کسوف! شکل دیگری از رفاقت
کسوف نه فقط سرگذشت مردی مهاجر و زنی ایرانی که میتواند سرگذشت همهی ما باشد.
باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» - ارمغان بهداروند
همیشه کسی که تو را میخنداند وَ میگریاند، رفیق نیست! یک شکل رفاقت هم به فکر فرو بردن است. تعارف به دیدن دیگران و دیگران را خویش دیدن. خاصه آن که این دیگران، هم سرزمین و همزبانهای دیروز تو و هم زبانهای امروز تو باشند. نمایش «کسوف» این چنین رفاقتی با مخاطب خود دارد. درد اگر چه درد یک همزبان افغانستانی است اما آن چه که بیشتر ما را به فکر فرو میبرد، درد بی وطنی است. ملاقات با «میوَند» کسوف، ملاقات با همهی مردمانی است که آتش جنگ، خرمن آسایش و آرامش آنها را شعلهور کرده است، ملاقات با عشقهایی است که حتی جنگ هم نتوانست منکرشان باشد. ملاقات با «ثریای» کسوف، ملاقات با مادرانی که امیدوارانه انتظار کشیدند و امیدوارانه انتظار میکشند.
یک سوی این صحنه، مردی افغانستانی است که بیپروا، زن ایرانی آن سوی صحنه را دوست دارد و سوی دیگر صحنه، زنی است که در آرزویی دور، عشق وطن و گلی گمشده راضی به هجرت نمیشود. کسوف تأکیدی بر ناامنی جهان امروز است. انسان روزگار ما آن قدر بلا دیده است که در بند چند مترمربع آزادی باشد! این چند متر گاه میتواند خط صفر مرزی باشد. خطی که آشکارا باید هویتت را آن سوی و این سوی مرز بگذاری و خودت نباشی. «کسوف»، بازجویی از مرد و زنی است که زیر نوری گزنده به صدایی حملهور پاسخ میدهند! صدایی ستیهنده که گاه در شنیدن تلخترین پاسخها، شکست میخورد و از این شکست، شکنجه میشود و فریاد میزند. پنجاه دقیقه صحنهی کسوف، مالامال از پرسشها و پاسخهاست. گاهی نامی به ناز پرسیده میشود، گاه استنطاق رفتن، گاه دلیلی برای دوست داشتن و گاه حتی معنای واژهای! پرسشگر گاهی پرسشگر است و گاهی پاسخگو و همین رسالت کسوف است که به ما بقبولاند رعایت کنیم تا رعایت شویم.
کسوف نه فقط سرگذشت مردی مهاجر و زنی ایرانی که میتواند سرگذشت همهی ما باشد. قبول که مرزهای جهان در شرف فروپاشی است اما خوب که به نقشه جغرافیای انسانی توجه کنیم آدمهای این روزگار آن قدر حد و مرز دور خویش کشیدهاند که تماشای یک میز دو نفره شاید، نوستالوژی روزهای نیامده ی ما بشود!
کسوف شاید بازنوشتهی این شعر اخوان ثالث باشد که دو کفترِ بی مجال سرگرم دلجویی از یکدیگرند و در اوج خشونتها و غربتها، نومیدانه به رستگاری خویش میاندیشند:
غم دل با تو گویم، غار
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟
صدا نالنده پاسخ داد
آری نیست؟
انتهای پیام/