آمریکا ۶۴ سال بعد از امضای قرارداد مستشاری با مصدق، اسناد دخالتش را در کودتا منتشر کرد
تبریزی پژوهشگر تاریخ معاصر است. او میگوید که مصدق به آمریکاییها اعتماد داشت و با آنها قرارداد مستشاری بست اما این اعتماد یکطرفه بود. آمریکا حالا اسناد دخالتش در براندازی دولت مصدق را منتشر کرده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، کودتای آمریکایی ــ انگلیسی 28 مرداد 1332 در تاریخ ایران یادآور روزی است که نهضت ضد استعماری ملی شدن صنعت نفت در ایران بهدلیل عوامل متعددی با ناکامی مواجه شد. بازگشت مجدد محمدرضا پهلوی به عرصه قدرت در ایران، موجب شد تا پایههای سلطه آمریکا در ایران مستحکمتر شود و آمریکا اقدامات گوناگونی را جهت کادرسازی و نهادسازی و تشکیلات از کودتای 1332 تا 1340 انجام دهد.
گفتوگوی خبرگزاری تسنیم با قاسم تبریزی کارشناس مسائل سیاسی و تاریخی در ادامه منتشر میشود.
تسنیم: در ابتدا لطفاً یک شمای کلی از وضعیت ایران معاصر در دهه 1320 بدهید.
یکی از مقاطع مهم تاریخ معاصر ما دهه 1320 است که جامعه از یک استبداد و اختناق سنگینی مثل دوره رضاخان گذشت. بین سال 26-1320 علیرغم قحطی، اشغال ایران توسط سه کشور متجاوز شوروی و انگلیس و آمریکا یا حوادث ناگوار و خیانت بار فرقه دموکرات آذربایجان و حزب دموکرات کردستان که در حقیقت توطئه شورویها بود جامعه خودش را پیدا کرد و توانست روی پای خودش بایستد. در این دوره به خصوص بعد از فروپاشی استبداد رضاخان، حزب توده از موقعیت استفاده کرد و جو جامعه را بدست گرفت. میتوانیم بگوییم که تا سال 1324 جو کل جامعه سیاسی ما خصوصا دانشجویی تحت تأثیر حزب توده بود. با آن خیانت و آن حرکت یک مرتبه جامعه پشت پرده این حزب را دید که چگونه این حزب وابستگی دارد.
در این جا دو جریان ملی و مذهبی وارد میدان شدند. مذهبی ها با تأسیس فدائیان اسلام، اتحادیه مسلمین، حزب برادران، حزب اسلام در شاهرود، حزب مؤتلفه در مشهد (که با این حزب مؤتلفه مشهور تفاوت دارد) ، نشریات، مجلات، انجمن تبلیغات اسلامی دکتر شهاب پور و ... وارد میدان شدند. حرکت هایی که نشانگر پیدا کردن خود و بازگشت به هویت اسلامی بود. از طرفی هم جریان ملی گرایی در تقابل با انگلیس و حزب توده بود. اگر چه اینها در مبانی فکری سیاسی خود دو خطا داشتند: یکی این که ناسیونالیسم را به عنوان ایدئولوژی پذیرفتند یا دموکراسی و سوسیالیسم غرب را برای درست کردن ساختار ایران قبول داشتند؛ خطای دوم که فاجعه آمیز شد این بود که به آمریکا به عنوان یک ناجی نگاه می کردند و باور نداشتند که آمریکا استعمارگر است. حتی قدمی جلوتر می گذاشتند و مطرح میکردند که ما برای مبارزه با انگلیس و شوروی که هر دو دشمن هستند نیاز به یک قدرتی داریم که با اتکا به آن، این دو کشور را از ایران بیرون کنیم. این یک تفکر انحرافی بود. تحلیلشان هم این بود که در آمریکا دو جریان دموکرات و جمهوری خواه وجود دارد و ما میتوانیم با دموکرات ها کنار بیاییم. مصداقشان هم این بود که آمریکایی ها بعد از جنگ جهانی دوم وقتی وارد ایران شدند مثل شوروی و انگلیس دست به غارت نزدند. اگرچه مفاسدشان زیاد بود اما آنها غافل از این بودند که آمریکا درحال شروع کردن نفوذ خود درون حکومت است. چون از سال 1321 رسما مستشاران آمریکایی به کار گرفته شدند. در مجلس هم تصویب کردند که ما مستشار آمریکایی داشته باشیم. اصل 4 ترومن هم که سال های 1326 مطرح شد که برای دگرگونی ساختار کشاورزی و اقتصاد ایران بود این تحلیل را داشتند که اینها در جهت رشد و توسعه است خصوصا با توجه به آن نطقهایی که ترومن و سیاستمداران آمریکایی میکردند؛ غافل از این که اینها دارند شناسایی می کنند تا از بین ببرند. اتفاقا در اسناد داریم که در یک جلسه نهج البلاغه در سال 1328در شیراز یکی از اساتید روحانی که شرح نهج البلاغه می گفت میگوید که آمریکاییها مشغول شناسایی هستند تا بعدا جانشین انگلیسیها شوند. این تفکر در مثل حزب ایران و ملیگراهایمان نبود.
تسنیم: آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت چه زمانی بود؟
نهضت ضد استعماری ملی شدن نفت برای کوتاه کردن دست انگلستان از ثروت مردم و سلطه بر مردم از سال 1327 شروع شد. دلیل آن هم این بود که قرارداد 60 سالهای که زمان پادشاهی مظفرالدین شاه امضا شد در سال 1327 تمام میشد. اگرچه در دوره رضاخان با سیاست خود انگلستان و خیانت رضاخان و تقی زاده این قرار داد 60 سال دیگر تمدید شد که تا سال 1372 تمدید شده بود اما جامعه ایستاد که همان قرارداد سیدحسن تقی زاده درست است و قرارداد دوم خیانت است.
این حرکت شروع می شود تا سال 1329 دو جریان ملی و مذهبی در کنار هم هستند. جبهه ملی هم در آبان 1328 شروع می شود یعنی یکسال بعد از شروع نهضت ملی شدن صنعت نفت. این که روی تاریخ گاهی تکیه می کنیم به این دلیل است که در مواقعی مسائل را طوری مطرح می کنند که انگار همه این ها در یک شخص و یک زمان صورت گرفته است و به تقدم و تأخر زمانی توجه نمی کنند. سال 1328 جبهه ملی تشکیل می شود که در آن هم افراد سلطنت طلب بودند مثل عباس خلیل، مهدی میراشرافی، ابوالحسن عمید نوری و تعداد زیادی از رجال درباری؛ چون انگیزه اعتراض به انتخابات بود. هم مذهبی ها بودند و هم ملیون ولی رهبری آن با دکتر محمد مصدق بود. جبهه ملی در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت هم فعال میشود و در کنار مذهبیها شروع به فعالیت می کند. اگرچه باید این را بگوییم که موقعیت ملیون از مذهبیها بهتر بود. در ابتدا فدائیان اسلام هم جزو تشکیلات اقماری جبهه ملی هستند و این نکتهای است که گفته نمیشود و نمیدانم علت آن چیست؟ اگر خطا است باید نقد شود و اگر صحیح است باید مطرح شود. فدائیان اسلام و جبهه ملی جلساتی داشتند و خود شهید حجت الاسلام سید مجتبی نواب صفوی و دکتر مصدق با یکدیگر صحبت میکردند. حتی شهید نواب صفوی از مصدق قول میگیرد که ما بعدا باید قانون اسلام را عمل کنیم و حدود اسلامی باید در این مملکت جاری شود.
شهید نواب صفوی
تسنیم: جایگاه فدائیان اسلام در نهضت ملی شدن صنعت نفت چیست؟
یکی از مهمترین علل موفقیت نهضت ملی شدن صنعت نفت، از بین بردن موانع ملی شدن نفت بود. اولین مانع عبدالحسین هژیر بود؛ او عنصری انگلیسی بود و برکشیده سید حسن تقی زاده که در کنار او بود وهمچنین با میس لمبتون جاسوس انگلستان مرتبط بود؛ اگرچه جزو تشکیلات بهائیت بودنش را هم نباید از نظر دور داشت. او به دست فدائیان اسلام از سر راه برداشته شد. اگر خود را در سال های 29-1327 قرار دهید می بینید که شور و هیجان در جامعه بالا رفت، برای تقابل با این قضیه، دولت نظامی و حکومت نظامی تشکیل میشود. دولت نظامی با رزم آرا و عدهای از ارتشیها است و حکومت نظامی هم تشکیل میشود. در این زمان رزم آرا میگوید که ملتی که حتی نمیتواند لوله آفتابه بسازد ملی شدن نفت چه معنی دارد؟ چنین توهینی کرد. یکی از استدلال های آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی مبنی بر مهدورالدم بودن رزم آرا همین توهین و تحقیر ملت و دفاع غیر مستقیم از منافع انگلیس بود.
به هرصورت او در برابر این قضیه می ایستد. رزم آرا توسط چه کسی از بین می رود؟ فدائیان اسلام. بلافاصله حسین علاء را که استاد اعظم لژ فراماسونری و از اعضای مورد تأیید آمریکاییها و انگلیسیها بود (عضو لژ بیداری انگلیسی و رئیس انجمن ایران و آمریکا است) نخست وزیر می شود. شهید حجت الاسلام نواب بیانیهای میدهد که حسین علاء جایگاه نخست وزیری ایران در خور تو نیست؛ اگر کنار نروی به سرنوشت آن دو دچار می شوی. و از ترس استعفا می دهد. بلافاصله در 29 اسفند 1329 قانون ملی شدن نفت در مجلس تصویب می شود. از این جا است که آمریکایی ها و انگلیسی ها کنار هم قرار میگیرند. آمریکاییها مشاهده میکنند که نفت دارد از دست هر دو کشور انگلیس و خودشان بیرون میرود. توجه داشته باشید که آمریکا و انگلیس با یکدیگر دشمن نیستند بلکه رقیب هستند؛ همیشه این طور بوده که ابرقدرت ها با هم رقیب بوده اند. در مجلس مطرح میشود که چه کسی نخست وزیر شود. آیت الله کاشانی، دکتر مصدق را به عنوان بهترین فرد برای نخست وزیری مطرح می کند اگر چه جمال امامی به درست یا نادرست شاید اولین کسی بود که مصدق را به عنوان نخست وزیر مطرح می کند. شاید می پندارد که دکتر مصدق نمی پذیرد و یا احیانا چیزهای دیگری؛ عمدتا هم جریانات مذهبی و هم ملی، درست یا غلط، دکتر مصدق را انتخاب می کنند. از این جهت درست که در آن زمان شاید بهتر از مصدق فردی در ذهن آن ها نمیآید و نمیشناختند؛ دوم این که او امتحان خود را پس نداده بود. او که در برابر مثل شهید حجت الاسلام نواب صفوی همه چیز را قبول می کند.
تسنیم: اولین شقاق و جدایی بین فدائیان اسلام و جبهه ملی در چه زمانی شکل گرفت؟
در 14 اردیبهشت 1330 دکتر مصدق نخست وزیر میشود. اولین خطایی که مرتکب می شود این است که در 14 خرداد 1330 نواب صفوی را دستگیر و روانه زندان می کند که از این جا اولین شقاق شروع میشود. حتی وقتی که فدائیان اسلام اعتراض میکنند آیت الله کاشانی آنها را دعوت به صبر و شکیبایی میکند و میگوید که ما الان در حال مبارزه با انگلیس هستیم و شما سکوت کنید. فدائیان اسلام سکوت میکنند اما حجت الاسلام والمسلمین نواب آزاد نمیشود. حتی بخشی از فدائیان اسلام که شور و هیجان دارند به آیت الله کاشانی تعرض میکنند که تو همدست مصدق هستی برای نابودی فدائیان اسلام و این که مسئله ترور دکتر سید حسین فاطمی مطرح شده باز این هم من نمی دانم که چرا بعضیها این قدر به دنبال تحریف تاریخ هستند؛ عدهای از فدائیان به زندان میروند برای ملاقات شهید نواب صفوی. در حیاط زندان تحصن میکنند تا زمانی که نواب آزاد نشود خارج نمیشوند اما دستور می دهند تا مورد ضرب و شتم قرار گیرند. تعداد بیش از 50 نفر به زندان میافتند که دو تحلیل فدائیان اسلام داشتند مثل شهید حجت الاسلام و المسلمین واحدی. یکی این که همه این دستورات از طرف سیدحسین فاطمی است و برخی هم میگویند که اگر فاطمی را بزنیم مصدق از ترس نواب را رها میکند؛ دلیل ترور دکتر فاطمی، عملکرد دولت دکتر مصدق نسبت به فدائیان اسلام است.
این که کار ترور اشتباه است و خطا است درست است اما میتوانیم به چرایی این ترور بپردازیم. این ترور حتما یک پیشینه و زمینهای دارد. دولت مصدق 28 ماه حکومت کرد که مدت 20 ماه آن را حجت الاسلام و المسلمین نواب در زندان به سر برد. برای این مسئله چه پاسخی وجود دارد؟ بهانهاش این بود که دو سال قبل یعنی 1328 در ساری این ها به یک مشروب فروشی حمله کردهاند.
این وضعیت ما در درون بود که جریانات را در برابر هم قرار دادند و البته اگر هم اینها را در برابر هم قرار نمیدادند دو ایدئولوژی ناسیونالیسم و اسلام نمیتوانست تا آخر کنار هم قرار بگیرد. به تعبیر برخی نهضت ملی شدن یک ایدئولوژی مستقل نداشت و دوتا ایدئولوژی متضاد در کنار هم بود؛ چون بعد از 30 تیر آیت الله کاشانی به دنبال تشکیل کنفرانس نهضتهای اسلامی در ایران بود که مصدق مخالفت میکند، به دنبال حذف تولید شراب بود که مصدق مخالفت می کند که ما الان داریم بودجهمان را از راه مالیات شراب درمیآوریم. اما این اختلافاتی که ما مطرح میکنیم در درون بیش از این است که میگوییم.
آیت الله کاشانی
یک جریان حزب توده است که وابسته به شوروی است و از اول تا آخر نهضت کار شکنی کرد، یک جریان دربار است، یک جریان وابسته به استعمار مثل بهائیت و فراماسونری و خاندانهای فرمانفرما و رشیدیان و علم و قوام الملک است که اینها هم کارشکنی میکنند؛ یعنی در داخل باید به بررسی اینها بپردازیم.
همه اینها که مطرح میشود باید حواسمان باشد که دشمن اصلی فراموش نشود. ما میتوانستیم در داخل خودمان مشکل خود را حل کنیم و بالاخره مملکت خودمان است، ایدهآل این بود که مذهبیها بیایند و معمول این بود که ملیها بیایند و حداقل آن هم این بود که همان شاه باشد و ظلم و ستم شخصی خود را بکند ولی استعمار و سلطه و خیانت و جنایت و غارت در آن نباشد. هم چنین در این جا ما استعمار انگلیس را داریم با قدمت حدود 300 سال.
تسنیم: اما بپردازیم به مسئله حضور و نقش آمریکاییها در ایران در این دوره، لطفا کمی در این مورد صحبت بفرمایید.
اگر بخواهیم درمورد آمریکاییها مطرح کنیم یک سوابقی از دوران محمدشاه دارند که به سلماس میآیند به بهانه دفاع از مسیحیان. همیشه این جریان تبشیری مسیحت نه تنها در ایران، بلکه در آفریقا، جهان اسلام و جاهای دیگر پیش قراولان استعمار بودند. یعنی شخص به دلیل صلح و صفای حضرت مسیح به اینجا نمیآمد بلکه به دلیل تضعیف اسلام وهم چنین جاسوسی برای غرب میآمد؛ چون دستگاه کلیسا یک دستگاه فاسد و عمدتا در اختیار سرمایهداری و حاکمیت غرب بوده است ، لذا همواره ایزار بود.
در اینجا باید آمریکاییها را از سال 1320 مطرح کنیم که 1320 تا 1330 یک دوره حضور و نفوذ است. این حضور و نفوذ چه مستشاران خود را میآورند، چه اصل 4 ترومن را مطرح میکنند، مطبوعات را جذب میکنند، بعضی از نیروهای سیاسی را جذب میکنند، فارغ التحصیلان مدرسه البرز روی کار میآیند که مدافع آمریکا هستند، افرادی مثل اللهیار صالح که تحصیل کرده مدرسه آمریکاییها بود سالهای 1299 کارمند سفارت آمریکا بود و بعد هم در دوران پهلوی معاون وزیر بود و کار خود را انجام میداد. تا سال 1357 هم مدافع آمریکایی ها بود. بقیه هم همین طور بودند و در تفکر آن ها این بود که آمریکا ناجی است و سرنوشت اینها هم به آمریکا گره میخورد و آمریکا هم استعمارگر نیست. بر همین اساس سیاست صبر و انتظار را در دوران پهلوی توجیه میکردند.
این دوره، دوره نفوذ و جایگزین شدن آمریکاییها به جای انگلیسیها بود؛ خصوصا انگلیس و شوروی در جنگ جهانی دوم هردو آسیب سنگینی دیدند و موقعیت خود را به دلیل مسائل داخلی و خارجی از دست دادند. یک قدرت تازه نفس توانمند وارد میدان شده است. وقتی که آمریکا میبیند که ملت در حال دسترسی و دستیابی به استقلال خود است درکنار انگلیس میایستد و عجیب است که این نکته هم از مواردی است که کتمان میشود. مرتبا از زمان تصویب لایحه ملی شدن صنعت نفت در مجلس (1329)، آمریکاییها به دولت فشار میآورند که شما باید رضایت انگلیس را به دست آورید. موارد زیادی است که سفیر آمریکا با دکتر مصدق و دولتمردان صحبت میکند که باید رضایت انگلیسیها را بدست آورید.
آمریکاییها در این دوره وارد قضیه میشوند و عمدتا به دنبال تضعیف و انحراف نهضت هستند خصوصا این که در درون دولت هم آدم دارند که به عنوان مثال طبق اسناد بدست آمده از لانه جاسوسی، یکی از این افراد شاپور بختیار است که از سال 1331 با جاسوسهای آمریکایی در ارتباط است. در این زمان او معاون وزیر کار است همزمان که در جبهه ملی و حزب ایران جزو رهبران قلمداد میشود و این چنین است برخی دیگر.
مقدمات کودتا هم از 1331 آغاز میشود. درست از زمانی که قضایای 30 تیر رخ میدهد و قوام به دلیل حضور، مقاومت، مبارزه آیت الله کاشانی و حضور مردم در صحنه کنار میرود و مصدق میآید نغمه جدایی آغاز میشود. در این جا دو تا نکته قابل توجه است: یکی این که چه کسی گفته است که آیت الله کاشانی مجتهد جامع الشرایط باید از مصدق اطاعت کند؟ جریان مذهبی را که جریان اصلی در سراسر مملکت است چه کسی به میدان آورده است؟ مسلم است که آن شخص مصدق نیست. وقتی که آیت الله کاشانی میشود رئیس مجلس و به مصدق میگوید که تصویب لایجه در دولت خلاف قانون است، به معنی تعطیل مجلس است، دکتر مصدق که هم حقوقدان است و هم نماینده مجلس بوده است، خصوصا این که مجلس قبل (شانزدهم) لایحه ملی شدن نفت را تصویب کرده و هم چنین مصدق را نخست وزیر کرده است، مجلس هفدهم که همگی مدافع ملی شدن نفت هستند و فراکسیون اکثریت برای جبهه ملی است و آیت الله کاشانی هم رئیس مجلس است؛ سوال دوم این که ما در این جا دو قوا داریم: مجریه و مقننه؛ کدام یک برتر است؟ مقننه. چرا؟ چون قدرت دست اوست، تعیین یا استیضاح یا تحمیل نخستوزیر بر شاه در اختیار اوست. آیا در این جا باید رئیس قوه مقننه مطیع رئیس قوه مجریه باشد؟ اگر آیت الله کاشانی مجلس را به دلیل اجازه دادن به دولت جهت تصویب لوایح تعطیل میکرد آیا امروزه به ایشان ایراد نمیگرفتیم؟ بعد از این تعطیلی روند دولت به کجا میرود؟ خانه آیت الله کاشانی را سنگباران میکنید، در مطبوعات علیه ایشان مطلب مینویسید، حریم و حرمت را رعالت نمیکنید، نسبت به اعتراض مراجع نجف بی توجهی میکنید. تا میرسیم به 1332 ؛خب چرا مجلس را منحل میکند؟ در 1328 که مجلس مؤسسان تأسیس شد به خطا و اشتباه و به زور سرنیزه آمدند اختیارات شاه را زیاد کردند که نه مصدق اعتراض کرد و نه جبهه ملی، اگرچه آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی از تبعید، نامه اعتراضآمیز در بالا بردن قدرت شاه انتشار میدهد و از آینده خطرناک شاه و ملت را برحذر می دارد(این اعلامیه دارای نکات مهمی است)؛ حدقل میدانی که این قانون غلط تصویب شده است که در نبود مجلس شاه میتواند نخست وزیر انتخاب کند؛ الان برخی افراد عوام نادان به این مسئله استناد می کنند.
همه اینها را که مطرح میکنیم مشکلات داخلی است. آیا این به معنای این است که ما دخالت و خیانت و جنایت دشمن خارجی را تحمل کنیم؟ به کسی ربطی ندارد که در ایران چه خبر است. مگر آمریکا قیم است؟ مگر قیم دنیاست؟ دخالت غرب در ایران همواره مشکلات و معضلات پدید می آورد مانند سال 1332 تا 1357.
آمریکا میآید کودتا را شکل میدهد. برخی اشتباه کردهاند و کودتا را یک روز فرض میکنند. این کودتا یک مقدمه دارد که از قبل فراهم شده، یک روز اجرا دارد که همان 28 مرداد یا 25 مرداد است، بحث ما این است که این کودتا تا 22 بهمن 1357 ادامه داشته است. حالا در اینجا برخی اعتراض میکنند که در اینجا کودتا نبوده چون شاه قانونی بود و همان استناد میکنند که شاه، شاه مملکت بود و در نبود مجلس میتوانست نخستوزیر انخاب کند.
فرض محال که ما بپذیریم؛ اولا چرا شاه فرار کرد؟ همچنین وقتی میخواستی برگردی چرا با کودتای خارجیها برگشتی؟ آیا آمریکا به دنبال آن بود تا امنیت ایران را تأمین کند یا این که درصدد سلطه بر این مملکت بود؟ آیا او شاه را دوست داشت یا سلطه بر مملکت را دوست داشت؟ آیا شاه بعد از کودتا مستقل بود یا مجری آمریکاییها بود؟ آیا آمریکاییها بعد از کودتا ایران را رها کردند و رفتند یا ماندند و حکومت کردند و غارت و جنایت و خیانت کردند؟
تسنیم: آیا در دوران دولت مصدق آمریکاییها کاری نکردند که جبهه ملی متوجه مقاصد آمریکا شوند؟
چرا، همان موقع مستشاران میآمدند، در اردیبهشت و خرداد 1332 با هم قرارداد بسته بودند. مصدق آمریکا را قبول داشت اما آمریکا مصدق را قبول نداشت. بهانه شان این بود که دست کمونیستها را باز گذاشته و منافع انگلیس را هم به خطر انداخته است. نمیگفتند که نفت را به انگلیس بدهید بلکه میگفتند که رضایت انگلیس را بدست آورید و اصلا گویی مبارزات ملت در طی سه سال متوالی(1327-1330) مطرح نبود؛ آنچه که آسیب دید ملت بود، نهضت ضد استعماری ملت از میان رفت.
تسنیم: مصدق هیچ شکی هم نمیکرد به این طرز رفتار؟
اینجا دو تحلیل وجود دارد؛ کسانی که بدبین هستند میگویند که او عمدا این کار را کرده است که ما برای این حرف دلیل نداریم. میگویند که حرکت مصدق یک حرکت از پیش ساخته شده بود و او عمد داشته تا این خیانت را بکند. یک تحلیل، خودمان داریم که او نسبت به آمریکاییها خوشبین بود و معتقد بود که آمریکا مدافع دموکراسی و طرفدار ایران و مخالف انگلیس است.
در این 25 سال که طول کشید دیکتاتوری شاه را داریم، حضور جریان های استعماری به عنوان ابزار آمریکا را در شکلهای فراماسونری و صهیونیزم و بهائیت داریم تا آنجا که دولت برگزیده آمریکاییها (هویدا) 9 وزیر بهائی دارد؛ این بهائیت و فراماسونری و صهیونیزم نیست که قدرت دارد بلکه قدرت اصلی آمریکا هستند؛ در این 25 سال سلطه مستشاران را داریم که طبق آمار خودشان 80 هزار نفر هستند، مستشارانی که برای ما تعیین تکلیف میکنند که ما چه کنیم، ارتش ما چگونه باشد، سازمان برنامه ما چگونه باشد، کشاورزی چگونه باشد، فرهنگ چگونه باشد؛ با این حساب کشور در اشغال است. این مستشاران در همه تیپهای جاسوس، نظامی، فرهنگی و ... بودند. بعضی از این مستشاران گذرنامه هم نداشتند و با هواپیمای مخصوص میآمدند و کار خود را در ایران انجام میدادند و برمیگشتند. گروهی از این افراد که برگشتشان مصادف شد با وقوع انقلاب اسلامی در ایران از وزارتخارجه درخواست صدور گذرنامه کردند تا از ایران خارج شوند.
تسنیم: مشخصا آمریکا در سال های پس از کودتا تا 1340 چه اقداماتی را جهت نهادسازی و ایجاد شبکه تشکیلاتی در ایران انجام داد؟
بعد از کودتا که آمریکا میآید مدت هشت سال اقدام به نهادسازی میکند؛ یعنی در سالهای 1340-1339. کندی طرحی داده که در آن دگرگونی ساختار اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و اجتماعی ایران باشد. یک چنین طرحی را انگلیسیها در دوران رضاخان دادند و عمل کردند. در این دوران با توجه به سیاست آمریکا این طرح صورت می گیرد با این بهانه که ایران به کام کمونیزم نرود.
مصدق
این 25 سال شاهد خیانت جنایت و غارت و تحقیر ملتمان هستیم. اما این که آمریکاییها در این دوره چه میکنند؟ نهادسازی. ممکن است برخی بگویند که شما ادعاهای بدون سند میکنید. اولین کاری که می کنند اسفند 1332 مؤسسه فرانکلین را درست می کنند. در ذهن برخی این است که اینها یک انتشارات درست کردند، انتشارات که بد نیست، دستشون درد نکنه؛ درصورتی که این موسسه طبق اسناد ساواک یکی از مراکز جمع آوری سازمان سیا است در صورتی که خود ساواک در اختیار سازمان سیا است، خود سفارت آمریکا یک اداره اطلاعات دارد که از تشکیلات سازمان سیا است. دوم مدیریت کتابهای درسی را به عهده میگیرند، پیک دانش آموز را منتشر میکنند که هویت و تغییر هویت را روی دانش آموزان صورت میدهند، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را درست میکنند، دانشگاه شیراز را درست میکنند که در ابتدا فقط زبان انگلیسی میبایست تدریس شود، دانشگاه ملی را درست میکنند و دانشگاه دماوند که البته این مورد اخیر به افتتاح نرسید.
روزنامه آیندگان که مروج صهیونیزم است جزو مؤسسه فرانکلین است. هرکدام از اینها را باید جداگانه بررسی و تحقیق کرد. سال 1338 هشتصد عنوان فیلم در ایران پخش کردند و به شهرستانها و استانها میفرستادند تا ببینند و برگردانند؛ فیلم ها موضوعات مختلفی داشت که سه نمونه آن نظیر رضاشاه و نوسازی، محمدرضا و نوسازی ایران، نقش هواپیماهای آمریکایی در انتقال حجاج به مکه و بقیه تماما در مورد آمریکا بود.
به هرحال یکی از این تشکیلات مؤسسه فرانکلین است که فرهنگ این کشور را در اختیار گرفت. چاپخانه افست را درست کردند، مؤسسه بنگاه نشر ترجمه را در کنار فرانکلین درست میکنند که فرهنگ آمریکایی و کمی هم اروپایی در آن بود، مهندس جمشید شریفامامی و سیدحسن تقیزاده و احسان یارشاطر و ادوارد ژوزف (از فراماسونهای ارامنه کرمانشاه) میگردانند. رئیس فرانکلین را فردی می گذارند که از پدر و مادر بابی ازلی است به نام «همایون صنعتی زاده». او مدتی کوتاه در حزب توده بود، سال 1324 به انگلیسها وصل میشود، از سال 1330 به آمریکاییها وصل میشود و از سال 1346 هم به اسرائیلیها وصل میشود. یکی از اقدامات مهم مؤسسه فرانکلین این است که در سال 1333هشت تا از انتشارات مهم کشور را مدیریت میکند (امیرکبیر، اقبال، زوار، نیل، ابن سیناو ...).
دوم «گروه صلح» را درست میکنند. عدهای جوان را با لباس نظامی به ایران میآورند که مرزهای ما بودند مثل ترکمن صحرا و دشت مغان و اطراف و این ها در حقیقت هم جاسوس بودند و هم تربیت می شدند برای کارهای جاسوسی در آینده که جلال آل احمد در کتاب سفرنامهاش به آینده به آن اشاره میکند.
سوم تشکیلات فراماسونری درست میکند. سال 1329 لژ پهلوی را تأسیس میکنند. خلیل جواهری از عناصر آمریکایی از لبنان میآورند و تشکیلات فراماسونری آمریکایی را تأسیس می کنند. بعد می گویند چون در ایران فراماسونری منفور است اسم آن را به همایون تغییر می دهند و از آن به بعد بیش از 50 لژ در آمریکایی در ایران تشکیل میشود که در دو مرحله، تقابل بین لژهای آمریکایی و انگلیسی رخ میدهد که یکی 39-36 و دیگری 48-46 رخ داد. تشکیلات فراماسونری آمریکایی تمام ارکان مملکت را گرفت. انقلاب که شد 720 استاد دانشگاه فراماسون اخراج شدند.
تشکیلات فراماسونری چارچوب خاص خود را دارد که هرکسی نمیتواند وارد آن شود. در دهه 1330 آمریکاییها تشکیلات شبه فراماسونری را درست میکنند به نام گروه «تسلیح اخلاقی» که ابوالفضل حاذقی و چند نفر بودند که سعی می کنند تا آدم های مذهبی را جذب کنند مثل تجار و سرمایه دارها که یا افرادی که در شهرستانها افراد معتمدی بودند و مذهبی بودند. اینها را جذب میکنند حتی برای میلاد حضرت امیر علیهالسلام هم جشن میگیرند اما گرداننده احمد هومن است استاد اعظم لژ فراماسونری. گاهی چهره های از آمریکا میآمدند و برای افراد این تشکیلات صحبت میکردند.
دیگر اینکه باشگاه «لاینز» را درست کردند که دو جلد اسناد آن منتشر شده است. افرادی مثل عبدالرحیم جعفری و جمشید آموزگار عضو آن هستند. باشگاه «روتاری» بود که دو جلد اسناد آن منتشر شده است.
هم چنین یک جمعیت «حکومت جهانی واحد» درست کردند در حدود سال 1339 که جالب است که برخی از افراد اینها انگلیسی بودند که آمریکاییها آنها را جذب کرده بودند مثل علی اصغر حکمت، سردار فاخر حکمت و احمد متین دفتری و... .
سازمان زنان را تشکیل دادند به ظاهر که ریاست آن با اشرف پهلوی است اما مدیر فکری وعملی و اصلی آن مهناز افخمی است که از مادر بهائی و از پدر شیخیه است و خودش هم عضو کانون مترقی بود و همه کاره سازمان زنان او بود نه اشرف پهلوی. او در خاطراتش میگوید که ما در سازمان زنان از یهودیان و مسیحیان و زردشتیها داشتیم و دو نفر هم از بهائیان آوردم. حرکت این سازمان زنان در شهرستانها عمدتا بنیان خانوادهها را به هم ریخت و سبک زندگی آمریکایی را ترویج میداد.
«انجمن ایران و آمریکا» است. اگر چه قدمت این انجمن مربوط به 1304 است که اولین رئیس آن حسین علاء بود. «انجمن زبان انگلیسی» بود که در خیابان فرصت بود. مدرسه «البرز» یا کالج آمریکایی ها در تهران است.
گروه «تبشیری» است که انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی بودند. گروههای تبشیری آمریکایی اگرچه از دوران محمدشاه به ایران آمده بودند اما بعد از کودتا به طور گسترده در شهرستانها فعالیت خود را داشتند. در تهران کلیسای انجیلی تهران در خیابان قوام السلطنه مرکز فعالیت تشکیلات فراماسونری آمریکاییها هم بود. عمدتا روزهای یکشنبه سخنرانشان از آمریکا میآمد. در مجاورت خود یک انتشاراتی داشت که کتابهای مسیحیت را میفروخت.
مؤسسه ای هم در خیابان آیت الله طالقانی (تخت جمشید سابق) داشتند که نشریه به زبان فارسی و انگلیسی میدادند به نام «غذای روح». حتی به افرادی که این نشریه را میخواندند دیپلم مسیحیت هم میدادند. در آن علیه اسلام و پیامبر اکرم (ص)کارهایی داشتند.
«کانون مترقی» را که در رأس بود و در سال 1336 تأسیس شد بایدا به عنوان بزرگترین تشکیلات سیاسی آمریکا در ایران دانست که در سال 1336 دویست نفر عضو دارد که در رأس آن هویدا و حسنعلی منصور و مهناز افخمی هستند. در همان موقع گروههای تحقیقاتی درست میکنند و برنامهریزی میکنند که همین جریان تبدیل می شود به حزب «ایران نوین».
آمریکاییها همه مقدمات را تا سال 1340 فراهم میکنند و از این سال به بعد می تواند کامل حکومت را در دست بگیرد. بین 1340 تا 1357 همه چیز در اختیار آمریکاییها است.در باب مسئله نفت هم لازم است اشاره شود که در همین 1332 تا 1340 است که عمدتا جزیره خارک در اختیار آمریکاییها است. درحقیقت شاه میشود مأمور اجرای سیاست آمریکاییها و تشکیلات آمریکایی، بالادست شاه هستند و شاه در ذیل آنها حرکت میکند.این تشکیلات نهایتا به سلطه مطلق میرسد که مثلا کاپیتولاسیون را میتوان اوج این سلطه دانست.
در این جا اگر بخواهیم نتیجه گیری کنیم دو موضوع را به عنوان محور عنوان میکنیم:
یکی ضرورت شناخت استعمار در ایران؛ به قول استاد محمدرضا حکیمی باید ما کرسی استعمارشناسی در مملکت داشته باشیم و تا یک سیاستمدار، دانشجو یا استاد استعمار را نشناسد نمیتواند دشمنشناسی کند.
دوم اینکه نیاز به چندین مراکز آمریکا شناسی، انگلیس شناسی و اروپا شناسی داریم در ابعاد مختلف و ... .
انتهای پیام/