درباره «لانتوری»؛ درباره توهم

درباره «لانتوری»؛ درباره توهم

این توهم بزرگی است. توهم اینکه نشان دهد که با «توقیف»، «تنبیه» نشده است و رسالت بزرگی که تاریخ به دوش او نهاده است را با قدرت بیشتری ادامه خواهد داد.

خبرگزاری تسنیم:حمیدرضا بوالی

1) فکر کردن به اینکه چگونه کسی ‌می‌تواند خیال کند که با سرهم‌بندی متلک می‌توان یک فیلم را نجات داد به خودی خود یک عذاب مضاعف است. تصور اینکه چگونه همچنان آدم‌هایی پیدا می‌شوند که در میانه دهه 90 شمسی هنوز خیال می‌‌کنند که می‌شود با تکنیک تاریخ مصرف گذشته‌ی قرار دادن یک شخصیت نادان در فیلم و زدن حرف‌های مخالفش به طرزی مسخره از زبان او بر منطق او هم غلبه کرد، بیشتر از آنکه مایه خوشحالی برای ناتوانی و عجز فیلمسازی باشد که مقابل ما ایستاده است، تاسف‌بار و غم‌انگیز است  و تصور اینکه شرایط اجتماعی مخاطبان سینمای ایران تا به چه حد به قهقرا رفته است که فیلمساز ما وقتی می‌بینید فیلمش کشش ندارد و فیلم نشده است، قصد می‌کند تا با «گوجه فرنگی» و «دلواپس» و «آقازاده رانت‌خوار» رمق از میان رفته را به فیلمش برگرداند تا اندازه زیادی ترحم‌برانگیز.«لانتوری» به اندازه‌ای مملو از اشتباهات و ایرادات فرمیک و منطقی است که میزان استقبال رسانه‌ها و افکار عمومی البته جشنواره‌رو از این فیلم، سنگ محک خوبی برای تشخیص سلامت جامعه جدید ایرانی است.

2) جایزه ابلهانه‌ترین اشتباه سال یکی از سالهای میانی دهه 90 را یک مرد ساکن آمریکای لاتین به دست آورد. او بمبی را در یک بسته جاسازی کرد و به آدرس سفارت آمریکا در آن کشور فرستاد و همچون یک شهروند وظیفه‌شناس، آدرس خود را در قسمت فرستنده نوشت.نامه او به پست رسید و چون به میزان کافی تمبر به آن نچسبانده بود، نامه به خانه‌اش برگشت و انفجار...

ماجرای ما هم ظاهرا همین است.حرف‌های و مصاحبه‌ها و اعتراضات کارگردان سر فیلم قبلی و مانیفست‌های صراحتا شعارگونه این فیلم، تاکید زیادی روی مدارا و به رسمیت شناختن اعتراض به قرائت‌های خاص بخشی از جامعه دارد. مدام تاکید می‌کند که «دیگری» را به رسمیت بشناسید و با او مدارا کنید و اتفاق در هر دو فیلم؛ همه «دیگری‌»های خودش را به نحو نامحترمانه‌ای تحقیر می‌کند، حرف‌ها و اعتراضات آنها را ناشیانه دستکاری می‌کند و به این ترتیب به راحتی، بدون اینکه متوجه شود که دارد چه کار می‌کند نشان می‌دهد که همه اعتراض او به حاکم نبودن دیدگاه او بر جامعه است نه نبود رواداری و مدارا.

واقعیت این است که همه تلاش‌های بی‌رویه و البته تا اندازه‌ای متناقض درمشیان برای ارائه تصویری وهم‌آلود و غیرمتمدنانه از قصاص؛ همه تلاش او برای تاثیرگذار شدن با نمایش صحنه‌های منزجر‌کننده( تکنیک ظاهرا تازه دست یافته او) و همه تلاش ناشیانه او برای پنهان کردن شلختگی‌ها و کارنابلدی‌های سینمایی زیر لایه‌های شیطنت‌ها و بازیگوشی‌ها عامه‌پسند، هیچ کدام از آنها به این اندازه فیلم را غیرقابل تحمل نمی کند که درمیشیان در واقع نمی‌جنگد، نامردی می‌کند.چگونه؟ او روایت‌ها را جابه‌جا می‌کند. منطق‌ها را خودش با نگاه مفرط ایدئولوژیکش بازتعریف می‌کند.حقی حتی برای وجود «دیگری» قائل نمی‌شود، استدلال‌های یک طرف ماجرا را تحریف می‌کندو... و این ماجرایی است که بمب «عدم مدارا» را سرانجام به خانه خودش رهنمون خواهد کرد و آن وقت دیگر، وقت اعتراض نیست.

3) این وسط یک نشانه دیگر هم هست. درک مبتذل درمیشیان از یک نبرد انسانی به درازای تاریخ، تکلیف ما را در مواجهه با او تا اندازه زیادی مشخص می‌کند:مواجهه فقیران و اغنیاء. یک تقابل بزرگ تاریخی که در تاریخ بشریت به این اندازه در دو منظر فکری و عینی بحث‌برانگیز نبوده است، حالا این‌گونه در یک فیلم ایرانی با حجم وسیعی از ساده‌لوحی وبهم‌ریختگی فکری مواجه می‌شود و نتیجه می‌‌شود یک شلختگی بیهوده و تبدیل تقابل به منازعه بر سر هیچ. 

تقلیل این مساله پیچیده به ویژه در شرایط خاص و پیچیده‌تر جامعه ایران، به نمایشی که سعی دارد هم جنبه‌های رابین‌هودی و قهرمانانه فقرا را حفظ کند و کنایه‌ای هم بار آقازاده‌ها کند و هم سبعیت کار و سرانجام «کلید اسراری» این شیوه نگاه به این تقابل را نشان دهد؛ دوباره بازتولید و تثبت بی‌کارکرد کلیشه‌های همان تقابل با رنگ و بویی به شدت بدوی است. و چیزی جز قضاوت با برچسب ساده‌لوحی را ممکن نمی‌سازد 

4) واضح است که «توقیف» فیلمی به نام «من عصبانی نیستم»؛ نقش پررنگی در افتادن در این چاله بزرگتر از قامت درمیشیان داشته است. توقیف «من عصبانی نیستم»، جدای از انتظاراتی که از درمیشیان برای بی‌پروا بودن در سطح برخی رسانه‌ها و محافل به وجود آورده است؛ مهمتر از آن، توهمی بزرگ در درمیشیان به وجود آورده است. توهم اینکه نشان دهد که با «توقیف»، «تنبیه» نشده است و رسالت بزرگی که تاریخ به دوش او نهاده است را با قدرت بیشتری ادامه خواهد داد. امیدوارم که با نمایش این فیلم، این خلاء احساسی درمیشیان پر شده باشد.

در یکی از صحنه‌های ابتدایی «لانتوری»، نوید محمدزاده شخصیت اول داستان فیلم به پرورشگاه رفته است و مشغول هدیه دادن به بچه‌هاست. یک هدیه را بالا برده است و ژست پرتاب می‌گیرد، یکی دوباری تکرار می کند و سرانجام هدیه کادوپیچ‌شده را بین بچه‌هایی که مشتاقانه دست‌هایشان را بالا برده‌اند می‌اندازد. بچه ها هجوم می‌آورند که کادو را از دست همدیگر قاپ بزنند.

این احتمالا بهترین چیزی است که می‌تواند تصورات کارگردان جوان ما را از ساختن فیلم «لانتوری» برای ما روشن کند. ما مردمان له شده در زیربار فشار و قهرمان آن بالا ایستاده است و قرار است با فیلمش، ما را آرام کند.فیلم قبلش را توقیف کرده‌اند و حالا دوباره قرار است نشان دهد که او همان است و سرنوشت فیلم جدید درمیشیان متاسفانه غم‌انگیز است.

انتهای پیام/ 

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران