پرونده سینمایی – مستند «آمریکا در جنگ»| مردم آمریکا را چگونه تشنه جنگ می‌کنند؟

پرونده سینمایی – مستند «آمریکا در جنگ»| مردم آمریکا را چگونه تشنه جنگ می‌کنند؟

پروژه‌ «دیگر هراسی» در اشکال مختلف به مخاصمه‌های جنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی منجر شده و راس منشور سیاست «دیگر هراسی» تمایل فراوانی به «تجارت جنگ» دارد، چون رونق اقتصادی در آمریکا بواسطه یک جنگ محقق خواهد شد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، تاکتیک سیاسی «ایران هراسی» که در عرصه دیپلماسی دستاورد سیاست‌های محوری آمریکا طی دو دهه اخیر است، زاییده تکنیک فردی، «دوایت آیزنهاور» سی و چهارمین رئیس جمهور ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم است.

پروژه‌ «دیگر هراسی» در اشکال مختلف به مخاصمه‌های جنگی، سیاسی، اقتصادی  و نظامی منجر شده و راس منشور سیاست «دیگر هراسی» تمایل فراوانی به «تجارت جنگ» دارد، چون رونق اقتصادی در آمریکا  بواسطه یک جنگ محقق خواهد شد.

مجموعه مستند «چرا می‌جنگیم» از یوگن ژآرکی، محصول مشترک انگلیس، فرانسه، کانادا، دانمارک و آمریکا پس از جنگ عراق و افغانستان در سال 2005 ساخته شد و به ارزیابی نسبت امپراطوری عموسام و رابطه آن با شکل‌گیری جنگ‌های مختلف را بررسی می‌کند.

چرا ایالات متحده در 70 سال اخیر تقریبا پس از جنگ دوم به صورت مستمر حضور نظامی‌‌اش را در اشکال مختلف، در کشورهای مختلف جهان ادامه می‌دهد؟ این موضوع  را باید از زوایای گوناگونی بررسی کنیم و بهترین روش شناخت، دسترسی به منابعی سینمایی و مستندی است که طی دو دهه اخیر توسط غربی‌ها تولید شد.

مستند «چرا می‌جنگیم؟» به صورت لحظه‌ای، کوبنده و تاثیرگذار، ابعاد درک سیاسی - اجتماعی مسئله "چرا می‌جنگیم " از منظر آمریکا از دولت تا شهروندان این کشور را دنبال می‌کند. در ابتدای مستند، صدا یکی از افسران حاضر در جنگ کره را می‌شنویم که می‌گوید:"چرا می‌جنگیم؟ چرا لاشه پسران و پدران خود را داخل گورهای متروکه  و مهجور چال می‌کنیم؟ زیرا بخاطر حفظ راه و رسم مخصوص زندگی (بخوانید سبک زندگی) و فرهنگمان کشته می‌شوند. این اهداف به اندازه کافی با ارزشند تا بخاطرشان کشته شویم. "

به عبارت دیگر آمریکایی‌ها برای اعتلا و حفظ سبک زندگی و فرهنگشان در جنگ‌های مختلف شرکت و  کشته می‌شوند. آیا غیر از این است که بخشی از مسئله دین ارتباط مستقیمی با «سبک زندگی» دارد. دین واحد آمریکایی‌ها، سبک زندگی آمریکایی است.

استنباط از چنین گفتمانی این است که آمریکایی‌ها برای تدوام و گسترش «ایدئولوژی آمریکایی»، مبتنی بر "اَمریکن لایف استایل" و فرهنگی که بر اساس آن شکل گرفته، در پی محقق شدن "رویای آمریکایی" در سراسر جهان هستند و به خاطر آن می‌جنگند.

آیا باور نداریم که نبردهای ایالات متحده در هفتاد ساله اخیر، نبرد با فرهنگ‌هاست تا نبرد با دولت‌ها یا ملت‌ها؟! ایالات متحده فرهنگ طی نیم قرن نبرد با کمونیسم، در واقع با فرهنگ کارگری، سوسیالیسم و برابری اجتماعی (مغایر با اصول سرمایه‌داری) می‌جنگید و امروز فرهنگ اسلامی در سراسر جهان، دشمنی اصلی ایالات متحده به شمار می‌رود و سناتور مک‌کین دقیقا به همین نقطه اشاره دارد که آمریکا با دشمنان آزادی می‌جنگد. در واقع آزادی عبارتی بزک شده برای نبردها با فرهنگ‌هاست.

سناتور آمریکایی جان مک کین در بخشی از این مستند می‌گوید: ایالات متحده بزرگترین نیروی خیر جهان است، البته ما هیچ تعهدی به ارسال نیرو و شروع جنگ و تهاجمات نداریم. اما برای صدور دموکرسی و آزادی مدل آمریکایی به کل جهان در تلاشیم."

در ادامه مستند با اظهارنظری عجیب از«جان اف کندی» مواجه می‌شویم. کندی در اذهان عمومی جهانیان، به عنوان فردی دموکرات معرفی می‌شود که به احتمال فراوان به دلیل مخالفت با استمرار و تدام جنگ ویتنام ترور شد. اما در این مستند یک کلید طلایی از کندی پخش می‌شود. کندی می‌گوید: "و باج اینکار را (جنگ ویتنام) با جان و دل می‌دهیم، تا از بقای آزادی مطمئن شویم".

اما این بخش از مستند تصویر جان اف کندی را مخدوش نمی‌کند، او حاضر بود آمریکا را قربانی مبارزه با کمونیسم کند و مسئله نبرد متقابل با رهبران کوبا، اثبات کننده این موضوع است. مستند " چرا می‌جنگیم" با طرح سئوال مهمی تصویر و تفکر صادر شده توسط رسانه‌ها از قاطبه آمریکایی را درهم می‌ریزد. توده‌ها در آمریکا از عشاق جنگ هستند و ما تصویری که از متعرضان جنگی می‌بینیم، اغلب نخبه‌گان محدودی هستند که اکثریت جامعه آمریکایی را دربرنمی‌گیرند.

تصاویر دروغین و جعلی شبکه‌های تلویزیونی گلوبالیست‌ها در سراسر آمریکا، پس از جنگ عراق و افغانستان، بارها و بارها به صورت هفتگی عده قلیلی از معترضان جنگ  را نشان می‌دادند. عده بسیار بسیار قلیلی که با دیدن آن‌ها در اخبار نباید این تصور برای مردم ایران شکل بگیرد که ملت آمریکا مخالف جنگ هستند. در پس زمینه فرهنگ نوین آمریکایی، همواره تفکر یک کابوی وجود دارد و این مستند برای اثبات چنین حقیقتی به سراغ نوجوانان آمریکایی می‌رود و از آنان سئوال می‌کند «برای چه می‌جنگیم» و اغلب آن‌ها یک پاسخ مشترک می‌دهند، برای آزادی.

سیاستمداران آمریکایی از دوره جنگ افروزانه آیزنهاور توجیهات یگانه‌ای به افکار عمومی تزریق می‌کنند و دائما به این موضوع اشاره می‌کنند که  جنگ آن‌ها در مورد بهای آزادی و بهای نفت و گاز نیست و شاهکار تمامی اظهارنظرها ممتد روسای جمهور در اظهارات دونالد ریگان گنجانده شده که می‌گوید: "قدرت آمریکا و نیروی نظامی‌اش برای صلح است نه جنگ." بوش پسر هم می‌گوید: "ما دشمنان آزادی را شکست می‌دهیم."

پس از این جمله جورج بوش تصویر دخترکی عراقی می‌بینیم که به دور دست‌های می‌نگرد. آیا گسترش این آزادی با میلتاریسم و جنگ نظامی، با ضرب و زور اسلحه ماهیتا می‌تواند آزادی باشد؟

 

چون باور مشترک مردمانی که در آمریکا زندگی می‌کنند، باور به لیبرال دموکراسی است و اولین مسئله مهم در باور لیبرال دموکراسی به عنوان روش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یگانه، نفی سایر فرهنگ‌ها، باورها و حتی ایدئولوژی‌های گوناگون است. 

از منظر دیگری اگر بخواهیم این مسئله تحلیل کنیم مستند ما را به سویه خاصی هدایت می‌کند. با طرح این پرسش که آمریکا به هر کشوری که حداقل در بیست سال اخیر حمله کرده، آیا مردمان آن کشور صاحب آزادی شدند؟ یا جنگ و ناامنی به صورت مستمر در آن ادامه داشته است؟

در فیلم با «ویلتون سکزر»، پلیس بازنشسته‌ای گفت و گویی صورت می‌پذیرد که یکی از فرزندانش در مرکز تجارت جهانی کشته شده است. مستند با محوریت قرار دادن این شخصیت به دوره پس از 11 سپتامبر و جنگ‌های این مقطع می‌پردازد.

ویلتون سکزر

او نماینده بخشی از شهروندان آمریکایی است که در حادثه 11 سپتامبر دچار خسران شده و فرزندش را از دست داده است. او با شبکه‌های مختلف تلویزیونی تماس می‌گیرد و به پخش مکرر انفجار مرکز تجارت جهانی اعتراض دارد، اما جنگ مطالبه اصلی اوست. 11 سپتامبر عطش جنگ را در افکار عمومی آمریکا تشدید کرد.

بوش پسر نیز در خرابه‌های 11 سپتامبر حضور پیدا می‌کند تا به نیاز و عطش مردم آمریکا جنگ پاسخ دهد.

و درمتن مستند رفتارهای بوش از منظر نخبگان قلیل آمریکایی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و آن‌ها با اینکه توجیهی سیاسی در مقابل مسئله جنگ با افغانستان می‌بینند، همچنان سئوال می‌کنند، چرا جنگ با عراق؟! این پرسشی است که تقریبا چندین سال به آن  پاسخ صحیحی داده نشد.

کمتر از سال پس از پایان جنگ دوم جهانی در 1954 آمریکا در گواتمالا دخالت نظامی کرد. در 1959 لبنان آمریکا را مملو از سیاست‌های اشغال‌گرایانه خود نموده و خاورمیانه را زیر تیغ تهدید برد. پاسخ آنها بطور آشکار یک جانبه بود و پس از آن به کشورهای لائوس، کنگو، برزیل شبیخون نظامی زد. حمله رونالد ریگان در 1983 به گرانادا ، «بابابوش» به پاناما حمله کرد این مسئله مربوط به یک رئیس جمهور و یک حزب مشخص نیست.

مصلحصت آمریکا در جنگیدن است. آزادی و ارزش‌های مشترک را بیهوده چاشنی تابلوی جنگ می‌کنند. وقتی همه چیز به سوی خصوصی شدن می‌رود، آزادی معنا و تفسیری واقعی نخواهد داشت. آزادی سرمایه از منظر کاپیتالیسم با آزادی فرد تناقض فراوانی دارد. در واقع در نظام سرمایه‌داری آمریکا بهای آزادی فردی توسط سرمایه‌داران خریده می‌شود و بردگان مدرن هیچگاه نمی‌توانند طلبکار باشند یا اعتراض کنند. اما فصل دوم این مستند بسیار ارزشمند به رویدادهای پسایازدهم سپتامبر می‌پردازد.

پل ولفوویتس طراح جنگ عراق

یازده سپتامبر 2001 برای حلقه جنایتکاران که در دوران نسبتا آرام کلینتون، نقشه‌‍‌های جنگی خود را طرح ریزی کرده‌ بودند، فرصت خوبی بود. در واقع ریاست جمهوری تناوبی میان دموکرات‌ها و جمهوری خواهان یک آرایش نظامی است. جمهوری‌خواهان هرگاه در قدرت نیستند، نقشه جنگ را می‌کشند و پس از به قدرت رسیدن آنرا عملی می‌کنند.

دیک چینی

اتاق جنگ پسایازدهم سپتامبر، فکر توسعه جنگ را از سال 1992  در اذهانشان پرورانده بودند. پل ولفوویتس (معمار جنگ عراق توسط بابابوش) پادوی دیک چینی  که بعدها به عنوان دستیار وزیر جنگ و پنتاگون مشغول بکار شد، طراح جنگ عراق و افغانستان است.

درواقع هر کدام از این پادوی‌های جنگی نئوکان‌ها با یک طرح بزرگ جنگ به استخدام کاخ سفید درمی‌آید، کما اینکه «جان بولتون» با طرح حمله به ایران در دولت ترامپ استخدام شد و بر اساس استنادات موجود او طراحی این نقشه را در دولت اوباما طرح‌ریزی کرده بود و حضور او در همایش‌های کروهگ تروریستی سازمان مجاهدین خلق موید این طراحی از پیش تعیین شده است.اما طرح ریزی استراتژیک و آرایش نظامی ایران، روی کاغذ همه معادله‌های بولتن را برهم ریخت.

پس از فروپاشی در سال 1991 «دیک چینی» به «پل ولفوویتس» دستور داد تا استراتژی بزرگ را برای حملات نظامی پس از سال 2000 تدوین نماید. چون از این سال به بعد آمریکا بدون دشمن مانده است.

نمایی از فیلم درو‌غ‌های حقیقی

در همین سال بود که  گروه رسانه‌ای نئوکان‌ها در روزنامه‌های به انتشار مقالات متنوعی می‌کند. آنان از طریق پنتاگون بودجه کلانی را به سمت هالیوود هدایت می‌کنند و در مهمترین عملکردشان کمک مالی هنگفتی را به استفانی آستین و کمپانی لایت استروم Lightstorm Entertainment می‌دهند تا با ستاره‌های مطرح هالیوود، فیلمی جنجالی برای نمایش دشمن جدید ساخته شود.

جیمز کامرون با ستاره‌ مطرحی نظیر آرنولد شوایتزنگر فیلم «دروغ‌های حقیقی» را برای آن‌ها می‌سازد و نکته جالب اینجاست که پروژه مشترک این سه نفر،استفانی آستین، آرنولد و کامرون قبل از دروغ‌های حقیقی قسمت دوم ترمیناتور است.

در صحنه‌ای از فیلم ترمیناتور، T1000 روبات آدمکش جان کانر و T800 را در یک مسیرتونلی فرعی تعقیب می‌کند،باید ستون هشدار 11 سپتامبر درج شده است. قسمت دوم ترمیناتور در روزهایی تولید می‌شود که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشیده است.

مسئله‌ای که نمی‌توان انکار کرد این حلقه سه نفره از اتفاقی مثل ده سال قبل مطلع هستند و نکته جالب نخستین افرادی که در هالیوود فیلمی علیه دشمن جدید آمریکا تهیه‌ می‌کنند این سه نفر هستند. از سوی دیگر مضمون این فیلم شباهت فراوانی به ماجرای 11 سپتامبر دارد.

حتی این دامنه هشدار در دهه هشتاد و نود در فیلم‌ها و انیمیشن‌های فراوانی درج می‌شد. مثل در فیلم «هکرها» تولید سال 1995 ، روی برج‌های دوقلو واژه اصابت کردن و سوزاندن درج شده است.

 

دشمنان جدید ایالات متحده در دهه نود در دفاتر دیک چینی و پل ولفوویتس با پشتوانه وسیع هالیوودی در افکار عمومی شکل گرفتند. حلقه چینی اعتقاد داشت:" نظامی‌گری تنها راه ما بوده و سیاستمان بر این اساس باید شکل بگیرد و چینی پس از فروپاشی اعتقاد دارد که آنان امپراطوری روم جدید هستند."

البته افرادی مثل جان مک‌کین همواره سیاست‌های بوش را توجیه می‌کنند که دکترین بوش مبتنی بر حملات پیشگیرانه، با درگیری های پیشگیرانه بود.

ادامه دارد...

انتهای پیام/

 

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران