"لاتاری"؛ زندهباد قهرمان، زندهباد غیرت
لاتاری تمام این شاخصهها را دارد؛ قهرمانش، یا قهرمانانش، انگیزهای قوی دارند برای مقابله با پدیدهای دهشتناک و هولانگیز. آنها باید با غولی بجنگند که چند سر و دم دارد، و در نهایت نیز قهرمان/ قهرمانان ما به هدف خود میرسند.
خبرگزاری تسنیم ــ سید سعید هاشمزاده
1. زندهباد قهرمان
سینما نیاز به قهرمان دارد، گزاره صحیحی است، اما درباره چه ژانر و سبک و سینمایی صحبت میکنیم؟ سینمای شاه پیرنگ و کلاسیک؟ سینمای داستانی و عامهپسند؟ بله دارد. سینمای داستانی عامهپسند، نه از منظر سخیف آن، بلکه از منظر صحیح آن، به همذاتپنداری با قهرمانش نیازمند است. مخاطب میخواهد او را دنبال کند و به انگیزه آن، به حس و روح این انگیزه دست یابد. غافلگیر شود، عصبانی شود، بخندد و بگرید. و این نوع قهرمان درام لازمه و نیازش به جنگیدن با پدیده آنتاگونیست است، پدیدهای که باید چون هیولایی رخنه کند. ترس بهبار بیاورد و از همه مهمتر قدرتمند باشد تا شاید مرگ / آسیب قهرمان ما را بهسوگواری بکشاند.
لاتاری تمام این شاخصهها را دارد؛ قهرمانش، یا قهرمانانش، انگیزهای قوی دارند برای مقابله با پدیدهای دهشتناک و هولانگیز. آنها باید با غولی بجنگند که چند سر و دم دارد، و در نهایت نیز قهرمان/ قهرمانان ما به هدف خود میرسند اما در وضعیتی تراژیک. لاتاری یک قیصر قرن بیست و یکم است که حالا برادر خود را هم بهعنوان بزرگتر، و برای انتقام همراه خود میبرد. اما قیصر قهرمان که داعیه غیرت دارد و چه خوب، و داعیه جبران دارد، و اینکه چقدر ملیگرایانه، میتوانید بخوانید بچهمسلمانی، به این وضعیت نگاه میکند و در صدد جبران برمیآید؛ از انفعال جغرافیای خود، بخوانید قانون جغرافیای خود، و یا حتی بیقانونی آن، خود دست به کار میشود. خود، امیرعلی با بازی ساعد هدایتی، به خارج از کشور میرود و همراه، موسی با بازی هادی حجازیفر، هم دارد. اما قانون دست بردار او نیست. قانون داخلی، قانون دیپلماتیک و نماینده این قانون شعار کلی میدهد؛ شعار سیاسی جناحی. با اینکه در انتها قهرمانان انتقامشان را میگیرند و پرچم غیرتمندی ایرانی را بالا میبرند، حداقل با لحنی که فیلمساز در نظر گرفته، و البته که چهخوب که قهرمان آنارشی ملی میهنی نیز داریم و مدتها بود نداشتیم، اما طعم تلخ سیاسیبازی و گزارهها و نقشهای سیاسی روی زبانمان مینشیند. قهرمان ساخته میشود، انگیزه به دست میآید اما مخاطب، بخوانید مخاطبی که سیاسی شده است، با گزارهها و اکتها دچار گیجی و سؤال میشود؟! و شاید این پرسشها تا هیچگاه پاسخی درست برایش داده نشود.
2. زندهباد فرم
بیایید تا لاتاری را فارغ از هیجان درام بررسی کنیم، نه سینهفیلدی بلکه از منظر معیار فرم ببینیم. داستان فیلم یادآور سینمای فیلمفارسی است اما هرگز به درون آن نمیغلتد، با این حال اما یادآور است و قهرمانانش درد ناموس دارند و غیرت انتقام. روشن کردن این احساسات برای هر مخاطبی هیجانانگیز است و خاصیت دنبال کردن ادامه داستان را بهبار میآورد اما فیلم در بیان گنگ است و در انتخاب شیوه برای بسط درونمایهاش محافظهکار و گیج. دوربین اثر نه میتواند مستند صرف باشد، که بیشتر مستندنمایی میکند و قلابی است و نه میتواند سینمایی صرف باشد که گاه قاببندی میکند اما با مستندنماییاش این بنا را فرو میریزد. نبود انسجام و تعیین تکلیف در انتخاب زاویه دید، دوربین آگاه یا دوربین ناظر، دوربین مستند یا سینما، همه و همه لحن و مواجههای گنگ را بهبار میآورد که ضربه نخست را به فیلم وارد میسازد و بیان فیلم را دچار خدشه میکند. اما شیوه داستانگویی نیز مزید بر علت میشود. مهدویان داستان را از یک عاشقانه رمانتیک به محوری سوق میدهد که سیاست جای مهمی را در آن ایفا میکند، و این مسئله با حضور موسی و امیرعلی در دادگاه کلید میخورد. در این بزنگاه از دو منظر میتوان به درونمایههای گوناگونی رسید؛ یک اینکه دو قهرمان ناامید از وضعیت کنونی امنیتی خود، از دادگستری تا اطلاعات، ناامید شده و خود دست به کار میشوند و دوم اینکه چارهای جز دست به کار شدن نمیبینند و نمیتوانند منتظر بایستند، با اینکه ممکن است پیگیریهای قانونیشان جواب دهد. سیر و شیوه داستانگویی گزینه نخست را بیش از پیش پررنگ میکند و با این اوصاف فیلم بین دو لبه انتقاد از نظام و دولت و ارزشگذاری بر سر ایدئولوژی میایستد. از سویی ناامید از پیگیری قانون خود میگریزد و از سویی پای ایدئولوژی مذهبی خود ایستاده است. تیغ تند نقد مهدویان شروع به برندگی میکند و موضوع مهم از فرم میشود. مسئله اینجاست که ایجاد کمدی ناخواسته در فیلم از همین امر ناشی میگردد، صحنه قتل شیخ عرب توسط موسی در داخل دستشویی با نگاه موسی به دوربین تبدیل به کمدی و زهرش گرفته میشود و جملاتی نظیر خلیج فارس! مأمور اطلاعات موقعیت را آبکی میسازد. اینجا دقیقاً نقطهایست که اگر با حرف یا مسئله مهدویان موافق باشیم، با فرم فیلمسازیاش موافق نخواهیم بود، فرمی که نمیتواند یکپارچگی و یکدستی ایجاد کند و در نهایت فاصلهگذارانه به نتیجه رسانده میشود.
جملات فیلم از آغاز نقطه داستانی که قهرمانان باید ناامید و ناامیدتر شوند، به گزارههایی سیاسی بدل میشوند که خارج از دهان شخصیتهاست و متعلق به محافظهکاری فیلمساز و نویسنده، و البته اعتراض ژورنالیستی آنان، و از سوی دیگر حضور کاراکتر امنیتی/ اطلاعاتی در فاز دوم داستان، در دبی، هم مزید بر اینها که فیلمساز نمیتواند یا نمیخواسته، قهرمانش تنها بمیرد، تنها قهرمان باشد و مستقل.
انتهای پیام/*