وقتی ردای امام سجاد(ع) پر از درّ و گوهر شد
وقتی امام سجاد(ع) سخن عبدالملک بن مروان را شنید، فرمود: پروردگارا! حرمت و جایگاه اولیائت را نزد خودت نشان بده، ناگهان ردای امام پر از درّ و گوهر شد و ... .
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، برخی دربارۀ وجود و امکان معجزه تردید دارند که در چنین شرایطی شایسته است برای فهم بهتر و صحیحتر به بیانات اهلبیت(ع) مراجعه کنیم. امام صادق(ع) در اهمیت این امر میفرمایند: «المعجزه علامهٌ لله لا یعطیها إلا انبیاءهُ و رُسُلَهُ و حججه لیعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب؛ «معجزه» نشانهای از خداوند است که آن را جز به پیامبران و فرستادگان و حجتهای خود نمیدهد تا به وسیله آن، راستگویی (مدّعیان ارتباط با خدا) از دروغگویی (مدّعیان دروغین) شناخته شود».
حال به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت زینالعابدین(ع) به یکی از معجزات ایشان اشاره میشود:
امام صادق(ع) در روایتی میفرماید:
روزی عبدالملک بن مروان در حال طواف کعبه بود، حضرت امام سجاد(ع) نیز پیشاپیش او در حال طواف بود و اعتنایی به او نمیفرمود.
عبدالملک به نگهبانان خود گفت: «این کیست که جلوتر از ما طواف میکند و به ما بیاعتناست؟»
گفتند: «علی بن الحسین(ع)»
عبدالملک رفت بر جایگاه مخصوصش تکیه زد و گفت امام را نزد او بیاورند.
آنگاه به امام گفت: «من که قاتل پدر تو نیستم، پس چرا نزد ما نمیآیی؟!»
امام سجاد علیه السلام فرمود: «قاتل پدر من با کار خود، دنیای پدرم را نابود اما پدرم آخرت او را تباه کرد، پس تو نیز اگر دوست داری مانند قاتل پدرم باشی، باش»
عبدالملک گفت: «هرگز! اما تو نیز گاهگاهی به نزد ما بیا تا از دنیای ما بهرهمند شوی!»
امام(ع) با شنیدن این سخن ردای خود را پهن کرد، بر زمین نشست و چنین دعا فرمود: «پروردگارا! حرمت و جایگاه اولیائت را نزد خودت به او نشان بده»
ناگهان ردای امام پر از درّ و گوهر شد، درّهایی که چشمها را خیره میکرد.
آنگاه امام فرمود: «کسی که نزد خداوند چنین جایگاهی دارد، آیا به دنیای تو نیازمند است؟!»
سپس فرمود: «بارالها! اینها را از من بگیر که من هیچ نیازی ندارم»
منابع: بحارالانوار، ج 46، ص 120، حدیث 11 به نقل از الخرائج و الجرائح
انتهای پیام/