نگاهی به "دیدن این فیلم جرم است" | آیا این فیلم سرآغاز تفرقه میان هواداران انقلاب خواهد بود؟
با آغاز نمایش فیلم در جشنواره فیلم فجر، نظرات متفاوتتری منتشر شد که خبر از اختلاف نظر فراوانی درباره محتوای این فیلم میداد. حال آنکه رسانههای جبهه فرهنگی انقلاب، در مواجه با فیلم دچار اختلاف نظر فراوانی شدند.
خبرگزاری تسنیم- ایمان هادی
قبل از شروع جشنواره فیلم فجر، برخی رسانهها و فعالان فضای مجازی با گرایش انقلابی، خبر حضور اثر سینمایی متفاوتی در جشنواره با عنوان «دیدن این فیلم جرم است» میدادند که در اغلب نوشتهها، حامیان اثر، آن را خاص، متفاوت و پیشرو معرفی و ارزیابی میکردند.
الزاما اگر به خط فکری حامیان فیلم اشاره کنیم، اغلب کسانی که از فیلم در فضای مجازی و مبطوعات حمایت کردند، فعالان فرهنگی هستند که سینما را به ما هو سینما تحلیل نمیکنند و اغلب سینما را به ماهو سیاست میشناسند. در مورد این اثر خاص، اغراقهای عجیبی در فضای مجازی منتشر شد. فیلم هنوز در جشنواره اکران نشده، یک تشتت و یک شکاف در میان فعالان جبهه فرهنگی بوجود آمد.
با آغاز نمایش فیلم در جشنواره فیلم فجر، نظرات متفاوتتری منتشر شد که خبر از اختلاف نظر فراوانی درباره محتوای این فیلم میداد. حال آنکه رسانههای جبهه فرهنگی انقلاب، در مواجه با فیلم دچار اختلاف نظر فراوانی شدند.
با طرح این موضوع یک سئوال اساسی پیش میآید. اگر «دیدن این فیلم جرم است» این دوپارگی را در میان فعالان انقلابی، ایجاد کرده، از میزان اختلاف نظرها میتوان اثبات کرد که خروجی فیلم نه تنها به مفهوم وحدت ملی نزدیک نمیشود، بلکه به انشقاق و شکاف در فرهنگ انقلابی دامن خواهد زد. این فیلم چون مضمون سیاسی دارد، شکل این شکاف را تبدیل به یک گسل خواهد کرد.
وقتی «دیدن این فیلم جرم است» موجب اختلاف نظر در میان فعالان جبهه فرهنگی انقلاب میشود، آیا میتواند میان سایر اقشار و تفکرات، پیوندی سمپاتیک با انقلاب ایجاد کند؟
وقتی فیلمی را منتسب به جبهه انقلاب میکنند، نخستین کارکرد فیلم باید زمینه ساز وحدت رویه باشد، نه اینکه در جبهه فعالان انقلابی، اختلاف نظرات دامن گیر بوجود آورد.
به همین دلیل میتوان گفت که عدم وحدت رویه در نسبت با یک اثر هنری، با توجه به مضمون فیلم، آسیب سیاسی بزرگی را میان نیروهای مومن به انقلاب ایجاد میکند.
بزرگترین خطر فیلم همان نگرهای است که در شرایط کنونی در فضای مجازی وجود دارد و برخی فعالان فرهنگی با گرایش انقلابی از آن تمجید میکنند و گروه دیگر فیلم را اثری تفرقه برانگیز توصیف میکنند.
یک تبعه انگلیسی – ایرانی که همسرش در دهه شصت اعدام شده، در شب تولدش، به همسر یک بسیجی صدمات فیزیکی میزند و توسط نیروهای بسیجی دستگیر میشود و پس از دستگیری، تمام دستگاههای امنیتی – نظامی کشور بسیج میشوند تا فرد دو تابعیتی را آزاد کنند، چون در شرایط تحریم برای کشورمان نفت میفروشد. چگونه میتوان چنین فیلمی را انقلابی دانست؟
بحثانگیزترین بخش فیلم، قسمتی است که فرمانده بسیج با درجه سرهنگی وارد معرکه میشود و با سایر دستگاههای امنیتی و دولتی همسو میشود تا فرد خاطی را آزاد و روانه توکیو کند. بسیج یعنی سپاه و سپاه یعنی بسیج. چه تفاوتی میان این دو وجود دارد، آیا حریت بسیج با نسبت دادن چنین انگاره نمایشی، تخریب نمیشود؟
نویسندگان و منتقدان سینمای انقلاب در تاسی از پیام رئیس جمهور به هنرمندان در سال 1392 تاکید بر سینمای امید دارند وقتی شرایط روایی و دراماتیک فیلم طوری طراحی شود که نیروهای بسیجی، مقابل سایر نهادهای امنیتی، اسلحه میکشند و در نهایت به خاطر مصلحت، بهرهبری از یک تابعه انگلیس و دلال نفتی، خلع سلاح میشود، این فیلم جز ناامیدی چه تلقی و مفهومی را در میان افکار عمومی بوجود خواهد آورد؟
مگر همین بسیجیها و سپاهیها نبودند که سربازان آمریکایی و انگلیسی را در مرزهای آبی ایران دستگیر کردند و آنان از ترس، دچار ادرار ناخواسته شدند؟!
موافقان فیلم واژه نظیر «سینمای آرمانی» را وارد ادبیات ژورنالیسم سینمایی کردهاند که با مفهوم سینمای امید تعارض جدی دارد. «دیدن این فیلم جرم است»، اساسا ضد آرمان است. با این حساب چگونه میتواند در تقسیمبندی سینمای آرمانی جای داشته باشد؟در واقع گفتمان سینمای آرمانی در ساختار، مضمون، محتوا و حتی سکانس به سکانس فیلم به ضد خودش بدل میشود.
دامنه فکری رسانهای جبهه انقلاب چقدر باید به بن بست رسیده باشد که در معرفی چند فیلم پیشنهادی فجر از عبارت "سینمای آرمانی" استفاده کند.
عبارتی که فریدون جیرانی ساخت و لقلقه فکری جریان انقلابی شد. سینمای آرمانی دقیقا برگرفته از گفتمان فرهنگی سوسیالیستی – کمونیستی رژیم شوروی سابق توسط یک سینماگر ژورنالیست وارد فرهنگ سینمایی ما میشود.
آنطور که در فیلم نمایش داده میشود، وقتی قانون یک کشور را مصلحتگرایان، به گروگان گرفتهاند، آرمان معنی مضحکی نخواهد داشت؟
همانطور که اشاره شد، آرمان نسبت تناتنگی با مفهوم امید دارد، وقتی فیلم تمامی درها را به سوی ضد قهرمانش، امیر (مهدی زمینپرداز) میبندد، در واقع فیلمساز دارد مسیر امید را مسدود میکند.
اما طرح مسائل مطرحه شده بدون اثبات با اسلوب نقد چندان فایدهای ندارد. برای بررسی و ارزیابی فیلم به همان واژه کمونیستی جیرانی با عنوان سینمای آرمانی برای بررسی فیلم اکتفا میکنیم.
آرمان چه نسبتی با گفتمان فیلم دارد؟ در این فیلم تمام آرمانهای یک بسیجی، نخستین سلول انقلابی کشور، در مقابل دستگاه عدالت از میان میرود. او در ماجرای گروگانگیری فیلم خواستار حضور مقام بلند پایه قوه قضائیه، آیتالله یثربی است که هیچگاه به فریادرسی ضد قهرمان فیلم یعنی امیر(مهدی زمین پرداز) نمیرسد و در محل حاضر نمیشود.
هیچ گزارشی دال بر این اتفاق در متن فیلم به قوه قضائیه گزارش نمیشود، از منظر سازندگان گویی بود و نبود قوه قهریه به عنوان یک ناظر بالادستی در کشور تفاوتی ندارد.
نیت اول سازندگان این بوده که فیلمی درباره نفوذ بسازنند. فیلم قلادههای طلا هم اثری درباره نفوذ است. فیلمی که جسورانه نشان میدهد یک مقام بلند پایه امنیتی نفوذی است. اما در کنار این نفوذی کامران(امین حیایی) و چند نفر دیگری هستند که در سیستم نفوذی را به دامن میاندازند و در پایان فیلم کل سیستم را تطهیر میکنند.
سازندگان «دیدن این فیلم جرم است» هم ظاهرا چنین قصدی داشتهاند. اما نتیجه کارشان چگونه شده؟ هیچ نقطه سفیدی، هیچ قهرمانی که سیستم را تطهیر کند وجود ندارد. حتی مامور نیروی انتظامی که ماجرا را فهمیده و به صورت شفاهی با امیر همراهی میکند، توسط نیروهای امنیتی بازداشت میشود. در لایه اول فرمانده بسیج در خدمت نفوذیها – بخوانید وابستگان به انگلیس – است، در لایه دوم نیروی انتظامی، لایه سوم نیروهای امنیتی، لایه چهارم وابستگان شورای عالی امنیتی همه در پی آزادی تبعه انگلیسی و آزادی او هستند.
چه کسی در میان مقامات عالی در سطوح تصمیم گیرندگان، آنطور که در فیلم نمایش داده میشود،نفوذی نیست؟ همه نفوذیاند؟ همه برای وابسته انگلیسی احترام قائلاند. حتی عموی امیر که سردار خطاب میشود و از فرماندهان ارشد سپاه است اقدام به خلع سلاح کردن امیر میکند و در پایانی که عمو دست انگلیسی را میفشارد، نوعی کلاه بر سر مخاطب گذاشته میشود. چون هیچ فرمانده سپاهی در مقابل ظلم خارجی تسلیم تصمیمات مصلحتی نخواهد شد و القا تسلیم فرمانده سپاه چه تلقی و برداشتی در افکار عمومی پمپاژ خواهد کرد؟
فیلمهای آمریکایی معترضانه که فرد علیه سیستم بنا بر هر دلیلی، مثل بیعدالتی دست به اقدام عملگرایانه میزند، فرمول معین و مشخصی دارد.
در این دست آثار سینمایی هیچگاه سیستم ناکارآمد و ناعادلانه تصویر نمیشود، بلکه یک یا چند فرد ناکارآمد،نمایش داده میشوند و در نهایت ضد قهرمان یا قهرمان سیستم را تطهیر میکند. در این فیلم همه در خدمت انگلیساند و از خون یک بچه سقط شده در رحم مادر مومن و انقلابی میگذرند. این انگاره و تلقی خطرناک، همان برداشتی است که برخی جریان ها سعی میکنند، مثل سمی مهلک به افکار عمومی القا کند. آیا فهمیدن این موضوع اینقدر برای مولفان و سازندگان دشوار است؟
انتهای پیام/