سودای اصلاحطلبان برای سردار انقلابی
«بگذاریم حاج قاسم در قله اسطورهای دفاع از حریم و حرم بماند؛ نگذاریم او را چون محسن و باقر به کارزار کلید و گازانبر بکشانند.»...
به گزارش خبرگزاری تسنیم، «بگذاریم حاج قاسم در قله اسطورهای دفاع از حریم و حرم بماند؛ نگذاریم او را چون محسن و باقر به کارزار کلید و گازانبر بکشانند.» این به ظاهر دلسوزی، توئیت مشاور رئیسجمهور، حسامالدین آشنا در مخالفت با کاندیداتوری فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. اما چه کسانی در پی کاندیداتوری قاسم سلیمانی هستند؛ پاسخ به این سؤال، روشنکننده نکات جالب توجهی در این زمینه خواهد بود. واقعیت آن است که اصلاحطلبان و حامیان دولت خودشان برای اصولگرایان کاندیداتراشی میکنند؛ بعد خودشان علیه این کاندیداتراشی موضع میگیرند! برخلاف عرفهای سیاسی- انتخاباتی این بار کسی خواهان کاندیداتوری فردی شده که قرار نیست به او رأی بدهد! گزاره «کاندیداتوری قاسم سلیمانی» در انتخابات 96 حتی صرفنظر از پیشنهاددهنده آن، گزاره عجیبی است؛ چه رسد که یک اصلاحطلب تمامعیار، یک نفر در قدوقامت صادق زیباکلام به اصولگرایان پیشنهاد دهد که برای انتخابات ریاست جمهوری سال بعد از قاسم سلیمانی استفاده کنند. اصلاحطلبانی که از کوچکترین رفتار سپاهیان، مفهوم دخالت در سیاست را اخراج میکنند، حالا چه شده که یکی از نظامیترین افراد ایران را تشویق به برعهده گرفتن سیاسیترین مقام حکومتی ایران میکنند؟! چه کسی میتواند انکار کند که اگر اصولگرایان در واقع قصد کاندیدا کردن قاسم سلیمانی را داشتند، اولین هیاهوی اصلاحطلبان در انتخابات پیشرو، جنجال دخالت نظامیان در سیاست بود؟ پس غوغای این روزها سر چیست؟ از جان سردار چه میخواهند و کاندیداتوری فردی که حتماً اصلاحطلبان به او رأی نخواهند داد، چه سودی برای آنها دارد که نگران بیکاندیدایی اصولگرایان شدهاند؟
1- انتخابات 92 با کاندیداتوری سعید جلیلی، از سوی اصلاحطلبان به شکلی غیررسمی رفراندوم هستهای تبلیغ شد. بدین معنا که اگر سعید جلیلی ببازد، یعنی سیاستهای هستهای که او مجری آن بوده، مورد رضایت مردم نیست. این گزاره البته درست نیست؛ بسیار محتمل است کسی سیاستهای هستهای نظام را قبول داشته باشد، اما به مجری آن سیاستها برای پست ریاست جمهوری رأی ندهد... اما اصلاحطلبان با تبلیغ آن، کمک کردند تا حسن روحانی ضمن شعارهای انتخاباتیاش، با موضوعات هستهای همزمان هم رقیب انتخاباتی را بنوازد و هم سیاستهای هستهای نظام را. در واقع نقد سیاستهای هستهای نظام مستقیماً امکانپذیر نبود و شائبه اپوزیسیون بودن را ایجاد میکرد، اما به بهانه نقد مجری، خود سیاست هستهای زیر سؤال رفت. نقد مذاکرات هستهای تیم جلیلی و نیز سیاهنمایی پیرامون عملکرد دولت سابق، شاهبیت شعارهای انتخاباتی روحانی در سال 92 بود؛ در سال 96 هیچکدام از این دو موضوع موضوعیت نخواهد داشت. روحانی در سال 96 روی موضوعاتی مانور خواهد داد که پیش از این قصد داشت با عنوان برجام 2 و 3 آنها را مطرح کند و با عتاب رهبر، حداقل عنوان برجام 2 و 3 دیگر توسط او مطرح نشد؛ اما تضمینی نیست که موضوعات آن هم مسکوت بماند، خصوصاً که امریکاییها بارها بر مذاکره با ایران در موضوعات منطقهای ابراز تمایل کردهاند و با جواب رد رهبر انقلاب مواجه شدهاند. به دلایل مختلف، امکان تخطئه مستقیم سیاستهای نظام در منطقه برای اصلاحطلبان وجود ندارد، اما اگر قاسم سلیمانی کاندیدا شود و رنگ رقیب انتخاباتی به خود بگیرد، لاجرم حضور مجری این سیاستها بهانه خوبی دست خواهد داد که کل سیاستهای منطقهای نظام در بوته تخریب و تخطئه اصلاحطلبان قرار گیرد. کاندیداتوری فردی که 20 سال فرمانده شاخه برونمرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده، باعث میشود موج تخریب و ترور شخصیت(سیاستی که اصلاحطلبان استاد آن هستند) به نیرو قدس سپاه و فرمانده محبوبش برسد و آنچنان که با دروغ گازانبر، قالیباف را ترور شخصیت کردند، برای قاسم سلیمانی هم گزینههای تخریبی روی میز بگذارند. یقیناً قاسم سلیمانی برای اینان تا وقتی قهرمان مدافع حریم و حرم است که رقیب انتخاباتی نشده باشد.
2- قاسم سلیمانی شخصیت محبوبی است که توانایی شکستن آرای هر فرد رقیب حسن روحانی را دارد. برای حامیان دولت یازدهم چه چیزی بهتر از اینکه رقابتی درونگروهی بین نامزدهای رقیب روحانی دامن زده شود که آرای رقبای روحانی را بشکند؟ سیاست شکستن آرای رقیب، اصلاحطلبان را به تحریک برای کاندیداتوری قاسم سلیمانی وا میدارد. هرچه رقبای روحانی پرتعدادتر و همپوشانی رأیدهندگانشان بیشتر، امکان نباختن او در انتخابات افزونتر.
3- قاسم سلیمانی در سالهای اخیر به واسطه اجرای سیاستهای نظام در امر مقابله با تکفیریها، به چهرهای شناخته شده و البته محبوب بین قشرهای مختلف مردم تبدیل شد؛ اسطورهای انقلابی که مأموریت محوله از سوی نظام را به خوبی انجام میدهد. حتماً سیاستمدارانه نخواهد بود که یک فرد موفق در مسئولیت خود را، در حالی که هنوز آن مسئولیت ادامه دارد و از قضا در دوران حساس خود به سر میبرد، از آن جایگاه خارج کرده و مسئولیتی دیگر به دست او بدهیم. گزاف نیست که بگوییم ایران گرچه نه در جغرافیای مرزهای خود، اما به هر رو، در حال جنگ است و شوخی جالبی نیست که فرمانده اصلی یک نبرد را در میانه کارزار به سمتی دیگر و بیارتباط با تخصص اصلی او بگماریم. البته نه اصولگرایان قصد دارند چنین مزاحی کنند و نه شخص قاسم سلیمانی در پی چنین امری است اما گمانهسازی(و نه گمانهزنی)های اصلاحطلبانه مبنی بر احتمال کاندیداتوری فرمانده نیروی قدس، نشان میدهد برخیها خواب دیدهاند که پوست خربزهای را همزمان زیر پای سردار متواضع و محجوب سپاه و نیز کل نظام بیندازند.
4- در آغاز یادداشت، توئیت حسامالدین آشنا را یک دلسوزی ظاهری نامیدیم. چرا چنین برداشتی داریم؟ همفکران آشنا همواره با سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی تلویحاً و گاه تصریحاً مخالفت کردهاند؛ حال مخالفتهایشان با سپاه پاسداران بماند، اما اکنون دلسوز مدافع حریم و حرم شدهاند. باور چنین دلسوزیای در دنیای سیاست کمی سخت است. خصوصاً که در پایان همان توئیت، سخن از «گازانبر» به میان آمده که خصوصاً وقتی در کنار نام بردن از «محسن و باقر» قرار میگیرد، نوعی تهدید ضمنی خطاب به قاسم سلیمانی است که به همان شیوه که آنان را از مسیر رقابت بیرون راندیم(یعنی با دروغ و تخریب شخصیت گازانبری) تو را هم... بنابراین شاید خود مشاور رئیسجمهور هم به ما حق بدهد که دلسوزیاش را نتوانیم باور کنیم. خصوصاً که در جبهه اصولگرایان خبری از کاندیداتوری سردار عزیزمان نیست و هرچه هیاهوست، در همان جبهه رفقای آشناست.
و پایان کلام اینکه، اصلاحطلبان دچار اشتباه محاسباتیاند. الزامی وجود ندارد که حضور قاسم سلیمانی در انتخابات 96 با شکست او همراه شود. در واقع آنان در این غوغای انتخاباتی فقط به دوران رقابت قبل انتخابات اندیشیدهاند و نتیجه را از الان با برد خویش تصور میکنند. گرچه در حقیقت امر معلوم نیست در همان رقابتهای انتخاباتی هم به آنچه مدنظر دارند، برسند و طمعی دارند که ضمانتی بر برآورده شدنش نیست. شاید بهتر باشد مراقبت کنند خودشان روی این پوست خربزه لیز نخورند!
انتهای پیام/