روایت تسنیم از عکاسی که آخرین تصویر"حاج حسین خرازی" را در قاب دلها ثبت کرد
از چهار راه تختی که وارد خیابان مسجد سید میشوی، چند مغازه را پشت سر گذاشته تا به یک عکاسی قدیمی میرسی؛ اتاقکی شش متری که دیوارهایش پرشده از قابهای کوچک و بزرگ، رنگی و سیاه و سفید، جدید و قدیمی.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، در میان هیاهوی عکسها و قابها، قامت دو سردار جور دیگری چشم را مینوازد؛ «حسین خرازی» و «اکبر آقابابایی»! کمی بیشتر که عکسها را برانداز میکنی، بازهم در گوشه دیگر، عکس حاج حسین اما این بار با خنده شیرین و جذاب همیشگیاش، به چشم میآید.
انگار این جا همه چیز بوی حاج حسین می دهد، بوی شلمچه؛ از عکسها تا عکاسی که آخرین تصویر سردار را در قاب دلها ثبت کرده است. میگوید: «شاید گرفتن این عکس، پنج ثانیه طول کشید! البته آن لحظه همگی مبهوت بودیم. حاج حسین بود، کم کسی نبود» این روایتش از آخرین شات زندگی علمدار جبهههاست!
صاحب این مغازه، عکاسی است حدودا پنجاه ساله با موهای جوگندمی و صورتی کشیده و البته از بچههای جبهه و جنگ! کسی که اسلحهاش در آن سالها به جای توپ و تفنگ، دوربین عکاسیاش بوده و میگوید که این حرفه را از پدرش به ارث برده و پس از جنگ، صاحب این مغازه شده است.
«حسین سعادتراد»، عکاسی است که آخرین عکس از شهید حاج حسین خرازی را از دریچه دوربین خود به تصویر کشیده و چهره سردار را در لحظه شهادتش، ثبت و ضبط کرده است. او هفده سال بیشتر نداشته که برای نخستین بار آبان 61؛ با چهار نفر دیگر از دوستانش از دبیرستان کازرونی به پادگان غدیر اصفهان اعزام و سپس از آنجا راهی پادگان دوکوهه اندیمشک میشود. آن روزها هنوز تیپ امام حسین(ع) به لشگر تبدیل نشده بود که سعادتراد به آن ملحق میگردد.
لحظه ورودش به جنگ با عملیات محرم همزمان میشود و عکس گرفتن از بچههای گردانهای شرکت کننده در عملیات! میگوید: «اکثر عکسهایی که امروز در گلستان شهدا و بالای سر قبور میبینند، کار دست خودم است.»
سعادتراد، هشت سال جنگ تحمیلی را با گروه دوازده نفره «ثبت وقایع جنگ» که کارشان تهیه عکس، فیلم، ضبط صدای رزمندگان و تهیه خبر در صحنههای مختلف هشت سال جنگ تحمیلی بوده است، همراه میشود.
گفتگوی تفصیلی تسنیم با این عکاس دفاع مقدس را در ادامه میخوانید:
تسنیم: چه شد که عکاس، آنهم عکاس جنگ شدید؟
سعادتراد: تجربه اندکی داشتم و علاقهای زیاد.
تسنیم:نخستین عکسی که در جنگ گرفتید، چه زمانی بود؟
سعادتراد: نخستین عکس همزمان با شروع عملیات محرم شد. از بچههایی که قرار بود، در این عملیات شرکت کنند، عکس گرفتم.
تسنیم:گروه ثبت وقایع جنگ، محل اقامت خاصی داشتند؟
سعادتراد: محل اقامت ما جایی میان آبادان و اهواز بود. معروف بود به شهرک دارخویین...
تسنیم:کار عکاسی در جبهه به چه صورت بود؟ زمان خاصی داشت؟
سعادتراد: زمان خاصی که از قبل مشخص شده باشد خیر! بچههای عکاس به نوبت برای عکاسی به منطقه اعزام میشدند. گاهی هم وقتی گردانها بعد از عملیاتها برای استراحت به عقب میآمدند، رزمندهها را دسته بندی و گروه گروه برای گرفتن عکسهای تک نفره به «اردوگاه شهید عرب»، روبروی شهرک دارخویین منتقل میکردیم.
تسنیم: چرا عکسهای تک نفره از رزمندهها میگرفتید؟
سعادتراد: ما موظف بودیم از هرکدام بچهها یک عکس داشته باشیم و یک عکس هم به خودشان بدهیم که اگر رفتند خط مقدم و شهید شدند، راحت تر شناسایی شوند. گاهی هم عکس ها را برای خانوادههای خود ارسال میکردند و یا به عنوان یادگاری میبردند.
تسنیم: آتلیه عکاسی هم در جبهه داشتید؟
سعادتراد: بله داشتیم، اسمش هم عکاسی امام حسین(ع) بود. از بچه رزمندههایی که برای کارهای اداری یا امتحانات شان نیاز به عکس داشتند، شش قطعه عکس سیاه و سفید میگرفتیم. غیر از آن موقع عملیاتها از مجموع نیروهای لشگر( مجموعا 15 گروه) در حال عملیات و کارهای روزمره شان عکاسی میکردیم.
تسنیم:شما در طول سالهای جنگ و دفاع مقدس عکسهای زیادی گرفتید که مسلما بعضی از آنها برایتان خاص و به یادماندنیترند. نمونهاش آخرین عکسی که از حاج حسین خرازی در لحظه شهادت گرفتید. داستان گرفتن آن عکس را برایمان روایت کنید.
سعادتراد: قبل از ظهر بود. حاج حسین خرازی پیگیر غذا و تدارکات بچهها در خط... همان موقع هم عراق به شدت آتش را روی ما بسته بود و لحظهای امان نمیداد؛ طوری که چندثانیه هم نمیتوانستیم از سنگر بیرون بیاییم. حاجی یک لحظه از سنگر بیرون آمد تا فکری کرده و کسی را آماده کند که به بچهها غذا برساند. همان موقع خمپاره زدند. صدای انفجار مهیبی بلند شد. وقتی گرد و خاک فروکش کرد، دیدیم حاجی از پشت، ترکش خورده و شهید شده است. من همان موقع چهارعکس از او گرفتم . بعد از آن عکسها، پیکر حاجی را داخل یک پارچه سفید پیچیدند و برای انتقال به لشکر امام حسین(ع) آماده کردند.
تسنیم:آن لحظه، آمادگی عکاسی داشتید؟
سعادتراد: بله؛ بیشتر اوقات دوربینم همراهم بود. البته آمادگی فنی! والا روحیه مان خراب بود و وضعیت مان غیرعادی...
تسنیم: مسلما زمانی که عکسهای آخر را از حاج حسین گرفتید، ایشان به شهادت رسیده بودند!
سعادتراد: بله چهار عکس آخر من، مربوط به زمان بعد از شهادت است.
تسنیم: با آن روحیه خراب و خاص بودن شرایط، این عکسها را در چه مدت زمان گرفتید؟
سعادتراد: شاید پنج ثانیه! البته آن لحظه همگی مبهوت بودیم. به هرحال حاج حسین شهید شده بود و اتفاق کمی نبود. خرازی برای خودش وزنه ای بود. من هم با استرس زیاد این چهار عکس را در این فاصله زمانی گرفتم.
تسنیم:تفاوتی در چهار فریم عکس حس کردید؟
سعادتراد: بله؛ وقتی چهار فریم عکس با زاویههای مختلف را کنار هم گذاشتم، متوجه یک تفاوت قابل لمس و محسوس در آن شد.
تسنیم: چه تفاوتی؟
سعادتراد: در عکس اول، چهره حاج حسین معمولی اما در عکس چهارم، خنده بر روی لبانش نقش بسته بود. صورتش باز باز شده بود.
تسنیم: کی و چگونه متوجه این تفاوت شدید؟
سعادتراد: آن موقع که عکس را گرفتم، اصلا حواسم نبود، گیج گیج بودم. بچهها هم بیتابی میکردند. آن لحظه فضا به گونهای نبود که متوجه این تفاوت بشویم. وقتی آمدیم و عکس ها را کنار هم گذاشتیم متوجه تفاوت شدیم.
تسنیم: رزمندهها چطور با حاج حسین وداع کردند؟
سعادتراد: بعد جنازه را برای تشییع به لشکر دارخویین بردند. حدود سه ساعت پیکر شهید خرازی روی دست بچهها میچرخید. من هم با جنازه برگشتم عقب! برگشتم اصفهان.
تسنیم: پس از مراسم تشییع جنازه هم عکاسی کردید!
سعادتراد: بله؛ من به عنوان عکاس لشکر امام حسین(ع)، روی وانت تبلیغات بودم و از لحظه به لحظه مراسم تشییع تا خاکسپاری، عکس گرفتم. البته آن روز افراد زیادی برای عکاسی آمده بودند.
تسنیم: چه زمانی با شهید خزاری آشنا شدید؟
سعادتراد: حاج حسین قبل از این که فرماندهمان باشد، همسایهمان بود و منزل پدری شان نزدیک ما بود. آن زمان هم که دبیرستان میرفت، به خاطر صدای خوبی که داشت، هر روز ظهر، موذن و مکبر مسجد سید بود.
تسنیم:پس از قبل جنگ با ایشان آشنا بودید!
سعادتراد: من آن موقع،حاجی را فقط در حد یک اسم میشناختم. به عنوان یک هم محلهای. بیشتر شناختم برمیگردد به جبهه و زمانی که حاج حسین فرمانده لشکر 14 امام حسین(ع) بود.
تسنیم: اگر بخواهید حاج حسین را معرفی کنید.
سعادتراد: شهید خرازی آدم فوق العاده مهربان و درعین حال منظم و مرتب بود. از همه نیروها انتظار داشت که به فرامینش گوش بدهند. وقتی به کسی کاری را محول میکرد، میگفت اگر میتوانی انجام دهی، قبول کن. خیلی مقید بود که کار را به کسی بدهد که حتما تخصص آن را داشته باشد. خلاصه وقتی او را نگاه میکردی، همه چیز را در حاجی مییافتی. از هر نظر نمونه بود.
تسنیم: شهادت حاج حسین چه تاثیری روی منطقه گذاشت؟
سعادتراد: ما که از منطقه آمدیم اما می گفتند فردای بعد از شهادت حاج حسین، دشمن اساسی منطقه را مورد هجوم قرار داده و آتش وسیعی را پهن کرده بود تا روحیه بچه ها را خراب کند. بچه ها تعریف می کردند می گفتند عراقیها منطقه ای که حاج حسین شهید شد، عین زمینی که شخم بزنند، زیر رو کرده بودند! دیوانه وار می کوبیدند اما بچه ها خیلی محکم تر در میدان ماندند.
تسنیم:خاطرهای از شهیدخرازی که در ذهنتان ماندگارتر شده است؟!
سعادتراد: یکبار حاج حسین با ماشین فرماندهی وارد لشکر شد. یکی از بچه های دژبانی جلوی ایشان را گرفت و از او مدارک شناساییاش را خواست. آن موقع حاج حسین که هیچ چیزی دنبالش نبود،گفت من الان مدارک ندارم ولی آشنا هستمم. از بچههای لشکر 14 امام حسین(ع). اجازه بدید برم داخل! دژبان به حاجی میگوید: حاج حسین خرازی از من خواسته است به هیچ وجهی، بدون مدرک کسی را به لشکر راه ندهم.
خلاصه از حاجی اصرار و اصرار تا اینکه نگهبان عصبانی شده و به حاج حسین می گوید: به خاطر این اصرار بیجا یا باید جریمه شده و سینه خیز بری یا بشین و پاشو. کار که به اینجا میرسد، یک نفر حاج حسین را به آن نگهبان معرفی میکند. به دنبال آن، نگهبان از رفتارش ناراحت میشود و با گریه از حاج حسین خرازی، معذرت خواهی می کند. حاجی هم در پاسخ او میگوید: «تو مرا ببخش که مدارکم همراهم نبود.»
تسنیم: حرف آخرتان؟
سعادتراد: قدر حاج حسینها را بدانیم ....
تسنیم:فکر میکنید دیگر امثال حاج حسین داریم؟
سعادتراد: بله داریم ولی در حال حاضر موقعیت بروز و ظهورشان نیست... حداقل در خط حاج حسین بمانیم. راه او همیشه باز است!
گفتوگو از زینب تاجالدین
انتهای پیام/