چگونه جشنواره تئاتر فجر هنرمند را بیپول میکند؟
جشنواره تئاتر فجر از مأموریت اولیه خود خارج شده است و شمایل آن دستخوش تغییراتی شده است تا امروز تئاتر ایران با وابستگی کامل بدان، توانایی استقلال اقتصادیش از دولت را از دست داده است.
خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم
جشنواره تئاتر فجر در سالهای ابتدای انقلاب اسلامی به مناسبت بزرگداشت یک حرکت مردمی آغاز میشود. قرار هم بر آن بود که در یک جشنواره آنچه انقلاب نامیده میشود از دریچه هنر تئاتر دیده شود. محصول این حرکت نمایشهایی است که در اوایل جشنواره روی صحنه میروند و نامهایشان تداعیگر تفکراتی است که در آن سالها جاری و ساری بوده است. کافی است در این مسیر نگاهی به کتاب راهنمای جشنواره بینالمللی تئاتر فجر به قلم تقی اکبرزاده کنیم تا دریابیم جهت و مسیر جشنواره فجر از ابتدا تا به امروز چگونه طی شده است.
در دوره نخست این جشنواره شما نام هنرمندانی را مشاهده خواهید کرد که این روزها هیچ نامی از آنان نیست. کسی آثارشان را به یاد نمیآورد و درموردشان صحبت نمیکند. برخی آن آثار را محصول دوران خویش میدانند و فراموش شدنشان را بدیهی میپندارند. نکته مهم آن است که آن نمایشها با اهداف اولیه جشنواره تئاتر فجر تولید شدهاند و قرار بوده برای آن تفکر روی صحنه روند. این در حالی است که تفکر ابتدایی دوران عبدخدایی و منتظری دیگر در این روزگار خریداری ندارد؛ چرا که اگر خریداری داشت باید در جشنواره فجر شاهد حضور چهرههایی چون علیاکبر قاضینظام، احمد سپاسدار، علینقی رازقی، مجید زارعکار و جواد انصافی میبودیم. چهرههایی که هنوز فعالند اما برای جشنواره فجر دیگر جذاب نیستند. آنان تبدیل به چهرههای محلی شدهاند.
کافی است نام هنرمندان آن دوره را جستجو کنید تا دریابید چطور خالقان آثار محتوا محور آن روز در محاق فرورفتهاند. نامهایی که نشان میدهد روزگاری در سینما، تلویزیون و تئاتر موفق بودهاند و در جشواره فجر شهرتی به دست آوردهاند؛ در گذر تغییرات به فراموشی ملی عقبنشینی کردهاند. جشنواره فجر در این سالها دیگر آم جشنواره محتوایی نیست؛ بلکه به قول متولیانش ویترین تئاتر ایران است. این ویترینبودگی پاشنه آشیل آن شده است و خواهم گفت چگونه به واسطه ویترین بودنش، در مسائل اقتصادی هنرمندان را در دو موضوع مالی و اخلاقی منحط کرده است. هر چند میتوان انتقادهایی به محتوامحور بودن جشنواره در دهه شصت داشت؛ اما حداقل محتواگرایی با اصل جشنواره بودن نزدیکتر است تا ویترینسازی - آمارسازی و تاریخآفرینی.
جشنوارهها در سراسر دنیا یا نگرشی محتوامحور دارند که در پی آن قرار است تفکری مشترک را با تجمیع آثار هنری تبلیغ کنند - همانند جشنوارههایی که موضوعشان آثار شکسپیر است - یا قرار است استعدادها و رویکردهای تازهای در حوزه هنر تئاتر کشف کنند - همانند آنچه در آوینیون یا ادینبورگ رخ میدهد. اما جشنواره فجر امروزه داعیه این دو مسأله را ندارد. فجر نه محتوایی را دنبال میکند و در پی کشف استعدادهای تازه است؛ هر چند در این سالها در نهایت استعدادها پیروز نبرد فجر بودهاند. با این حال به یاد داشته باشیم استعدادها از مسیر سختتر و شرایط اسفناک مالی خود را به فجر میرسانند و این مسأله برای محصولات ویترین فجر چنین خاصیتی ندارد.
بیاید به فرایند ورود به فجر نگاهی بیاندازیم و ببینیم چه اتفاقی در این سالها بر سر ویترین تئاتر ایران آمده است؛ اما پیش از این بهتر است یک نکته را بررسی کنیم. در سالهای گذشته ساختار دولتی تئاتر کشور در پرداخت مطالبات هنرمندان چندان موفق نبوده است. نمایشهایی که با امید اندک حمایت مالی روی صحنه میروند شاید برای دریافت اندک پولی و حفظ تراز مالی خود میبایست یک سال صبوری کنند. صبوری که با توجه به رشد نرخ تورم چندان امیدبخش نیست.
مشکل عمده نیز در آن است که بودجه مصوب مجلس در حوزه تئاتر اساساً به شکل واقعی تأمین نمیشود و بودجه تخصیصی از سوی سازمان برنامه و بودجه اختلاف فاحشی با رقم اعلامی دارد. هنرمند در حالی که منتظر رقم 60میلیارد تومانی است متوجه میشود نمیتواند مطالبات سال خود را دریافت کند. در سوی دیگر بودجه تخصیصی در حدود نیمی از رقم مصوب است و این مهم به شکل شفاف از سوی دستگاه دولتی به هنرمندان اعلام نمیشود. این مسأله موجب تجمیع بدهیها میشود. در مقابل وضعیت جشنواره تئاتر فجر چنین نیست. تئاتر فجر باید برگزار شود و بودجه آن فارغ از تخصیصات سازمان برنامه و بودجه پرداخت میشود. در جشنواره تئاتر فجر کسی برای مدت طولانی طلبکار نمیماند و در نتیجه هنرمندان به شکل شرطی میدانند برای اجرای یک شب نمایش میتوانند کمکهزینهای ظرف یک ماه دریافت کنند. این مهم درمورد نمایشی در تئاتر شهر با سی اجرا بین شش تا پانزده ماه زمان تلف میکند.
این مسأله در کنار آن بگذاریم که جشنواره فجر با فرمان ویترین شدن در این سالها مسیری جذاب را طی کرده است. جشنوارهای که سفارشدهنده آثار محتوایی بوده و قصدش تبلیغ انقلاب بوده آرام آرام خود را در دایره بازار میبیند. به یاد داشته باشیم واژه ویترین فرانسوی یا همان Showcase انگلیسی - که در دوره گذشته وارد ادبیات تئاتر فجر شد - وجوه اقتصادی دارند و اساساً عرصهای است برای به نمایش گذاشتن داشتهای برای فروش. ویترین از واژه vitrum لاتین به معنای شیشه نشئت گرفته شده است و وضعیت فجر برای بررسی مسائل مالیش چون vitrum روشن است.
در سالهای اخیر که جشنواره فجر به سوی تبدیل شدن به مرور تئاتر ایران پیش رفته است، اتفاق قابل توجهی رخ داده است. بیشتر نمایشهای متقاضی در این جریان، نمایشهایی است که در گیشه شکست خوردهاند و در دریافت حمایت نیز با موفقیت روبهرو نبودهاند. برای حضور در بخش اصلی جشنواره تئاتر فجر یک گروه میداند برای تنها دو اجرا میتواند بین 10 تا 30 میلیون دریافت کند و این پول بدون تأخیرهای مرسوم رخ میدهد. این وضعیت درباره جشنواره تئاتر کودک و نوجوان نیز صادق است، جشنوارهای که در دورههای اخیر رویکرد مرورمحور داشته است. پس یک گروه با دانش وضعیت گیشه خود و برای رفع کسری به وجود آمده میان هزینه تولید و سود کسب شده میداند حضور در فجر میتواند جبران کسری کند. از همین رو تمام تلاش خود را میکند در فرایند فجر حاضر شود و جایزه گفتن حتی برای او علی السویه میشود. این وضعیت تا جایی پیش میرود که جشنواره فجر در سالهای گذشته بزرگتر و بزرگتر میشود. گزارشهایی از تلاش برخی هنرمندان برای حضور در جشنواره به هر نحو به دست خبرنگاران رسیده است. برخی مصاحبهها نشان میدهد مخالفان یک دوره جشنواره عمدتاً از میان کسانی است که در فجر نیستند و از قضا در گیشه هم شکست تجاری خوردهاند.
البته با نگاهی به جدول آثار مرور هم میتوان دید که آثار شکست خورده بخش مهمی از جشنواره فجر را تشکیل میدهند و اساساً آثار بر مبنای هنریشان وارد گردونه فجر نشدهاند. در این میان همیشه شائبههایی مبنی بر اهمیت یافتن رابطه برای حضور در فجر به گوش میرسد. برای مثال در دوره 36 تئاتر فجر به دبیری فرهاد مهندسپور، آتیلا پسیانی برای تولید نمایش «صد سال تنهایی» دعوت میشود و برای آن بالاترین دستمزد جشنواره که مبلغ 40 میلیون بوده را دریافت میکند. این نمایش تنها دو شب اجرا میشود و دیگر رنگ صحنه نمیبیند و این در حالی است در نوبت اجرای تماشاخانه ایرانشهر بوده است. رابطه مهندسپور و پسیانی بر کسی پوشیده نیست. پسیانی به عنوان مهمان در فجر حضور داشت.
با نگاهی به فهرست آثار مهمان دوره اخیر نیز میتوان دید نادر برهانی مرند در تعداد آثار دعوتی تخلف کرده است و میتوان دید در میان آثار معرفی شده بخش مهمی از آنها اساساً فاقد گیشه برای رسیدن به سوددهی بودهاند. حضور این گروهها در فجر برابر با رسیدن به یک تراز نزدیک به مثبت به حساب میآید. نتیجه چنین کاری تلاش و رقابت ناسالمی برای حضور در فجر است. رقابتی که در آن هنرمند برای رفع مشکل اقتصادیش به هر ترفندی رو میآورد تا در ویترین تئاتر کشور باشد و این مهم تمام آنچه وظیفه یک جشنواره به حساب میآید را از بین میبرد. دیگر شما به جشنواره نمیروید تا شاهد یک رویداد هنری نو باشید یا با شیوههای اجرایی تازه یا تقویتشده مواجه شوید. شما نمیتوانید با یک موقعیت محتوایی روبهرو شوید تا شما را اقناع کند.
جشنواره تئاتر فجر در چنین وضعیت تنها یک کارکرد داشته است و آن هم مفلس کردن هنرمند است. جشنواره تئاتر فجر هنرمند تئاتر را به سمت و سویی میبرد تا بیش از هر زمانی محتاج دولت باشد و برای گذران زندگیش بازی ناسالمی در پیش گیرد. مصاحبههای آتشین علیه فجر کند و برای به دست آوردن چندرغاز بیشتر، عرصه فعالیت خود را خدشهدار میکند. این وضعیت زمانی بدتر میشود که بسیاری از هنرمندان تئاتر فعالیتهای هنری خود را معطوف به جشنوارهها میکنند و از طریق جشنواره ارتزاق میکنند. آنان اثر هنری خود را نه برای مخاطب که برای پول درآوردن از جشنوارهها میآفرینند. این آثار عمدتاً فاقد هر گونه بار هنری و زیباشناسی هستند و با تغییر نام در سراسر کشور میچرخند و با دریافت کمک هزینههای جشنواره، اقتصاد سازندگانشان را فراهم میکنند. فارغ از اینکه برای تاریخ تئاتر ایران آوردهای داشته باشند.
بازی جشنواره تئاتر فجر هنرمند را در عرصه اقتصادی بدبختتر از همیشه میکند زمانی که بدون حضور در جشنواره وضعیت مالی هنرمند بد میشود. برای اهالی تئاتر عبارت «ما به جز تئاتر راه دیگری برای پول در آوردن نداریم» بدل به عبارتی رخوتآور شده است و نتیجه آن سالنهایی خالی است. اجراها به امید رسیدن به فجر تولید میشود و هنرمند نمیگوید چه بیافرینم که مخاطب داشته باشد. همه مخاطب تئاتر میشود همان سه عضو مثلاً بازبین - که عبارت به شدت اشتباهی است - که پس از اعلام اسامی مورد انواع اتهامات قرار میگیرد.
شاید تعطیل شدن فجر بتواند به هنرمندان بیاموزد در جهان امروز برای فعالیت اقتصادی میبایست به گونه دیگری بیاندیشد و دولت را در تغییر سیاستهایش تشویق کند تا به نحو شفافتری بودجه خود را در تولید تئاتر اختصاص دهد و شاید شرایط را برای بهبود گیشهها فراهم کند. فقدان فجر میتواند وضعیت تئاتر را هم تغییر دهد؛ چرا که دیگر کسی برای جایزه بردن نمایشی نمیسازد؛ بلکه برای جلبنظر مخاطب کار میکند. دیگر گونهها محدود به چند عنوان مشخص نمیشود و نیاز برای جلب مخاطبان با سلایق مختلف حساستر میشود. فجر با شمایل امروزش یک وصله ناجور است. یک ابزار هزینهساز برای دولت و یک بستر مفلسکننده برای هنرمند.
انتهای پیام/