مرحوم دولابی:قبول موت، موت است عزیز من!

مرحوم دولابی:قبول موت، موت است عزیز من!

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: اگر نمی‌ری تو را می‌میرانند. توی سرت می‌زنند. در رختخواب می‌افتی، چرت می‌زنی. بچه‌ها را نگاه می‌کنی اشک می‌ریزی. زن را می‌بینی اشک می‌ریزی. این را همه در پیش دارند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: حرف و کلام یک خط است و مال بعد از موت. کلاه بازی نیست. مگر ندیدی در شب عاشورا چطور مولایمان گفت: فردا صبح همه خلاص می‌شویم. فردا یک نفر ما هم این جا نمی‌ماند. زن و بچه‌ها اسیر می‌شوند. هر کس می خواهد برود و هر کس می خواهد بماند. بنده شب اول گفتم: هر کس نمی‌خواهد نمیرد. ولی بالاخره مردن هست، اگرچه هزار سال عمر کنی. منتها الان به اختیار خودت می‌روی و این خیلی محترم است.


اگر نمی‌ری تو را می‌میرانند. توی سرت می‌زنند. در رختخواب می‌افتی، چرت می‌زنی. بچه‌ها را نگاه می‌کنی اشک می‌ریزی. زن را می‌بینی اشک می‌ریزی. این را همه در پیش دارند. به شما اهانت نمی‌کنم. همه خلقت این را دارند. فقط شما زرنگی کردی، بلند شدی و با عقل و فهم خودت موت را خریدی و قبول کردی. قبول موت، موت است عزیز من. چشمت هم عوض می شود. وقتی هم می‌خوابی و خواب می‌بینی چشمت عوض می‌شود، چه رسد الان که مرده‌ای و بیداری.


ان شاء الله روز به روز چشمت بازتر می‌شود. رفقای دیگر از جای دیگر می‌آیند. می‌بینی فلانی هم مرحوم شد و آمد. با هم برخورد می‌کنید. می‌گویند: هفتاد سال خواب آلود حرف زده‌ام شما هم خواب آلود شنیده‌اید. البته عمر شما زیاد نیست. شمای نوعی را می‌گویم. آیا این بس نیست؟


بگذارید الان در حال بیدرای حرف بزنیم. شما وضو می‌گیری. قصد مردن می‌کنی. بیدار می‌شوید و این جا می‌آیی. من هم که بیدارم و با شما حرف می‌زنم. دست کم یک دمی با خیال راحت با هم می‌نشینیم. بدون ترس از این که فردا چه می‌شود. آیا گناهانمان را خدا می‌بخشد؟ الان که مردی گناهان را هم گذاشتی و آمدی. هم عبادت‌ها را گذاشتی و هم گناهان را. هم پول را و هم زور را. همه را گذاشتی و دست خالی آمدی. حتی بدن را هم نیاوردی.


این بدن دیگر مال شما نیست. آن بدن رفت. ملک مال شما نبود که آن را بیاوری. مال خدا بود. «لمن الملک الیوم»(1)؛ ملک مال کیست؟
چه کسی می‌تواند بگوید مال من است. منی وجود ندارد. مرحوم شد و رفت. خدا او را بیامرزد.
بعضی از رفقا مثلا بعد از ده سال به همدیگر می‌رسیدند. یکی می‌گفت: مشهدی تقی حالت چطور است؟ رفیق دیگرش می‌گفت: این مشهدی تقی، مشهدی تقی سابق نیست. او مرحوم شد. این کس دیگری است.


عزیز من حالا شما هم عوض شدی. در این جا آدم همه مساله‌هایی را که در کتاب ها هست و نخوانده، همه را، می‌خواند. چون شما مرحوم شدید و آمدید. من را هم که خدا آورد. لذا بلدم حرف بزنم و الا کتاب‌ها پر است از مسائلی که راجع به بعد از مرگ است.

1- سوره غافر، آیه 16.
کتاب طوبی محبت – ص 150
مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران