خوزستان| کلکسیون خانگی جانباز اعصاب و روان دزفولی
غلامعباس جعفری به عملیاتهایی که در آنها حضور داشته و مجروحیتهایش اشاره میکند و میگوید: در بیشتر عملیاتها از جمله سال۶۳ هورالهویزه «عملیات بدر، شیمیایی » سال۶۴ فاو «والفجر۸، شیمیایی » پدافندی سال ۶۲ «والفجر۸» حضور داشتم.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از دزفول، آرام آرام از پلههای زیر زمین پایین میرفتم و با خودم میگفتم «حتما باید خیلی جالب باشد!» به پله آخر که رسیدم و پایم را روی زمین گذاشتم، درستی آن چه که در سر داشتم برایم ثابت شد. موزهای خانگی و جذاب با خاطراتی به وسعت 8سال دفاع جانانه و مقدس ایران. موزهای که ثمره عشق بازی با خاطرات یکی از رزمندههای دیروز و جانباز سرافراز اما پردرد امروز این مرز و بوم است.
هرچند مشابه این موزه را قبلا در اتاق عارف شهید سید هیبت الله فرج الهی دیده بودم اما همیشه دیدن این دست موزههای خانگی برایم لذت بخش بوده. این موزه هم برای خودش عالمی داشت و چه حرفها و خاطراتی که در قلب دیوارههای قدیمی خود پنهان نکرده بود. درست مثل صاحبش...
زیرزمینی که هم به خود و هم به دیگران قصهی تکراری، قدیمی ولی همچنان با اهمیت امنیت را یادآوری میکرد. آقای غلام عباس جعفری از نیروهای بازنشسته سپاه، از راز و رمز این موزه برایمان گفت؛ جالب بود، بعد از این همه سال هنوز هم که هنوز است با نگاهی امنیتی به ماجرا نگاه میکرد و به سختی لب به سخن باز میکرد.
روی دیوار زیر زمین همه چیز دیده میشد از تقدیرنامه ها و نقشه جنگی گرفته تا پوتین و چند مدل مین، پرچم ایران و پرچم سبز"علی ولی الله" و البته عکس رفیق شهیدش که روی دیوارنقش بسته بود و مدام اسمش را زمزمه میکرد. در ادامه روایت گریاش تصاویری را که از شهدا جمع کرده بود نشانم میدهد و میگوید: « ما را با خمینی میشناختند» خلاصه این که از تمام جملاتش عشق و علاقهی خدمت به وطن را به راحتی میشد فهمید.
برای آشنایی با وضعیت زندگیاش مصاحبهای با همسرش "سروگل جعفری" همسر جانباز«غلام عباس جعفری» ترتیب دادیم.
اولین چیزی که توجه ام را به خودش جلب کرد لبخند آرامش بخشی بود که بر صورتش نشسته بود. به چهرهاش نمیخورد جوان باشد اما بیتردید این سختی زندگی بود که او را پیر کرده بود نه گذر عمر. اما آنچه که تصور میکردم با چیزهایی که برایم گفت فاصلهی زیادی داشت "سرو گل جعفری" 27سال است که همسر جانباز "غلام عباس جعفری" میباشد. ثمره ی این ازدواج دو دختر و یک پسر است.
از نحوه آشنایی با همسر خود می گوید که: پسر دایی ام بود. زمانی که با او ازدواج کردم بعد از یک سال مطلع شدم که شیمیایی است.
همسرش با بیان اینکه با این نوع زندگی که هنوز هم رنگ و بوی جبهه را دارد عجین شده، میگوید: جنگ تمام شده اما جانبازان دفاع مقدس و خانوادههای شان آنها هنوز دارند خسارتهای جنگ را میپردازند. ای کاش مردم بدانند که جانباز اعصاب و روان بیمار روانی نیست و تفاوت این دو مثل تفاوت قطره و دریاست.
در ادامه غلام عباس جعفری ازعملیاتهایی که در آنها حضور داشته و نوع مجروحیتهایش میگوید: در بیشتر عملیاتها از جمله: سال63 هورالهویزه «عملیات بدر، شیمیایی » سال64 فاو «والفجر8، شیمیایی » پدافندی سال 62 «والفجر8، اصابت ترکش و واژگونی آمپولانس» سال 64 فاو «والفجر8، شیمیایی» سال65 شلمچه «کربلای5، اصابت ترکش» سال 65فاو «والفجر8، شیمیایی» سال 66خرمال «والفجر10، موج انفجار» و سال 67شلمچه «پدافندی، اصابت ترکش و موج گرفتگی» شرکت و مجروح شده ام .
همسرش از مشکلات عدیدهای ناشی از مجروحیت شیمیایی که گریبان گیرش شده است میگوید: جانبازان اعصاب و روان از مظلومیت مضاعفی برخوردارند ضمن اینکه خانوادههای ایشان نیز شریک دردهای جانباز هستند. زمانی که بیماریاش تشدید میشود، دیگر کسی جلودار او نیست. بدون دستگاه تنفس نمی تواند نفس بکشد مدام بیقراری میکند و هیچکس را نمیشناسد. در فصل تابستان بخاطر شیمیاییاش که از نوع تاول است، تمام بدن او شروع به تاول زدن میکند. بیخوابی هم که شریک هر شبش است. "سیر در گذشته" یکی از مشکلات اصلی جانبازان اعصاب و روان است که خاطرات آن دوران دائما برایشان تداعی میشود.
سرو گل جعفری از چگونگی کنار آمدن بچهها با رفتار پدر میگوید: بخاطر مراعات حالش هیچ مشکلی را به او نمیگوییم. برای پدرشان احترام بسیاری قائلند. خیلی برایشان توضیح دادم تا با این شرایط کنار بیایند. اما دختر کوچک مان که 6سال بیشتر ندارد هنوز با شرایط پدرش کنار نیامده است و مدام میگوید: «چرا بابای من مثل بابای دوستام نیست». من هم سعی کردم تمامی آنچه از دفاع مقدس میدانم برای او توضیح دهم تا متوجه شود چرا امروز پدرش شبیه "بابای" دوستانش نیست.
همسرش از زخم زبانهای مردم با دلی پر از درد میگوید: شرایط سخت است. همسرم ظاهری کاملا سالم ولی باطنی کاملا مجروح دارد. اطرافیان زخم زبانها میزنند: « که برای چی رفت، مگر حال اوضاع خوب نیست، جانباز 70درصد است و...» از این قبیل جمله که بسیار آزردهنده است.
همسرش از وفاداری او به دوستان شهیدش میگوید: روزی نیست که به یاد دوستان شهیدش نباشد. خاطرات و دست نوشتههایش را مدام ورق میزند و برای دوستانش خیرات و مبرات میکند.
از بزرگترین آرزویتش می گوید: از بس خسته هستم... فقط ظهور امام زمان(عج) آرزویم است.
از تلخترین و شیرینترین خاطره زندگی اش میگوید: روزهایی که بیماریاش تشدید میشود روزهای بسیار سخت و تلخی است «تلویزیون، سرو صدا ممنوع است» با لبخند بر لب می گوید: اما زمانی که حالش خوب است کبکش خروس می خواند بهترین روزهای زندگیمان است.
به گزارش تسنیم: کتاب "سنگرسازان بی سنگر" مجموعه خاطرات غلامعباس جعفری جانباز70 درصد، در حال انتشار میباشد.
گفتوگو از فاطمه دقاق نژاد
انتهای پیام/ش