اینجا سفارتخانه است یا جاسوسخانه؟
پوریزدانپرست درباره ۱۳ آبان ۵۸ میگوید: لحظاتی نگذشته بود که بنیصدر پشت تلفن قرار گرفت و شروع به صحبت کرد. دانشجویان از ایشان پرسیدند: «آیا اینجا سفارتخانه است یا جاسوسخانه؟!» او سکوت معنیداری کرد و از اتاق اسناد خارج شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، تاکنون آثار متعددی درباره نحوه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، سفارت سابق این کشور در ایران، منتشر شده که تلاش دارد از زوایای مختلف به این واقعه مهم بپردازد. از جمله آثاری که در این رابطه به چاپ رسیده، کتاب «روز خدا»، نوشته سید هاشم پوریزدانپرست است. او که خود از حاضران در تسخیر لانه جاسوسی و از دانشجویان پیرو خط امام(ره) است، تلاش دارد در این کتاب فراتر از نگاه جانبدارانه و با نگاهی تاریخی به این واقعه، زمینههای ایجاد آن و علل اهمیت آن بپردازد.
کتاب از فصول مختلفی تشکیل شده است. متن اولیه این پژوهش دربرگیرنده خاطرات شخصی راوی در کنار اطلاعات و گزارشهای مطبوعاتی موجود در کشور در مورد حادثه تسخیر لانه جاسوسی و مشتمل بر چهار هزار صفحه بوده است که در این کتاب تنها خاطرات راوی از میان آنها استخراج و مورد استفاده قرار گرفته است و نویسنده نیز در کنار آن نیز سعی کرده هرجا که نیاز بوده است پاورقیهایی را نیز برای تکمیل اطلاعات موجود در کتاب به کار ببندد.
کتاب «روز خدا» در ابتدا با موضوع بررسی علل و زمینههای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا درایران آغاز میشود و برای این موضوع به موضوعاتی چون غائله گنبد، عدم همراهی دولت موقت با سیاستهای انقلاب اسلامی و مروری بر فعالیتها و ترور شهید مطهری و نیز فعالیتهای سیاسی و مطبوعاتی بنی صدر و رحلت آیتالله طالقانی میپردازد. متن این کتاب در ادامه شامل روزشمار 24 روز از حضور راوی در لانه جاسوسی است که شامل روزنوشتهای وی درباره مشاهدات خود در این مکان است.
در بخشهایی از این کتاب که مربوط به اولین روز حضور در لانه جاسوسی آمریکاست، میخوانیم:
یکشنبه
13 آبان 1358 هجری شمسی
13 ذیالحجةالحرام 1399 هجری قمری
4نوامبر 1979 میلادی
روز خدا
پیرو دعوت شورای انقلاب، جمعیت زیادی از مردم تهران در سالگرد تبعید حضرت امام به ترکیه در سیزدهم آبان 1343 به علت اعتراض ایشان به تصویب لایحة کاپیتولاسیون، همچنین اولین سالگرد شهادت دانشآموزان در دانشگاه تهران، دست به راهپیمایی زدند. قرار بود راهپیماییکنندگان پس از پیمودن مسیرهای راهپیمایی در زمین چمن دانشگاه تهران تجمع کنند، اما جمعیت کوچکی از دانشجویان در مسیر راهپیمایی، با رسیدن به سفارت آمریکا، به سوی لانه جاسوسی یورش بردند و از درهای آن بالا رفتند و آنها را گشودند. به این ترتیب انقلاب دوم که انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بود، آغاز شد.
انقلاب دوم
این دانشجویان متشکل از دانشجویان چهار دانشگاه بزرگ شهر تهران، یعنی دانشگاه صنعتیشریف، دانشگاه ملی (شهیدبهشتی)، دانشگاه تهران و دانشگاه پلیتکنیک (امیرکبیر) بودند. ابتدا تجمع در چهارراه بهار ـ طالقانی شکل گرفت و مردم از خیابان طالقانی به سمت دانشگاه تهران که در انتهای خیابان آیتالله طالقانی واقع شده است، حرکت کردند.
خیابان طالقانی با دوربینهای مداربسته بزرگی که روی دیوارهای سفارت نصب شده بود، کاملاً تحت کنترل حراست سفارت آمریکا بود، بنابراین راهپیمایی باید کاملاً عادی انجام میشد.
نقش زنان در تسخیر لانه جاسوسی
وسایل مورد نیاز برای بریدن قفل و زنجیر در ورودی، مخفیانه توسط خواهران دانشجو و زیر چادرهایشان به محل آورده شد. با رسیدن به در اصلی سفارت، دانشجویان به طور طبیعی به راهپیمایی خود ادامه دادند. مأموران شهربانی کنار در ایستاده بودند، با توجه به اینکه این راهپیمایی و تظاهرات کوچک چهارصد و پنجاه نفره برایشان بسیار طبیعی و عادی بود، با بیتفاوتی ناظر آن بودند. با گذشتن عدهای از دانشجویان از مقابل در اصلی سفارت و درحالی که دانشجویی مشغول فیلمبرداری و دیگری مشغول عکسبرداری از صحنه بود، دستور تهاجم توسط یکی از دانشجویان که مسئول این کار بود، داده شد. تهاجم به سمت در اصلی سفارت واقع در خیابان آیتالله طالقانی آغاز شد. عدهای از دانشجویان به سرعت از میلههای در بالا رفتند و به داخل سفارت پریدند. خواهران دانشجو قیچیهای آهنبُر بزرگ را از زیر چادرهایشان بیرون آوردند. به سرعت زنجیرهای در ورودی بریده و درِ لانةجاسوسی به روی سایر دانشجویان باز شد.
با توجه به امکان ورود سایر افراد به سفارت، قرار بود پس از ورود دانشجویان به داخل محوطه، هر یک از آنان عکسهای کپی شدهای از امام را به گردن خود بیاویزند و بازوبندهایی را که قبلاً در اختیار آنان گذاشته شده بود، به بازویشان ببندند. با این اقدام افراد غیردانشجو به بیرون هدایت شدند. مساحت سفارت حدود 14 هکتار با یک زمین چمن و یک ساختمان کوچک در کناره آن بود. بقیه فضای سفارت به خصوص قسمت جنوبی و شرقی آن با درختان بلند پوشیده شده بود و مانند باغی زیبا و رؤیایی به نظر میرسید. در کنار خانه سفیر یک استخر و اصطبل، و در میانه سفارت نیز یک زمین چمن و محوطهای برای پارک ماشینها وجود داشت.
دانشجویان در همان لحظههای اول، تمامی ساختمانهای محوطه سفارت را به تصرف خود درآوردند؛ اما نگهبانان سفارت با توجه به اشرافی که از طریق دوربینهای مداربسته بر تمام درها، محوطه و حتی خیابانهای اطراف داشتند، سریع درهای ساختمان مرکزی را بستند و شروع به دفاع در مقابل آنها کردند.
تمام تلاش دانشجویان این بود که به هر صورتی و هرچه سریعتر وارد ساختمان شوند، تا از نابودی اسناد جلوگیری کنند. اما نفوذ به ساختمان از طریق درها و پنجرهها که با میلههای آهنی توپر و شیشههای کلفت سهسانتی ضدگلوله پوشیده شده بودند، میسر نشد. در نهایت، با شکستن یکی از پنجرههای زیرزمین دانشجویان توانستند راههای نفوذ به آنجا را پیدا کنند و به رغم مسلح بودن نگهبانان، از این طریق وارد زیرزمین ساختمان شوند که با عکسالعمل نگهبانان و پرتاب گاز اشک آور روبهرو شدند.
مأموران ویژه و نظامی آمریکایی که در این ساختمان مستقر بودند، با بستن درهای ساختمان موفق شدند حدود سه ساعت دانشجویان را معطل و در این فرصت هر آنچه را موجب رسوایی آنان میشد، نابود کنند.
دانشجویان با دست خالی و روحیه شهادتطلبی این تهاجم را سازماندهی و از به کاربردن سلاح خودداری کرده بودند. هدف این بود که اگر آمریکاییها دانشجویان را با سلاح مورد هدف قرار دادند، اجساد شهدای احتمالی میان مردم آورده و به این ترتیب، وظیفة تسخیر لانةجاسوسی به مردم سپرده شود.
در لحظاتی که ساختمان در محاصره دانشجویان بود، آنها برای اینکه نگهبانان ساختمان نتوانند از اوضاع بیرون مطلع شوند، دوربینها را به طرق مختلف از کار انداختند. این اقدام، نگهبانان را دچار دردسر کرد و آنان مجبور شدند از طریق پنجرهها که تا ارتفاع بلندی با شیشههای ضدگلوله و قوطیهایی پر از شن پوشیده شده بودند، دانشجویان را تحت نظر بگیرند.
روزی که آمریکا در برابر ملت ایران زانو زد
پس از سه ساعت مقاومت، مأموران آمریکایی در اصلی ساختمان مرکزی را گشودند و کسانی که در ساختمان حضور داشتند، درحالی که دستهایشان را روی سرشان گرفته بودند، خود را تسلیم کردند. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بلافاصله چشمان آنان را بستند و با فریادهای «اللهاکبر»، «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر شاه» این لحظه های بیمانند در تاریخ را گرامی داشتند. سپس پرچم آمریکا را که بر فراز این ساختمان به اهتزاز درآمده بود، با فریاد اللهاکبر به پایین کشیدند.
عکسهایی که در این لحظه ها برداشته شد، به عنوان سمبل و نشانه استیصال دولت آمریکا در برابر امام، دانشجویان مسلمان پیرو خط ایشان و ملت ایران درآمد.
سکوت معنادار بنیصدر بعد از کشف ابزار جاسوسی آمریکا
همچنین در بخشهایی از این کتاب به ابزار جاسوسی آمریکا در سفارتخانه اشاره شده است. در بخشهایی از این فصل میخوانیم:
در سمت راست و انتهای راهرو، دری شبیه گاوصندوقهای بزرگ بانک با قفل رمزدار وجود داشت که دوربینی بالای آن نصب بود. به این ترتیب مأموران ویژهای که در این اتاق بودند، به خوبی میتوانستند هر کسی را که در دالان طبقه دوم بود، مشاهده کنند. اتاق اسناد و اتاق مخابرات سفارت، پشت این در قرار داشت و زمانی که دانشجویان بیرون ساختمان معطل شده بودند، مأموران ویژه مشغول نابود کردن اسناد و میکروفیلمهای بسیار سری موجود در این اتاقها بودند.
دانشجویان پس از گشودن اتاق اسناد، با انبوهی از کاغذهای رشتهشده در پای دستگاه رشتهکن و سه بشکه بزرگ پر از کاغذ و میکروفیلم پودرشده پشت دستگاه پودرکن مواجه شدند و متأسفانه، از دسترسی به اسناد سفارت آمریکا در تهران که مرکز خاورمیانهای وزارت خارجه آمریکا بود، محروم شدند.
اینجا سفارتخانه است یا جاسوسخانه؟
در این اتاق و پشت دستگاههای سند رشتهکن و سند پودرکن، دستگاهی به ارتفاع تقریباً دو متر وجود داشت که بعداً روشن شد دستگاه کنترل تلفن است و به راحتی میتواند تا ده هزار شمارة تلفن را در شهر تهران کنترل کند. جاسوسان آمریکایی با دادن شماره تلفن مورد نظر خود به این دستگاه، میتوانستند مکالمهها را بدون اینکه طرفین مذاکره متوجه شوند، شنود کنند.
در یکی از روزها یکی از اعضای هیأت دولت موقّت که احتمالاً آقای عزتالله سحابی، وزیر امور خارجة دولت موقت بود با چند نفر همراه به بازدید سفارت آمدند. دانشجویان آنان را به اتاق اسناد و مخابرات بردند تا امکانات موجود در آن را به آنها نشان دهند. ایشان با دیدن اتاق اسناد، امکانات جاسوسی موجود و دستگاه کنترل تلفن و شنیدن سخنان دانشجویی که توضیح میداد، پرسید: آیا این دستگاه میتواند تلفن خانه رئیسجمهور را نیز کنترل کند؟ برادر دانشجو پاسخ داد که برای این دستگاه تفاوتی ندارد؛ سپس شماره تلفنی را که دانشجویان برای تماسهای اضطراری با ابوالحسن بنیصدر (رئیس جمهور وقت در آن زمان)، در اختیار داشتند، به دستگاه دادند. لحظاتی نگذشته بود که بنیصدر پشت تلفن قرار گرفت و شروع به صحبت کرد. دانشجویان از ایشان پرسیدند: «آیا اینجا سفارتخانه است یا جاسوسخانه؟!» او سکوت معنیداری کرد و از اتاق اسناد خارج شد...».
انتشارات سوره مهر «روز خدا» را در 340 صفحه منتشر کرده است.
انتهای پیام/