اتوس یا میتوس، مسئله این است
سینمای کوتاهی که در جشنواره ۳۴ تهران برجسته میشود، سینمایی شبهمؤلف است؛ اما این پرسش را در ذهن متبادر میکند که چگونه این مؤلفان جوان همه به یک موضوع میاندیشند؟ در گام بعد چرا یک جامعه در یک حرکت دستهجمعی در پی حذف میتوس و غلبه اتوس است.
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
اِتوس (ἔθος) واژهای یونانی به معنای «شخصیت» و «منش» است که ارسطو از آن در پوئتیک خود به عنوانی یکی از شش رکن اصلی درام نام برده است؛ اما ارسطو همواره اتوس را فروتر از میتوس میدانسته و معتقد بوده شخصیت - که قرار است در اتوس تجلی پیدا کند - در مرحله دوم اهمیت قرار دهد.
میتوس (μύθος) را افسانه و داستان ترجمه کردهاند؛ اما با شرایط کنونی جهان ادبیات دراماتیک، میتوس همان طرح است، همانی که فرمالیستهای روسی آن را با واژه سوژه بسط دادند و آن را شکل عینی و بالفعل متن میپنداشتند. بعدها از آن با اصطلاحاتی چون Plot یا طرح یا پیرنگ یاد کردند و به عنوان هسته اصلی درام شناخته شد.
برتری میتوس بر اتوس تا دهههای اخیر نیز امری قطعی بود. نگاه ارسطو خدشهناپذیر به نظر میرسید. اگرچه داستاننویسی مدرن و بالتبع سینما و تئاتر در اوایل قرن بیستم تلاشهایی برای شکستن این رویه ارسطوی داشته تا میتوس را از تخت بلند خود پایین کشند؛ اما این میتوس تا دهه شصت میلادی قرن بیستم حداقل در سینما اتوس با سینمای سوبژکتیو اروپای شرقی یا موج نوی فرانسه و در نهایت آوانگاردهای آمریکایی جا پای خود را محکم میکند تا سینمای شخصیتمحور وجاهت پیدا کند.
در دوران کنونی وضعیت در یک دوگانگی به سر میبرد. سینمای یا شخصیتمحور است یا طرحمحور. البته کماکان هالیوود به عنوان شاخصترین وجه سینمای جهان، طرح را بر شخصیت ارجح میداند و روح ارسطو را شاد نگاه داشته؛ اما در جایی مثل سینمای کوتاه ایران، این شخصیت است که برتری و تفوق دارد. با نگاهی به آثار روی پرده رفته در جشنواره فیلم کوتاه تهران میتوان دید که فیلمسازان جوان تمایلی برای قصهگویی ندارند. ایدههای آنان بر بنیان یک طرح داستانی شکل نمیگیرد. همه چیز حول یک شخصیت خلق میشود. این شخصیت است که باید در جهان اثر بچرخد و انتخاب کند یا شاید در یک جهان دترمینستی خود را به دست تقدیر بسپارد.
آنچه مشخص است فیلمساز ایرانی تمایلات شدیدی برای مؤلفبودگی خود دارد. او با انتخاب سینمای شخصیتمحور، پیش به سوی دوربین سوبژکتیو میرود و در یک جهان اگزیستانسیالیستی - که به نظر فیلمساز هیچ درکی از آن ندارد - سوژه را میآزماید. این در حالی است که سینمای غرب - و تأکید بر سینمای کوتاه است - کماکان برای ابژه ارزش قائل است و سعی میکند دوربین خود را ابژکتیو نگاه دارد. او طرح دراماتیکش را میپروراند و براساس طرح شخصیت برمیگزیند.
البته نگاه شخصیتمحور عیب نیست. از آن روزی که چخوف «ایوانف» را آنگونه رها و خموده در میان بستر داستانیش آزاد میگذارد تا همه چیز حول او شکل بگیرد، جهان درام به سوی تعریف غیرارسطویی رفته است؛ اما چخوف و همراهانش به یک موضوع دقت بسیار میکنند. اینکه با برجستهسازی شخصیت به جای طرح، طرح از بین نمیرود؛ بلکه صرفاً ارجحیت آن جابهجا میکند.
اگر شب گذشته فیلم «حیوان» ساخته برادران ارک برنده جوایز اصلی میشود درک این مهم است که در فیلم طرح از بین نمیرود. برادران ارک در «حیوان» یک میتوس قوی برمیگزینند، عبور از مرز حتی به شرط حیوان شدن. آنان با درک درست از طرح، شخصیت خود را برمیگزینند. شخصیت خودبهخودی شکل نگرفته است. شخصیت به ظاهر باهوش و وقفپذیر محصول فضا و معماری فیلم است، نه اینکه اجزای بصری فیلم برآمده از شخصیت.
در مقابل این وضعیت میتوانیم به فیلم «کلینر» اشاره کنیم. فیلمی که سیزده دقیقه دختری را نشان میدهد که گویا تست بارداریش مثبت است. او منفعل پس از تست بارداری در نماهایی متعدد سینما چارسو دیده میشود که کاری جز دست گذاشتن روی شکم و در فکر رفتن مغمومانه کار دیگری ندارد. دوربین نیز چیزی جز دیدههای دختر را ارائه نمیکند. یعنی رسیدن به یک نگاه ذهنی.
در اینجا میتوان به دو مسئله مهم رسید که وضعیت متناقضنمای این سینمای شخصیتمحور را نشان میدهد. نخست آنکه با مرگ طرح در این آثار، فیلم میتواند تا بینهایت ادامه پیدا کند. مثل فیلم «کلینر» که هیچ پایانی ندارد و میتواند به شکل آوانگارد ساعتها ادامه یابد. پس در چنین وضعیتی ما با سینمای کوتاه روبهرو نیستیم؛ بلکه صرفاً کوتاه شدهای از یک اثر را میبینیم که نماهای اندکش برگزیده شدهاند.
مسئله دوم وجوه ضدمؤلف سینمای شخصیتمحور جشنواره فیلم کوتاه تهران است. با نگاه به فیلمهای میتوان دریافت که بیشتر فیلمها یک موضوع را دستمایه اثر خود قرار دادهاند و به واسطه موضوع مشترک با شخصیتهای مشترک روبهروییم. شخصیتها منفعل و درونگرا هستند تا شاید سوبژکتیوبودگی آثار را برجسته کند؛ اما مگر میشود ذهنیت مستقل انسانها چنین در هم تنیده و مشترک شود؟ پاسخ خیر است. پس وجوه مؤلفبودگی در کار نیست؛ بلکه عادتی است میان یک جامعه. ماهیت ماجرا از جایی بیرون از فضای فیلم است. در واقع فیلم نه محصول یک سوژه که برآمده از یک ابژه است. این ابژه میتواند فیلم محبوب سال یا تعریف عمومی جشنوارهها باشد.
پس در این جنگ میان اتوس و میتوس، در ایران حداقل، اتوس شکستخورده است. سینماگران ایرانی هنوز مانده تا خود را به سینمای شرق اروپای ایدئال برسانند. سینمای بلا تار و تارکوفسکی برای رفقای فیلمساز آرزویی دستنیافتنی است تا زمانی که نگرش برای ساخت فیلم محصول ابژههای بر اوج موج باشد. ابژهها را باید در مغاکی یافت که تنها مؤلف میتواند آن را ببیند.
انتهای پیام/