نظر مصدق نسبت به روحانیت و مردم
پژوهشگر برجسته انقلاب اسلامی گفت: سرتیپ دفتری برادرزاده مصدق کسی بود که آیتالله کاشانی را در سال ۲۷ آنقدر زده بود که ایشان خون بالا آورده بودند و بعد به قلعه فلک الافلاک منتقل کردند.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم،تاریخ معاصر ایران شاهد دو کودتای موفق نظامی بوده است. کودتای سوم اسفند 1299 و کودتای 28 مرداد 1332. نکته مهم در رابطه با این دو کودتا این است که کشورهای خارجی در آنها نفوذ داشته و باعث موفقیت آنها شدهاند. برای بررسی زمینهها و عوامل کودتای 28 مرداد بهسراغ منوچهر محمدی پژوهشگر برجسته انقلاب اسلامی و مولف کتاب «آینده نظام بینالملل و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» به گفتوگو نشستیم که عضو حزب زحمتکشان بود و در سنین نوجوانی هم شاهد کودتا و هم دیکتاتوری مصدقی بود.
جناب آقای دکتر زمینهها و عوامل کودتای 28 مرداد چیست؟
برای آگاهی از وقایع 28 مرداد، باید علل و عواملی خارجی و داخلی که در نتیجه به ملی شدن صنعت نفت منجر شده است را ترسیم و تفکیک کنیم. واقعیت امر این است که هم ملی شدن صنعت نفت و هم کودتا تحت تاثیر عوامل داخلی و خارجی انجام گرفت. بررسی عوامل خارجی دوران پس از جنگ جهانی دوم نشان میدهد در آن دوره نفت ایران در انحصار انگلیس بود که دو قدرت جهانی شوروی و آمریکا نیز سهم میخواستند.
آمریکاییها در زمان رضا شاه تلاش فراوان کردند در ایران نفوذ کنند و امتیازاتی از کشور بگیرند. منتها چون انگلیسیها نفوذ همهجانبه در ایران داشتند موفق نشدند. حتی تلاش داور برای انعقاد قرارداد با آمریکا نافرجام ماند که منجر به دعوای او با رضاخان و در نهایت خودکشی او شد. لذا در آن دوره نوعی تعارض و تضاد قدرت در بین خارجیها و قدرتهای ذی نفوذ وجود داشت به همین علت آمریکاییها با جبهه ملی همکاری کردند تا نفت ایران را از انحصار، خارج کنند. خودشان در منافع نفت ایران سهیم شوند. به همین دلیل آمریکاییها در اوایل ملی شدن صنعت نفت با نهضت همکاری کردند تا در نفت ایران سهیم شوند.
زمامدار ایالات متحده شوروی در دوران ملی شدن صنعت نفت استالین بود و استالین نیز تلاش کرد تا در ایران نفوذ داشته و خواستار گرفتن امتیاز نفت شمال بود. استالین برای به دست آوردن امتیاز نفت شمال با وجود تعهد در کنفرانس تهران نیروهای خود را که در آذربایجان حضور داشتند از ایران خارج نکرد به همین دلیل قائله آذربایجان پیش آمد. واقعا شوروی قصد نداشت در آذربایجان باقی بماند بلکه تلاش داشت برای اهرم فشار و گرفتن امتیاز نفت شمال از آن بهره ببرد. بعد هم ماجرای قوامـ سادچیکف پیش آمد. با توجه به تضاد منافع قدرت بزرگ و استعماری فرصت برای نیروهای ملی فراهم آمد تا در ملی شدن صنعت نفت نقش بازی کنند.
در آستانه ملی شدن صنعت نفت سه نیروی سیاسی در داخل کشور حضور داشتند. نیروی نخست، مذهبیها بودند. که رهبری مذهبی را آیتالله کاشانی برعهده داشتند. فداییان اسلام با اعدام انقلابی رزمآرا توانستند رعب و وحشت در دل دولتیها ایجاد کنند تا زمینه برای ملی شدن صنعت نفت فراهم شود.
دومین نیروی سیاسی حزب توده بود. این حزب در واقع ترکیبی از نفوذیهای انگلیس و شوروی بود. انگلیسیهای حزب معروف به توده نفتی بودند. تودهایها که از کرملین دستور میگرفتند در سال 1325 دچار انشعاب شدند و عدهای مثل جلال آل احمد و خلیل ملکی از انشعابیون بودند.
سومین نیرو هم نیروهای ملی بودند که پایهگذاران آن در دوره پانزدهم دولت ساعد را استیضاح کرده بودند؛ مظفر بقایی، حسین مکی و ابوالقاسم حائریزاده با همراهی غلامحسین رحیمیان و عبدالقدیر آزاد از جمله این نیروها بودند که به نیروی سومی معرفی شدند که مصدق عضو هیچ یک از این نیروها نبود.
با وجود دو گرایش به انگلیس و شوروی در حزب توده در این حزب افراد مستقلی مانند خلیل ملکی نیز بودند؟
نیروی مستقلی که در این حزب حضور داشتند. سوسیالیست بودند. اما میخواستند مستقل از شوروی باشند در برابر اینها امثال نورالدین کیانوری و احسان طبری تبعیت از کرملین را پذیرفته بودند. افرادی مانند دکتر باهری، الموتی و هدایتی تودههای انگلیسی بودند که بعدها به توده نفتی معروف شدند. بنابراین در داخل حزب توده ما با سه نیرو مواجه بودیم.
پایه گذاران جبهه ملی یک عده جوان بودند و چون فهمیدند که به یک باتجربه نیاز دارند از دکتر مصدق دعوت کردند درحالیکه تجربه مجلس چهاردهم نشان داد دکتر مصدق با ملی شدن صنعت نفت موافق نبود.
چراکه وی در این دوره طرحی به مجلس داد که هر نوع مذاکرهای راجع به نفت شمال تا زمانی که ایران در اشغال است، ممنوع اعلام شد. در صورت مذاکره، مذاکرهکننده باید محاکمه شود همه نمایندگان اعم از مستقلین و دیگران از طرح دکتر مصدق اعلام موافقت کردند.
بعد از تصویب طرح قبلی، غلامحسین رحیمیان هم طرحی تدوین کرد که نفت جنوب هم باید ملی شود دکتر مصدق حاضر نشد این طرح را امضا کند و برای توجیه عدم امضا خود دلیل بیمعنای حقوقی هم آورد که چون مجلسیها بیشتر انگلیسی هستند این طرح رد میشود و ما بعدا نمیتوانیم آن را مطرح کنیم درحالیکه این استدلال خیلی ضعیف بود.
از سوی دیگر زمانی که گلشائیان وزیر دارایی وقت لایحه گسـ گلشائیان را در مجلس پانزدهم مطرح کرد قصد داشت قرارداد 1933 را تثبیت کند. حسین مکی مخالفت کرد. برای اینکه مدت کمی به پایان مجلس پانزدهم نمانده بود نمایندگان مخالف طرح با صحبت و سخنرانی زیاد مانع از تصویب طرح شدند و عمر مجلس تمام شد.
در آن زمان نیز مصدق موضع مخالف با لایحه گس ـگلشائیان نگرفت بلکه مطلبی مطرح کرد که بهتر است بهجای پول و وجه نقد طلا دریافت شود. یعنی تا اینجا هم دکتر مصدق در این ماجرا اعتقادی به ملی شدن صنعت نفت نداشت و فضای عمومی کشور برای ملی شدن صنعت نفت بهسمتی رفت که دکتر مصدق شرایط را پذیرفت.
اتحاد و انسجام بین ملیون و مذهبیون زمینه خوبی برای ملی شدن صنعت نفت را فراهم کرد. در واقع گلوله خلیل طهماسبی و قتل رزم آرا نمایندگان مجلس سنا و شورای ملی را که مثل رزمآرا فکر میکردند ایران قادر نیست لولهنگ بسازد وحشتزده کرد و نفت ملی شد. اینطور نبود که دکتر مصدق به تنهایی نفت را ملی کند.
رهبری فدائیان اسلام که از آغاز، شرط همکاری خود را «اجرای احکام اسلامی» اعلام کرده بودند (در یک جلسه خاص، نمایندگان جبهه ملی، عملی ساختن آن شرط را، پذیرفته و وعده داده بودند)، در عمل دیدند که دوستان! به عهد خود پای بند نبودند؟
هنوز تا زمان ملی شدن صنعت نفت چیزی به نام تفاهم بین جبهه ملی و روحانیون وجود نداشت. نیروهایی که اقلیت مجلس چهاردهم را تشکیل میدادند اقلیت 5 نفره بودند. بعد از ملی شدن صنعت نفت بود که ملیون درباره انتخابات مجلس شانزدهم درخواستهایی داشتند. به همین دلیل جبهه ملی تشکیل و مورد تایید آیتالله کاشانی هم قرار گرفت به نوعی وحدت برای ملی شدن صنعت نفت صورت گرفت.
از سوی دیگر چون در خارج هم رقابت و اختلاف بین سه قدرت ذی نفوذ وجود داشت زمینه برای ملی شدن صنعت نفت فراهم شد منتها وقتی نفت ملی شد انگلیس متوجه شد که اگر با آمریکا به تفاهم نرسد کل نفت را از دست خواهد داد بنابراین در تفاهمی که در خارج بین آمریکا و انگلیس صورت گرفت دست به کودتا زد.
میدانیم که پیشنهاد نخستوزیری مصدق توسط جمال امامی داده شد با وجود اینکه پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در مجلس چهاردهم مطرح شد مصدق نپذیرفته بود اما اینبار پذیرفت.
دکتر مصدق همواره مطرح میکرد که ما از تضاد قدرتهای بزرگ داریم بهرهبرداری میکنیم و طرفدار موازنه منفی بود. در نتیجه بعد از تفاهمی که بین آمریکا و انگلیس ایجاد شد دکتر مصدق جایگاه خود را متزلزل دید. وقتی یک طرف موازنه منفی شد سکوت قطعی است.
مصدق قبل از سی تیر متوجه شده بود که دیگر یا باید با کانون انگلیس و آمریکا که با هم به تفاهم رسیدند بازی کند یا اینکه با بهانهای کنار برود که مسئله جریان وزارت دفاع کافی بود که وی خیلی راحت بدون مشورت با نیروهای مذهبی و آیتالله کاشانی استعفا داد و به احمدآباد رفت و در را به روی خود بست.
قبل از سیتیر اختلاف مصدق و آیتالله کاشانی هنوز اتفاق نیفتاده بود؟
خیر فقط گله آیتالله کاشانی این بود که چرا مصدق بدون مشورت استعفا داد. او حتی حاضر نشد که با نماینده کاشانی هم ملاقات کند. ظاهرا در اینجا آمریکا و انگلیس به جمع بندی رسیده بودند که با بودن آیتالله کاشانی در رأس قدرت کار پیش نمیرود. بنابراین میبایست مذهبیون کنار زده شوند.
مصدق استعفا داد و قوام جلو آمد شما اگر خاطرات ارسنجانی را بخوانید میبینید که عین این ماموریت را قوام انجام داد یعنی در اعلامیهای که قوام به نام «کشتیبان را سیاست دگر آمد» از کاشانی بهعنوان سید کاشی یاد کرد و عنوان کرد دین از سیاست جداست.
اما قیام سی تیر که به رهبری کاشانی صورت گرفت الزاما قوام را کنار زد مصدق را به قدرت رساند. دکتر مصدق اجبارا همان ماموریتی را که به قوام داده بودند برعهده گرفت. بنابراین ما میبینیم بعد از قیام سی تیر دکتر مصدق همان سیاست قوام را ادامه داد. مسئولیت مهم را به عناصر انگلفیل مثل شاپور بختیار، جمال تهرانی یا رضا فلاح میسپارد. از سوی دیگر صراحتا هم به آیتالله کاشانی مینویسد که تا به حال کاری نشده اگر بنا باشد کاری بشود بهتر است که شما مدتی کنار بکشید یعنی در حقیقت همان حرفی که قوام زده بود مصدق زد.
در جبهه خارج از این دوره تفاهمی ایجاد میشود با مرگ استالین، نیکیتاخروشچف بر سر کار میآید، فضای استالینی در شوروی ادامه پیدا میکند و او نیز نمیتواند در برابر غرب کاری بکند. تنها میپذیرد ایران در تیول غرب است. اتحاد جماهیر شوروی در جریان کودتای 28 مرداد نه تنها به مصدق هیچ کمکی نمیکند بلکه با غرب همراهی میکند. از دادن 11 تن طلایی که ایران از آنها طلبکار بود به کشور خودداری میکند، اما آن را بلافاصله بعد از کودتا در اختیار شاه میگذارد. در نتیجه با اتحاد انگلیس و آمریکا و سیاست منفعلانه شوروی اتحاد خارجی علیه ایران حاصل میشود. برعکس اتحاد کشورهای قدرتمند در برابر ایران در داخل ایران بین نیروهای سیاسی اختلاف ایجاد میشود. نواب صفوی دستگیر تا زمان کودتا در زندان میماند و نیروهای مذهبی کنار زده میشوند. حزب توده بهخصوص تودهایهای نفتی فعال میشوند برای اینکه به آمریکاییها نشان دهند که اگر نخستوزیری مصدق ادامه پیدا کند کشور بهسمت کمونیسم میرود.
آیا بعد از قیام سی تیر نقش مردم و روحانیت برای مصدق روشن نشد که میتواند با تکیه به مردم با نهضت استعماری مقابله کند؟
مصدق به روحانیت و مردم اعتقادی نداشت. بهطور عام همه رجل سیاسی دوران قاجار از جمله مصدق و قوام معتقد بودند که بدون حمایت یک قدرت بزرگ نمیتوانیم استقلال و منافع خود را حفظ کنیم. باید حتما به یک نیروی خارجی تکیه داشته باشیم. حتی نهضت آزادی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با اینکه شاهد پیروزی یک انقلاب مردمی علیه رژیم شاه بود معتقد بود باید یا به شرق یا به غرب وابسته باشی. این عقیده را در صحنه بینالملل ترویج میکردند. کشورهای جهان سوم بدون داشتن تکیه بر قدرتهای بزرگ نمیتوانند استقلال خود را حفظ کنند. دکتر مصدق هم همین نگاه و باور را داشت. معتقد بود مردم نقش تخریبی دارند و میتوانند گاهی مشکلاتی را هم ایجاد کنند.
شما معتقدید این جمله مصدق که هر جا شما مردم باشید آنجا مجلس است بیشتر پوپولیستی و نمایشی بود تا تاکید بر نقش مردم؟
دقیقا. مصدق در دو نوبت یکی شش ماهه و دومی یکساله اختیارات تامی برای قانونگذاری از مجلس گرفت که با مخالفت شدید نیروهای مردمی و ملی مواجه شد. بنابراین او دنبال دیکتاتوری بود. انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی را هم بهطور کامل انجام نداد تنها نیمی از نمایندگان انتخاب شدند.
در آن دوره مجلس شورای ملی دارای 136 نماینده بود که فقط 76 نفر انتخاب شدند و بعد همان تعداد نماینده را با وجود اینکه اکثریت نمایندگان همراه با او بودند تحمل نکرد توصیه به استعفا کرد و تنها یازده نفر ماندند و استعفا ندادند.
مصدق رفراندومی را برگزار کرد که در تاریخ بینظیر است. زمانی که قصد داشت مجلس را منحل کند دستور داد موافقین و مخالفین انحلال مجلس در دو مکان مختلف رای خود را به صندوق بریزند. مثلا فرض کنید در میدان شوش موافقین رای میدادند و در میدان راه آهن مخالفین رای میدادند. آرای قرمز رای نه و آراء سبز رای آری بود. چند نفر از اینجاعلان هم در محل اخذ رای حضور داشتند. که نشاندهنده سوری و سمبلیک بودن رفراندوم بود. بیشتر برنامهریزی شده بود.
براساس منطق شما اگر چنین کارهایی را دکتر مصدق میکرد چرا با کودتا 28 مرداد دولت مصدق را ساقط کردند؟
به هرحال مصدق یک عنصر کاملا تحت امر نبود. مصدق را میشود با اردوغان در ترکیه مقایسه کرد. اردوغان سرسپرده غرب و آمریکا بود اما چون کاملا تحت امر آمریکا نبود. پایگاه مردمی هم داشت آمریکاییها احساس خطر میکردند. بنابراین آمریکاییها از کودتای نظامی در ترکیه حمایت کردند. نظامیها مطلقا پایگاه مردمی اردوغان را نداشتند. مصدق با وجود اینکه برنامههای آمریکاییها را انجام میداد ولی با این وجود پایگاهی هم بین مردم داشت منتها متاسفانه خودش تیشه به ریشه این پایگاه مردمی زد. مصدق با انحلال مجلس حمایت روحانیون را از دست داد.
واقعیت قضیه این است که مصدق با حمایت علما و روحانیون دارای پایگاه مردمی شد. اگر آیتالله کاشانی تصمیم نمیگرفت که بازار تعطیل شود این اتفاق نمیافتاد. مصدق اگر مستقیما دستور اعتصاب میداد مردم تبعیت نمیکردند.
متاسفانه مصدق با کوبیدن طبل اختلاف با روحانیون هم خود را از بین برد هم حمایت مردم را از دست داد. آیتالله کاشانی در 27 مرداد به مصدق نامه نوشت که اگر کودتا مطابق میل برنامه شما نیست تا قهرمانانه کنار بروید، من آماده کمک هستم. در غیر اینصورت نامه در تاریخ ماندگار میشود که هشدار را به شما داده بودم.
جالب است که بدانید داریوش فروهرـاز طرفداران پروپاقرص مصدقـبا مصدق ملاقات میکند و میگوید که میخواهند کودتا انجام دهند. برخلاف انتظار مصدق جواب میدهد فوری از تهران خارج شوید و هیچ عکس العملی در برابر آنچه اتفاق میافتد نداشته باشید. جواب مصدق خیلی عجیب است!
یا نورالدین کیانوری دبیر حزب توده در خاطراتش مینویسد که ما دکتر مصدق را از طریق همسرش مطلع کردیم که قرار است کودتا شود و اعلام کردیم آمادگی داریم کمک کنیم تا مانع از کودتا شویم. اما تا بعد از ظهر خبری از مصدق نشد. اما چون دکتر مصدق میدانست که دیگر مورد توجه آمریکا و انگلیس نیست سعی کرد قهرمانانه و به عنوان عنصر ملی کنار گذاشته شود و موفق هم شد که کودتا علیه او صورت بگیرد. زمینه کودتا از 8 اسفند 31 که شاه قصد داشت از کشور خارج شود شروع شد. آیتالله کاشانی و نمایندگان جلوی او را گرفتند. دکتر مصدق زمینه را برای کودتا فراهم میکرد به همین دلیل قصد نداشت با ملیون همکاری کند.
چرا آیتالله کاشانی میخواست جلوی رفتن شاه را بگیرد؟
آن زمان سلطنت عامل انسجام ملی در کشور بود. بنابراین آیتالله کاشانی صلاح نمیدانست شاه کشور را ترک کند چون در غیاب شاه امکان کودتا وجود داشت. در آن زمان انگلیسیها به تنهایی قصد کودتا داشتند.
آیتالله کاشانی بعد از کودتای 28 مرداد در یک مصاحبه با روزنامه خارجی از ساقط شدن دولت مصدق ابراز خوشحالی کرد و آیتالله بروجردی بهخاطر ترس از کمونیست سقوط مصدق را به شاه تبریک گفت؟
نامه آیتالله کاشانی در 27 مرداد خیلی واضح است در آن نامه آیتالله کاشانی تاکید کرد اگر کودتا مطابق نقشه تو نیست کمک میکنم تا کودتا خنثی شود. این نامه به این معنی است با همه بدیهایی که به من کردی من ترجیح میدهم کودتا را خنثی کنم. از طرفی آیتالله کاشانی تا زمانی که خود دکتر مصدق نمی خواست نمیتوانست جلوی کودتا را بگیرد. یادآور نیز میشود آمریکا نخست با جنبش ملی شدن صنعت نفت همکاری کرد ولی در ادامه در پی کودتاست.
مصدق اگر به نامه کاشانی لبیک میگفت. بعد امکانات رادیو را حداقل در اختیار آیتالله کاشانی میگذاشت. نیروهای ضد کودتا و طرفدارن را بسیج میکرد تا با آیتالله کاشانی همکاری کنند راحت میتوانست جلوی کودتا را بگیرد. آیتالله کاشانی در همان نامه مینویسد: من در مجلس زاهدی را تحت کنترل گرفتم. شما و معظمی به لطایف الحیل زاهدی را از مجلس بردید اکنون همان زاهدی قصد کودتا دارد.
نامه آیتالله کاشانی فوق العاده تاریخی و استثنایی است که دقیقا هم نقشههای مصدق را برملا میکند و هم نقشههای آمریکا و هم آمادگی خود را برای جلوگیری از کودتا نشان میدهد.
بنابراین این حرف آقایون درست نیست که آیتالله کاشانی مثل سی تیر چرا جلو نیامد انصافا او آماده بود که جلوی کودتا را بگیرد منتها برنامه کودتا با نقشههای مصدق هماهنگی داشت. شما ملاحظه میکنید که سرتیپ دفتری، برادرزاده مصدق در صبح 28 مرداد با دو حکم به شهربانی میرود یک حکم از دکتر مصدق دارد یک حکم هم از زاهدی.
همین سرتیپ دفتری کسی بود که آیتالله کاشانی را در سال 27 آنقدر زده بود که ایشان خون بالا آورده بودند و بعد به قلعه فلک الافلاک منتقل کردند. یعنی مجموعه شرایطی را که مصدق فراهم کرده بود مسیری بود که اجتناب ناپذیر شده بود. حال چرا باید کاشانی ایستادگی میکرد که هم خود بیعزت میشد و هم موفق نشوند.
شما خود عضو حزب زحمت کشان بودند خیلی منتقدان کاشانی در خوش بینانهترین حالت حسین مکی را سرباز خطاکار وطن میگویند در این زمینه برای ما توضیح دهید که نقش آقای بقایی و مکی و کسانی که در مجلس نقش بارزی در ملی شدن داشتند در کودتا چه بوده است؟
در واقع در حوزه سیاسی آیتالله کاشانی عمل میکردند. رهبری حرکت با آیتالله کاشانی بود و بقایی و مکی رهبری آیتالله کاشانی را پذیرفته بودند و همواره با ایشان مشورت میکردند. کارهای مستقلی دراین دوره نداشتند و حزب زحمت کشان نیز همینطور.
از سوی دیگر نیروی ملی به معنای مستقل همین مکی و بقایی بودند و البته حائریزاده هم بعدا کمکم گرایش به دربار پیدا کرد.
نیروی ملی اولیه در کل ده تا یازده نفر بودند امثال نادعلی کریمی، عبدالقدیر آزاد، شمس آبادی، دکتر بقایی و... از نمایندگی مجلس استعفا ندادند. این اعضای که نام بردم بعد از سی تیر و بهخصوص زمانی که مصدق بهسمت و سوی دیکتاتوری میرفت مثل آیتالله کاشانی به مخالفت با اختیارات یک ساله مصدق برخاستند.
حتی خلیل ملکی که به عضویت حزب زحمت کشان درآمده بود از دکتر بقایی جدا شد. جالب این است که خود ملکی هم مخالف حرکتهای مصدق بود که در یک جلسه خلیل ملکی به مصدق میگوید که این راهی که شما دارید میروید به جهنم منتهی میشود اما ما تا آنجا هم با شما هستیم.
دکتر بقایی قبل از 28 مرداد دستگیر و تا روز کودتا دستگیر بود حال جالب بدانید مظفر بقایی در خاطراتش میگوید که کودتاچیها آمدند با من ملاقات کردند و با تک تک نمایندگانی که وجود داشتند ملاقات کردند که ببینند من چقدر موافق کودتا هستم. من به صراحت گفتم که با هر نوع کودتایی مخالف هستم. بعد اینها متوجه شدند که دستشان برای من رو شده و ممکن است که من افشاگری کنم، گفتم حال چون شما مرا طرف مشورت قراردادید من جایی مطرح نمیکنم.
نزد دکتر حائریزاده رفتند و جواب گرفتند. حائریزاده هم که بعد 28 مرداد بهعنوان نماینده تهران در دوره هجدهم انتخاب میشود و نه مکی و نه بقایی هیچکدام حاضر نشدند با کودتا همکاری کنند.
بهطوری که بعد از کودتای 28 مرداد این آقایان همچنان مغضوب بودند و در جریان مخالفت با برقراری مجدد رابطه با انگلیس دستگیر شدند در سال 33 دکتر بقایی مدتها زندان و به جزیره هرمز تبعید شد. مذهبیون هم همینطور.
نه تنها عدهای از جبهه ملی توبه نامه نوشتند بلکه افرادی مثل حصیبی، سنجابی، شاپور بختیار رفتند در سیستم زاهدی همکاری کردند. بنابراین خلاصه بخواهم بگویم علل کودتای 28 مرداد را درست در تضاد با عوامل ملی شدن صنعت نفت بود.
در ملی شدن صنعت نفت در جبهه خارجی تشتت و اختلاف وجود داشت. در جبهه داخلی هماهنگی و وحدت وجود داشت در نتیجه توانست ضربهای به استعمار انگلیس بزند اما در دوران کودتا شرایط تغییر کرد یعنی در جبهه خارجی انسجام بهوجود آمد و در جبهه داخلی اختلاف و تشتت جدی ایجاد شد.
در کنسرسیوم نفت آمریکا چقدر سهیم شد؟
کنسرسیوم بینالمللی نفت مرکب از 5 شرکت آمریکایی، استاندارد نیوجرسی، استاندارد کالیفرنیا، سرکانی، موبیل و شرکت نفت تگزاس با 40 درصد سهام هر یک با 8درصد سهام وشرکت نفت بریتانیا به تنهایی با 40 درصد سهام، شرکت هلندی رویال داچ شل با 14 درصد سهام و شرکت نفت فرانسه با 6 درصد سهام بود. پس از انجام مذاکراتی طولانی و پیچیده، قراردادی بین دولت ایران و کنسرسیوم بینالمللی نفت تنظیم شد.
البته 14 درصد شرکت هلندی شل انگلیس بود. بنابرای سهم بیشتری داشت. انگلیسیها خسارت هنگفتی نیز از صنعت نفت گرفتند در مجموعه انگلیسیها دست برتر را در کنسرسیوم داشتند.
کنسرسیوم تا سال 1352 ادامه داشت که با ماجرای افزایش قیمت نفت تغییراتی بهوجود آمد. به همین دلیل قرارداد جدید نفت بسته شد. در قرارداد جدید مسأله خرید و فروش نفت مطرح بود چون دیگر سلطه در صنعت نفت دیگر برای کشورهای استعماری به صرفه نبود.
منبع:پنجره
انتهای پیام/