عبدالله شهبازی: سهم ۵۰درصدی ایران از "خزر" مبنای تاریخی ندارد
"اگر ایران در دوران پهلوی حکومتی «ملی» بود و روابطی مشابه با هند دوران نهرو با شوروی داشت، سهم ما از دریای خزر در چند موقعیت استثنایی و عالی بهسود ایران میتوانست تعیین شود..."
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، عبدالله شهبازی مورخ تاریخ ایران در کانال شخصی خود مطلبی درباره ادعای اخیر برخی در داخل و خارج کشور درباره سهم 50درصدی ایران توضیحاتی ارائه داد.
- بیشتر بخوانید
به گزارش تسنیم، پس از 21 سال بحث و گفتوگو درباره تعیین رژیم حقوقی دریای خزر، سران 5 کشور حاشیه این دریا کنوانسیون رژیم حقوقی دریای خزر را بدون مباحث تحدید، حدود بستر و زیربستر و تعیین خطوط مرزی در آکتائوی قزاقستان تعیین کردند.
محمود صادقی عضو فراکسیون امید مجلس شورای اسلامی و استاد حقوق دانشگاه تربیت مدرس در توئیتی مدعی شد که "سهم ایران از دریای خزر از 50درصد به 11درصد رسیده است."، ادعایی که با واکنش برخی حقوقدانان مواجه شد چراکه بهگفته کارشناسان سهم ایران و شوروی از خزر حالت "مشاع" داشته است.
متن یادداشت عبدالله شهبازی درباره سهم ایران از خزر بهشرح زیر است:
تبلیغاتی که از دیروز شروع شده درباره «سهم 50درصدی ایران از دریای خزر»، که گویا اکنون بهشدت تنزل یافته، مبنای تاریخی و حقوقی ندارد و تبلیغات سیاسی (پروپاگاندا) است. چند بار در فیسبوک و در گروه تلگرامی توضیح دادهام.
حکومت رضا شاه اندکی پس از انقلاب 1917 و صعود بلشویکها در روسیه و گسترش آن به باکو و همسایگی ایران مستقر شد که مقارن بود با پایان جنگ «روسهای سفید» (ژنرالهای روسی مخالف حکومت بلشویکی) علیه نظام سیاسی جدید شوروی. این جنگ شالوده تخاصم شوروی با غرب است و در تاریخنگاری گاه «جنگ چرچیل» خوانده میشود (چرچیل جوان تا سال 1921 وزیر جنگ بریتانیا بود). برخی محققین معتقدند اگر این رویه خصمانه علیه شوروی جدید نبود مسیر تاریخ بهشکل دیگر میتوانست رقم خورد.
در این فضا، رضا شاه میتوانست سهم ایران از دریای خزر را با حکومت جدید شوروی تعیین کند ولی نکرد و این مسئله مهم و حیاتی برای ایران مبهم ماند. چرا؟ دریای خزر هیچگاه تماماً متعلق به ایران نبوده برخلاف خلیج فارس.
ولی در زمان استالین این امکان هم برای رضا شاه و هم برای حکومتی که محمدرضا شاه جوان در رأس آن بود پس از شهریور 1320 (در زمان احیای ماجرای جنجالی نفت شمال پس از پایان جنگ دوم جهانی) وجود داشت که طی قراردادی سهم ایران را در دریای خزر بهطور کاملاً مشخص تعیین کنند ولی نکردند. اگر آن زمان، بهخصوص زمان رضا شاه، سهم ایران در دریای خزر تعیین میشد، اگر 50 درصد سهم ایران نمیشد بالاخره میتوانست 30 درصد باشد، به این دلیل، پس از فروپاشی اتحاد شوروی و تبدیل دریای خزر به حوزه مالکیت 5 کشور مجاور آن، سهم ایران بهشدت کاهش یافت.
مسئله مهم بعدی ماجرای جنجالی نفت شمال است که دو بار بحرانی شد؛ یک بار اواخر احمد شاه و جنگ نفتی در ایران و بار دیگر پس از شهریور 1320 و دولت محمد ساعد مراغهای. در ماجرای نفت شمال، برخورد ایران به شوروی، که به نفت ایران نیاز داشت، خصمانه بود در حالی که مخفیانه و حتی علنی در حال مذاکره با رویال داچ شل و استاندارد اویل بود برای اعطای امتیاز نفت شمال به این دو کمپانی.
در مقابل، رضا شاه با اتخاذ سیاست ناسیونالیسم افراطی ایرانی سبب شد حاکمیت ایران بر خلیج فارس (که قلمروی نفوذ ایران بود) بهکلی از دست رود و حاکمیت وهابیون بر جنوب خلیج فارس تأمین شود، به این معنا که حلقه واسطه حاکمیت ایران بر جنوب خلیج فارس عشایر عرب شیعی ایرانی بودند بهویژه بنیکعب. بنیکعب همیشه خود را ایرانی میدانست و حتی زمانی که دولت قاجاریه بهشدت مالیات مطالبه میکرد، و عثمانیها پیشنهاد کردند مالیات چندساله را ببخشند ولی تبعه عثمانی شوند، اعراب شیعی بنیکعب نپذیرفتند.
نقشه دریای خزر و سواحل کشورهای مختلف
عشایر عرب شیعی جزء مهمی از ایران بودهاند و سد استواری در مقابل تهاجم وهابیون به عتبات ولی سیاست ناسیونالیسم افراطی رضا شاه، که متکی بر عامل پیوندهای تاریخی اقوام متنوع ایرانی یعنی ساکن فلات ایران و عامل مذهب تشیع نبود، و فقط بر قومیت «ایرانی» و زبان فارسی تأکید میکرد، این عنصر مهم در اقتدار منطقهای ایران را از بین برد و اکنون کار به جایی رسیده که ما نهتنها در میان اعراب شیعی خوزستان بلکه در برخی مناطق سنینشین نیز با گرایشهای تجزیهطلبانه ضدایرانی مواجه هستیم.
اگر ایران در دوران پهلوی حکومتی «ملی» بود و روابطی مشابه با هند دوران نهرو با شوروی داشت، سهم ما از دریای خزر در چند موقعیت استثنایی و عالی بهسود ایران میتوانست تعیین شود و سهمی البته نه 50 درصد ولی مثلاً 30 الی 40 درصد برای ایران کسب کند. ولی حکومت رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی خط مقدم جبهه غرب علیه شوروی و در تحریکات و «جنگ سرد» علیه شوروی بهشدت فعال بودند و بنابراین منافع ملی ما را هم در دریای خزر و هم در خلیج فارس به باد دادند.
موقعیت اول، اوضاع سالهای اولیه اقتدار رضا خان (سردار سپه/ رضا شاه بعدی) است که ماجرای نفت شمال اوج گرفت و به قتل ماژور ایمبری در ماجرای مرموز سقاخانه آشیخ هادی تهران انجامید برای ممانعت از انعقاد قرارداد با کمپانی آمریکایی سینکلر اویل. این توطئه را کمپانیهای استاندارد اویل آمریکا و رویال داچ شل رقم زدند و نقش داشت در صعود و استقرار دیکتاتوری مهیب رضا شاه.
موقعیت دوم سال پایانی جنگ دوم جهانی بود که استالین بهشدت به قرارداد نفت شمال ایران امید داشت برای بازسازی صنایع نابودشده شوروی در جنگ جهانی دوم. دولت ساعد مراغهای، در همدستی با کانونهای غربی بهویژه کمپانی رویال داچ شل، رویهای محیلانه در پیش گرفت که خشم استالین را برانگیخت و به ماجرای غائله سالهای 1325ــ1324 آذربایجان و کردستان انجامید و سرانجام با وعده انعقاد قرارداد نفت شمال با استالین از سوی قوامالسلطنه ارتش سرخ ایران را ترک کرد و غائله آذربایجان و کردستان پایان یافت ولی قرارداد نفت شمال با شوروی منعقد نشد.
در مقابل، همانطور که در بالا نوشتم، برخلاف دریای خزر، خلیج فارس حوزه حاکمیت ایران بود ولی رضا شاه با تبدیل کردن ناسیونالیسم افراطی (شووینیسم) ایرانی به «ایدئولوژی» رسمی حکومت خود و حذف اقتدار اعراب شیعی ایران بر جنوب خلیج فارس این منطقه بسیار مهم را عمداً، و هماهنگ با سیاست بریتانیا، در کنترل کامل وهابیون و آلسعود قرار داد.
قبلاً چند بار بهتفصیل نوشتهام که اعراب شیعی بنیکعب استوارترین سد دفاع از وهابیون بودهاند و حلقه اتصال «ایرانیت» و «عربیت» و چنان به ایرانیت خود مباهی بودند که حتی در مقاطعی پیشنهادهای فریبنده عثمانی را نپذیرفتند که خود را تبعه عثمانی بخوانند.
انتهای پیام/*