کنونی اسرائیل) ارزیابی میشوند... دلیل اصلی دشمنی اسرائیل با ایران... از دید من کاملاً ساده است... رژیمی که خواهان دستیابی به تسلط انحصاری به یک منطقه است نمیتواند و نمیخواهد یک دولت قوی دیگر را در منطقه مذکور تحمل کند. ایران که بعد از بهمن 1357خ. پیوسته در برابر زورگوییهای آمریکا ایستادگی کرده است... بهطور حتم یک دولت قدرتمند در منطقه محسوب میشود». (اسرار آشکار، ترجمه ساحله پیوند، انتشارات اندیشهورزان، صص3-22)
آیا انتظار صداقت از کسانی که خود را پایبند به منافع ملی ایران عنوان میکنند، حتی صداقتی در حد یک استاد دانشگاه تلآویو، زیادهخواهی است؟
4 ــ سیاست منطقهای ایران بعد از پیدایش جمهوری اسلامی همواره خنثیکننده سیاستهای غیرانسانی اسرائیل بوده است؛ سیاست اخیر یعنی تلاش برای مسلط کردن داعش بر منطقه و تغییر نقشه غرب آسیا از این طریق ماهیتش بر همگان روشن شد. بهراستی اگر سیاست منطقهای ایران نبود چه فاجعهای رقم میخورد؟ این که آمریکاییها و نژادپرستان حاکم بر فلسطین بهدنبال تضعیف ایران برای دست برداشتن از سیاستهای بازدارندهاش باشند قابل فهم است، اما چرا عدهای به نام ایران و ایرانی، پیگیر چنین خواستهای هستند؟!
5 ــ تنظیمکنندگان نامه آیا تفاوت گفتوگو و مذاکره را نمیدانند که این دو واژه را یکسان تلقی کردهاند؟ حتی در شرایط کنونی، مقامات ایرانی بعضاً با شخصیتهای فرهنگی و اجتماعی آمریکایی گفتوگو دارند؛ زیرا گفتوگو صرفاً بهمنظور اطلاع از مواضع هم صورت میگیرد و هیچ گونه چارچوب خاصی ندارد و تعهدآور نیز نیست، اما مذاکره دارای چارچوب و موضوع مشخص است و با هدف نیل به یک توافق صورت میگیرد؛ مقامات همتراز دو یا چند کشور برای نیل به یک نتیجه حول یک مسئله اختلافی گرد هم میآیند تا با امتیاز دادنها در یک عرصه و امتیاز گرفتنها در عرصهای دیگر به حل چالش فیمابین بپردازند، بنابراین بسیار غیرصادقانه خواهد بود اگر بگوییم مذاکره به هیچ وجه تعهدآور نیست و صرفاً به اطلاع از مواضع دو طرف محدود میشود؛ بهویژه این که بلافاصله موضع مورد چالش را در نامه، یکی از نقاط قوت ایران قرار دهیم.
یکی دیگر از نکات کلیدی نامه یادشده، تلاش برای تأمین خواست آمریکا در این مقطع با کمترین هزینه برای آن کشور است. قطعاً اعزام هیئتهایی به تهران برای واداشتن ایران به مذاکره نمیتواند ناشی از قدرت و ابتکار عمل باشد؛ این واقعیت اثبات میکند که از یک سو آمریکا در جنگ تمامعیار اقتصادی در آستانه شکست کامل قرار گرفته و از دیگر سو برای ورود به فاز نظامی بر اساس واقعیتهای پیشِرو بهشدت خائف و متزلزل بهنظر میرسد.
زمانی که واشنگتن بیپروایی بیسابقهای را در استفاده از ادبیات یک گروه تروریست حرفهای مزدور (مجاهدین خلق) بهنمایش درآورد تا از این طریق ایران را مرعوب سازد، تهران برای اصلاح محاسبات بولتونی یا تام کاتنی (که بهکمک لابی صهیونیستها، سناتور شده و مبلغ این باور است که حمله به ایران دوضربهای خواهد بود) تصمیم گرفت هزینههایی را بهصورت بسیار محدود بر واشنگتن تحمیل نماید که در نتیجه آن جایگاه بولتون که نقطه پیوند تروریستها با کاخ سفید بود بهشدت متزلزل شد تا حدی که موضوع کنار گذاشتن وی بر سر زبانها افتاد. آیا کسانی که خود را فعال سیاسی معرفی میکنند در این تغییر سریع رویکردها اقتدار میبینند که به القای وحشت از توان خانمانبرانداز!! نظامی آمریکا همت میگمارند و تسلیم شدن ملت ایران را طلب میکنند؟!
این فعالان سیاسی(؟!) آیا ناظر توان نظامی آمریکا در ونزوئلا (که بههیچوجه قابل مقایسه با ایران نیست) نبودند که صرفاً توانست پیروزمندانه سفارت این کشور در واشنگتن را بهاشغال درآورد؟!
البته باید اذعان داشت امضاکنندگان این نامه یکسان نیستند؛ در این طیف افرادی را میتوان سراغ گرفت که به همایشهای ضد بیداری اسلامی و ایرانی با اتومبیل سفیر آمریکا تردد میکنند و نیز افرادی که بهعنوان فعال سیاسی در پی طرح کردن خویشند؛ در هر صورت این همراهی با آقای ترامپ برای پیروزی مجدد در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، سطح سیاستورزی این حضرات را مشخص میکند. بهراستی این تندروهای افراطی دیروز، امروز برای بازگشت به قدرت سیاسی تا کجا پیش خواهند رفت؟! ترامپ واقعاً اهل مذاکره نیست و هدفش صرفاً پرکردن یک کارنامه یا رزومه انتخاباتی است؛ لذا برای او یک گفتوگو در مورد آبوهوا نیز کفایت میکند و میخواهد به ملت آمریکا بگوید "من توانستم ایران را هم مقهور قدرت خویش سازم".
رئیس جمهور کنونی اگر اهل مذاکره بود هرگز برجام را ترک نمیکرد. آنچه میتواند مذاکره سازنده را رقم زند بازگرداندن آمریکا به برجام و واداشتن این کشور به پایبندی به تعهداتش در چارچوب این توافق بینالمللی خواهد بود. متأسفانه برخی بهاصطلاح فعالان سیاسی برای پیوند خوردن با افرادی در خارج کشور که مدتهاست از مرزهای منافع ملی عبور کردهاند حاضر شدهاند بهجای فشارآوردن بر فرد نژادپرست افراطیای چون ترامپ با ارائه دادههایی غیرصادقانه، ملت ایران را تسلیم چنین فردی نمایند. این نوع تسلیم نهتنها صلح و امنیت بهبار نخواهد آورد بلکه بر جسارت نژادپرستان خواهد افزود. آنچه امروز ترامپ را به وادی واسطهتراشی سوق داده بالا رفتن هزینههای مواضع ضدایرانی وی بوده است، نه کاهش هزینههای اقدامات ضدایرانی چنین عنصر منفوری در جهان.
در آخرین فراز از این مقال باید به این مهم اشاره شود که مسئولان تراز اول جمهوری اسلامی ایران بر اساس تجربیات میدانی متعدد بر ماهیت آمریکا واقف بودند، اما بهدلیل تمایلاتی که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در بهار سال 92 بروز مییافت تن به آزمون دیگری در این زمینه دادند. اگر امروز همصدایی مسئولان را در نفی مذاکره با آقای ترامپ شاهدیم ناشی از همان سیاست احترام به افکار عمومی بوده است، یعنی جریان خوشبین به غرب سرمایهداری، خود فرصت یافت تا بهنمایندگی از اکثریت، بهویژه قشر جوان، به واقعیت آمریکا نزدیک شود؛ بنابراین همدلی کنونی مقولهای دستوری نیست بلکه ناشی از فراهم شدن فضا برای تجربهاندوزی بیشتر بوده است.
انتهای پیام/*