"جدایی آموزههای طبی از وحی" حربهای برای پیادهسازی پروژههای رضاخانی
بحث جدایی آموزههای طبی از وحی، حربهایست برای پیادهسازی پروژههای رضاخانی در محدود ساختن حضور دین و روحانیت در عرصههای مرتبط با معاش! ... لزوم برخورد حوزه علمیه باید با کسانی که با تمسک به مجعولاتی مانند "بخور مریم" گَزَک دست دشمنان میدهند.
به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران پویا؛ متن پیشرو یادداشت اختصاصی حجتالاسلام و المسلمین علی امیری، مدیر موسسه فقه الطب، طبنا در نقد و بررسی تحلیلی همایشها و کارگاههای «نظام سلامت در اسلام» نگارش شده است.
این همایشها مدتی است توسط وزارت بهداشت و با حضور چندی از سخنرانان و پژوهشگران حوزوی تشکیل میشود که اظهارات و مواضع سخنرانان این نشستها و نظرات ارائه شده آنها، مورد نقد برخی پژوهشگران این حوزه قرار گرفته است.
«چند صباحی است که سلسله نشستهایی با عنوان "نظام سلامت در اسلام" با تولیت وزارت بهداشت و مدیریت اداره طب ایرانی برگزار میشود؛ این نشستها اغلب در دانشکدههای علوم پزشکی و بیشتر در قالب همایش و کارگاه و به ظاهر با هدف معرفی دیدگاهها و نظرات متفکرین اسلامی در حوزه "سلامت و دین" همچنین مطالعات بینرشتهای در این حوزه، فعالیت میکند.
این سلسله نشستها مستقیما توسط کارگروهی تحت نظارت اداره کل طب ایرانی وزارتخانه اجرا میشود؛ مستمع و مخاطبِ هَدفِ این نشستها، غالبا عامه پزشکان و دانشجویان جوانی هستند که به تازگی پا در ورطه طبابت سنتی و یا مطالعات بینرشتهای دین و سلامت، نهادهاند یا خواهند نهاد! اینکه ماحَصَلِ نشستها چه بوده و سخنوران و اعزه این جلسات چه رهاورد علمی و پژوهشی را رقم زدهاند و اینکه آیا اساساً این نشستها، نظام سلامت در اسلام را کاویده است یا خیر، در وجیزه حاضر با رویکردی تحلیلی ـ و نه نقد علمی ـ پیشکش چشمان شما خواهد شد.
برگزاری نشستهای نظام سلامت در اسلام در میان پزشکانی که تخصصى در فقه و حدیث ندارند!
شما را نمیدانم! اما حقیر نتوانستم با عنوان «نظام سلامت در اسلام» ارتباط برقرار کنم چرا که وقتی وزارت بهداشت، تولیتِ نشستهای «طب و اسلام» را داشته باشد، بیشک فرجام آن آشکار است و چشم بسته میتوان مفاد و محتوای آن را حدس زد و حتی سِنخِ اساتید ناظر و فضلای حاضر و سخنورانِ مدعو آن را، سَهل غیب گفت!
البته سخنانِ درخورِ اِمعان نظری از طرف بعضی اربابان نظر در این نشستها ایراد شد که بیشک نقد و نظر آنان درباره تعریف و نسبت طب با اسلام، بسیاری از غفلتها و شتابزدگیهای رایج در اعتبارسنجی، فهم و کاربست مرویات طبی را آشکار میکند.
اما بَدِ ماجرا از آن جا شروع میشود که وزارت بهداشت ـ بخوانید اداره طب ایرانی ـ با زیرکی مهرههایش را به نحوی میچیند و صفحه بازی را بگونهای میآراید تا صحنه چنان جلوه کند که گویی ایشان طالب قولِ اَحسن هستند و تشنه کلام فَصل! گویی این نشستها قرار است، به غایت «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْل» کند و در نهایت «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» را امتثال! گویی که پُرسان پُرسان در بین آراء متنوع و اندیشههای مُتلوِن میگردند تا قول صائب را اختیار کنند! «زهی خیال باطل» که میگویند، مصداقش همینجا است!
نشستهای نظام سلامت در غریبی و در میان توده پزشکان که هیچ تخصصى در علم فقه و حدیث ندارند، برگزار میشود، چنین محیطى همچون بازار مسگران است که سر و صدا و هیاهو و قیل و قال و تعصبات، غلبه و غلیان دارد و سخنان اشتباه و غیر علمی، نه به گوش شنوندگان می آید و نه به چشم تماشاچیان!
این نشستها خلاف آنچه فریاد میشود، راهبردش ارائه دیدگاههای مطروح در این حوزه نیست بلکه غایتش، تئوریزه کردنِ آرائی است که در عین همسو بودن با اداره طب ایرانی، قائله و مؤونهای هم برای وزارتخانه نتراشد و حتیالامکان مهر تاییدی شود به پای برنامههای ایشان و چسبی شود به دهان دغدغهمندانِ تحولخواه و گزارش کاری باشد برای پُر کردن بِیلان! تا به اینجا توقعی هم بیش از این از وزارتخانه نمیرفت و اگر جز این میبود موجبات تعجب بود.
جدا انگاری وحی از ساحت علم!
اما آنچه عَجَب آفرید و موجب خَلقِ این سیاهه شد، صحنهگردانی و سخنوری اعزه روحانی و حوزویان فاضل این نشستها بود تا جایی که بعضی از این فضلای روحانی، پایِ ثابت این نشستها شدند و سخنور لایتغیر آن. گویی وزارتخانه بدش هم نمیآید که حَرفهای نامبارک خود را، از دهان مبارک این فضلا خارج کند؛ اینجاست که آن حس قدیمی سر باز میکند که: «من از بیگانگان هرگز ننالم، که با من هر چه کرد آن آشنا کرد»
شرم دارم که بگویم نتیجه تبادل عقول عقلا و فضل فضلای این سلسله همایشها، جدا انگاری وحی از ساحت علم بوده است و عناوینی چون «مطالعات بینرشتهای طب و دین» یا «نظام سلامت در اسلام»، خیری جز گرم نگه داشتن رئوس مبارک و راضی نگه داشتن قلوبِ دغدغهمندان این حوزه ندارد!
از منظر اکثر اعزه این نشستها، موضوع علم و دین، لااقل در علوم مرتبط با معاش، هیچ شباهتی به هم ندارند و حوزه هر کدام از دیگری متفاوت است و کارکرد آنها نیز با هم تهافت جدی دارد؛ یاد دارید که چندی پیش یک اقتصاددان لیبرال، با بیحیایی در رسانه ملی سخن از جدا بودن اقتصاد از وحی راند و خط و نشان کِشان، برای علمای اَعلام، حد و حدود ترسیم کرد و برق شمشیر نشان داد که ای عالمان دین! پایتان را از گلمیتان درازتر نکنید! آخَر اقتصاد را چه کارِ با دین و وحی! فقیهان را چکار با اقتصاد! شما بروید صیغه «ضَرَبَ ضَرَبا»یِتان را صرف کنید!
اگر آنجا صدای جدایی اقتصاد از وحی از لسان لیبرالمسلکان به گوش میرسید، اینجا و در این نشستها سخن از جدایی سلامت از وحی از زبان برخی روحانیون و فضلای حوزوی شنیده میشود!
خلاصه و خروجی علمی این سلسله نشستها این است که موضوع دین، افعال خدای متعال است که به طور رمزی در طبیعت متجلّی شده است و موضوع علم نیز تبیین و کشف حوادث طبیعی و روابط بین آنهاست و ابزار شناخت این رموز هم آزمون و خطا و تجربه بشری! در این دیدگاه، سخن گفتن از وجود گزارههای علمی در دین، سخنی متناقض خواهد بود و گزاره معتنابه علمی در دین، دست کم در علوم معاش و عرصههای جسمانی حیات وجود نخواهد داشت؛ بدیهی است که در این دیدگاه، بحث رابطه اسلام و طب به طور کلی بیاساس و بیپایه خواهد بود.
نمیدانم چگونه و چطور باید بعضی فاضلان را شیرفَهماند، که ای حضرات! بحث جدایی آموزههای طبی از وحی، حربهایست برای پیادهسازی پروژههای رضاخانی در محدود ساختن حضور دین و روحانیت در عرصههای مرتبط با معاش! دعوا بر سر لحاف ملاست! شما چرا میدانداری میکنید! چرا به گرد دایرهای میگردید که نان دشمن را چرب میکند!
تاسف عمیق دارم که بگویم نهایت شانی را که بعضی مدعوین این نشستها، برای کارکرد وحی در عرصههای هیولانی قائل هستند، آموزههایی شبیه به تلفظ «بسمالله» و «الحمدلله» در بدو و ختمِ طعام است البته بعضی هم ناپرهیزی کرده و پا را از این فراتر گذاشته و نگاشتن جمله «یا من اسمه دواء و ذکره شفاء» در بالای نسخه تجویز دارو را نیز توصیه میکنند! بگذریم که بعضی غربزدگان، رحمشان به همین هم نمیرسد و جمله «IN The Name Of God » را زیبندهتر میبینند!
لزوم برخورد حوزه علمیه باید با کسانی که با تمسک به مجعولاتی مانند "بخور مریم" گَزَک دست دشمنان میدهند
آنچه سبب شد وزارت فخیمه سراسیمه گیوه را وَر کشد و به قول عوامالناس «کُفری» شود و قَمِه و قَدارِه دست بگیرد و چنین نشستهایی را گِرد آورد، خزعبلاتی بود که جریانات کذایی طب اسلامی ـ بخوانید طب خود ساخته ـ در این چند سال اخیر به اسم اسلام و دین به فضای علمی کشور خوراندهاند تا آنجا که دشمنان داخل و خارج، به مدد شاهکارهای اجتهادی حضرات به اصطلاح طب اسلامی و با تمسک به مجعولات واضحالبطلانی چون بخور مریم و داروی جامع و... بدنبال خشکاندن ریشه روایات ماثور و کاشتنِ تخمِ سیاستهای شوم سازمان بهداشت جهانی هستند!
البته متذکر میشوم که ما هم در اتخاد رویکرد سلبی نسبت به جریانهای اخباری مسلک طبی، با نقدهای منتقدان این نشستها، موافق و همسو هستیم (البته فارغ از از تفاوتها در مبادی، مبانی و روش شناسی نقد) همچنین به جد معتقدیم که حوزه علمیه باید با کسانی که گَزَک دست دشمنان داده تا نظراتشان اینگونه آلت قتالهای برای اسلام و اسلام خواهی شود، برخورد کند والا این دست مجعولات طبی که به نام اسلام و اهل بیت (ع) تمام میشود، هم دستآویزی برای موالیان بهداشت جهانی در ایران است و هم به مثابه آلت قتالهای برای هر صدای تحولخواهی در حوزههای علمیه!
فیالواقع باعِثِ این وجیزه و آنچه سبب شد قلم را به انتقاد آراسته کنم، نه عنوان این سلسله همایش ها بود که ناظر به سلامت و اسلام است و نه ورود وزارتخانهایها به حوزه حدیث و استنباط! و نه حتی تعرض حضرات، به مرویات معتبره شیعی! بلکه تنها انگیزه این سیاهه، «آویزه» است! «آویزه» برای اعزه سخنور این جلسات آنهم نه همه اعزه! بلکه فقط آن ارجمندانِ حوزوی و سروران روحانی، که در این همایشها به نحوی سخن ایراد یا قلم وارد داشتهاند!
اگر بیم از سنگینیِ سایه برخی مناصب و نام ها، بر این ترقیمِ نبود و غایتش را که نقدِ «ما قال»ها است به حاشیه «مَن قال»ها تقلیل نمیداد، بیشک نام تکتک اعزه و مناصبشان برده میشد اما از آنجا که ضمائر، مراجعشان را بهتر از من و شما میشناسند، عطای تَعَرُّف را ...!
بهعنوان عضوی ناظر و بعضا حاضر در این نشستها، و در جایگاه کسی که مَدیدی موضوعِ پژوهشی و تدریسی او این دست موضوعات بوده است، یادآور میشود که این سیاهه با رویکرد نقد تحلیلی نگارش شده و بدیهیست غایت آن نقد علمی و یا بررسی محتوایی جزء به جزء مطالب مطرح در این نشستها نبوده است.
متد استنباطی شما حضرات، زمینه پاسخگویی به سؤالات تمدنی در حوزه سلامت را منتفی میکند
1. یکی از مناقشات ما با شما عالیجنابان، مدل استظهاریست که از روایات طبی دارید؛ استنباطاتی شبیه به منورالفکران غربزده در علوم انسانی که بسیار کمتر از ظرفیت موجود در احادیث و اَنگاره های وحیانی و حتی تُراث است؛ استظهاراتی که آبشخورِ آن، خودبنیادی معرفتی و عاقبت آن، خاصه در علوم معاش، تایید ضمنی گزارههای تکنولوژیک و همسو شدن با تغییرات خانمانسوز مدرنیته و زدن مهر برائت پای تکتک این گزارهها است.
در واقع متد استنباطی شما حضرات، زمینه پاسخگویی به سؤالات تمدنی در حوزه سلامت را منتفی میکند و این عدم پاسخگویی همان و وادادگی، متابعت و مُطاوع اوامر غرب شدن هم، همان! مدل استظهاری شما تمدن اسلامی را به مثابه کشوری بدون گمرک میکند که هر اسب تِرُوایی به نام «عدم رَدع و امضای شارع» وارد آن میشود، همانگونه که بعضی هم قطارانتان در اقتصاد، فرهنگ و سیاست اینگونه کردهاند.
از حوزهای که گرد خمودی و دکترازدگی بر آن پاشیده شده و در آن باب فقاهت و حُراَندیشی متناسب با مُبتَلابِهاتِ جامعه مفتوح نیست و سَعیِ درخوری، از سوی مدیرانش برای شنیدن اندیشههای مخالف، دیده نمیشود و حوزهای که فاصلهاش از دو منبع اصلی و مامن انحصاری شریعت، آشکارا عَیان است، تا جایی که برخی از دانشآموختگانش پارهای از تصنیفات روایی را، ای بسا حتی مَس هم نکردهاند، انتظار نداریم که رویکردی فقاهی و ضابطهمند به مرویات طبی و ابواب اطعمه و اشربه، داشته باشند.
اما دیگر از عالیجنابان روحانی این نشستها هم انتظار نداریم که تکتک مرویات ابواب طبی را روی چوبه دار قضایای شخصیه برند و طناب آب و هوای مکه و مدینه را، دور گردن مرویات معتبره بیفکنند و با لَگَدِ علم رجال، کثیری از خزائن معرفت را حلق آویز کنند و در نهایت با نظریه «علم دینی و غیر دینی» تیر خلاص بر پیکر بیجان و نحیف مرویات معتبره طبی بزنند!
هر چند به جد معتقدم که نگارشات پسران بسطام و جناب مستغفری یا رساله مُذَهّبه و امثال ذلک، اَبعد کتب به معصومین (ع) هستند و هیچگاه شانی برای منفردات این اوراق قائل نبودهام که بخواهم آنها را در طریق استنباط بیاورم اما هیچگاه هم حاضر نبودهام کلمهای از روایات معتبره مجامع اربعه را یا اوراق مکتوب قدمای اصحاب و اَعلامِ کِبار را، با خروار خروار تجارب متطببین و پورسیناهای طول تاریخ معاوضه کنم! که تن دادن به یکی از این دو، بیشک آباد نمودن منزل دوزخی است.
در واقع متد استنباطی شما حضرات زاویهای را میگشاید که سیاستهای بهداشتی تمدن مدرن را با زبان فقه و دین تئوریزه میکند؛ حقاً اینجانب وضعیت فاجعهبار تندرستی رُجُولِمان را و اسفناکی آمارِ اَمراضِ نِسوانمان را در عصر حاضر، تابعی از همین زاویه گشوده شده میدانم که اگر لَختی نیندیشیم باید منتظر تطور آن به زاویه منفرجه و سپس به زاویه منفجره باشیم! این وصف سرانجامِ اندیشه منحطی است که شما سروران آنرا به نام عقلایی خواندن، استظهار مینمایید!
با مفتوح شدن باب نگاه اخباریمسلکانه به احادیث، قطعا عرصه برای بیدینان حوزه سلامت، فراخ میشود!
2. بسیاری از فقیهان و متفکرین اسلامی، اجتهاد مصطلح و رایج امروز را که در جمله طلبگی و معروفِ «هدایه تا کفایه» خلاصه میشود، نه تنها برای فقاهت ناکافی میدانند بلکه معظم آنرا دورکننده اذهان از استنباط سلیس و روان نیز میدانند! اجتهادی که طالب علم را بر سفرهای مینشاند که آن سفره بجای سیراب کردن، تشنهتر و به جای سیر کردن، گرسنهترش میکند.
بی شک امروزه شاهد استنادات بیظابطه و اجتهادهای ـ بخوانید روخوانی ـ افسارگسیخته به مرویات غیرموثق طبی هستیم؛ حقیر با تشکیک و تعریض در فضایی حوزوی و فقاهی، نسبت به آداب، مناسک و معاجینی که وثوقی ندارد و مفسدههایی نیز بر آن مترتب است و حتی بعضا دستاویز تقدس بخشی به شطحیات طبی میشود، به جد موافق و مشوق هم هستم ضمن اینکه متذکر میشوم با مفتوح شدن باب نگاه اخباری مسلکانه به احادیث، قطعا زمینه برای به مُحاق رفتن کثیری از خزائن موثق و وحیانی فراهم میشود و عرصه برای بیدینان حوزه سلامت، فراخ! و در نهایت این کار مجامع موثق حدیثی را به قتلگاه بیاعتنایی و خرافهانگاری خواهد برد و نتیجه آن چیزی جز رنسانس شیعی نخواهد بود.
باید بسیار متأسف بود که سرورانی که به مناصبی چون «مدیر گروه قرآن و حدیث» مزین هستند، چگونگی تشخیص وَضع و جَعل مرویات طبی را در کُتُبِی چون «الموضوعات» و در خلال مطالب بیمایه افرادی چون «ابن جوزی» دنبال میکنند! طبیعى است بیراهه رفتن سر از بیابان در آوردن است! طفلی که کمال علم را در نقاشىهای خوش آب و رنگ مىداند، بدیهی است روایات ماثور طبی را که فاقد عکس و نقاشیست، مشتی لاطائلات بخواند!
حقیقت این است که این غوغاسالارىها و هجمههاى تیز و تند و بعضا هتاکانه که توسط سخنوران و متولیان این دست همایشها نسبت به مرویات موثق طبی، نثار میشود، نه تنها برهانى مبرهن، بر کذب بودن ادعاى «نظام سلامت در اسلام» و «مطالعات بینرشتهای سلامت و دین» است بلکه حکایتى روشن از «جدایی علم و دین» نیز دارد! که دود آن از سخنان سخنوران بر خواسته و در چشم سلامت و نسل ایتام آل محمد (ص) مىنشیند!
به شما عالیجنابان عرض میکنم که ای کاش تیغ تیز نقدتان، دو لَب داشت! یک لَبِ آن، دامانِ اسلام را از یاوههای حضرات به اصطلاح طب اسلامی میزدود و لَبِ دیگر آن، ننگِ عقلایی خواندن بهداشت مدرن و رسواییِ مهر برائت زدن، بر سیاستهای شوم پزشکی را از ساحت اسلام، روحانیت و فقاهت میزدود!
ای کاش در ضمن نقد بر جریانات منحط اخباری مآب، بر سیاستهایی نیز میتاختید که خاک سلامت جامعه را به توبره کشیده است و سنتهای وحیانی و دیرین طبی را به تاراج برده است.
با احترام به شما عالیجنابان عرضه میدارم که این تمسک به فروع و تضییع اصول و عدم اولویتسنجی، نتیجهای را به بار مینشاند که عینا جریانات اخباری مسلک طبی به بار نشاندهاند؛ اگر قرار است اندیشمندان حوزوی و سروران روحانی، به مسائل مرتبط با طب و سلامت ورود کنند، ای کاش علیه سیاستهای کلان سلامت مانند مسئله تراریختهها، ورود میکردند و دامن حوزهها و روحانیت را از ننگ برائت، بر این دست موضوعات مبرا میفرمودند.
استنباط از مرویات طبی، موقوف بر آشنایی با طب است
3. بریده باد زبان و شکسته باد قلم، اگر قصدی جز هدیه، نیتی جز خِیر و غایتی جز اصلاح، در ورای این سیاهه باشد! لذا با تواضع و رعایت ادب و توجه به جایگاه اعزه و روحانیون این نشستها، عرضه میدارم که برای فهم بهتر جایگاه سلامت در اسلام و صد البته درک ابواب طبی و نسبت آن با عصر مدرن، لطفا قدری اوراق طب قدیم را تورق کنید و بیشتر مباحث مرتبط با آگروتروریسم و بیوتروریسم را استماع نمایید و اندک درنگی هم در بحران پزشکی غرب و آمارهای فاجعهبار آن کنید.
به جد معتقدم که هر چه مباحثه و مفاهمه در اطراف و اکناف علوم طبیعی، فیما بین اهل فن، ازدیاد یابد، نقاط اشتراک بیشترى در فهم آن موضوع پیدا میشود و در رهگذر آن از لغزشهای استنباطی و استظهاری شما عالیجنابان کاسته میشود.
به قول امام امت، بالاترین قذارات که تطهیر آن را با هفت دریا نتوان نمود، قذارات جهل مرکّب است و تا انسان به لوث این قذارات آلوده است، قدمى به سوى معارف نخواهد برداشت؛ بزرگان توصیه کردهاند که اندیشمندان در هر حدّى از دانش که هستند به آن حدّ قانع نشوند که این وقوف در داشتهها و قناعت در کسب معارف، از تلبیسات بزرگ ابلیس است و نعوذباللّه منه.
جای حیرت و شگفت است که اعزه سخنورمان، در طول این سالهاى متمادى تعلیم و تدریس، هیچ ملازمت، مجالست و مؤانستی با اندیشمندان و حکمایی که در علم طب، محاسن سفید کردهاند، نداشتهاند تا اینجا که یکی از همین اعزه در بخشی از ایراداتش گفته بود: «بنده مجبور شدم برای این همایش کمی در علم طب قدیم تحقیق کنم!»
اهل فن و آنها که دستى بر آتش مباحثات داغ طبی دارند، نیک مىدانند که دستیابى به درجه استنباط از مرویات موثق طبی، موقوف بر آشنایی با طب قدیم است چرا که این دست روایات، در مقام تخاطب و با توجه به ارتکازات مخاطبان آن عصر صادر شدهاند؛ بی شک جایگاه توجه به ارتکازات مخاطب در استنباط ـ بعنوان توجه به قرائن کلام ـ آنقدر والا هست تا کسی که اطلاعی از آن ندارد، دست کم خاموش بماند و اظهارنظر نکند.
جالب توجه اینجاست که به اقرار خود سخنوران این نشستها، هیچکدام شناختی از علم طب و ابواب آن ندارند و حوزه تخصصی آنها چیز دیگریست؛ انصاف حکم میکند که قضاوت دربارۀ ابواب طبی را که نیازمند معرفت حداقلی - ولو تقلیدی - به طب قدیم است، به دوش کسانی بنهیم که به ارتکازات طبی مخاطبین عصر صدور و مطاوی آنها احاطه بیشتری دارند.
برای نشان دادن اهمیت مسئله توجه به قرائن صدور و ارتکازات مخاطب، مثالی را به عرض انور میرسانم؛ فیالمثل برای اینکه مسئله «اقتصاد» را از مرویات شیعی استنباط نماییم و در زمان فعلی به عنوان اقتصاد اسلامی در جامعه تئوریزه کنیم، دست کم سیر استنباط، موقوف بر دو مسئله است: اول آشنایی با اقتصاد مدرن که اساسش پول اعتباری است و بستر پیادهسازی آن یعنی مدرنیته؛ دوم آشنایی با اقتصاد قدیم که اساسش نقدین یا همان ذهب و فضه مسکوک است و بستر تحقق آن یعنی تمدن سنتی و کهنِ برجای مانده از معصومین.
چگونه میشود این اقتصاد را در آن بستر و آن اقتصاد را در این بستر، پیاده کرد؟! نمیشود تفاوت پول اعتباری امروز را با نقدین عهد قدیم ندانست و آن هنگام دل به دریای مرویات اقتصادی زد و از اعماق آن فتاوای اقتصادی را برای تمدن فعلی بیرون کشید؛ اگر مناط همین مثال را در مباحث طبی نیز تنقیح نمایید مقصود ما در این مقال روشن خواهد شد.
به جد معتقدیم که وحی برای اداره جوامع بشری برنامه عملی و مشخصی دارد و از سویی نیز باید بدانیم که آن برنامه به هیچ عنوان به طور تام و تمام، در بستر مدرنیته پیاده نخواهد شد! (و صد البته این بدان معنا نیست که در چنین حالتی باید تسلیم محض تمدن مدرن هم شد!)
بازی در زمین طب استعماری
4. میگویند روزی یک مسلمان و یهودی، تصمیم به مناظره درباره حقانیت اسلام و یهود میگیرند؛ ابتدا شخص یهودی که زیرکتر بود، از مسلمان میپرسد: «آیا شما حضرت موسی را قبول دارید؟». مسلمان بدون درنگ، میگوید: «صد البته». یهودی میپرسد: «این که کتاب آسمانی یهود تورات است را نیز قبول دارید؟» مسلمان میگوید: «بله حتما» یهودی میگوید: «خب پس در حقانیت موسی و دین یهود هر دو مشترکیم و تردیدی در آن نیست؛ حالا باید بحث را از حقانیت پیامبر شما محمد (ص) و دین اسلام شروع کنیم و ببینیم آیا چنین پیامبری مبعوث شده است یا خیر و ...»!
حکایت مواضع و سخنان اعزه این نشستها هم همین است؛ کسی که در این نزاع تمدنی و اندیشهای، تمدن استعماری و سیاستهای منحط طبی جَهَلِه مدرن را، پذیرفته باشد و به کمال و پیشرفتگی آن، حداقل در عرصه هیولانی و معاش خضوع کرده باشد و همیشه بحث را از اینجا پی گرفته باشد که ادله کمال مادی طب رایج و علل نگونبختی طب ما، چه بوده است، بیشک توانایی تحلیل و استنباط از مروایات طبی را ندارد! حتی اگر هم در قله فقاهت و اجتهاد سیر کند!
اینجاست که شاید به یکباره «تزریق واکسن» را واجب بخوانیم و «تغییر جنسیت» را، امری مباح و پزشکی مدرن را «حاصل پیشرفتهای علمی انسان»! باید سوگمندانه اذعان کنم که روحانیت و حوزههای به اصطلاح علمیه، در برابر مسائل مبتلابه جامعه اسلامی و سخنان زعیم و مقتدای عزیزش، بیاعتنا است و در چنین بستری است که غربزدگان پزشکی، میداندار و فعال خواهند بود و متدینین منفعل! اینجاست که به اسم تخصصی شدن موضوعات، اهالی فقاهت و استنباط، بندها را به آب میدهند و قافیهها را میبازند!
اینجاست که داشتههای غنی خود را مُشتی فرمایشات عَقیم میخوانیم و داشتههای تهی آنان را، خزائن تجربه و علم بشری! اینجاست که حتی اگر روایت متواتر در صحیح ترین کتب شیعی هم به کرات و مرات نقل شده باشد، آن را به واهیترین بهانهها کنار میگذاریم!
سنتستیزی و تجددپرستی، پلورالیسم معرفتی و پیشرفت باوری، از جمله اصول تفکر در تمدن مدرن امروز محسوب میشوند که به غایت جزء مبانی طب رایج و البته طب سنتی وزارتخانهای ـ بخوانید طب ایرانی ـ است.
مودبانه، شانه از تکلیف الهی خالی کردن!
5. جسارت را خرج میکنم و اول به خود و سپس به عالیجنابان روحانی و فضلای حوزوی این سلسله نشستها عرضه میدارم که، ما مردمان تنپروری هستیم! آن هم از نوع حادش! امروزه تنپروری در ایدئولوژی اگر بیداد نکند، حتما غوغا میکند!
متأسفم که این دست همایشها تبدیل به پوششی برای کمکاری حَضرات شده است، تا به جای پاسخگویی، سخن برانند و شعار بدهند و در مسند شاکی، متهم خیالی را نشانه بروند.
هر هنگام در این مملکت عزم، جزم شد که کاری صورت نگیرد و شانه از تکلیفی الهی خالی شود یا برای آن سلسله همایش و نشست و کارگاه برگزار شد یا با بودجه درهم و دیناری، پژوهشکدهای تاسیس کردند و برای آن پروژههایی به بلندای یک قرن، تراشیدند و آنگاه پشت تریبونها رفتند و با اَبرُوانی درهم نشسته و تبختری در اندام تنیده و صدایی در اعماق حلق پیچیده، گفتند: «بله، کارها باید با تدبیر و بهصورت علمی انجام گیرد. مباحث بسیار پیچیده و حساس است!»؛ از من بپرسید نام این را میگذارم: «مودبانه، شانه از تکلیف الهی خالی کردن»!
تئوریسینهای معمم این نشستها که گاهاً خود از مسئولان حدیثی و صاحب منصبان پژوهشگاهها و موسسات حدیثی هستند، گاها در قامت یک طلبکار به گونهای سخن میگویند که گویی تابحال دوران رضاخان بوده است و ایشان در محجوریت به سر میبردهاند و حق تورق هیچ ورقی را نداشتهاند؛ لابد آن عمارتهای سر به فلک خراشیده و بودجههای از کیسه سرازیر شده و پژوهشگران به خط شده، ارتباطی به ایشان نداشته است؛ سالهاست که مجموعههای عریض و طویل حدیثی در قم با تکیه بر متد اجتهادی رایج، فرصت داشتهاند که مرویات معتبره شیعی را در زمینه طب و سلامت استخراج و دستهبندی و فهم کنند.
دریغ دارم و اندوه! از روزگاری که دُرِ نایاب احادیث معتبر طبی، به دست ما کیمیاگران سوداگر، به خاک و خاکستر بدل میشود و خوف دارم از روزی که این احادیثِ زبان بسته، زبان بگشایند و اندکی زان همه بسیار را صیحه زنند! که چه رُئُوسِ مُعَمَمِی در گریبان حسرت و تأمل فرو نخواهد رفت! باور کنیم که شریعت در زمانه ما وارونه است و این تصویر وارونه، حکایتی حقیقی از وضع اسفناک سلامت در تمدن فعلی دارد و آخرالامر این گِرِه کور، فقط با سرپنجههای آن نازنین خورشید پشت ابر، باز خواهد شد.
غربگرایی اسلامی!
6. یقینا عالیجنابان و اعزه معمم این نشستها، با مظاهر ضد فرهنگی غرب قرابتی ندارند و حتی ناقد آن هم هستند! شکی نیست! اما غربگرایی به اینجا ختم نمیشود. غربگرایی اصطلاحی این سیاهه معنای دیگری، متفاوت با معنای رایج دارد و آن عبارت است از ستیز با برهنگی و فحشای غرب و در عین حال عمیقا دل در گرو علم و تکنولوژی غرب داشتن و آنرا قبله فناوری و دانش خواندن، تا به اینجا که غایت القصوای بعضی اعزه، در دو کلمه خلاصه می شود، «آمریکای اسلامی»!
فاروق بین غربگرایی اسلامی با غربگرایی مطلق، فقط اِعراض از همان مظاهر ضد فرهنگی است و بس! گویی غرب فقط مشکلش در مینیژوبها و سرهای برهنه نسوانش است؛ آمال اینان برای تمدنی در تراز اسلام، همان «آمریکای اسلامی» است و بدیهی است غیر از آن را تحجر و واپسگرایی بخوانند! این همان چیزی است که من آنرا «غربگرایی اسلامی» مینامم.
غربگرایی اسلامی، بر خانِ علمی این دست جملات نشسته و ثمره چنین تفکراتی است: «به غرب رفتم اسلام دیدم ولی مسلمان ندیدم و به مشرق برگشتم اسلام ندیدم، ولی مسلمان دیدم»؛ این مطلب بیش از هر کسی نگارنده را متأسف میسازد که بگوید جریان علمی حاکم بر کشور، ولد نامشروعیست، که ماتَرَکِ ماسونهای دورانِ امثال میرپنج حقیر است!
آن زمان که در عالمِ ذَرِ ذهن این خائنان، مدرنیته شَقی شد و آن هنگام که رَحِمِ اجارهای مام وطن با این نطفه ناپاک بارور گشت و با سرپنجههای تَردَستی چون امیرکبیر، زایانده شد و آن زمان که برقِ چشمان این نو رسیده نامشروع، حدقه مومنین را نشانه رفت، باید اَعلام دین، این نطفه را در رحم سر میبریدند یا دست کم، کوی و بَرزن را به نامشروع بودنش بَصیر میساختند اما چه کنیم که تفکر افراطیِ اصولی که چندی است حاکم بر حوزههای علمیه شده است، اجازه احتیاط عندالخوف را نمیدهد و مهر برائت را به پای سِجِلِ هر جنین نامشروعی میکوبد.
جنینی که اینک قامت گرفته و قوای اندیشیدن دارد؛ اندیشههای اولاد نامشروعی چون مدرنیته، غایتش چیزی جز انسان نخواهد بود؛ اندیشهای که همه چیز را برای معاش بدون معاد میبیند و با افساری گسیخته، ریلگزاریهای تمدنی انبیاء را یکی پس از دیگری میدرد! اندیشهای که ثمره تلخ و زهرآلود آن، جدایی انسان از خدا، دین از اجتماع، اقتصاد از اسلام، طب از وحی و در یک کلام جدایی علم از دین است.
به شما عالیجنابان یادآور میشوم که سلامت در نگاه مدرنیته یعنی مَسخِ در آفریدگان! مَسخی که مامورٌ به حضرت ابلیس است - نعوذ باللّه منه - و به قطع مدرنیته در اِتیان این اوامر، مطیعترین خَناس است! یگانه هستی بخش عالم فرمود: « ... وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ »؛ مدرنیته تغییر را از دین و مبانی نظری شروع کرد و به علوم و فنون جدید و به دنبال آن به تغییر در طبیعت و عالم تکوین و در یک کلام، علوم معاش رسید.
بیایید و به جز مشاهده ابزارآلات وسیع تمدن مدرن در پزشکی و ابزارهای تشخیصی و جراحی، قدری بیشتر به میراث بر جای مانده از انبیاء و معصومین (ع) التفات کنید که بر بستر چنین نگاهی است که فهم عمیق از روایات طبی پدید میآید.
اما چه کنیم که سیاستهای میرزا ملکم خانی در حوزه سلامت و موج استعمار پسامدرن در کشاورزی، غذا و دارو، ایران را چنان تحت چنبره سازمانهای جهانی برده است که تفکر متفکرین این نشستها، جز فکر آنان، چیزی نمیاندیشد و جز عمل آنان، کاری نمیکند و جز امر آنان، فرمانی نمیبرد!
قلم آخر!
سخن گفتن از نقائص نشستهای نظام سلامت در اسلام، مثنوی هفتاد مَن است و در حوصله این قلم نیست اما آنچه که جای فریاد داشت، مواضع و ایرادات اعزه روحانی این نشستها بود که سعی شد به بخشی از آنها با رویکردی تحلیلی اشاره شود.
امید است که روشهای اعتبارسنجی، فهم و کاربست احادیث طبی به سامان آید و عقلانیت و فقاهتورزی در مقام درخور خود بنشیند و معرفت عالمانه افعال خداوند در طبیعت، نه با نگاه داروینیستی و همسو با مدرنیته، بلکه با نگاهی فقاهی و هماهنگ با تمدن سنتی و وحیانی انبیاء، کاویده و پژوهش شود؛ اینگونه است که دیگر نه نظارهگَرِ افراط حضرات طب اسلامی خواهیم بود و نه تفریطهای عالیجنابان نظام سلامت در اسلام و طب ایرانی!
به توفیق حق و صاحبِ اسم شافی حجت بنالحسن علیهالسلام در شهریور ماه سال جاری همایشی با عنوان «روششناسی استنباط در احادیث طبی» از سوی موسسه فقه الطب، طبُنا در شهر مقدس قم برگزار خواهد شد و به کثیری از شبهات و سؤالات مطروحه پاسخ داده خواهد شد؛ انشاءالله.»
انتهای پیام/