شهید حججی نوع شهادتش را هم نوشته بود/ آقامحسن آرزوی شدیدی برای شهادت داشت
عموی شهید محسن حججی به نقل از پدر این شهید میگوید: «وقتی بار اول از سوریه برگشت، دیگر ما آقامحسن را نمیدیدیم. یعنی جسمش بود؛ ولی روحش نبود، میگفت که چیزی را در سوریه جا گذاشته است.»
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، از بین صحبتها، آنان که او را میشناسند میشود خیلی راحت فهمید که برای رسیدن به دریای شهادت، چه روزها و شبها شنا کرده و چه تلاشها و پیگیریها انجام داده و ناامید نشده تا به آنچه طلب وجودیاش بوده، برسد؛ سخن درباره جوانی دهه هفتادی است. ما نشستیم و او رفت تا این آیه قرآن را که «باید در راه خدا مبارزه کرد» محقق کند که در صورت شهادت یا پیروزی، اجر عظیم به آنان عطا خواهد شد؛ اجری در قبال مجاهد بودن در راه خدا.
شهید محسن حججی با شهادت مظلومانه خود، نهتنها همه مردمان را تحتتأثیر قرار داده و به فکر واداشته بلکه نزدیکانش را در سئوالی فرو برده است که پاسخش را نمیدانند: «محسن که بود؟ چرا او را نشناختیم؟» محمد حججی، عموی شهید حججی است که به قول خودش برایمان از آقامحسن میگوید:
تسنیم:چقدر احساس میکردید که آقامحسن ممکن است شهید شود؟
حججی: اگر بخواهم خلاصهای از زندگی آقامحسن بگویم، در حدی که به من که عموی ایشان بودم، مربوط میشود و ارتباطی که با هم داشتیم، باید بگویم نه من، نه خانوادهاش، نه دوستانشان اصلاً فکرش را نمیکردیم که ایشان شهید شود. هیچوقت کارهای خوب زندگیاش را بیان نمیکرد و اجازه نمیداد که گفته شود و ما بتوانیم احساس کنیم.
تسنیم:پس حتی اگر فقط به شهادت نگاه کنیم، این اتفاق برای شما هم خیلی غیرمنتظره بوده؛ دیگر چگونه شهیدشدنش، بماند... صحیح است؟
حججی: بله. شاید الان 50 درصد کارهایی که داریم از او درک میکنیم و میشنویم، برایمان تازگی داشته باشد. خیلی زیاد میدیدیم که اردوی جهادی میرود؛ ولی از نوع کارهایی که انجام میداد و از نوع ارتباطاتی که برقرار میکرد، هیچ اطلاعی نداشتیم. الان میفهمیم با دوستانش میرفتند و چه کارهایی انجام میدادند. ما بیشتر از بُعد فرهنگی او را میشناختیم؛ چه در اردوهای جهادیشان، چه در منزل، شهر یا مؤسسه شهیدکاظمی که مشغول بودند.
الان میفهمیم همانقدر که روی بحث فرهنگی تمرکز داشته، روی بحثهای دیگر هم کار میکرده است. برایش مهم نبوده چه کاری به عهدهاش بگذارند، همان را انجام میداده، همه برایش حکم جهاد را داشته است.
تسنیم:بهعبارتی هر جا و هر کاری که احساس میکرد مؤثر است، آن کار را انجام میداد. همینگونه بوده است؟
حججی: بله دقیقاً. اعتقادش این بود که مهم کاری است که میکنی؛ اینکه بتوانی تأثیرگذار باشی. براساس صحبتها و خاطراتی که نوشته و دوستانش میگویند، چنین اخلاق خاص و بهخصوصی داشته است.
آقامحسن آرزوی شدیدی داشت برای شهادت. خیلیها آرزو داشتند؛ اما آقامحسن چیزی بالاتر از آرزو داشت. حتی نوع شهادتش را هم که چطور شهید شود، نوشته بوده؛ اصلاً دنیای دیگری داشته است.
تسنیم:فرمودید باور شهادت ایشان برای شما سخت است؛ چون خیلی از کارهای خوبشان را نمیدانستید. جالب است کسانی هم که از کارهایشان کاملاً مطلع بودند، میگفتند اینقدر که ایشان اهل بگو بخند بود و احساسی برخورد میکرد، تصور نمیکردند شهید شود، اما اشاره کردید که شهید حججی اصلاً در دنیای دیگری سیر میکرد. تعبیرتان از این دنیا چیست؟
حججی: من شاید از پس آن بر نیایم که بخواهم دنیای او را تعبیر کنم. فقط آنچه توانستم برداشت کنم، این بود که علاقهای به این دنیا نداشت و انگار این دنیا اصلاً برایش مهم نبود. شاید در خاطراتی که از ایشان پخش شد، دیده باشید که امور دنیوی برایش هیچ بود. هیچ گرفتگی نشان نمیداد. به قول ما، در مال دنیا نبود.
تسنیم:اخلاقیات خاصی داشتند؟
حججی: با دوستان و آشنایان و پدر و مادر، خیلی محترمانه برخورد میکرد. در طول زندگیاش، هیچ بیحرمتی از او ندیدیم؛ مگر در یک چیز که آن هم غیرت به خرج میداد. آقامحسن ما روی حجاب خیلی تأکید میکرد. اگر جایی در بین دوستان میدید که حجاب رعایت نمیشود، خیلی ناراحت میشد و آن را به صراحت بیان میکرد که چرا چنین مشکل فرهنگی وجود دارد.
بسیار روی حجاب و گناهانی که در سطح جامعه انجام میشود، حساس بود. خیلی سعی میکرد در آداب رفتوآمد فرهنگسازی کند و در درسگرفتن از اهلبیت(ع)، همیشه مثال اهل بیت و امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) را میزد.
تسنیم:ظاهراً این بار دومی بود که به سوریه میرفتند. درست است؟
حججی: دفعه دومی بود که میرفت. به نقل از پدرش میگویم: «وقتی بار اول از سوریه برگشت، دیگر ما آقا محسن را نمیدیدیم. یعنی جسمش بود؛ ولی روحش نبود. میگفت که چیزی را در سوریه جا گذاشته است.»
تسنیم:آقای خلیلی (مدیر مؤسسه شهید کاظمی) هم میگفتند که وقتی ایشان بار اول از سوریه برگشت، دیگر انگار روی خوش ندید و به همه میگفت: «من به آن چیزی که میخواستم، نرسیدم» و ظاهراً بعد از آن، مدام پیگیر بوده تا دوباره برود سوریه.
حججی:بله. واقعاً هم اگر در رفتارش بخواهیم دقت کنیم، وقتی برگشته بود، 180 درجه تغییر کرده بود. دیگر نبود، دیگر محسن ما نبود.
تسنیم:بله. فیلمی هم از همین خداحافظی شهید با خانوادهشان و پابوسی پدرومادر منتشر شد.
حججی: اینکه جلوی خواهر و برادرش پای مادر و پدر را ببوسد، خیلی مهم است. شاید این خود یکی از غرورآفرینترین کارهایی باشد که آقامحسن انجام داد؛ اینکه خضوع کند و بیفتد و پای پدر و مادرش را ببوسد. البته هرکسی ممکن است ادعا کند که «من پای پدر و مادرم را میبوسم»؛ ولی از ادعا تا عمل، راه بسیار است. واقعاً راه زیادی است و این راه را رفت.
تسنیم:اگر بخواهید عصاره وجودی آقامحسن را در یک کلمه بگویید، آن یک کلمه چیست که عاقبتی چنین پرخیر را برایش رقم میزند؟
حججی:من میگویم: اخلاص در عمل. یعنی خلوص نیت خاص و خالصانهای که آقامحسن داشت و ارادت بسیار او به اهلبیت(ع). آقامحسن ما از این دنیا بریده بود. وصل شده بود. آقامحسن حتی قبل از شهادتش، فکر دنیا نبود.
تسنیم:بهنوعی، شهید حججی منبع دلبستگی فرزندش را آگاهانه از سمت خود به سوی پدرش سوق داد، چون میدانست آخر این راه "شهادت" است. صحیح است؟
حججی: بزرگترین کارهایی که کرده بود و صحبتهایی که داشت، این بود که من از شما بریدهام؛ با اینکه علاقه شدیدی به شما دارم... که در متن صحبتها هم بود و میتوانید در آن درک کنید. این همه محبتی که در وجود آقامحسن بوده، بازهم از رفتنش جلوگیری نکرده و رفته است.
با وجود همه محبتها، به عشق حضرت زینب (س) رفت. هیچوقت برخورد بدی نداشت که مثلاً بچه به آن واسطه از او دور شود؛ خدا شاهد است که از هر کسی برای ما عزیزتر بود. بهخاطر همین محبتی که به ما داشت و بهخاطر طرز صحبت و شوخ بودنش، برایمان محال بود. جوری حرف میزد که ما فکر میکردیم دارد شوخی میکند؛ ولی باطن کار چیز دیگری بود. در جایی که پدرش میگوید: «من حالا دارم محسنم را میشناسم، شما انتظار دارید بقیه چه جوری بشناسندش؟» این واقعاً شخصیتی است که آقامحسن ما داشت. نمیدانم چه تعبیری باید برایش به کار ببرند.
ما در زمان حیات او را نشناختیم و ناراحتیم چرا با اینکه در دامان ما بزرگ شد، نتوانستیم بشناسیمش. شاید حالا که راهی را برای تعالی باز کرده، بتوانیم قدم خیلی کوچکی برداریم تا افتخاری که برای ما آورده است، بتوانیم حفظ کنیم.
گفتوگو از سعیده بقایی
انتهای پیام/