یک کارگردان: نگاه کاسبکارانه به تئاتر جدی و مستقل لطمهزده است
قطبالدین صادقی گفت: امروز عدهای به تئاتر وارد شدهاند که نگاه کاسبکارانه به این وادی دارند.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، قطبالدین صادقی یکی از هنرمندان شناختهشده در عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون است. هرچند عمده فعالیت این هنرمند سالها در تئاتر بوده است. صادقی بیش از سه دهه است که در حیطههای نمایشنامهنویسی، کارگردانی و همینطور آموزش تئاتر به فعالیت مستمر پرداخته است. با این حال او طی ماههای اخیر، تماشاخانهای باعنوان «شانو» را تاسیس کرده و در کنار آن یک آکادمی نیز راهاندازی کرده است تا نسل جوان علاقهمند به تئاتر به شکل علمی و اصولیتری بتوانند از این رهگذر به فعالیت بپردازند. او هم مانند سایر هنرمندان این عرصه، دل در گرو تئاتر این مرزوبوم دارد و بهرغم تمام نواقصی که دراین حیطه به چشم میخورد، تلاش میکند آثاری را روی صحنه ببرد که بار کیفی و عمیقتری دربرداشته باشند. با این هنرمند پیشکسوت تئاتر درباره مباحث مختلفی چون آسیبشناسی تئاتر خصوصی، جایگاه تئاتر مستقل در شرایط امروز و... به گفتوگو نشستهایم.
شما در ماههای اخیر به تاسیس تماشاخانه «شانو» پرداخته و در کنار آن یک آکادمی هم تاسیس کردهاید، اقدام شما در زمینه تاسیس تماشاخانه این سوال را در ذهن ایجاد میکند که کمکاری دولت در زمینه احداث سالنهای مناسب اجراهای تئاتر، باعث میشود هنرمندان خودشان دست به کار شوند؟
طبعا ناکارآمدی مدیران فرهنگی باعث شده من و امثال من به فکر مرتفع کردن مشکلات حوزه تئاتر مثل کمبود سالن استاندارد باشیم. امروز که دارم با شما حرف میزنم، 20 سال از زمانی که در تالار وحدت اجرا داشتهام، میگذرد و چندین سال از اجرایم در تئاتر شهر. به این خاطر که در سالهای اخیر مدیرانی، تصدی تئاتر را بهعهده گرفتهاند که ارزشهای فرهنگی و هنری برایشان اندک است و حتی به جرات میتوانم بگویم اغلب آنها این حوزه را نمیشناسند. (و فورا اضافه کنم منظورم مهندس مهدی شفیعی رئیس کنونی مرکز هنرهای نمایشی نیست، او یک استثناست.) از طرفی، در سالهای اخیر با سالندارانی مواجه هستیم که با عملکردهای غلط، تبدیل به آسیب جدی در حیطه تئاتر شدهاند. خاطرم هست، چندی پیش برای اجرای یکی از تئاترهایم با سالنداری صحبت میکردم، او به من گفت این سالن فعلا تا دو ماه تکمیل است و کسی که این سالن را اجرا کرده شبی هشت میلیون تومان بابت اجرای نمایشش پرداخت میکند، از او پرسیدم مگر چه نمایشی دراین سالن روی صحنه میرود؟ باور کنید نمیدانست نام نمایش چیست! در چنین شرایطی شما دیگر تا آخر این قضیه را بخوانید. امروز عدهای به تئاتر وارد شدهاند که نگاه کاسبکارانه به این وادی دارند و میخواهند به هر قیمتی از ساختمانهایی که جزء سرمایههای ملی و بیتالمال هستند به نفع خودشان درآمدزایی کنند. این آسیب هم از زمان دولت محمود احمدینژاد شروع شد، بهرغم بودجهای که در اختیار داشتند قراردادهای تیپ را قبول نمیکردند.
اگر خاطرم باشد آن زمان هم مطالبه تئاتریها در ارتباط با تثبیت قراردادهای تیپ بسیار بود ولی به جایی نرسید؟
همینطور است. قرارداد تیپ به این معنی بود که هنرمند به فراخور شهرت و سابقه کارش، بودجهای را برای اجرای یک نمایش از دولت دریافت میکرد و دیگر فروش گیشه متعلق به دولت بود. یک بخش از تولیدات تئاتر که متولی آن وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است باید صرف ساخت آثار نخبه، حرفهای و مطلوب شود، ولی متاسفانه در سالهای اخیر، شرایط به این شکل بود که سطح اندیشه و ذوق ملی رعایت نشد و رفتهرفته سلیقه مردم رو به نزول رفت. حالا هم که چشممان باید به عملکرد دولت در تئاتر روشن شود، یعنی اینکه سیاستگذاران فرهنگی هم با اجرای هر نمایش، 20 درصد عواید فروش بلیت را برای خود بردارند. یعنی به جای آنکه دولت عملا در توسعه هنر ملی نقش بسزایی داشته باشد، دارد به دستاورد مادی تئاتریها هم از این رهگذر دستاندازی میکند. به همین خاطر است که امروز میبینیم تئاترهایی روی صحنه میروند که نهفقط از قصه پیچیدهای برخوردار نیستند که برای جذب مخاطب، از بازیگران گیشه و به اصطلاح سوپراستارها بهره میگیرند و حالت ساز وآوازی هم دارند که مردم خوششان بیاید. میتوان گفت با این اوصاف، حامیان فعلی تئاتر عدهای نوکیسه هستند.
البته متعاقب آنچه شما اشاره کردید یکی از هنرمندان تئاتر به این مساله اشاره داشت که آسیب اجاره بهای بالای سالنها فقط مختص به پایتخت نبوده و امروز اجراها در شهرستانها هم از این منظر دچار اشکال شده است؟
درست است. مهمترین مسالهای که دارد به پیکره تئاتر ما لطمه میزند این است که تئاتر حالت تجریدی و تفننی به خود گرفته است. نوکیسههایی پدیدار شدهاند که پولهای هنگفت دارند و این سرمایه را صرف مکانهای بزرگی که فاقد استاندارد هم هستند، میکنند و از قبل اجاره دادن به تئاتریها، پولهای خوبی به جیب میزنند، بیآنکه برایشان مهم باشد چه آثاری دارد در این سالنها اجرا میشود. زمانی بود که تماشاچی اصلی تئاترها، دانشجویان و اساسا قشر دانشگاهی بودند، ولی امروز میبینیم این قشر به دلیل مسائلی که اشاره کردم عملا از تئاتر فاصله گرفتهاند.
به نظر میرسد امروز برخی از تئاترها که تعدادشان کم هم نیست به جای آنکه به مسائل روز جامعه نظر داشته باشند به حدیث نفسگویی افتادهاند، نظر شما در این باره چیست؟
درست است، به نظر میرسد نسل امروز هنرمندان تئاتر کمتر دغدغه مسائل اجتماعی را دارند و بیشتر درگیر اهداف شخصی، بحرانهای عاطفی و بلندپروازیهای روزمره خودشان هستند. میتوان گفت این نسل، نسل آرمانخواهی نیست و مشغول درگیریهای ذهنی خویش است؛ گویی این خودش است که در مرکز جهان قرار گرفته، بنابراین تنها چیزی که برایش اهمیت دارد خوشبختی خودش است، نه مسائل دیگر.
برخی براین باورند که تئاتر، امروز هر معایبی هم که داشته باشد توانسته طیف گستردهای از اقشار مختلف جامعه را به خود جلب کند، در حالی که پیش از این، یعنی شاید تا سالهای پیش از انقلاب، تئاتر متعلق به طبقه فرادست بود و از آن بهعنوان هنری لوکس یاد میشد. شما چقدر این دیدگاه را قبول دارید؟
به نظر من، امروز فقط پولدارها، نوکیسهها و بورژواها به تئاتر میروند. قشر دانشجو دیگر نمیتواند از عهده قیمتهای بالای بلیت تئاتر بربیاید، اگر هم بتواند هزینه بلیت تئاتر را بپردازد، تئاتر رفتن در شرایط فعلی دیگر لطفی برای او ندارد. چون تئاتر از مفاهیم فلسفی و عمیق تهی شده و به موضوعات دمدستی و سطح پایین محدود مانده است. خاطرم هست، چند شب پیش برای دیدن نمایشی به یکی از سالنها رفتم، در آنجا لباسهایی تن خانمها دیدم که احساس کردم سالن را با مجلس عروسی اشتباه گرفتهام. کاملا مشخص است که این افراد فقط به صرف آنکه رخت و لباس خود را به رخ دیگران بکشند به تئاتر میآیند نه برای هدف دیگری. پیش ازاین، تئاتر ساحت و تقدسی داشت و کسی که به دیدن یک نمایش مینشست، احساس میکرد در یک محیط جدی و روشنفکرانه باید درست لباس بپوشد، ولی امروز تمام این مولفهها از یاد رفته است.
از طرفی به نظر میرسد بروز نگاههای به قول شما کاسبکارانه در تئاتر باعث شده آن دسته از هنرمندان پیشکسوت و کاربلد این حوزه خانهنشین شوند؟
دقیقا همینطور است، پیشتر هم اشاره کردم عرصه به دست کسانی افتاده که پول برایشان حرف اول را میزند. از اینها گذشته افرادی از سینما و تلویزیون به تئاتر آمدهاند که بیآنکه دانش و تجربه این حیطه را داشته باشند، میخواهند از این رهگذر هم درآمدزایی کنند. به بیان سادهتر، ماهیت تئاتر امروز، از بعد اجتماعی و هنری به معیارهای مادی تنزل پیدا کرده، به قول نیچه برخی دزدانه از عالم تجارت به عالم هنر خزیدهاند.
و همه این مسائل دست به دست هم داده تا شما تصمیم بگیرید تماشاخانهای برای خودتان بسازید و آثار جدی را که مطابق سلیقه تعدادی از مخاطبان امروز است اجرا کنید؟
بله، البته این وظیفه دولت است که باید به احداث سالن مناسب بپردازد؛ ولی وقتی دراین زمینه خلأ وجود دارد، من هنرمند باید دست به کار شوم، چون دلم برای تئاتر و اساسا هنر کشورم میتپد و نمیخواهم بیش از این شاهد اضمحلال و نابودی آن باشم. به این ترتیب، خودم را به خطر انداختهام و با تاسیس چنین تماشاخانهای، 430 میلیون تومان بدهکار شدهام. بهطوری که اگر تا پایان سال به زندان نیفتم شانس آوردهام.
از معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم برای تامین مخارج این تماشاخانه کمک خواستید؟
بله، آنها هم در ازای این درخواست، کمک کوچکی کردند، ولی نتوانستهام از عهده تمام بدهیهایی که داشتهام بربیایم.
شما در این سالها صرفنظر از آنکه به بازیگری، نویسندگی و کارگردانی تئاتر پرداختهاید سهم زیادی در تربیت نسل جوان در رشته تئاتر هم داشتهاید، با این حال خروجی دانشکدههای تئاتر که امروز تعداد آنها کم هم نیست را مثبت ارزیابی میکنید؟
به هیچوجه، ما امروز 15 دانشکده تئاتر در تهران داریم و با اضافه کردن دانشگاههای جامع علمی- کاربردی این تعداد به 65 رسیده است. در کنار آن، سه هزار کلاس آزاد هنری هم شکل گرفت که 8000،700 تای آنها با محور بازیگری و کارگردانی تئاتر اداره میشود. ولی به جرات میتوان گفت هیچکدام از این مراکز آموزشی برآیند مطلوبی نداشته است. یک عده در این دانشکدهها لقب استاد دارند که واقعا به سختی تئاتر را میشناسند، چه برسد به اینکه بخواهند تدریس کنند و فاصلهشان به لحاظ دانش با دانشجو، یک جزوه بیشتر نیست. قاطعانه بگویم استادان رشته تئاتر در حالحاضر بیشتر از انگشتان یک دست نیستند. از اینها گذشته، شنیدهام یکی از همین دانشکدهها در سالهای اخیر، 600 نفر را بدون کنکور پذیرفتهاند و این فاجعه است.
برویم سر مساله تئاترهای خصوصی، فارغ از مشکلاتی مثل استاندارد نبودن اغلب این سالنها، بالا بودن اجارهبها و... برخی از هنرمندان به این مساله اشاره میکنند که آنچه امروز به تئاتر لطمه زده این است که در تماشاخانههای خصوصی، گاه در طول روز چهار اجرا روی صحنه میرود، دراینباره هم صحبت کنید؟
دقیقا، یعنی کارکرد اینگونه از سالنها بیشتر شبیه گاراژ است تا عملکرد فرهنگی. طبیعی است وقتی قرار باشد بعد از اجرای من، گروه دیگری در همین سالن به اجرا بپردازند، وقت کافی برای نورپردازی و دکور مناسب و سایر مولفهها ندارم، بنابراین باید زودتر نمایش را تمام کنم، چون گروه دیگری پشت در هستند و باید قبل از اجرا، مقدمات کار خود را فراهم کنند. در چنین شرایطی، کیفیت تئاتر لطمه میبیند و به تدریج تماشاگر هم علاقهاش را نسبت به تئاتر از دست میدهد. میتوان گفت در چنین حالتی، کثرت در معنای کمی باعث افت کیفیت میشود.
ضمن اینکه برخی از نمایشهای این سالنها چندان که اشاره کردید برای جذب مخاطب، دست به دامن شوخیهای رکیک و خارج از عرف میشوند تا به هر قیمتی مخاطب را به سالنها بکشانند؟
درست است، چهبسا اخیرا به تماشای نمایشی در یکی از همین سالنهای خصوصی نشستم و واقعا از آنچه روی صحنه بود خجالت کشیدم، از بس که بازیگران برای جذب مخاطب به گفتن جملات جنسی و وقیحانه و غیراخلاقی روی آورده بودند، فقط به صرف آنکه تماشاچی را بخندانند.
جالب است که این کار را از 15،10 سال پیش، تئاترهای بازاری در سینماهایی مثل گلریز، قیام و... انجام میدادند؟
بله، ولی امروز میبینید به لطف تئاترهای خصوصی، آسیب تئاتر بازاری به این حیطه غالب شده است.
در این ارتباط به نظر میرسد برخی از سیاستگذاران فرهنگی هم به این شکل راحتترند نمایشهایی به روی صحنه برود که دردسرهای پاسخگویی بعدی را به همراه نداشته باشد؟
این مساله مهمی است که شما اشاره میکنید. دولت مایل نیست تئاترهایی روی صحنه برود که حرف به اصطلاح «بوداری» داشته باشد و به قول شما از دردسرهای بعدی چنین اجراهایی میترسد. به همین خاطر امروز بیش از هرچیز، شاهد اجرای دو نوع تئاتر هستیم، یک نوع تئاترهای پر زرقوبرق و بازاری و دیگری، آثار تجریدی و معماگونه که سرو ته ندارد و انگار نشات گرفته از ذهن پریشان کارگردان و نویسنده نمایش است.
در این بین تئاتر مستقل و تجربی (منظورم تئاترهایی است که به وسیله افراد نخبه با مفاهیم عمیق اجرا میشود) در این آشفتهبازار یکه و بیحامی مانده است؟
دقیقا، ولی بیاییم کمی هم امیدوار باشیم، در دوره محمود غزنوی، 400 شاعر بودند که با زرق و برق روزگار میگذراندند، امروز شعر کدامشان باقی مانده است؟! در این بین، یک شاعر بود که در گوشهای شعر خود را مینوشت و کار خود را میکرد، کسی نبود جز فردوسی. امروز شاهنامهاش به 140 زبان زنده دنیا ترجمه شده است. میخواهم بگویم اثری که مبتنی بر اصول و پایه باشد درنهایت ماندگار خواهد شد. منتهی هنرمند باید به کار خود ایمان داشته باشد و بداند کاری که دارد میکند شاید در ظاهر، دیربازده باشد ولی نتیجهبخش خواهد بود. صادق هدایت در دورهای که «بوف کور» را نوشت، این کتاب را به هزینه خود در بمبئی چاپ کرد، ولی درایران هم کتاب به محض چاپ با اقبال مواجه نشد. درنهایت کتاب را به دورهگردی سپرد تا او در کنار خیابان به قیمت 30شاهی بفروشد. امروز «بوف کور» بر تارک ادبیات فارسی میدرخشد، اگرچه در زمان خودش توفیق لحظهای پیدا نکرد، ولی به تدریج همه فهمیدند در ورای این کتاب، اصالت، تکنیک، اندیشه و خلاقیت هست. یا بهعنوان مثال، فیلم «گنج قارون» وقتی اکران شد، به مدت شش ماه در سینماهای سراسر کشور باقی ماند، ولی درهمان زمان، نمایش «هملت» در سینما تخت جمشید سابق و عصرجدید فعلی روی صحنه رفت و بعد از دو شب اجرای آن متوقف شد. یا زمانی که بهرام بیضایی فیلم «رگبار» را ساخت، مردم خوششان نیامد و صندلیهای سینما را پاره کردند و هزینه تعمیر صندلیها از فروش فیلم بیشتر شد، ولی فیلمی که رضا بیکایمانوردی در آن بازی میکرد چیزی حدود سه ماه بر پرده سینما بود.
به نظر شما امروز میتوان از مخاطبی که بیش از هرچیز درگیر ودار تامین امرار معاش است و دغدغههای فکری و اجتماعی بسیاری به سر دارد انتظار داشت که به تماشای یک اثر اجتماعی با مفهوم نسبتا گزنده و تلخ بنشیند؟میخواهم بگویم اگر میبینیم تئاترهای بازاری در سالهای اخیر مخاطبان بیشتری پیدا کردهاند، به این دلیل است که شاید مردم میخواهند با تماشای یک فیلم یا تئاتر کمدی، گریزی از زندگی روزمره خود بزنند و به افکارشان استراحت موقت بدهند؟
من با شما دراین زمینه همعقیده نیستم. این سفید و سیاه دیدن است و من موافقش نیستم. درعینحال براین باورم لزوما آثار سرگرمکننده و بیارزش نیستند و کارهای جدی هم میتوانند نظر مخاطبان به قول شما خسته امروز را به خود جلب کنند. ولی باید به این نکته هم توجه کنید که بسیاری از مردم این شانس را نداشتهاند که در دانشگاههای خوب تحصیل کنند یا به کتابخانههای غنی دسترسی داشته باشند و تماشای یک تئاتر خوب میتواند در جبران این نقیصه نقش زیادی داشته باشد. اصلا رسالت هنر و ادبیات این است که نیازهای فکری مخاطب را برآورده کند. چرا مردم هنوز با وجود مشکلات فراوان به سراغ حافظ و مولانا و خیام و... میروند؟ چون میدانند این آثار صرفنظر از وجهه سرگرمکنندهای که دارند هنوز هم بعد از گذشت قرنها، کمکدهنده هستند. بنابراین در پاسخ به سوال شما باید بگویم اساسا آثار سترگ هنری و ادبی هر دو وجه سرگرمکننده و اندیشهورز را در خود دارند.
یک سوال هم درباره شرایط ممیزی در تئاتر فعلی دارم. در حوزه ادبیات داستانی اغلب نویسندگان به این مساله اشاره میکنند که این روند در سالهای اخیر تعدیل شده، درباره تئاتر این مساله چطور است؟
میتوان گفت روند ممیزی در سالهای اخیر متفاوت شده است. بهعنوان مثال، امروز افرادی که در شورای نظارت برای ارزشیابی آثار حضور دارند، به مراتب تحصیلکردهتر و فهیمتر شدهاند. با اینحال برخی اوقات هم پیش آمده اعضای همین شوراها نسبت به یک نمایش نظراتی ابراز کردهاند که خیلی هم صائب نبوده است. ولی مشکلات دیگری هنوز به قوت خود باقی است. بهعنوان مثال همه فکر میکنند فقط وزارت ارشاد است که تصمیمگیرنده نهایی برای اجرای یک تئاتر است، در حالی که اینطور نیست و به موازات این نهاد، پنج نهاد دیگر هم به شکل پنهان به ممیزی آثار تئاتر میپردازند و در حذف این آثار از روی صحنه نقش دارند. مساله دردناک این است که برخی اوقات، افرادی برای تئاتر این مملکت تصمیم میگیرند که اساسا شناختی نسبت به این حوزه ندارند. همه اینها باعث میشود در عرصه فرهنگ و هنر وقفه ایجاد شود. تردیدی نیست اگر چنین وقفهای صورت بگیرد، دیگران از این فرصت سوءاستفاده کرده و این خلأ را با ارائه محصولات دیگری پر میکنند که حرف من و شما نیست.
میخواهید به سریالهای شبکههای جم اشاره کنید؟
دقیقا، همانطور که در سالهای اخیر به دلیل پارهای بیتوجهیها و سختگیریهای بیدلیل و شناخت، این شبکهها توانستهاند تا حدود زیادی در عرصه فرهنگ و هنر ما رسوخ کنند. آنها همواره مترصد این قضیه هستند، بنابراین معتقدم نباید بگذاریم تولید فرهنگ بخوابد. سیاستگذاران فرهنگی هم باید بدانند هر نوع کارشکنی و ایجاد وقفه در این وادی، باعث از بین رفتن ذوق ملی و هنر و اندیشه راستین میشود و میدان به دست دیگران میافتد.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/