جنبش روشنـایی از ورای چهـل روز
چهل روز از حادثه غمبار و المناک به خاک و خون نشستن دهها تن از بهترین فرزندان اسلام و افغانستان گذشت، فرصتی است تا از ورای گذر زمان و فرونشست برخی از موانع، احساس ها وحساسیتها، دید ونظر واقع بینانه، تاملی رهگشا و دگرباره بر این رویداد داشت.
آیت الله «سید محمود هاشمی ارزگانی» عالم برجسته افغانستانی با نگاهی به «جنبش روشنایی»، اتفاقات بوقوع پیوسته و واقعه «دهمزنگ» را با ارسال مطلبی به دفتر منطقهای خبرگزاری تسنیم بررسی کرده است.
چهل روز از حادثه ی غمبار و المناک دهمزنگ و به خاک وخون نشستن دهها تن ازبهترین فرزندان اسلام و افغانستان گذشت، فرصتی است تا از ورای گذار زمان و فرونشست برخی ازموانع، احساسها وحساسیتها، دید و نظر واقع بینانه و درنگ و تاملی رهگشا و دگرباره بر این رویداد تلخ وعبرت آموز داشت .
جنبش روشنایی چیست؟
« جنبش روشنایی» نام حرکت اعتراضی، مدنی و مردمی است که درپی تغییر مسیر عبورپروژه «توتاپ»- از بامیان به سالنگ، شکل گرفت.
توتاپ، پروژه خط انتقال( 500) کیلو ولت برق زنده در ساعت از ترکمنستان به پاکستان از طریق تاجیکستان و افغانستان است. اهمیت این پروژه در توسعه و انکشاف صنعت و اقتصاد افغانستان، ایجاد روشنایی پایدار در منازل مسکونی، استخراج معادن، ایجاد کارخانهها، مکانیزه سازی دامداری، مزارع و کشاورزی و ایجاد شغل برای ساکنان مناطق و شهرهای مسیر عبور به پیمانهای است که میتواند حساسیت هر شهروندی را که از آن بهرهمند و یا محروم میشود؛ برتابد.
مسیرعبور این پروژه در نخست، براساس مطالعات شرکت آلمانی« فیشنر» که برنده مناقصه بینالمللی این پروژه بود، از جمله سمنگان و بامیان تعیین گردیده بود، اما پس از تشکیل دولت وحدت ملی و آغاز کار عملیاتی و اجرایی بر مبنای نظر و مطالعات شرکت «برشنا» از بامیان به سالنگ تغییر یافت که خود منشآ پیدایش دو دیدگاه متنازع گردید که هریک مبتنی بر دلایل و مستندات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خاص بوده است.
دیدگاه ها:
الف/ دیدگاه عبوری سالنگ
مهمترین ادله طرفداران دیدگاه مسیر جدید و سالنگ این بوده است که اولا؛ مسیرسالنگ از سوی شرکت برشنا و نهادهای مالی تامین کننده بودجه توتاپ، کوتاهتر و بطور طبیعی، نیازمند هزینه کمتر شناخته شده است.
و درست برهمین اساس اجرای پروژه از مسیر بامیان مستلزم منابع مالی جدید است؛ زیرا تأمین کنندگان مالی پروژه، هزینه مازاد برمسیر سالنگ را تقبل و پرداخت نمیکنند و دولت افغانستان خود نیز قادر به تأمین هزینه اضافی نیست.
دو، دیگر این که؛ برآیند طبیعی طولانی بودن مسیر بامیان، طولانی شدن مدت زمان اجرای پروژه است که خود آشکارا به زیان اقتصاد ومنافع مردم افغانستان است.
ب / دیدگاه عبوری بامیان
مهمترین ادله دیدگاه مردم بامیان و دیگر ساکنان مناطق مرکزی و نمایندگان آنها در پارلمان افغانستان با الهام از دلایل کارشناسانه شرکت آلمانی فیشنر- که آن را شرکت بی طرف و دور از تمایلات سمتی، قومی و فاشیستی میانگارند،- چند مطلب بوده است:
1- امنیت طبیعی و جغرافیایی سمنگان- بامیان، نسبت به سالنگ که گردنههای صعب العبور دارد و در بیشتر ماههای سال پر از برف و یخبندان است و تردد و نظارت مأمورین برخط انتقال وحفاظت از آن و احیانا نوسازی و تعمیر خرابیهای احتمالی را دشوار میسازد.
2- با در نظر داشت شرایط امنیتی این کشور، امکان خرابکاری در خط انتقال از سوی مخالفان دولت و امنیت مردم بسیار است، به ویژه آن که بخش بزرگی از منطقه عبوری سالنگ خالی از سکنه است.
3- درصورت عبورپروژه از بامیان امکان اتصال خطوط تولید برق داخلی بدان وجود دارد و حال آن که مسیر سالنگ از چنین امکانی برخوردار نیست.
4- بروز آوری و احیای معادن زغال سنگ سمنگان، بامیان و معدن بزرگ آهن «حاجی گگ» که گامی بزرگ و مؤثر در انکشاف و صنعت افغانستان خواهد بود، با استفاده از برق عبوری از این مناطق میسرمیشود.
5- با عبور پروژه توتاپ از بامیان، از تجمع و تمرکز مسیر عبور این پروژه با پروژه برق دیگری به نام (برق مرده) که بخشی از پروژه «کاسا 1000» است و از مسیر سالنگ میگذرد؛ جلوگیری میشود، جنبه مثبت جلوگیری از تمرکز خطوط عبور وانگهی روشن میشود که بدانیم تمرکز خطوط عبور انرژی دریک مسیر، سبب جلب توجه مخالفین به این نقطه و تسهیل زمینه آسیب زدن و خرابکاریهای احتمالی میشود که نتیجه آن قطع شریان حیاتی، خاموشی کابل و زیان پذیری صنایع، کارخانهها، مؤسسات و منازلی میشود که از این انرژی استفاده میکنند.
6- نیاز برق مردم مسیر سالنگ با عبور خط پیش گفته (کاسا) برآورده میشود، حال آن که برای مردم سمنگان، بامیان و دیگر نقاط ناحیه مرکزی افغانستان که براثر سیاستهای استبدادی و تبعیض آلود، حاکمیتهای پیشین سالها از امکانات شهری و روشنایی محروم بودهاند، گزینه دیگری برای روشن کردن خانههایشان و رفع نیازهای معیشتی، کشاورزی وسایر نیازهای آنان وجود ندارد.
7- چنانچه دولت از تأکید بر مسیر جدید دست بردارد، نهادهای حامی و بینالمللی ناگزیر خواهند شد که براساس کارشناسی شرکت آلمانی بودجه پروژه را تامین کنند. طولانی شدن مدت زمان اجرای پروژه (در صورت عبورخط انتقال برق از بامیان ) نیز با منافع طولانی مدت آن قابل مقایسه نیست.
8- باوجود این همه دلیل، اگر دولت وحدت ملی بازهم برتغییر مسیر توتاپ اصرار بورزد بیانگر آن است که حکومت به چیزی جزمنافع ملی میاندیشد و عدالت اجتماعی و حقوق برابر شهروندان را که در قانون اساسی افغانستان به رسمیت شناخته شده است زیرپا میگذارد.
و در نتیجه مردم افغانستان راه چارهای جز این ندارند که در برابر این نوع اقدامهای تبعیض آلود و ظالمانه بایستند و اعتراض و احتجاج مدنی و قانونی خود را تا بر آوردن خواستههای به حق خود ادامه دهند.
طرفداران این گروه در بیست و ششم ثور (اردیبهشت) سال جاری تجمع و تظاهرات دهها هزار نفری را در اعتراض بر تصمیم دولت مبنی بر تغییر مسیر توتاپ به ثبت رساندند، تظاهرات بزرگی که در نوع خود چه از منظر حضور پر شمار جمعیت مردم و چه از منظر رعایت قوانین و مقررات، برخورد با نیروهای امنیتی وانتظامی، مدنیت، آرامش و اتحاد و یکپارچگی سران قومی، حزبی، سیاسی و دولتی مرتبط با این موضوع، بیپیشینه بود و برهمین اساس نیز بود که در همان آغاز حرکت به نتیجه نسبی رسید و دولت هرچند مسیر توتاپ را تغییر نداد ولکن تعهد سپرد که خط برق ( 220 ) کیلو ولتی دیگری برای رفع نیاز و روشنایی مناطق مرکزی و هزارجات از مسیر بامیان کشیده شود.
شقـاق درجنبش روشنایی
با تعهد دولت در احداث خط ( 220 ) کیلوولتی به بامیان ومناطق مرکزی جمعی از رهبران قومی و سیاسی جنبش مانند «استاد سرور دانش» معاون دوم ریاست جمهوری، «استاد محقق» معاون دوم رئیس اجرائیه، قانع شدند و آن را موفقیت و دست آوردی برای جنبش روشنایی برشمردند و از ادامه تظاهرات دست کشیدند.
اما شمار دیگری که بدین وعده و این مقدار بهاء و دست آورد، اطمینان و قناعت نداشتند، بر ادامه تظاهرات و احتجاج مردمی پای فشردند و از راه اندازی تظاهرات عمومی دیگر و بزرگتری در کابل و آینده نزدیک سخن گفتند.
بر پایه همین وعده و تأکید بر اهرم فشار حق خواهی از دولت، در طول مدت زمان یک ماه تا روز برگزاری تظاهرات با استفاده از تمام ابزارهای اطلاع رسانی از تجمع بزرگ مردمی– هزارهها- تبلیغ صورت گرفت.
در این خلال، گفتوگوهای متعدد بین دولت و شماری از نمایندگان جنبش روشنایی انجام پذیرفت و حسب گزارش رسانهها، تا شامگاه یکم اسد(مرداد)، (روزقبل ازتظاهرات) این گفتگو ها ادامه داشته است و در طی آخرین نشست، طرح شش مادهای جنبش روشنایی از سوی نمایندگان دولت پذیرفته میشود و در نتیجه آن توافق، شمار دیگر ازبزرگان و رهبران مردم مناطق مرکزی و سامان دهندگان جنبش روشنایی مانند« استاد خلیلی» معاون پیشین ریاست جمهوری و عضو عالی شورای صلح، که تا آن زمان در جمع تدبیر کنندگان تظاهرات بودند، راهپیمایی دوم مرداد را ملغی اعلام کردند.
و بدین ترتیب تمام افراد شناخته شده و شخصیتهای مطرح جهادی و مردمی که در بدنه رهبری جنبش قرار داشتند، به دستاوردهای گفتوگو و تعهدات دولت بسنده کردند وادامه مذاکره را بر تظاهرات ترجیح دادند و دست از راهپیمایی کشیدند.
و چه بسا شرایط سیاسی و امنیتی را برای برگزاری تظاهرات مساعد نیافتند. اما علی رغم و برخلاف نظر آنان، گروهی دیگر از افرادی که در رهبری جنبش جای گرفته و بیشترشان از جوانان کم تجربه و تازه وارد به عرصه سیاست بودند، بر ادامه تظاهرات در روز موعود و دوم مرداد پای فشردند.
بافرارسیدن روز دوم مرداد، هزاران نفر- که بطور طبیعی اکثریت مطلق آنان را هزارهها تشکیل میدادند، به خیابان آمدند و شعارهای ضد دولت و مطالبات جنبش روشنایی سردادند، راهپیمایی در مراحل پایانی بود که انفجار، انتحار و به روایتی، شلیک گلوله و پرتاب بمبهای دستی- که همگی از یک نقشه گسترده و از پیش طراحی شده حکایت داشت- به وقوع پیوست و صدها انسان بیگناه که بیشتر آنان را نخبگان، جوانان و تحصیلکردگان و سرمایههای امروز و فردای ملی تشکیل میدادند به خاک و خون کشیده شدند، به جای روشنی خانهها، چراغ زندگی گلچینی از دهها انسان خاموشی شد!؟
مقصر فاجعه دهمزنگ کیست؟
فاجعه دوم اسد و خون به ناحق ریخته دهها انسان عدالت خواه و بیگناه، و مجروح و معلول شدن صدها انسان دیگر چندان ناگوار و سنگین هست که هیچ یک از دولت و آحاد ملت آگاه و غیور افغانستان نمیتوانند و نباید از کنار آن به سادگی بگذرند، انتظار آن است که در کشتار و جنایت جنگی دهمزنگ، افزون برشناسایی محاکمه، و مجازات تروریستها و عاملان این جنایت تمامی نهادها و افرادی که در این جنایت نقش عمدی و یا از سر تساهل داشتهاند، به سزای عمل خویش برسند، اما پرسش اصلی آن است که مقصر و یا مقصران ماجرا کیست؟
پاسخ این پرسش دشوار و چند پهلو و هنوز هم نیازمند گذار زمان بیشتر است، با این حال میتوان گفت؛ فاجعه دهمزنگ بر چهار ضلع اصلی شکل گرفت، شناخت این اضلاع ومؤلفهها میتواند برای مردم به ویژه وارثان خون شهدای دهمزنگ، حکومت و رهبران واقعی جنبش روشنایی، راهگشا و مؤثر در اقدامات پسینی باشد:
مؤلفههای پدیدآیی فاجعه دهمزنگ
1- عاملان مستقیم انفجار وانتحار:
هر چند در فضای مه آلود کشوری چون افغانستان، که هر روز جنایتی خلق میشود، و عامل و عاملان آن ناشناخته میماند، و شمار گروههای تروریستی وابسته به دولتهای منطقه و فرا منطقهای قارچ گونه روبه تزاید و افزایش است، تعیین عامل این جنایت نیز بسی دشوار است، لکن متهم ردیف نخست، گروه تکفیری- تروریستی داعش است، انسان کشان بیگانه از دین، شرافت و انسانیت، که دستشان تا مرفق آلوده به خون مظلومان است و در نقطه نقطه جغرافیای اسلامی خون بیگناهان کودکان و زنان را بر زمین میریزند وخالق زشتترین رفتارهای ضد بشری و حیوانیاند، تکفریان داعشی خود، طی اعلامیه و انتشار عکس دو نفر انتحاری، مسئولیت این عمل دد منشانه را پذیرفت.
جنایت تلخ تکفریان داعشی گذشته از آن که اراده مردم افغانستان را در کار مبارزه با تروریستان راسختر میکند و عمق دشمنی آنان با کتلههای از مردم و ساکنان افغانستان را برملا میسازد، حامل چندین پیام نیز هست:
1/1- پیام نخست این که؛ نه مردم افغانستان و نه دیگر ملتهای منطقه نمیتوانند خود را از حوادث و اتفاقات کشورهای چون عراق، سوریه، یمن، لیبی، یمن و... دور و جدا بینگارند، چه داعشیان و تکفیریان به همان پیمانه که دشمنان سوگند خورده آن ملتها است، به همان میزان با ملت مسلمان افغانستان و دیگر ملتهای اسلامی دشمنی دارند، و اگر دستشان برسد از هیچ جنایتی دریغ نخواهند کرد، از همین روی برتمامی ملتهای مسلمان فریضه عقلی و شرعی است که از همین الان و پیش از رسیدن گرگ صفتان آدم نما به کشورها و درون خانههایشان، به یاری ملتهای خط مقدم نبرد و درگیر مبارزه با تکفریان بشتابند، و تکفریان را درلانههایشان و پیش از آن که بتوانند با سر کوب ملتی از ملتهای مسلمان جای پای برای خود تدارک ببینند، سرکوب و زمینگیر کنند.
2/1- دو دیگر این که؛ تکفیریان داعشی، شیطان صفتانه وحدت و همدلی و انسجام ملت هارا نشانه میگیرند و از فضاها وفرصتهای سوء استفاده میکنند، که بتوانند بذر نفاق را بین ساکنان یک قلمرو جغرافیایی ایجاد کنند، تا در بستر اختلاف مردمان یک مرزوبوم چنگال اختاپوس وارخویش را بگسترانند.
جنبش روشنایی به دلیل صبغه قومیت خاص و حضور غالب مردم هزاره در آن، یکی ازبسترهای مناسب برای عملیات خراب کارانه و انتحاری ازسوی داعشیان بود، تا بتوانند بر طبل دشمنی اقوام و تشدید تشنج و ستیز درون قومی بکوبند. از این روی ملت مسلمان افغانستان بیش از هر زمان دیگری نیازمند وحدت و همدلی و حفظ اتحاد وهمبستگی هستند.
چه اتحاد مردم در پرتو اسلام و ملیت افغانستانی و پرهیز از تعصبات قومی، زبانی و مذهبی همانسان که توانست آنان را بر کمونیزم جهانی و تروریزم طالبانی پیروز کند، اکنون نیز میتواند بر داعشیا ن و تکفریان بینالمللی و هر نیروی نفاق افکن و متجاوز خارجی، فایق و پیروز بسازد.
3/1- حادثه دوم اسد همچون دیگر حوادث ناگوار تروریستی نشان داد که تیغ تیز جلاد را نمیتوان با گردن کج در غلاف کرد، حکومت افغانستان نباید بیش از این از کیسه و جان مردم بیگناه هزینه کند و میباید مجامله و تساهل با جلادان تروریست از هر قشر و قماشی را به یک سو بگذارند و از تفکیک تروریستان به خوب و بد، پرهیز کنند و با تکیه بر نیروی الاهی و مردم، خاک شهیدان و آزادگان را ازرلوث وجود تروریستان و تکفریان و اندیشههای مولد خشونت و بربریت پاک کنند که اگرچنین نکنند، خود نیز در مظان اتهام قرارمیگیرند.
2- دولت افغانستان
ضلع دوم در کشتار دهمزنگ دولت افغانستان است، که مسؤلیت حفظ جان، مال، عزت و شرافت شهروندان را بر دوش دارد، و عامل مشروعیت و هویتی جز این برای حکومتها شناخته نیست.
تظاهرات آرام، و اعتراض مدنی مردم در دوم اسد، برمبنای قانون اساسی افغانستان و با مجوز و اطلاع دولت برگزار شده بود، ازلوازم قانونی، طبیعی و عقلی این موضوع ، آمادگی کامل دستگاههای ذیربط برای حفظ امنیت راه پیمایان بود، حادثه دهمزنگ را نمیتوان با سایر حوادث تروریستی کشور همانند دید، زیرا در آن حوادث دشمن از غفلت و عدم آمادگی نیروهای نظامی و امنیتی سوء استفاده میکنند و جنایت میآفرینند، ولکن تظاهرات دوم اسد چون با اطلاع دولت و نهادهای حافظ امنیت صورت گرفت، پیشاپیش به نیروها و نهادهای حافظ امنیت حامل این پیام و مسؤلیت بود که آماده باشید و امنیت را برعهده بگیرید، خطر در کمین است!.
با این حال اگر امنیت راه پیمایان تأمین نشد، راه برای دوگونه تحلیل باز میشود: یک، ناتوانی دولت در تأمین امنیت مظاهره چیان در خوشبینانهترین تحلیل نشانگر ضعف و فرسودگی جدی دولت افغانستان است که در روز روشن و با آگاهی از موضوع و شرایط، توان حفظ امنیت شهروندان خود را حتی در پای تخت کشور و عمق استراتژیک خاک خود ندارد.
باید افزود که ضعف و ناتوانی دولت در تأمین امنیت تظاهرات را نباید به نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی کشور نسبت داد، زیرا این نیروها در عرصههای میدانی و نبرد مستقیم همه روزه با دشمنان کشور و مردم، جان فشانی و ازخود گذشتگی و رشادت وصفناپذیر از خود نشان میدهند.
منشأ ناتوانی در حفظ امنیت کشور و شهروندان و از جمله راهپیمایان دوم اسد را میباید درفقدان رهبری واحد و نبود اراده لازم در بدنه قدرت برای سرکوب تروریزم و نفی خشونت و سرانجام درمنافع و تصمیم های کلان جهانی و منطقهای تأثیرگذار برخط مشی سیاستگران افغانستان، که خواهان افغانستان امن، خودکفا و مقتدر نیستند سراغ گرفت.
دو، در تحلیل بدبینانه تر و براساس نظر گاههای که احیانا از سوی برخی چهرههای سیاسی وتعیین کننده در خط مشی به اصطلاح دولت وحدت ملی ابراز شده و میشود، میتوان گفت که دولت و نهادهای امنیتی نه تنها عامدانه از تأمین امنیت راهپیمایان در دوم اسد امتناع ورزید، بلکه راه ورود و انجام عملیات برای تروریستان را باز گذاشت و این به دلیل گرایشات فاشیستی شماری از ارگ نشینان است که گذشته از بی باوری به اسلام و ارزشهای اسلامی به ظاهر کروات زده و تحصیل کردگان غرب و منادیان به اصطلاح دموکراسی و حقوق برابرانسانهایند، اما سوگمندانه درباطن اندیشههای فاشیستی، قومی و خلق و خوی قبیلهای، طالبانی و عبدالرحمن خانی دارند، و جز به منافع و قدرت سالاری یک قوم نمیاندیشند؟! غافل از اینکه در هیچ یک از دو نگره عقل و دین، چنان سیاستی به منافع قوم خاص نیز نمیانجامد، زیرا در عملکرد و ساختار اجتماعی تبعیض آلود وستمکارانه، جز بذر تقابل و تعارض نمیروید، و نه ستمگر زندگی و خواب خوش و آرام خواهد داشت و نه مظلوم و ستم زده، به ویژه در دنیای کنونی که ملتهای مظلوم به مرتبهای از بیداری و خود باوری رسیدهاند، که حاضر نیستند به چیزی کمتر از عدالت تن در دهند و یوغ بردگی قومی، وفاشیستی را برگردن نهند وهمچنان جوالی و بارکش اربابان تاریخی و شلاق به دست خودباشند.
گذشته از وجود دهها دلیل و شاهد بر درستی این تحلیل بدبینانه، حوادث اخیر افغانستان و برملا شدن اختلافات بنیادین در هرم قدرت سیاسی بین ریاست جمهوری و ریاست اجرایی نشان داد که ضعف و ناتوانی دولت افغانستان، برآیند فساد در بدنه اصلی قدرت و احیای دوباره رؤیاهای تاریخی فاشیسم از یک سوی و دیکته و دسیسههای سران شیطانی و استکباری بیگانه به رهبران به اصطلاح دولت و حکومت و به منظور دور نگهداشتن افغانستان از مسیر ترقی، پیشرفت وامنیت، ازسوی دیگر است.
3- مردم افغانستان
عامل و ضلع سوم در تظاهرات دوم اسد مردم افغانستان است، مردمی که این بار نیز آزمون مثبت و موفق خود را با خط طلایی و ماندگار سرخ بر سنگ فرشهای کابل و جاده دهمزنگ حک کردند و نشان دادند که تا پای جان در کنار یکدیگر و برای حفظ کیان، منافع ملی و مطالبات حق خواهانه و عدالت طلبانه خویش ایستادهاند.
درکمتر کشوری میتوان چنین ملت مقاوم، صبور وشجاع وفداکاری را سراغ داد که از پس چندین دهه جنگ، ویرانی و ناملایمات با تمام مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فضای آکنده از رعب، وحشت و ناامنی، به صورت ملیونی به دعوت رهبران خود لبیک بگویند و در خیابانها حضور پیدا کنند.
پاسداشت عزت و غیرت این راد مردان و زنان آزاده بر دوش تمامی آنان که رهبر وپیشوایند و یا ادعای رهبری دارند سنگینی میکند. رهبران و مدعیان رهبری مردم باید بدانند که آنان مدیون ایمان، غیرت، عزت، بیداری و زمان آگاهی مردم خویشاند، و اگر در جهتی غیر از رضایت خالق، منافع مردم، همدلی، وحدت ویکپارچگی مردم خویش قدمی بردارند درشمار روسیاهان و قاتلان مردم افغانستان ثبت تاریخ و محکمه عدل الهی خواهند شد.!
4- رهبران جنبش روشنایی
کسانی که درسطح رهبری جنبش روشنایی جای گرفتند، گذشته از هر نوع تقسیم بندی دیگری که میتوان نسبت به آنان انجام داد، ازمنظر ارایه راهبرد پیروزی و تأکید بر استراتژی اعتراض میدانی، و یا ترجیح مذاکره برمظاهره و پایان دادن به تظاهرات، بر دو دسته تقسیم شدند:
الف/ دسته اول بدانسان که در آغاز اشارت رفت آنانی بودند که تعهدات دولت و امتیازهای به دست آمده از نخستین تظاهرات مردمی و نیز مذاکرات پس از آن را که منجر به وعده انتقال خط ( 220 ) کیلوولتی از مسیر بامیان گردید، وهمین گونه پذیرش مواد ششگانه پیشنهادی از طرف جنبش روشنایی توسط نمایندگان حکومت در شب دوم اسد را بسنده و به صلاح مردم تشخیص دادند و برخی زودتر و برخی نیز در شب قبل از تظاهرات راهپیمایی را ملغی اعلام کرده و مردم را از حضور درخیابانها منع کردند، صبغه بارز و مشترک این گروه را میتوان چهرههای با سابقه و مجرب سیاسی- جهادی و آشنا با فراز و فرودهای عرصه سیاست افغانستان برشمرد.
ب/ دسته دیگر از رهبران جنبش روشنایی متشکل از جوانان و دانش آموختگان نظیر سیاست بودند، که بیشتر در پسا دوره تحول جدید، وارد گود سیاست شدهاند، و دستکم بارزترین نقص آنان فقدان تجربه کاری است، و این که در مقام عمل با پیچ وخمهای سیاست، و مسائل پشت پرده افغانستان آشنایی کافی ندارند.
همینان بودند که علیرغم دسته نخست ازرهبران و پیش کسوتان، تحت نام رهبران جوان، نترس، صادق وسازش ناپذیرجنبش روشنای در روز دوم اسد به میدان آمدند و در پشت استیج وبلندگوها قرار گرفتند و هدایت مردم در خیابانها و آغاز و ادامه تظاهرات را بر عهده گرفتند.
گذشته از واکاوی سوانح و پیشینه، اهداف و اغراض سیاسی رهبران جنبش روشنایی و یا جانب داری و حمایت از موضع یکی از دو دسته و نکوهش و سرزنش دسته دیگر، هرگاه از فراز حوادث و پیآیندهای فاجعه دوم اسد به این موضوع بنگریم می توانیم درستی موضع دسته نخست رهبران جنبش روشنایی و خطای نگاه و ارزیابی دسته دوم را دریابیم.
ادله ترجیح ترک مظاهره
1- درفاجعه دهمزنگ دهها تن از بهترین جوانان مردم ما قربانی شد و صدها تن معلول و مجروح، بی آن که دربرابر آن بهایی درخور و دست آورد مناسب حاصل گردد.
نمیتوان استدلال کرد که خون دادن برای عدالت و حق خواهی عیب و خسران نیست و همانسان که ملت ما در برابر کمونیزم و طالبانیزم میلیونها شهید و مجروح داد، برای شکستن طلسم تبعیض نیز باید خون داد.
پاسخ آن است که از آن حوادث راه گریز و چاره دیگری غیر از ایستادن و خون دادن وجود نداشت و حال آن که در قضیه جنبش روشنایی راه علیالبدل و مذاکره و احتجاج سیاسی و ثمربخش وجود داشت. نمونه و شاهد روشن آن انعطافهای تدریجی حکومت در امتیازدهی از جمله تعهد احداث خط جدید انرژی ازبامیان بود.
2- دادخواهی مدنی و چانه زنی میدانی و مردمی، تجربه نوپا و دست آورد مهمی بود، که از پس سال ها استبداد وخود کامگی نصیب مردم افغانستان شده بود، که میباید برای حفظ و صیانت آن سخت میکوشیدیم، ولی حادثه دهمزنگ راه اعتراضهای مدنی را ناهموار و بلکه تا مدتها به روی مردم مسدود کرد و زهر چشمی ازمردم گرفته شد که بدین زودیها فراموش نمیشود و این زیان اندکی نیست.
3- راهپیمایی مردم در اعتراض به تغییر مسیر توتاپ در 26 ثور ره آورد بسیار مهم و قابل اعتنا داشت، عقلانیت سیاسی میطلبید که بدان قناعت میشد و مشت آهنین مردم به عنوان عقبه مطمئن مطالبات مردمی در آینده همچنان محفوظ میماند و حال آن که درپی حادثه دهمزنگ دیگر آن سلاح و پشتوانه شکسته و کارایی خود را در حد زیادی از دست داده است.
4- درست از همان زمان که بخشی از رهبران جنبش ادامه تظاهرات را به نفع مردم ندانستند و از ادامه کار دست کشیدند، دیگربانیان جنبش میباید بدین مطلب وقوف مییافتند که ادامه راه احتجاج میدانی، صدمه پذیرتر شده و توانشان کاهش یافته است و نیز بستر و زمینه نفاق و شقاق در صف متحد جنبش فراهم شده است، پس باید که از تداوم مظاهره چشم پوشی میشد تا هم از آسیبهای احتمالی جلوگیری میشد و هم نفاق و شقاق در میان رهبران و مردم ما پدید نمیآمد.
5- رهبران جوان جنبش روشنای باید این پیمانه آگاهی و اطلاع میداشتند که ترکیب قومی جنبش روشنایی برای طرفهای بسیاری حساسیت بر انگیز وغیر قابل تحمل است و هدف مناسب برای کمین نشستگانی افزونی به شمار میرود که به هر دلیلی با این مردم عداوت و دشمنی دارند، و در هر فرصتی برای ضربه زدن و کشتن آنها آمادهاند.
آیا عقلانیت و درایت اجازه میداد که هزاران انسان دست چین شده از این قومیت را در فضای ملتهب وآلوده به بیماریهای گوناگون کشنده و عفونی، به مسلخ آورد، بی آنکه اطمینان و اعتمادی به حفظ امنیت آنان وجود داشته باشد.؟
ممکن است در دفاع از موضع طرفداران تظاهرات از مسؤلیت دولت در قبال تأمین امنیت و اعطای مجوز به راهپیمایان سخن گفته شود. پاسخ آن است که اولا دولت از تأمین امنیت خود عاجز است، ثانیا دولت و ارکان امنیتی لااقل از منظر شما رهبران جوان متهم به گرایشهای فاشیستی و حتی همدستی با تروریستان است، با این وصف چگونه میتوانید به حفظ امنیت جان مردم به این دولت و نهادهای امنیتی آن اعتماد کنید، آیا اعتماد به چنان دولتی غایت سفاهت، ساده اندیشی و حماقت سیاسی نیست..؟ که اگر چنین نیست و شما شرایط سیاسی، امنیتی، اجتماعی و نگرش و ناتوانی و یا سوءنیت دولت را میدانید، و علی رغم این همه، اقدام به تظاهرات و به خیابان کشیدن مردم بیدفاع میکنید پس باید که شما را دارای سوءنیت و به مسلخ برنده عامدانه مردم تلقی کرد و مورد بازخواست و محاکمه قرار داد؟!
اگر استدلال شود که در بیست و ششم ثور نیز راهپیمایی حامیان جنبش روشنایی برگزار شد و آسیبی نرسید، لکن باید گفت که بین هر دو مظاهره، تفاوتهای چشمگیری وجود دارد، از جمله آن که در تظاهرات ثور، دشمنان و ترور یستان غافلگیر شدند و فرصت کافی برای برنامهریزی لازم درجهت ضربه زدن را نیافتند، حال آن که تظاهرات دوم اسد، به دلیل تبلیغات گسترده و زمان دار به دشمنان این فرصت را مهیا کرده بود تا تدارک لازم را ببینند و نیازمندیهای یک تهاجم و کشتار بزرگ را فراهم آورند.
دو دیگر آن که در تظاهرات ماه ثور همه رهبران جنبش روشنایی یک دست بودند، وما چه بدانیم ویا ندانیم، حضور یکپارچه رهبران و مردم، بر اقدامات دشمنان تأثیر میگذارد و مانع روانی و تدارکاتی بر سر راه آنان قرار میدهد.
سه آنکه تا هنگام محقق نشدن تظاهرات ثور میزان حضور مردم و نیز ترکیب جمعیت مشخص نبود، ولی پس از آن تظاهرات، هردو گزینه روشن شد و مشخص گردید که راهپیمایان جنبش روشنایی هم از نظر ترکیب جمعیت وهم از منظر تعداد جمعیت هدف شکارمناسبی به شمار میرود.
7- سکان داران جنبش روشنایی، چون شرایط امنیتی افغانستان و ناتوانی و یا تعمد دولت در حفظ نکردن جان مردم و تأمین امنیت را میدانستند، باید خود با نیروی مردم و استفاده از جوانان مشارکت کننده درتظاهرات، امنیت را تأمین و تدابیر لازم را میسنجیدند، اما آن چه که در ادامه تظاهرات وعرصه عمل اتفاق افتاد و از جمله همراهی فارغ البال و آسوده خاطر عامل انتحاری با گاری مملو از مواد منفجره با راهپیمایان درطول مسیر که برای هر صاحب خردی شک برانگیز و لااقل نیازمند بازرسی مینماید، نشان داد که چیزی جز احساسات و شور و انگیزشها و هیجانها، هدایت و رهبری خردمندانه و عبور دادن سالم کاروان از متن گردآب به ساحل امن پیروزی و نجات، ازجانب این رهبران جوان در کار نبوده است، که اگر میبود، ازپیش آمد شوم دوم اسد و پی آیندهای ناگوار آن جلوگیری میشد و ملت ما در کنار دیگر داغها و سوزها به اندوه والم چنان بزرگ و کمر شکن دچارنمی شد.!؟
نتیجه:
درپسا رویداد تلخ و سنگین دوم اسد، مردم ما نیازمند باز خوانی و تعقل و درنگ بیشتر در چند موضوع و مطلب است.
1- تروریستان تکفیری وداعشی، سیل بنیانکن و خنجر چند پهلوی دشمنان اسلام و جبهه استکباری علیه ملتهای مسلمان است که دیر یازود به سراغ همه خواهند آمد و برما است که هم اینک و امروز به یاری ملتها و کسانی بشتابیم که درخط مقدم نبرد با تروریسم تکفیری وبین المللی درحال نبرداند.
2- دولت افغانستان باید پاسخگوی خون به ناحق ریخته شهیدان دهمرنگ باشد و این موضوع را بسان سایر رویدادهای تروریستی به دست فراموشی نسپارد و اگر احیانا حکومت چنان سیاستی را در پیش بگیرد، مردم ما با درایت و عقلانیت باید مانع از چنان فرآیندی شوند، تا بار دیگر حوادث همانند آن تکرار نشود.
3- به دلیل فضای مسموم و آلودگیهای قومی، سمتی، سیاسی و شکل نگرفتن هویت اصیل اسلامی و یا ملی در افغانستان میزان صدمه پذیری برخی از اقوام به شدت بالا است و این مستلزم وحدت و یکپارچگی درونی و احتیاط در عملکرد و موضعگیریهای بیرونی و پرهیز و کاستن از هرگونه سخن و اقدامی است که رنگ و بوی قومی سمتی زبانی و مذهبی دارد.
4- مردم ما در لابلای حوادث چند ده گذشته به حدی از بلوغ و رشد سیاسی رسیدهاند که دوستان و دشمنان و شرایط کشور را بشناسند و در همین راستا، به هر صدایی لبیک نگویند و رهبران مؤمن، دلسوز به مردم و منافع ملی، کار کشته و آزموده را با مدعیان و تازه به دوران رسیدههایی که اگر نگوییم منویات سوء و بدخواهانه دارند، دستکم فاقد درایت و شناخت لازم از اوضاع کشور، منطقه و جهان هستند تشخیص دهند.
انتهای پیام/.