خاطرات "خانم کارکوب" کتاب شد+عکس
کتاب «خانم کارکوب» خاطرات مادر شهیدان منصور, فریدون و جمال کارکوب زاده توسط انتشارات شهید کاظمی به بازار نشر آمد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا, کتاب «خانم کارکوب» روایت زندگی زهرا کارکو مادر شهیدان جمال, فریدون و منصور کارکوب زاده است. رضیه غبیشی نویسنده کتاب پرخواننده«ملاصالح» کار جمع آوری خاطرات این مادر شهید و نگارش این کتاب را عهده داشته و انتشارات شهید کاظمی این کتاب را به چاپ رساند و در روزهای پایانی سیویکمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران عرضه کرد.
زهرا کارکو متولد سال 1312 در شهر اهواز است, در سال 1323 با پسر عمویش خداداد کارکوب زاده ازدواج کرده و به آبادان مهاجرت میکند.حاصل این ازدواج هشت فرزند به نامهای فریدون(عبدالجلیل), جمال(عبدالخلیل), حمید, منصور, محمدرضا, رویا, حمیده, زهره و پروین است. عبدالخلیل که جمال صدایش میزندند, اولین فرزند شهید خانواده بود که سال 59 در سن 16 سالگی در آبادان به شهادت می رسد, یکسال پس از شهادت جمال, فریدون در عملیاتی در منطقه تپههای مدن در حالیکه 18 سال بیشتر نداشت به درجه رفیع شهادت نائل میشود. پس از آن محمدرضا و منصور فرزندان دیگر خانواده کارکوب زاده در عملیاتی اسیر و مفقود میشوند که محمدرضا در سال 69 به میهن باز میگردد ولی تا به امروز از منصور هیچ خبری نشد و او به جمع شهدای مفقود الاثر پیوست.
«خانم کارکوب» در پنج فصل و 233 صفحه نگارش شده و با قیمت 13 هزار تومان وارد بازار نشر شده است. فصل اول این کتاب به تولد و دوران کودکی خانم کارکو پرداخته و فضای کودکی و اتفاقاتی را که در آن دوران برای او افتاده را روایت میکند. فصل دوم کتاب, موضوع ازدواج زهرا کارکو را عنوان کرده و ماجرای ازدواج او با پسر عمویش خداداد کارکوب زاده را بیان کرده و در ادامه به شروع زندگی مشترکشان, مهاجرت به آبادان و مشکلاتی که در ابتدای زندگی با آنها روبرو بوده را روایت میکند. ورود به دوران پیروزی انقلاب و مبارزات مردمی موضوعی است که در فصل سوم «خانم کارکوب» قلمی شده و شروع جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران, مصائبی که بر او و خانواده در آبادان گذشته, ماجرای شهادت سه فرزندش و فعالیتهای او در طول دوران هشت ساله جنگ از جمله مواردی است که در فصل چهارم به آنها پرداخته شده است. فصل پنجم کتاب نیز به آزادی پسرش محمدرضا از اسارت رژیم بعث عراق در سال 69, بیماری و زمین گیر شدن همسرش پرداخته و برگ آخر کتاب ماجرای جالب حضور امام خامنه ای در منزلش در سال 1389 را عنوان میکند.
در مقدمه کتاب غبیشی عنوان میکند که پیش از انقلاب خانواده کارکوبزاده را میشناخته, با دختر خانم کارکو «حمیده» در دبیرستان مصدقی آبادان هم کلاس بوده و در دوران جنگ هم گاهی آنها را میدیده است.سالها پس از جنگ که کتاب زندگیاش «گنجینه رنج» چاپ و منتشر شد, تصمیم گرفته زندگی چند تن از بانوانی که در روزهای سخت و طاقتفرسای دفاع مقدس زیر بارش آتش حضور داشتند، از جمله خانم کارکو را نیز بنویسد.
نویسنده کتاب در خصوص ضبط خاطرات مادر شهیدان کارکو زاده نیز میگوید که این مادر صبور و بزرگوار که وجودش همچون شمعی، روشنی بخش محافل خانواده شهدا بود، چند بار به آبادان آمد؛ اما در هیچ کدام از دیدارها موفق نشدم با ایشان گفتوگو کنم؛ چرا که خسته و فرسوده از رنجهای روزگار بود. جای مشخصی هم نمیماند و مدام بین مزار فرزندان شهیدش و منزلش در شهرهای آبادان، اهواز و شوشتر در تردد بود. یک مرتبه از او خواستم وقتی برای مصاحبه در اختیارم بگذارد. متواضعانه گفت: «باید بیایی قم، آنجا برایت مفصل حرف میزنم.»بالاخره برای مصاحبه به قم رفتم. به محض اینکه رسیدم، مستقیم برای عرض سلام و زیارت به حرم حضرت معصومه(س) رفتم. بعد سوار بر تاکسی به شهرک شهدا رفتم. به خانه خانم کارکوبزاده که رسیدم، پشت در ایستادم و زنگ را به صدا درآوردم.
چند دقیقه بعد کنارش نشسته بودم. پیرزنی خمیده و خوش برخورد، با جثهای لاغر و تکیده که روزگار مچالهاش کرده بود. حرفهای زیاید برای گفتن داشت. برخلاف قد خمیده و گیسوان سپید، شوخطبع بود و خاطراتش را دقیق و شمرده از روزگاران دور روایت میکرد. شوخی کردیم و خندیدیم و ساعتی بعد، از دریچه ذهنش به گذشته پرواز کرد و از همه چیز گفت؛ از تولدش، ازدواج در نوجوانی، مهاجرت به آبادان، تولد فرزندانش، روزهای تلخ قبل از انقلاب و آغاز جنگ، از شهادت جمال و فریدون گفت و اسارت محمدرضا و مفقود شدن منصور، جانبازی دیگر پسرش حمید، از دست دادن دختر بزرگتر پروین و بالاخره بیماری خداداد، همراه شصت ساله زندگیاش که پس از آمدن مقام معظم رهبری به منزلشان، دار فانی را وداع گفت. در ظاهر همه را گفت؛ اما هنوز ناگفتههای بسیار دیگری در دل داشت، که به سبب خستگی و بیماری، رمق بیشتر گفتن نداشت. گاهی موقع نفس کشیدن، قفسه سینهاش با درد بالا و پایین میشد. مهرههای گردن و کمرش دردناک بود و به استراحت نیاز داشت.
یادآوری آن خاطرات، زخمهای دلش را تازه کرده بود. اکنون که آفتاب عمرش بر دیوار غروب زندگی سیاه انداخته، دلخوشیاش دیدن عکسهایی است بر دیوار آویخته، از فرزندان شهیدش جمال و فریدون و منصور که جنازهاش هیچ وقت پیدا نشد و دخترش پروین که در جوانی پرپر شد و خاطراتی که فرصت بیشتری برای گفتنش میطلبید.
آن شب در زیرزمین منزل، همان جا که عکسهای فرزندان خانم کارکوبزاده بر دیوار خودنمایی میکرد، شب را به صبح رساندم و مصاحبه را فردای آن شب تمام کردم. وقتی به آبادان برگشتم، طبق روال همیشگی کار، مصاحبه را پیاده کردم. خاطرات خانم کارکو در فضایی بود که تجربه آن را داشتم. فضایی که دیده و لمس کرده بودم. از زبان او و خاطراتی که در سینهاش نهفته بود، نوشتم.
غبیشی برای تدوین این کتاب از محمدرضا، فرزند آزاده جانبازش، حمید پسر جانباز دیگرش، دخترش رویا برای بخشی از خاطرات زندگیاش و از جانباز آزاده احمد پاکدامن، همرزم منصور فرزند کوچک و مفقودش، کمک گرفته است.
برای خرید این کتاب میتوانید به سایت www.manvaketab.irمراجعه کنید.
انتهای پیام/