کارناوال شادی پرسپولیسیها در جزیره تکاورها/ پخت پیتزا توسط شهید مدافع حرم با هزینه سردار ناظری
«فرمانده» هیچگاه رئیس دفتر و منشی نداشت و هر کدام از بچهها میخواستند به راحتی و با لباس راحت به دفترش میرفتند و این را خود او میخواست.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، سردار محمد ناظری از فرماندهان باسابقه و کارکشته سپاه بود. بچه محله امام زاده حسن تهران در جنوب شهر، همان سالهای قبل از انقلاب از طریق دوستانش که عضو نیروی ویژه هوابرد ارتش (نوهد) بودند، با مسایل نظامی آشنا شد و پس از پیروزی انقلاب نیز همین مسیر را ادامه داد.
مدتی تحت نظر افسران کارکشته ارتشی آموزش دید تا اینکه خودش به یکی از معلمان نیروهای ویژه در سپاه تبدیل شد.
تجربه شرکت در عملیاتهای چریکی در ایام دفاع مقدس موجب شد تا سالها بعد، او که رکورددار پرش با چتر در میان پاسداران بود، نیروی ویژه ای در حد شان و نام سپاه تشکیل دهد.
انضباط سختگیرانه، توجه همه جانبه در بحث آموزش و حتی پوشش نیروها، تاکید بر عرق ملی در کنار ایمان و اعتقادات دینی از او فرماندهی منحصر به فرد ساخت تا جاییکه به گفته امیر بیژن پارسا (فرمانده اسبق نوهد) حتی به صورت غیرمستقیم در ارتقاء کیفیت نیروهای ویژه هوابرد ارتش نیز نقش داشته است.
در اولین سالگرد شهادت او، میهمان فرزندش «دانیال ناظری» و یکی دیگر از نیروهایش «حمید باغبان مقدم» بودیم تا برایمان از فرمانده یگان تکاوران اباعبدالله(ع) بگویند:
دانیال ناظری متولد 1363، علاوه بر اینکه فرزند سردار ناظری است، سالها به عنوان نیروی او در یگان تحت امرش آموزش دیده است. او پدرش را این گونه روایت میکند:
«حاجی (سردار ناظری) در محله پاستور به دنیا آمد و به همراه خانوادهاش، تا 12 سالگی آنجا بود.
پدربزرگم (پدر سردار ناظری) اهل نیاق (روستایی نزدیک قزوین) بود که قبل از انقلاب، به واسطه شغلی که داشت (کارمند تامین اجتماعی) به تهران آمد. بعدها به بیمارستان لقمان در محله امامزاده حسن(ع) رفت و منزل خود را هم به همان جا منتقل کرد.»
پدرش در جوانی عاشق فوتبال بوده و او در این باره میگوید:
«حاجی در تیم جوانان پرسپولیس هم بازی کرده و حتی به تیم ملی نوجوانان هم دعوت شده بود اما به دلیل اینکه تحت تعقیب ساواک قرار داشت، نتوانست ادامه دهد.
البته خیلی عادت نداشت که این موضوعات را برای ما تعریف کندو ما همین ها را هم از زبان دیگران شنیدیم.»
سردار ناظری یک پرسپولیسی دو آتیشه بوده و بعدها به همراه پیشکسوتان این تیم نیز تمرین میکرد و در مقطعی هم سرپرست تیم فجر تهران بود:
«من و حاجی همیشه با هم کل کل فوتبالی داشتیم البته نه در تیمهای داخلی چون هر دو پرسپولیسی بودیم. یادم میآید زمانی که بعد از تساویهای پی در پی دربی، پرسپولیس با گل کریم باقری استقلال را برد، در جزیره(فارور) بودیم و شادی میکردیم. سوار ماشین شدیم و دور جزیره میچرخیدیم و بوق میزدیم. در جزیره هم اکثر بچهها پرسپولیسی بودند.»
فرمانده تفنگداران دریایی سپاه، در حوزه خارجی هم از هواداران تیم ملی برزیل بوده است:
«حاجی در تیمهای خارجی طرفدار پروپا قرص برزیل بود و من طرفدار ایتالیا. همیشه با هم کل کل داشتیم. یادم هست جام جهانی 2006 بود و برای هم کری میخواندیم و هر کدام میگفتیم تیم ما قهرمان میشود. قرار گذاشتیم اگر برزیل قهرمان شد، من حاجی را ناهار مهمان کنم و اگر ایتالیا قهرمان شد حاجی ناهار بدهد.
وقتی برزیل از فرانسه باخت، من بیرون از خانه بودم. سریع برگشتم. تا در حیاط را باز کردم، برزیل گل خورده بود. دیدم حاجی نشسته و اخم کرده، گفتم چی شد؟ گل خوردید؟ گفت برو بابا توهم. گفتم که خب فعلا این قاشق چنگال ناهار تا بعد. وقتی هم که ایتالیا قهرمان شد با حاجی یک ناهار خوب خوردیم.»
یک پسر و یک دختر، فرزندان سردار ناظری هستند. پسرش درخصوص خانوادهشان میگوید:
«خواهرم از من بزرگتر است. چون هم پدر و هم مادر ما نظامی بودند، خیلی کم پیش میآمد که همه خانواده دور هم باشیم ولی هیچ وقت هم کمبود هیچ کدام را حس نکردیم.
حاجی هیچ وقت در زندگی ما را مجبور به انجام کاری نمیکرد، بلکه با راهنمایی اجازه میداد خودمان تصمیم بگیریم.
من از وقتی یادم میآید، در پادگان بزرگ شدم و چون علاقه خیلی زیادی هم به کار نظامی داشتم، از همان کودکی تحت آموزشهای حاجی قرار گرفتم که البته بسیار هم مشکل بود.»
سردار ناظری بنیانگذار یگان تفنگداران ویژه دریایی سپاه است و موفقیت او در این یگان، ریشه در گذشته او دارد:
«اوایل انقلاب چند نفر از هم محلهایهای حاجی، تکاور ارتش بودند و بحث پویش مردمی که مطرح شد و ارتشیها مردم را آموزش میدادند، حاجی هم توسط همین بچه محلهایش آموزش دید و استارت کارهای چریکی حاجی از آنجا آغاز شد، بعد هم که وارد سپاه شد و این آموزشها را ادامه داد و سازماندهی شده به این موضوع پرداخت.»
حاج محمد ناظری استارت تشکیل یگان ویژه نیروی دریایی سپاه را با به کارگیری بسیجیان از سال 80 زد:
«خیلی به بسیجیان اهمیت میداد و روی آنها حساب میکرد و این کار را هم از پایگاه بسیج محل خودمان آغاز کرد و کم کم با محلهها و شهرهای دیگر هم ارتباط گرفت. به آنجا میرفت و یک سری آموزش های اولیه را به بسیجیان میداد.
با رفتن به پایگاههای مختلف بسیج، نیروهای مدنظرش را شناسایی و بعد فراخوان میکرد و آموزشهای تکمیلی را میداد و این آموزش بسیجیان ادامه داشت تا سال 83 که مانور پیامبر اعظم یک برگزار شد و بچههای بسیجی حاجی به صورت رسمی در آن مانور فعالیت کردند که حدود 150 نفر بودند.»
سخت گیری در آموزش و جدیت در کار، از مهمترین ویژگیهای «فرمانده» بود تا نیروهایش سرآمد دیگران در انجام ماموریتها باشند:
«آموزشهای ویژه در مکانهای مختلف صورت میگرفت و طبق شرایطی که برای آن آموزش نیاز بود، محل تغییر میکرد.
آموزشهایی که حاجی برنامهریزی میکرد بسیار مشکل بود اما اخلاقش طوری بود که وقتی در اوج خستگی او را میدیدیم، احساس آرامش میکردیم و خستگی یادمان میرفت و این مختص من که فرزند حاجی بودم نبود. همه نیروهایش مثل برادرهای من بودند و هستند و حاجی آنها را خیلی دوست داشت و مثل یک خانواده بودیم. رابطه ما فقط کاری نبود.»
سردار ناظری پسرش را از همان 13 سالگی آموزش داده است و حالا او درباره نحوه تمرین نیروها زیر نظر پدرش میگوید:
«در دورههای آموزش نیروهای ویژه ارتش و یا دیگر نهادها، شرایط حذفی است یعنی اگر کسی یک بار در دوره قبول نشود امکان اینکه دوباره امتحان دهد را ندارد ولی حاجی اعتقاد داشت که افراد میتوانند تلاش کنند و دوباره بیایند در دوره شرکت کنند و حذفی در کار نبود لذا موارد زیادی بودند که 3-4 دوره آمدند و امتحان دادند و در نهایت به موفقیت رسیدند.
زمانی که حاجی نیروهایش را جمع کرد من 18 ساله بودم. نیروهایی هم که حاجی در ابتدا جذب کرد، نهایتا 21 سال داشتند.
برای جذب شدن در یگان نیروهای ویژه، چند لینک وجود دارد که افراد میتوانند به آنها در پایگاههای بسیج مراجعه کنند و تشکیل پرونده دهند و افراد که جمع شدند یک دوره برای آنها برگزار شده و از بین آنها افراد مورد نظر برای آموزش و جذب انتخاب میشوند.
ملاک جذب در این یگان، فقط آمادگی بدنی نیست و ممکن است فردی آمادگی بدنی بالایی داشته باشد اما از نظر اخلاقی و اعتقادی مناسب حضور در جزیره و یگان «ابا عبدالله(ع)» نباشد.»
اواسط دهه 80، تفنگداران جوان به جزیرهای متروکه در دل خلیج فارس نقل مکان میکنند تا دوره سخت و جدید زندگیشان را در این جزیره بگذرانند؛ جزیرهای که حالا برای آنها خانهای محبوب و دوست داشتنی است:
«در سال 86 در جزیره «فارور» مستقر شدیم و تا الان هم این یگان در آنجا مستقر است. درخصوص انتخاب آن مکان هم در ابتدا چند موقعیت را به حاجی اعلام کردند که از بین آنها یکی را برای استقرار نیروهایش انتخاب کند که حاجی جزیره «فارور» را انتخاب کرد.
وقتی به این جزیره رفتیم، فقط چند ساختمان متروکه و خرابه در آن بود. این جزیره در اواخر دهه 30 به دلیل بیماری خالی از سکنه شده بود. البته گویا بعدها میخواستند شهرک توریستی در آنجا بسازند که موافقت نشد و مدتی هم کمپ معتادان بوده و بعد هم رها شده است. زمانی که ما به آن جا رفتیم، 15 سال خالی از سکنه بود.
با این حال همه به انتخاب حاجی اعتماد داشتند و میدانستند که حتما دلیلی داشته که آنجا را انتخاب کرده و هیچ کس اعتراضی نکرد.»
شرایط جزیره نسبت به 10 سال پیش خیلی بهتر شده اما باز هم جای کار زیادی دارد و شرایط فعلی هم برای افراد عادی بسیار سخت و دشوار است.
در همان موقع که هیچ امکاناتی در جزیره نبود، با وجود اینکه همه جذب شخصیت حاجی بودند ولی میگفت نباید به خاطر من اینجا بمانید، بلکه باید به خاطر آنچه که در قلبتان است و اعتقادتان اینجا حضور داشته باشید.»
در جزیره، تعامل تفنگداران با فرمانده بسیار راحت بود. او رابطه ای پدرانه با نیروهایش برقرار کرده و به آنها اجازه داده بود تا در این تعامل چندان در قید و بند دیسیپلین نظامی نباشند:
«حاجی به جوانها میدان میداد و به آنها اعتماد داشت و اگر جوانی خطایی هم میکرد با او چکشی برخورد نمیکرد و برایش توضیح میداد که نتیجه خطایش چیست و او را راهنمایی میکرد.
همیشه بین نیروهایش بود و وقتی با او صحبت میکردی احساس نمیشد که 30 سال با او اختلاف سنی داری.
البته موقع کار خیلی خشک و جدی بود و در چارچوب و دیسیپلین نظامی عمل میکرد اما خارج از کار اصلا این طور نبود.
از هیچ کس کینه به دل نمیگرفت. البته اگر عصبانی میشد، خیلی جدی برخورد میکرد اما بعد از آن دوباره با طرف شوخی میکرد.
هیچگاه رئیس دفتر و منشی نداشت و هر کدام از بچهها میخواستند به راحتی و با لباس راحت به دفتر حاجی میرفتند و این را خود حاجی میخواست.»
«فرمانده» به رفتار و ظاهر نیروهایش حساس بود:
«حاجی همیشه به ما میگفت اولین چیزی که در تکاوری سپاه مهم است ایمان به کار و لباسی است که به تن میکنید. روی وضعیت ظاهری و نحوه برخورد با دیگران تاکید داشت و میگفت افرادی که در یگان ویژه هستند باید طوری در جامعه رفتار کنند و ظاهر شوند که مردم جذب آنها شوند. به همین دلیل و رفتار هم بود که همه افکار و سلیقهها جذب او میشدند.
نکته دیگر که حاجی را از همه متمایز میکرد، نوع نگاه و برخوردش با جوانان بود. بعد از کار با همه شوخی میکرد و سراغ آنهایی که به آنها در کار سخت برخورد کرده بود میرفت و نمیگذاشت کسی از دست او ناراحت باشد.»
تکاورهای دریایی سپاه نقش مهمی در حراست و نگهبانی از کشتیهای ایرانی در برابر حملات دزدان دریایی دارند؛ ماموریتهایی که بسیاری از آنها به فرماندهی شخص سردار ناظری اجرا می شد:
«معضل دزدان دریایی ریشه تاریخی دارد اما حدود یک ماه بود که به شیوه جدید در خلیج عدن شروع شده بود و ما به ایستگاههایی که در آن جا ایجاد کردیم رفتیم.
ما در این ماموریتها، تجهیزات نظامی جدیدی را در دست دزدان دریایی میدیدیم و با حاجی مطرح میکردیم. البته خود حاجی هم آنجا بود و ما میگفتیم اگر این دزدان دریایی مشکل مالی دارند پس این قایقهای گران قیمت و این اسلحهها چیست؟ که حاجی هم پشت صحنه آنها و حامیانشان را برایمان روشن میکرد.
دزدان دریایی از قایقهای تفریحی لاکچری به عنوان قایقهای اطلاعاتی استفاده میکردند که یک بار 2 تا از آنها را در مکانهای مختلف دیدیم. حاجی می گفت مواظب باشید اینها قایقهای اطلاعاتی دزدان دریایی است. همچنین موشکهای آر پی جی تایمری که برای هدف قرار دادن نفتکش ها در دست آنها دیدیم نشان میداد که چه کسانی از آنها حمایت میکنند.»
سردار شهید محمد ناظری در برخی فیلمهای سینمایی از جمله «موج مرده» ساخته ابراهیم حاتمی کیا نقش ایفا کرده است، پسرش در این باره میگوید:
«متاسفانه در فیلمهای ژانر اکشن یا دفاع مقدس معمولا کار کارشناسی نظامی خیلی ضعیف است و فکر میکنم به همین دلیل بود که حاجی وارد این حوزه شد.
اولین بار در فیلم «فرار از اردوگاه» بود که نیروهای حاجی شرکت کردند و خود حاجی هم تا حدودی به آنها مشاوره داد و این روند ادامه داشت تا فیلم «موج مرده».
حاجی بیشتر دوست داشت تا کیفیت کارهای نظامی و اکشن در فیلمها بالا برود و این امور به درستی نشان داده شود. ضعیف و غلط بودن حرکات نظامی را در فیلمها میدید و حرص میخورد.
ناظری اظهار داشت: چند سال پیش من و دوستانم یک فیلم کوتاه با مضمون نظامی به نام C4 ساختیم که به جهت درست نشان دادن اقدامات و حرکات نظامی مورد توجه حاجی قرار گرفت.»
بسیاری از مردم اما شاید سردار ناظری را به دلیل حضورش در مسابقه تلویزیونی «فرمانده» بشناسند؛ مسابقه ای که با آیتم های سخت ویژه تکاورهای دریایی ساخته شد:
«سال 90 بود که با من تماس گرفتند و گفتند ما یک برنامه داریم به اسم «فرمانده» و میخواهیم با حاجی صحبت کنیم. من هم به حاجی موضوع را منتقل کرد که گفت اگر کاری دارند با حاج علی(فدوی) صحبت کنند.
یکی دو ماه بعد دوباره یکی از دوستان تماس گرفت که همین موضوع را مطرح کرد و من دوباره با حاجی صحبت کردم که گفت خودم با حاج علی حرف میزنم و استارت کار اینگونه خورد.
امتحانات و آیتمهایی که در برنامه «فرمانده» بود خیلی آسانتر از تمرینات و آموزشهای حاجی برای نیروهایش است. البته از بین برخی از شرکتکنندههای این برنامه چند نفری توانستند در تمرینات ما شرکت کنند.»
سردار شهید ناظری در یکی از مصاحبههایش به نکته ای اشاره کرده بود که بعد از شهادت او بازتاب زیادی در رسانهها داشت و آن هم تاکید بر روحیه ایرانی در میان رزمندگان بود که او از آن به عنوان «ژن ایرانی» نام برد و آن را عامل بسیاری از سخت کوشیها و پیروزیها دانست:
«همه ایرانیها وطنپرست هستند و نمیشود کسی به کشورش تعصب نداشته باشد. من نمیفهمم چرا برخی خود را ملیگرا میدانند این مختص همه است و باید باشد. هیچ کسی نمیتواند نسبت به وطن خود بیتفاوت باشد و حاجی هم منظورش از ژن ایرانی، جنگاوری و شجاعت ذاتی ایرانیهاست.»
«امیر سیاوشی» از جمله تکاوران دریایی سپاه بود که در نبرد سوریه و در دفاع از حرم اهل بیت(ع) به شهادت رسید. دانیال ناظری خاطره جالبی از شهید سیاوشی برایمان تعریف کرد:
«مدتی بود که امیر و برادرش یک ساندویچی راه انداخته بودند.
یک روز در جزیره مشغول تماشای تلویزیون بودیم. گفتم خیلی وقت است پیتزا نخوردیم و هوس پیتزا کردیم. امیر گفت اگر وسایلش باشد همین جا درست میکنم. حاجی به امیر گفت میتوانی برای همه پیتزا بزنی؟ امیر هم گفت آره.
حاجی از حساب شخصی خودش مقداری پول داد و من و امیر به بندر لنگه رفتیم و وسایل مورد نیاز پیتزا را خریدیم.
آن روز امیر صد و خردهای پیتزا زد که خیلی خوب شد، بعد از آن هم چون لوازم آن را تهیه کرده بودیم هر چند وقت یک بار که امیر در جزیره بود، حاجی مواد پیتزا را میخرید و امیر درست میکرد.»
حال و روز تکاورها در نبود «فرمانده»...
«نبودن حاجی تاثیر روحی خیلی سختی به روی نیروها گذاشت اما بچهها خیلی سفت و سختتر از قبل به کار خودشان مشغول هستند، چون شاید قبلا خیالشان راحت بود که بالاخره هر اتفاقی بیافتد حاجی هست اما حالا که حاجی نیست خیلی با جدیت کار را دنبال میکنند تا روح حاجی ناراحت نباشد.»
***
حمیدرضا باغبانی مقدم ازجمله نیروهای تحت امر سردار شهید محمد ناظری بود که به همراه دانیال ناظری به خبرگزاری فارس آمد. او میگوید ما همه مانند فرزندان حاج محمد بودیم و او را مثل پدر خود دوست داشتیم:
«من متولد 63 هستم و از سال 68 کاراته کار می کردم و تا مقطع قهرمانی آسیا هم رفتم. از طرفی هم کمکم عضو یک پایگاه بسیج شدم و قدم به قدم جلو رفتم تا به حاجی رسیدم.
من پدرم را از دست داده بودم و خیلی هم مغرور بودم و هر حرفی را براحتی قبول نمیکردم ولی در اولین برخوردی که با حاجی داشتم انرژی خاصی به من داد. حاجی آن موقع سرهنگ بود و من تا پیش از آن فکر میکردم سرهنگها باید خودشان را بگیرند، اما حاجی اصلا اینگونه نبود.»
او میگوید در برخی مواقع پیش میآمد که ما در موقعیت سختی قرار میگرفتیم و اینجا بود که «حاجی» با یک جمله مشکل ما را برطرف میکرد:
«ترس در برخی مواقع برای افراد طبیعی است و یک زمانی در یکی از ماموریتها به دلیل موضوعی، بقدری ترس بر من غلبه کرده بود که بدنم خشک شده و قادر به انجام هیچ کاری نبودم اما در همان لحظه حاجی با یک جمله کلا حال من را دگرگون کرد.
انرژی و صفای خاصی داشت. نشد ما یک بار برای رفتن به اطاق حاجی در بزنیم و احترام نظامی بگذاریم، چون خود حاجی نمیخواست و دوست داشت همه بچهها راحت باشند.
در جزیره شرایط بسیار سخت است و گرمای آن خیلی زیاد بود، با این حال حاجی پا به پای ما و نیروها فعالیت میکرد و این طور نبود که کاری را به ما بسپرد و خودش برود زیر کولر.»
از او پرسیدیم آیا سردار ناظری به عنوان فرمانده تفاوتی میان پسرش و دیگر نیروها قائل میشد و یا کاری میکرد که به چشم شما بیاید؟
«حاجی هیچ فرقی بین نیروها و پسر خودش که در آن یگان بود نمیگذاشت. حتی من یک بار هم ندیدم که به پسر خودش مثلا یک تیشرت یا لباس بدهد در حالی که به باقی نیروها این امکانات را میداد. حاجی برای من و چند نفر دیگر از بچهها هم پدر بود هم مادر.
قبل از اینکه من وارد این یگان شوم، به مسابقات کاراته میرفتم و مادرم راضی نبود و میگفت این همه پول میدهی و زخمی هم میشوی و حتی چند بار لباس و ساکهای ورزشی من را پاره کرد اما بعدا وقتی به جزیره رفتم، با وجود حاجی همیشه خاطر مادرم جمع بود و هیچ گاه حتی زنگ هم نمیزد که بپرسد کی میآیی و یا نگران باشد.
من، هم داغ پدر دیدم و هم مادر ولی هیچکدام به سختی وقتی که خبر شهادت حاجی را شنیدم، نبود.
مطمئنم تا پایان عمرم شخصیتی مثل حاج محمد ناظری در زندگیام قرار نمیگیرد و امیدوارم معرفت قلبی حاجی را درک کرده باشم. حاجی از نظر ما «تک تولید» بود.»
او به یک ویژگی مهم دیگر فرمانده شهیدش هم اشاره میکند:
«حاجی هم سلایق را کنار هم نگه میداشت و در یگان از همه اقوام و سلایق نیرو داشت. حتی از اهل تسنن هم در یگان هستند و الان همه برای هم جان میدهیم.»
ماجرای سفر به سوریه...
«بعد از شروع جنگ سوریه، رفتم به حاجی گفتم من میخواهم برم زیارت، خندید و گفت برو و ما رو هم دعا کن. من هم از طریقی ثبتنام کردم و رفتم. البته امیر سیاوشی که همرزممان و از نیروهای حاجی بود در خانطومان به شهادت رسیده بود.
بعد از چهلم امیر بود که پیش حاجی رفتم و با او صحبت کردم و از سفر سوریه گفتم، او هم گفت «شما به عشق حضرت زینب(س) رفتید، دمتون گرم، حال کردیم» و بعد هم کلی دعایمان کرد.»
سردار ناظری را همه در خلیج فارس میشناختند حتی دشمنانش:
«حاجی ارادت خاصی به اباعبدالله(ع) داشت و با دل بزرگش، همان خلیج فارس بهترین جا برای او بود. کاملا نقاط قوت و ضعف بچهها را میشناخت و روی نقاط قوت تمرکز میکرد.
کابوس آمریکاییها و آلسعود بود. حتی وقتی سعودیها فهمیدند که حاجی به شهادت رسیده چند روز جشن گرفتند و خوشحال بودند، دشمنان از قدیم آمار حاجی را داشتند و در مجلههای خودشان عکس او را هم چاپ کرده بودند.
البته او هم وقتی پادشاه عربستان (ملک عبدالله) مُرد، حاجی خیلی خوشحال شد و در جزیره به همه شیرینی داد.»
منبع:فارس
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.