امام علی(ع) در قبال معاهدات دشمن انفعال نشان نداد / "آقازادگان" ناخلف یک مسئول که قاتل دو امام معصوم شدند
رئیس پژوهشکده تاریخ و سیره اهلبیت(ع) عدم انفعال پیامبر(ص) و امام علی(ع) در قبال معاهدات دشمن را از ویژگیهای بارز سیره ایشان معرفی کرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا بررسی مؤلفهها و شاخصههای بخشهای مختلف حکومت امیرالمؤمنین(ع) الگویی مناسب برای دستیابی به ساختاری مناسب در تشکیلات حکومت اسلامی محسوب میشود. به ویژه در عصر حاضر که ایران اسلامی با مشکلات ساختاری عدیدهای دست و پنجه نرم میکند. بررسی شاخصههای رفتار امام علی(ع) در قبال دشمن، بررسی مؤلفههای رفتاری امام علی(ع) در تشکیلات اداری و سازمانی و ... از جمله مسائلی است که اکنون متولیان امور جامعه نیازمند بازخوانی آن هستند.
در این باره در گفتوگویی با حجتالاسلام حمیدرضا مطهری، رئیس پژوهشکده تاریخ و سیره اهلبیت(ع) پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به بررسی برخی شاخصههای حکومت علوی(ع) پرداختیم.
برخی از سرفصلهای این گفتوگو شامل موارد ذیل است:
* شاخصههای قراردادهای پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع)
* برخورد پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در قبال نقض عهد دشمنان
* معیارهای امام علی(ع) در انتساب مدیران حکومتی
* شاخصههای قرادادهای" پیامبر گرامی اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در معاهدات و مذاکراتی که با دشمنان داخلی و خارجی داشتند چه "گزارههایی" بود؟
عدم انفعال مسلمانان در قبال معاهدات با دشمن
خداوند در آیات 56 تا 58 سوره انفال درباره حد و حدود معاهدات با دشمن خبر میدهد. در این آیات میخوانیم: «الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ»، «فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»، «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ». همان کسانى که با برخى از آنان [بارها] پیمان بستى ، ولى هر بار پیمانشان را مىشکنند و از خدا پروا نمىکنند؛ پس اگر در میدان جنگ، بر آنان دست یافتى دیگر کسانى را که دنبال آنانند [ و قصد جنگ با تو را دارند ] تار و مار کن تا متذکّر [ قدرت شما ] شوند؛ و اگر از خیانت و پیمانشکنى گروهى [که با آنان همپیمانى] بیم دارى، پس به آنان خبر ده که [ پیمان ] به صورتى مساوى [ و طرفینى ] گسسته است؛ زیرا خدا خائنان را دوست ندارد.»
دو موضوعِ عزت و عدم کُرنش و انفعال در مقابل معاهده دشمنان در این آیات دیده میشود. میفرماید حتی اگر خوف داشتی پیمان میشکنند، با آنها سخت برخورد کن.
به صورت مصداقی، یکی از این معاهدات، تفاهمنامهای مشهور به "صلح حدیبیه" است که بین مسلمانان و مشرکان منعقد شد. مسلمانان به دستور پیامبر اکرم(ص) آماده زیارت خانه شدند و حضرت دستور دادند هیچکس هیچ صلاحی جز شمشیری در نیام همراه نداشته باشد و این حداکثر چیزی بود که همراه داشتند. وقتی مشرکان متوجه این مسئله شدند، مانع حضور مسلمانان در مکه شدند در حالی که ایام حج هم بود. سرانجام صلحنامهای بین آنها منعقد شد. بر این اساس مقرر شد مسلمانان سالهای بعد وارد مکه شوند.
نکته مهمی که اینجا وجود دارد، آن است که پیامبر(ص) و همپیمانان ایشان نباید در ادامه، مورد تعرض قرار میگرفتند. لذا پیامبر(ص) در سایه این صلح، یک فرصتی برایش به وجود آمد تا به نامهنگاری با مناطق و حکومتهای مختلف بپردازد.
پیامبر(ص) وقتی نقض عهد دشمن را دید، پیماننامه را ابطال کرد
همان طور که اشاره شد، هم مسلمانان و هم همپیمانان آنان در پناه این معاهده قرار گرفتند چرا که مقرر شد طرفین صلحنامه، تعرضی به همپیمانانشان نداشته باشد. از این جهت وقتی بخشی از قبال همپیمان پیامبر در مکه و اطراف آن، مورد تعرض قریش قرار گرفتند، مشرکان قریش تلاش کردند، این پیمان را مجدداً تمدید کنند، اما پیامبر(ص) وقتی نقض عهد آنها را مشاهده کرد، زیر بار تمدید این پیمان نرفت و همین مسئله بهانهای برای حضرت جهت حرکت به سوی مکه و فتح آن شد.
عزت و سرافرازی اسلام شاخصه مهم پیماننامههای پیامبر با دشمنان
چنین ماجرایی را در داستان حکمیت امیرالمؤمنین(ع) میبینیم. بر اساس پیمانی که صورت گرفت، مقرر شد حکمیت بر اساس کتاب خدا و سنت شکل بگیرد، اما وقتی خلاف این مسئله عمل کردند، امام علی(ع) به هیچ وجه زیر بار نتیجه جریان حکمیت نرفتند.
بنابراین بر اساس برخی مناسبات، پیماننامههایی بین مسلمانان و دشمنان وجود داشت، اما این معاهدات بر اساس اصول و باورهای اصیل اسلامی بود و اگر هرگونه نقضی از سوی دشمنان شکل میگرفت، مورد پذیرش پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) قرار نمیگرفت. در یک کلمه میتوانیم بگوییم عزت و اقتدار اسلامی را در پیمانهای پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) میتوانیم به وضوح مشاهده کنیم.
صالحیت باید همراه با کارآمدی در پستهای حکومتی باشد
* یکی از چالشهای بزرگ اجتماعی در طول تاریخ اسلام عدم به کار گماردن افراد در منسبهای حکومتی بر اساس شایستگیهای آنهاست که از یک نوع بیعدالتی هم ناشی میشود. همگان هم میدانند این مسئله باعث پسرفت جامعه میشود. نظر شما در این باره چیست؟ آیا باید بپذیریم اینکه فرد مدیر خوبی است، اما از دانش کافی برخوردار نباشد، در هر پستی میتواند قرار بگیرد؟
اتفاقاً امیرالمؤمنین(ع) برخی از شاخصههای افراد برای انتساب آنها در پستهای حکومتی را معرفی کردند. در بخشی عهدنامه حکومتی امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر درباره شاخصههای کارگزاران میخوانیم: «... سپس به دودمانداران و صاحبان خانمانهاى صالح و سوابق خوب بپیوند؛در بین آنها با دلاورمردان و شجاعان و بخشندگان و جوانمردان رابطه برقرار برقرار کن، زیرا آنها جامع بزرگوارى، و شاخه هایى از خوبى و احسانند. ثمَّ الْصَقْ بِذَوِى الَحْسابِ وَ اَهْلِ الْبُیُوتاتِ الصّالِحَةِ وَ السَّوابِقِ الْحَسَنَةِ. ثُمَّ اَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجاعَةِ وَ السَّخاءِ وَ السَّماحَةِ جِماعٌ مِنَ الْکَرَمِ، وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ». این مسئله مقداری نیاز به تبیین و معرفی مصادیق دارد.
خود حضرت تلاش داشتند کسی را انتخاب کنند که واجد تمام این ویژگیها باشند. لذا به این معنا نیست که تمام منسوبین حضرت دارای تمام این ویژگیها باشند. به کارگزاران خویش هم سفارش میکردند زیردستان و مدیران خود را با این شاخصهها بسنجند.
اما ویژگیها و شاخصههایی که امیرالمؤمنین(ع) در انتخاب کارگزاران مدنظرشان بود، انتخاب افراد صالح و در عین حال کاردان و کارآمد بود. بنابراین تنها شایستهسالاری ملاک انتخاب مدیران و مسئولان نیست بلکه در کنارش باید کارآمد هم باشند. کارآمدی هم یعنی در وهله اول از حیطه مدیریتی خود آگاهی لازم و دانش کافی را داشته باشد. امیرالمؤمنین(ع) علاوه بر تقوای افراد، به لیاقت و کارآمدی منسوبان حکومتی دقت کافی داشتند.
از جمله این افراد، قیس بن سعد است. وی حاکم مصر بود. یعنی امیرالمؤمنین(ع) اولین فردی که به عنوان والی مصر از مدینه راهی میکند، چنین شخصی است. با وجود آنکه امام(ع) به او فرموده بود با خود نیروی نظامی همراه ببرد، او از این کار صرفنظر کرد؛ زیرا با توجه به شرایط مدینه، میدانست خود حضرت احتیاج به نیروهای نظامی دارد. با این حال والی مصر میشود و با درایت خوب به اداره آنجا میپردازد. به گونهای مصر را اداره کرده بود که توانایی هرگونه اقدام را از مخالفان امیرالمؤمنین(ع) گرفته بود.
معاویه هرچه تلاش کرد او را به سوی خود جذب کند، نتوانست. این ملعون که نتوانست در نهایت قیس را از راه به در کند، شروع به ترور شخصیتی ایشان کرد. یکی از شایعاتی که به قیس نسبت دادند، ارتباط وی با بنیامیه بود.
قیس بن سعد مصداقی از کارگزارِ سوابِقِ الْحَسَنَةِ
* مقداری از سوابق ایشان توضیح میدهید.
او یکی از افرادی است که در ولایت علی(ع) ثابتقدم بود، اما امیرالمؤمنین(ع) برای حفظ جان و آبروی قیس، حکومت مصر را از وی گرفت و جای ایشان محمد بن ابیبکر را فرستاد. قیس حتی پس از آنکه حضرت به شهادت رسید، در کنار امام مجتبی(ع) همچنان حضور داشت. وی جانشین عبید الله بن عباس که از پسرعموهای امام علی(ع) بود، منسوب بود. عبیدالله بعدها فریب معاویه را خورد و به او پیوست. با این حال قیس همچنان در ولایت اهلبیت(ع) ثابتقدم ماند. حتی زمانی که معاویه بر کوفه مسلط شد، باز همچنان به رویه خود ادامه داد.
نوادگان قیس در آندولس افتخار شیعیان بودند
جالب است که بدانید بعدها فرزندان قیس در نواحی مختلف پراکنده شدند. حتی عدهای از آنها به غرب جهان اسلام و برخی به آندولس مهاجرت کردند که در آن زمان در اختیار مسلمانان بود. در آنجا پس از سقوط امویانِ آندولس در قرن پنجم، یک حکومت علوینسب به نام "حمودیان" شکل میگیرد که از نسل ادریسیان بودند. ادریسیان حکومتی در شمال آفریقا بود که مؤسس آن، فردی به نام ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی(ع) بود. بعدها نوادگان اینها حکومت امویان آندولس را ساقط کردند و حکومتی به نام حمودیان تأسیس کردند. در آنجا برخی از نوادگان قیس بن سعد اظهار تشیع میکنند؛ از این جهت افتخار شیعیان هم بودند. حتی یکی از شاعران دربار حمودیان از نوادگان قیس بن سعد است که نه تنها به تشیع خود افتخار میکند بلکه افتخار میکند از اینکه قیس از نیاکان او از دوستداران امیرالمؤمنین(ع) بود. میگوید: «و وَالا أبی قِیسون أباکَ عَلیِّ العُلَی؛ فخیم فی قلب ابن هند له غل در این شعر علاوه بر اشاره به ولا و دوستی و همراهی قیس با امام علی(ع) به کینه و دشمنی پسر هند یعنی معاویه با او اشاره کرده است. از این جهت است که « اَهْلِ الْبُیُوتاتِ الصّالِحَةِ» اهمیت مییابد.
* پس چرا در دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) افراد ناصالحی را در پستهای حکومتی شاهدیم. علت این امر چیست؟
تمام کارگزاران ناشایستی که در حکومت امیرالمؤمنین(ع) حضور داشتند، دستاورد کارگزاران حاکمان پیشین بودند. در واقع حضرت که در عهدنامه مالک اشاره دارند از اشخاصی استفاده کن که «اَهْلِ الْبُیُوتاتِ الصّالِحَةِ» و «السَّوابِقِ الْحَسَنَةِ» هستند، خود نیز مقید بودند. به طور طبیعی حضرت نمیتوانست بلافاصله با تثبیت حاکمیت خویش بر جهان اسلام، همه آنها را پاکسازی کند بلکه به مرور زمان سعی میکرد عزلشان کند. لذا زمانی که مردم با امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیعت کردند و حکومت را به عهده گرفتند، در اولین گام تا جایی که میتوانست به اصلاح ادارى دستگاه حکومت پرداخت و کارگزاران فاسق و نالایق پیشین را برکنار و افرادى شایسته و کارآمد را به خدمت گمارد.
اشعث دارای سوابق حسنه نبود و فتنه کرد
یکی از افرادی که بر اصرار بر حفظ سمت خود داشت، اشعث بود. اتفاقا جالب است که نه در خانه افراد صالح رشد کرد و نه سوابق حسنه داشت بلکه برعکس این گزارهها بود؛ لذا میبینیم چقدر در طول حکومت امیرالمؤمنین(ع) نفاق به خرج داد و فتنه آفرید. جریان نفاق او در قضیه جنگ صفین شهره عام و خاص است. وی توسط عثمان کارگزار آذربایجان شد و عثمان هر سال، صدهزار درهم از مالیات آذربایجان را به او مىبخشید. از این جهت او در مصرف اموال مسلمانان، براى خود محدودیتى قایل نبود.
اما درباره سوابق او به گواه تاریخ میتوان گفت اشعث سابقه خوبی در اسلام نداشت. در زمان ابوبکر مرتد شد و مسلمانان او را اسیر کردند، ابوبکر او را بخشید و به درخواست وى، خواهر خود، امّ فروه، را به تزویجش درآورد. ابن قتیبه مىنویسد: «اشعث بن قیس کسى بود که در حالى که مردان دیگر پیاده بودند، او سوار بر مرکب خود حرکت مى کرد.» نشان از تکبر او داشت. ابن ابیالحدید نیز او را مذمت کرده است.
آقازادگان ناخلفی که قاتل دو امام معصوم شدند
حتی از امام صادق(علیه السلام) درباره اشعث و خاندان او روایت شده است که اشعث بن قیس در ریختن خون امیرالمؤمنین شرکت داشت و دخترش، جعده، امام حسن را مسموم کرد و محمد، فرزندش در ریختن خون امام حسین علیه السلام شریک بود.
انتهایپیام/