گفتوگوی امام حسین(ع) با عمر سعد در بیان رهبر معظم انقلاب + فیلم
رهبر معظم انقلاب در بیانات خود در خطبههای نماز جمعه تهران در سال ۶۳ با اشاره به ماجرای گفتوگوی امام حسین(ع) با عمر سعد در کربلا، به تصویرپردازی از اقتدار و صلابت امام حسین(ع) در روز عاشورا پرداختهاند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا ماجرای عاشورای حسینی یکی از عبرتآموزترین و در عین حال پر معرفتترین صحنههایی است که خداوند متعال برای بشریت قرار داده است. یکایک صحنههای کربلا درسآموزنده بوده و این حادثه عظیم تاریخ بشریت در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... اثرگذاری فراوانی داشته تا جایی که الگوی بسیاری از سیاستمداران و متفکران عالم اسلام و حتی غیر مسلمانان شده است.
از این منظر ماجرای کربلا صلابت و قدرت و پیروزی امام حسین(ع) و اصحابشان را به تصویر میکشد
رهبر معظم انقلاب در بیانات خود در خطبههای نماز جمعه تهران در سال 63 با اشاره به ماجرای گفتوگوی امام حسین(ع) با عمر سعد در کربلا، به تصویرپردازی از اقتدار و صلابت امام حسین(ع) در روز عاشورا پرداختهاند.
در ادامه فیلم بیانات رهبر معظم انقلاب بازنشر میشود.
«در آن هنگامى که حضرت به کربلا رسیده بودند و عمربنسعد در روز چهارم محرم ظاهراً وارد کربلا شد. یک مدتى، چند روزى بین امام حسین و عمر سعد هى گفتگو مىشد. چند بار عمر سعد بلند شد، آمد توى خیمهى امام حسین، نشستند با هم صحبت کردند. در یکى از این صحبتها، خطاب به عمر سعد جملهى حضرت، جملهى طلبگارانه است، به عمر سعد مىگوید، حالا اینجا ببینید شما تصور وضع را بکنید، امام حسین یک کسى است که قیام کرده و حالا آمده توى این بیابان به حسب ظاهر گیر افتاده و محاصره شده، ظاهر قضیه این بود دیگر.
حضرت با یک مشت زن و بچه با پنجاه، شصت نفر، چهل، پنجاه نفر آن روز شاید هنوز هفتاد نفر هم نبودند. با چهل، پنجاه نفر مرد، جوان، پیر، همه جورى توى این بیابان ماندند، اطرافشان هم چند هزار مرد مسلحى که پول گرفتند آمدند اینجا آدم بکشند؛ حیوانهاى وحشى، همان «عُسلانالفلوات» که خود حضرت در مکه فرمودند همانند گرگهاى درندهى گرسنهى صحرایى؛ شمشیرها دستشان، نیزهها دستشان و دهانهاى بازشان را منتظر طعمههاى امیرعبیدالله قرار دادند. یک عده اینجورى امام حسین را محاصره کردهاند. خب، ظاهر قضیه این است که حسینبنعلى اینجا گیر افتاده دیگر.
در یک چنین وضعى شما ببینید لحن یک آدم چگونه خواهد بود. حالا هم فرماندهى همان لشکرى که علىالظاهر پیروز هست آمده توى خیمهى امام حسین، صحبتى که بین اینها خواهد گذشت چگونه است؟ قاعدتاً این صحبت این خواهد بود که او ملامت کند، آقا چرا آمدى؟ حضرت هم بگویند دیگر حالا شده یک کارى بکنیم، فلان. مىبینیم درست به عکس است. وقتى مىآید توى خیمهى امام حسین، امام حسین سؤال مىکنند یابنسعد! تو چرا حاضر نیستى که با ما حرکت کنى، قیام کنى؟ او مىگوید که من بچههایم در آن جایند و گیر مىافتند. حضرت مىگویند برو پس نجنگ با ما، از فرمان عبیدالله سر باز بزن. مىگوید نمىتوانم، مىترسم، به من حمله مىکنند، مالم را مىگیرند. یعنى حضرت او را در موضع انفعال قرار مىدهد. به او اعتراض مىکند و او در صدد عذرخواهى از امام حسین برمىآید. یک چنین روحیهى قوى و محکمى.»
انتهایپیام/