همدان|" وقتی مهتاب گم شد" کتابی برای همیشه تاریخ
کتاب تحسین شده " وقتی مهتاب گم شد" کتابی برای همیشه تاریخ است، برای آنهایی که میخواهند لذت عشق و جنون، دلدادگی، ایثار و فداکاری را از نگاه بزرگ مردی از تبار شهدا به نظاره بنشینند و جرعهای از آن را بنوشند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، کتاب ارزشمند "وقتی مهتاب گم شد" اثر "حمید حسام" در عرصه ثبت تاریخ شفاهی جنگ است.کتابی که سطر، سطر آن خاطرات مردی است که جوانی و نوجوانی خود را در بحبوحه جنگ و در خط مقدم سپری کرد و با حضور در جبهه غرب و جنوب تجربیات ارزشمندی را به دست آورد.
"علی آقای خوشلفظ" یا به تعبیر رزمندگان و دوستان شهیدش علی آقای "خوش زخم" یا "خوش خواب" که چند ماهی است به جمع دوستان شهیدش پیوسته است پیش از پرواز آسمانی خود، با نقل خاطرات خود از لحظههای بودن در جبهه میانی غرب تا حضور در لشگر 27 محمد رسولالله(ص) تهران، واحد اطلاعات عملیات لشگر 32 انصارالحسین(ع) همدان و بسیاری جاهای دیگر، دین خود را به دوستان شهیدش و بهتر به نسل جوان و نسلهای فردای این کشور که فهم درستی از دفاع مقدس ندارند و نمیدانند در معرکه عاشقی مردن چه لذتی دارد، ادا کرد.
لحظههای زیبای عاشقی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد" حدیث نفسهای رزمنده جوانی است که هر لحظه میدان جهاد اصغر را برای خود تبدیل به میدان جهاد اکبر میکند و در این رزمگاه، گاهی نفس اماره او را به زمین میزند و گاهی او بینی نفس خویش را به زمین میمالد.
آنچه بیش از همه سبب خواندنیتر شدن این کتاب ارزشمند شده، روایت خالصانه و صادقانه شهید زندهای است که گویی هنوز همانند شبهایی که همراه معلم نهجالبلاغه "محمود شهبازی" و یا حبیب حرم شهید "حسین همدانی" راهی شناسایی میشدند تا دروازه فتح خرمشهر را بگشایند و یا نوید فتحی بزرگتر را به گوش "حسن باقری" این نابغه جنگ برسانند، روزها و لحظهها را سپری میکند.
از بین روایتهای راوی خوش بیان میشود فهمید او هنوز هم با وجود گذشت بیش از 30 سال از دفاع مقدس هنوز که هنوز است دوشادوش "حسن ترک"، "علی آقای چیتساز"، "مصیب مجیدی" و بسیاری دیگر از شهدا و رزمندگان اسلحه به دست راه میرود و آسفالت کف خیابان برای او همان خاکهای نرم جبهههای جنوب است.
روایتی که با قلم جادویی "حمید حسام" که خود از جنس و تبار ایثارگران است لحظاتی را رقم میزند تا وقتی برای نخستینبار کتاب را به دست میگیرید دیگر نتوانید آن را زمین بگذارید چرا که این کتاب آدمی را به دنیایی میبرد که همه چیزش با دنیای کنونی ما فرق دارد، دنیای خون و حماسه، ایثار و گذشت، دلیری و جوانمردی، دنیایی که دوست دارید همراه راوی کتاب در آن شب مهتابی گم شوی، ضجه بزنی، بخندی، زخمی شوی و بهتر آنکه در کنار افرادی که حالا گویی هزاران سال است آنها را می شناسی بمیری، آنهم مردنی از جنس شهادت.
شاید همین ویژگیها و موارد بسیار دیگر سبب شد تا رهبر معظم انقلاب در توصیف این کتاب ارزشمند بگویند: "بچههای همدان؛ بچههای صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بیادعا؛ یاران حسین (ع)؛ یاوران دین خدا و آنگاه مادران؛ مردآفرینان شجاع و صبور و آنگاه فضای معنویت و معرفت؛ دلهای روشن، همتها و عزمهای راسخ؛ بصیرتها و دیدهای ماورایی اینها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمه این روایت صادقانه و نگارش استادانه، کام دل مشتاق را غرق لذت میکند و آتش شوق را در آن سرکشتر میسازد.
راوی خود یک شهید زنده است. تنِ بهشدت آزرده او نتوانسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهد و الحمدلله رب العالمین نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربهدیدگان است. بر او و برهمه آنان گوارا باد فیض رضای الهی؛ انشاءالله."
فرمانده سپاه قدس، سردار سرافراز سپاه اسلام، سرلشگر"قاسم سلیمانی" از دیگر افرادی بود که با خواندن این کتاب دست به قلم شده و در وصف این کتاب و خطاب به برادر رزمندهاش نوشت:
عزیز برادرم علی عزیز
همه شهدا و حقایق آن دوران را در چهره تو دیدم یکبار همه خاطراتم را به رخم کشیدی. چه زیبا از کسانی حرف زدهای که صدها نفر از آنها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آنها را تشییع میکنم و رویم نمیشود در تشییع آنها شرکت کنم.
10 روز قبل بهترین آنها را -مراد و حیدر را- از دست دادم، اما خودم نمیروم و نمیمیرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز لهله میزنم و به درد «چه کنم» دچار شدهام.
امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخمهایم پاشاندی.
تنهای تنهایم.
عکست را بهروی جلد بوسیدم ای شهید آماده رفتن و دوست ندیدهام که بهترین دوستت را در کنارم از دست دادی. امیدوارم سربلند و زنده باشی تا مردم ایران در زمین همانند دب اکبر در آسمان نشانی خدا را از تو بگیرند و به تماشایت بنشینند.
در بخشی از این کتاب ارزشمند آمده است: رفیقی داشتم که میگفت: "اینجا ـ جزیرۀ مجنون ـ جای دیوانههاست. دیوانههایی که عاشقاند. عاشقانی که میخواهند از راه میانبُر به خدا برسند."
تابستان سال 1365 بود و من با این رفیق راه، راه را گم کرده بودم. کجا؟ در جزیره مجنون؛ وقتی که از خط برمیگشتیم. همان دمدمای صبح. گرما بالای 30 درجه بود و رطوبت هوا بالای 70درصد و ما برای رهایی از گرما و شرجی بالاپوشمان فقط یک زیرپیراهن سفید و خیس بود.
آنجا کسی را دیدم که کلاه پشمی زمستانی را تا پایین ابرو پایین کشیده و کنار نیزارها دراز به دراز خوابیده بود. نگاه عاقل اندر سفیهی به او کردم و به رفیقم گفتم: «راست گفتی که مجنون جای دیوانههاست.»
به گزارش تسنیم، کتاب وقتی "مهتاب گم شد" اثر ارزشمند "حمید حسام" و به روایت "علیخوشلفظ" توسط انتشارات سوره مهر در 652 صفحه روانه بازار شده و توانست در همان ابتدا تحسین بسیاری از فرهیختگان و در راس آنها فرماندهی معظم کل قوا را برانگیزد.
خبرگزاری تسنیم همدان به خوانندگان خود پیشنهاد میکند این روزها که بهار میهمان خانههای مردم سرزمین فرهنگ و ادب، سرزمین دلاورمردی، ایثار و فداکاری شده است علاقمندان به کسب دانایی و پرورش آن در خود و جامعه، لذت مطالعه این کتاب را از دست ندهند چراکه با مطالعه کتاب "وقتی مهتاب گم شد" در مییابید که شما همان علیخوشلفظ هستید که در بحبوحه جنگ باید مسیرهای بسیاری را بپیمایید تا به مقصد برسید.
انتهای پیام/م